• ۰۸۶۳-۴۷۷۴۲۹۵
  • ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸
  • kolbemoshavere@gmail.com
  • RezaNewstar@
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی

پرسش و پاسخ روحیه برای کنکور

آنالیز رفتاری سایت کلبه مشاوره: سوالات روحی خود را از مشاور بپرسید

نگاه به درس  خواندن به ویژه برای کنکور، در بین اکثر کنکوری‌ها و خانواده‌ها فقط به این بر می‌گردد که دانش آموز یا داوطلب کنکور، امکاناتی مثل میز، صندلی، خودکار، دفترهای مختلف، کتاب‌های مؤسسات مختلف، سی دی‌های آموزشی و شرایط خوبی برای درس خواندن دارد.

حال آنکه وقتی یک دانش آموز یا داوطلب کنکور، مشغول درس خواندن است، انگار یک جنگ درونی با مغزتان دارد. در هر دقیقه‌ای که درس می‌خواند، مغز می‌تواند با تولید افکار و احساسات مثبت و منفی، یادآوری خاطرات، فشارهای روانی، نگرانی از حرف مردم و صدها روش دیگر، جلوی حرکت او را بگیرد. در جعبه زیر، زندگی یک داوطلب کنکور که به طور اختصاصی برای کلبه مشاوره نوشته شده را با هم بخوانیم و بعد به بررسی نمودارهای دایره‌ای خواهیم پرداخت. 

شرایط زندگی یک داوطلب کنکور (اختصاصی سایت کلبه مشاوره)

مشکل روحی برای درس خواندن دارم مقاله

همین که کتابم را باز می‌کنم تا درس بخوانم در تمام وجودم ناامیدی، ترس و حس منفی جوانه می‌زند. واقعاً نمی‌دانم چرا قفل هستم. هنوز یک خط نخواندم که حرف خاله‌ام در ذهنم پخش می‌شود که می‌گفت: «هیچ‌کس نمی‌تواند با هر شرایطی، رشته پزشکی را قبول شود. آن افرادی هم که قبول می‌شوند، ضریب هوشی بالا و تقریباً نزدیک به ضریب هوشی انیشتین دارند». با خودم فکر می‌کنم که منظور خاله‌ام چیه؟ یعنی من باهوش نیستم و نمی‌توانم؟ از این نتیجه‌گیری سَرم درد می‌گیرد، کتاب را ورق می‌زنم و از یک صفحه دیگه شروع به خوندن می‌کنم. در حالی که سعی می‌کنم تابع سینوس را رسم کنم، یاد قهقه‌های معلم ریاضی‌ام می‌افتم.

هیچ‌وقت یادم نمی‌رود که چطور من را جلوی دیگران تحقیر و با دوستم مقایسه کرد! من که همیشه ریاضی‌ام ۲۰ بود و فقط یه بار ۱۷ شده بودم، اما معلم چنان مرا با مقایسه‌اش تخریب کرد که هر دفعه ریاضی می‌خوانم یاد آن خاطره، رنجم می‌دهد و در نهایت گریه می‌کنم! انگار دیگر دلم نمی‌خواهد ریاضی بخوانم با خودم می‌گویم امروز که برنامه ریاضی‌ام خراب شد و با این گریه‌هایی که کردم واقعاً حال ندارم ریاضی بخوانم، و تصمیم تکراری‌ام را بار دیگر زمزمه می‌کنم: می‌زارم برای فردا و قول می‌دهم که اول صبح برنامه‌ام را با ریاضی شروع کنم. با این قول آرامش روحی می‌گیرم و برای اینکه نشان دهم اهل فرار از مطالعه نیستم، کتاب عربی را باز می‌کنم و درحالی که سعی می‌کنم جمله‌ای را از نظر تحلیل صرفی و اعراب‌گذاری کار کنم تا آموخته‌های قبلی‌ام را مرور کنم، ناگهان تمام وجودم را استرس فرا می‌گیرد و با خودم می‌گویم اگر امسال کنکور قبول نشوم چی؟

واقعاً یک سال دیگر برای کنکور بعدی تلاش کنم؟ آیا حوصله دارم این همه کتاب تکراری را از اول بخوانم و تازه از کجا معلوم که سال بعدش قبول شوم؟ اگر این‌طور شد رشته‌ام را تغییر می‌دهم. به قول زن عموم اگر سال اول قبول نشدی مسلماً سال‌های بعد هم قبول نمی‌شوی. پس بهتر است که تغییر رشته بدهی. از این فکر و خیال عصبی می‌شوم و با خودم زمزمه می‌کنم: «چقدر بی‌لیاقت و بی‌ارزشم که توان قبولی در رشته مورد نظرم را ندارم، نکند هدفم مشکل دارد و من به خاطر همین موضوع است که درس نمی‌خوانم». چون دوستم می‌گفت باید هدفت را با تمام وجود بخواهی تا به آن برسی. کسی که هدفش را با تمام وجودش می‌خواهد هیچ‌وقت بی‌انگیزه نمی‌شود و بدون حس منفی و خستگی درس می‌خواند. اما من هنوز یک درس را به طور کامل نخواندم که درونم تبدیل به میدان جنگ می‌شود. لابد مراقبه‌هایی که اول صبح و آخر شب انجام می‌دهم را با تمام توانایی و وجودم انجام نمی‌دهم.

شایدم فرکانس و طول موج‌هایی که می‌فرستم را با تمرکز انجام نمی‌دهم. از این همه جنگ با خودم خسته شدم، چهار ساعت است که در اتاق نشسته‌ام و فقط نیم صفحه ریاضی و یک خط عربی خواندم. از اتاق بیرون می‌روم و همین که مادرم مرا می‌بیند، برای پدرم چشم و ابرو می‌پراند که حضورم را اعلام کند. پدرم حرفش را قطع می‌کند. کنجکاو می‌شود که بدانم درمورد چه موضوعی صحبت می‌کردند که وقتی من رسیدم جا خوردند و آن را قطع کردند؟ هنوز در افکار خودم غرق هستم که مامانم میگه چطوری خانم دکتر؟ چه کار می‌کنی با درس هات؟ هنوز پاسخی ندادم که پدرم می‌گوید: «من مشغول کار هستم برات کلی کتاب کار تهیه کنم و با امکاناتی که برایت فراهم کردیم باید بتونی در کنکور یک رتبه خوب بیاوری.

مراقب باش با این همه امکاناتی که در اختیارت قرار دادیم بی‌انگیزه و کلافه نشی و تصمیم بگیری درس نخونی. ما تو را خیلی دوست داریم که برایت هزینه می‌کنیم». لبخند می‌زنم و با خودم می‌گویم چقدر من ناسپاسم که دارم این همه زحمت پدر و مادرم را با سینوسی درس خواندن به باد می‌دهم. مادرم ادامه می‌دهد که زن دایی می‌گوید: «دخترش خیلی پیشرفت کرده، ترازها و درصدهای آزمونش افزایش پیدا کرده است. من و پدرت نگرانیم و می‌ترسیم که قبول نشوی و به همین خاطر افسرده شوی. این را بدان که ما حاضریم هر کمکی به تو کنیم تا بتوانی در کنکور قبول شوی». در پاسخ می‌گویم: «من که مشکلی ندارم اما مادرم اصرار می‌کند و به هیچ عنوان قانع نمی‌شود.

پدرم حرف مادرم را تأیید می‌کند و طبق روال همیشگی کارنامه آزمون را آورده و شروع به تحلیل درصدها می‌کنند». بابام این‌طور جملاتش را ادامه می‌دهد: «دفعه قبل فیزیک را ۴۹ درصد پاسخ داده بودی و این دفعه ۴۹.۸ درصد. این یعنی نسبت به دفعه قبل تقریباً ثابت مانده‌ای و پیشرفت نکردی. تازه این‌که چیزی نیست دفعه قبل شیمی را ۶۸.۴ درصد پاسخ داده بودی اما این دفعه ۵۹ درصد و این یعنی پسرفت». تمام حرف‌هایشان این است که اگر بخواهی به همین روال ادامه دهی، در نهایت شیمی را صفر می‌زنی و در بقیه درس‌ها هم ریزش درصدها شروع می‌شود. از کل‌کل کردن‌های پدر و مادرم خسته می‌شوم و از جای خودم بلند می‌شوم که به داخل اتاق برگردم. پدرم هنوز هم مشغول صحبت است تا آخرین کلماتش را با رسیدنم به اتاق بشنوم. او همچنان از نگرانی خودش و مادرم می‌گوید و اینکه حسابی درس بخوانم که موفق شوم چون پدرم دوست ندارد جلوی همکارش کم بیاورد و بگوید فرزندم نتوانست در کنکور قبول شود. فرزند همکار پدرم، پزشکی را قبول شده بود و به همه شیرینی داده بود. حالا فکر می‌کنم که پدر من هم دنبال یک فرصت است که شیرینی قبولی مرا پخش کند و مرا به افتخار بزرگ زندگی‌اش تبدیل کند.

آخرین کلماتی که می‌شنوم این است که: «برو با تمام دقت درس بخوان تا شیرینی قبولی‌ات را بین همه پخش کنیم». به اتاقم برمی گردم و به کتاب تست زیست را باز می‌کنم که تست‌زنی را شروع کنم. از سؤال شماره ۲۵ شروع می‌کنم. سؤال ۲۵.۲۶، ۲۷.۲۸ و ۲۹ را که پاسخ می‌دهم، فقط سؤال ۲۸، درست از آب درمی‌آید و این یعنی از ۵ سؤال ۴ تا تست را اشتباه پاسخ دادم. ترس وجودم را در برمی‌گیرد. تست ۳۰ ضربه نهایی را بر من می‌زند زیرا این تست را هم اشتباه جواب دادم و ناگهان روحیه خودم را می‌بازم و این جمله مثل یک فایل ضبط شده در ذهنم تکرار می‌شود: «لابد مامان یک چیزی می‌داند که نگران من است و حتماً درصدهای کنکورهای آزمایشی نشان می‌دهند که امیدی نباید به آینده داشته باشم و کار برای من تمام است و فکر کنم باعث سرافکندگی پدرم شوم و او هیچ‌وقت به آرزوی پخش شیرینی قبولی من در پزشکی نرسد».

خوش به حال دختر دایی که در حال پیشرفت هست و اگر همین طور ادامه دهد قطعاً به رتبه خوبی در کنکور می‌رسد و رشته مورد نظرش را قبول می‌شود، اما من چی؟ من تا سال یازدهم خیلی خوب بودم و معدلم بالای ۱۹ ونیم بود اما نمی‌دانم چرا این مدتی که تصمیم گرفتم برای کنکور بخوانم ذره‌ای پیشرفت نکردم و جز حس منفی و ترس، هیچ حس دیگه‌ای ندارم. چرا حس خوب و خیال‌پردازی‌هایم پاسخ نمی‌دهد؟ من بی‌لیاقتم که درس خواندنم، کلکسیونی از افکار منفی و پسرفت‌های مداوم شده. حتماً پیشانی‌نوشت من هم همین است که تا آخر عمر، پشت کنکور باقی بمانم وگرنه همیشه بچه زرنگ کلاس بودم و امتحانات مدرسه را ۲۰ می‌شدم و به خاطر همین هم هست که پدر و مادرم طاقت ندارند بعد از این همه سال موفقیت و اولین بودن در کنکور قبول نشوم و دلشان بشکند و خستگی به روی دوش آن‌ها بماند. آلان دیگه نزدیک به زمان شام خوردن هست و امروز هم نتوانستم درس بخوانم. امیدوارم فردا که از خواب بیدار می‌شوم این جنگ‌های درونی تمام شود تا بتوانم برنامه‌ام را اجرا کنم. من خیلی از شب‌ها کابوس می‌بینم که در کنکور قبول نشده‌ام و خانواده مرا مورد لطف و محبت قرار نمی‌دهند. احساس تنهایی در آن کابوس‌ها حتی وقتی از خواب هم بیدار می‌شوم با من هستند. این جنگ درونی هر روز به هنگام درس خواندن در من شروع می‌شود و امیدوارم تمام شوند تا بتوانم درس بخوانم و واقعاً نمی‌دانم چطور می‌توانم از این افکار رهایی پیدا کنم.

مدل شماره یک
فقط خود دانش آموز
مدل شماره دو
دانش آموز​
خانواده
مدل شماره سه
دانش آموز
خانواده
فامیل
مدل شماره چهار
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
مدل شماره پنج
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
آموزش‌های نادرست
مدل شماره شش
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
آموزش‌های نادرست
ارتقای اندیشه

بر اساس داستان زندگی آن داوطلب کنکور، شما کدام یک از این نمودارها را به عنوان درست‌ترین عوامل اثر گذار روی زندگی او، انتخاب می‌کنید؟ معمولاً خانواده‌ها علاقمند که مدل شماره یک را انتخاب نمایند و بگویند همه چیز به خود دانش آموز بستگی دارد. مدرسه‌ها مدل دو را درست می‌دانند. طرف داران قانون جذب و آموزش‌های اشتباه در خصوص موفقیت (مثل کسانی که معتقدند اگر کاری را ۲۱ روز انجام دهی تبدیل به عادت می‌شود) یکی از مدل‌های سه یا چهار را انتخاب می‌کنند ولی برای کسانی که مغزشناسی را گذرانده باشند و دید عمیق‌تری داشته باشند قطعاً مدل پنج و شش را درست می‌دانند.

من نیز دقیقاً بر اساس مدل پنج و شش، تفکرات مشاوره‌ای خودم را بنا نهاده‌ام و در قسمت پرسش و پاسخ‌ها، الگوی ذهنی‌ام را اینطور بنا کرده‌ام که در هر شرایط روحی که یک دانش آموز یا داوطلب کنکور قرار می‌گیرد، حتماً تحت تأثیر نمودار پنج یا شش می‌باشد. نمودار پنج و شش از این حقیقت مهم نیز رونمایی می‌کند که موفقیت یک مسئله شخصی نیست. بلکه تک تک عناصر موجود در جامعه، به اندازه خودشان می‌توانند روی موفقیت یک فرد مؤثر باشند. دیدگاه من این است که موفقیت (به خصوص موفقیت در کنکور) یک اتفاق شخصی-فرهنگی است. یعنی یک شخص تحت تأثیر فرهنگی قرار دارد که می‌تواند او را موفق کند یا نکند.

بنابراین تمامی مطالب سایت کلبه مشاوره با همین دیدگاه فکری نوشته و تدریس می‌شوند و سعی می‌کنم که شخص را نسبت به فرهنگ اطرافش آگاه کنم تا بتواند خودش را بازشناسی کرده و ذره ذره به موفقیت نزدیک‌تر شود. پس اگر گاهی به راحتی دست از هدف می‌کشید و آن حرفه‌ای‌گری در مطالعه را از دست می‌دهید یا به عبارت دیگر، تداوم و روند مطالعه را کنار می‌گذارید. در واقع آگاهانه زندگی نمی‌کنید و تبدیل به آدم آهنی می‌شوید و تحت تأثیر نمودار پنج یا شش هستید. لازم است بدانید که اکثر مواقع در اثر تکرار یک رفتار نادرست، همه پازل‌های چیده شده فرو می‌ریزند و لازم است از اول شروع کنید و بی‌خبر از وجود یک رفتار نادرست، باز هم آن را تکرار می‌کنید.

به قول معروف از یک سوراخ چند بار گزیده می‌شوید بدون آنکه تحلیلی از وضعیت خود داشته باشید، مجدد همان رفتار نادرست را تکرار کرده و فرایند قبلی رخ می‌دهد. پیش می‌آید که باورهای نادرستی در مورد خود پیدا می‌کنید زیرا نتایجی که می‌گیرید با آنچه انتظار دارید همخوانی ندارد. برایتان چیزهایی پُر رنگ می‌شود که ارزشی ندارد و اتفاقاً مواردی که نیاز است بسیار مهم باشند را جدی نمی‌گیرید. بعضی مواقع هم سوالاتی دارید؛ مثلاً چطور تفکرات یا خاطرات منفی که باعث حس تنفر نسبت به درس یا اتاق مطالعه شده را از بین ببریم؟ کنکور، باعث تنها شدن دانش آموز یا داوطلب کنکور می‌شود.

همین شرایط موجب رشد و پرورش افکاری در فضای ذهنی او می‌گردد که اگر آنالیز نشوند، می‌تواند روند درس خواندن او را تحت تأثیر قرار دهد. مجموعه‌ای از این نیازها باعث شد تا این صفحه از سایت کلبه مشاوره را ایجاد کنم. برگه‌ای که در آن به پرسش و پاسخ پیرامون مغز و عملکردش بپردازیم. در مورد خودتان و فکرهای منفی‌تان بنویسید، توضیحی در مورد آنچه در درونتان می‌گذرد بدهید و سپس آنالیز رفتاری شوید و با ارائه راهکارها به سطح زندگی خود بیفزایید. بنابراین می‌توانید شرح وضعیت خود را از طریق فرم پرسش و پاسخ همین صفحه، بنویسید و ضمن تحلیل کامل رفتارهایتان، راهکارهای لازم را دریافت نمایید.

همانطور که می دانید، من روانشناس نیستم و نحوه آنالیز روحی و پاسخ دادن به پرسش‌های شما، بر مبنای مدل فکری خودم از مطالعات شخصی و تجاربی هست که داشته‌ام. در واقع، نوع نگاه خود را در مورد پرسش‌هایی که می‌پرسید با شما به اشتراک می‌گذارم و امیدوارم مفید واقع شود.

یک سؤال: چرا سایت کلبه مشاوره، در مطالب و همچنین پاسخ‌های مربوط به پرسش‌ها، از زبان ادبیاتی، واژگان مختلف و عبارت‌های کمتر مرسوم در بین عموم مردم، بهره می‌برد و به ندرت از زبان محاوره و رایج، استفاده می‌کند؟ جواب کوتاهش این می‌شود که یک ارتباط دو سویه بین زبان و قدرت تفکر وجود دارد. هرچه لغات متنوع‌تری برای انتقال مفاهیم بدانیم، تحلیل، پردازش و درک تجربه‌ها، برایمان در سطح بالاتری انجام می‌شود. به همین منظور، کلبه مشاوره به سهم خودش می‌کوشد تا با استفاده از ادبیات کمتر تکراری، به پویش ذهنی خود و مخاطبانش کمک کند. جواب بلند این سؤال به همراه منابع و مآخذ آن هم بماند برای دوره خاص خودش.

کدوم مطلب سایت کلبه مشاوره در حال تکمیل شدنه؟

دوره «افکار منفی، مزاحم و تکرار شونده» در حال تکمیل شدن است.

چند نکته در مورد پرسیدن سوال:

چند مورد در خصوص پرسش و پاسخ‌ها (کلیک کنید) فایل های ضمیمه

برای آنکه پاسخ اصولی‌تر و دقیق‌تری دریافت کنید، توصیه می‌کنم به موارد زیر توجه فرمایید:

الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.

ب) لطفا پرسش‌های مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.

پ) لطفا پرسش‌های مربوط به روحیه را در همین صفحه بپرسید.

ت) روش‌های مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب می‌آیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوه‌هایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.

اشتراک در
اطلاع از
888 پرسش و پاسخ
Inline Feedbacks
مشاهده همه سوالات
تاثیر احساسات و بیماری

با عرض سلام من درباره موفقیت نشدن اشخاص در هر زمینه ای…………………..
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. عذرخواهی می‌کنم که متن پیامتان را به طور کامل نمایش ندادم زیرا بهتر است که پاسخ را به صورت شخصی دریافت نمایید. در صورت تمایل به ایمیل انتهای سایت، پیام بدهید و متن پیام خود را در آن ایمیل بفرستید تا پاسخ‌گو باشم با تشکر. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
من میخوام مستقل از بقیه بخونم

سلام بدترین سال زندگیم کلاس دهم بود چون خونمون رو از یه منطقه تهران به یه جای دیگه بردیم و من یه مدرسه‌ای ثبت نام کردم که همه معلماش سخت گیر یه سره سوال بپرس و جواب بده تحقیر کن بنداز بیرون کلاس و از این جور ادما بودن حتی معلم ریاضیمون میومد میگفت همه پاشید بعدش اونایی که درس نمیخوندن رو میگفت برن ته کلاس بشینن و بچه درس خونا بیان جلو و هیچوقت به بچه‌های ته کلاس توجه نمیکرد و همش نگاهش به همون ردیفای جلو بود و کل انگیزمو ازم میگرفت با این کارش یه حس من بدرد نخورم خاصی بهم میداد
تموم سال دهم رو با گریه درس خوندم همش حس بدی داشتم که عقبم و بقیه ازم بالاترن نمیدونید که چه التماسی میکردم یکی باهام درس بخونه صد جور باج میدادم و حتی پای خانوادمم وسط کشیده بودم که به دوستام و خانواده هاشون باج بدیم که اونا با من درس بخونن بدترش اینکه پدر و مادرم از این مدرسه راضی بودن میگفتن همین درسته سخت بگیرن که بخونید
پدر و مادرم از همون بچگی میخواستن سرویس مدرسه بگیرن میگشتن یکیو پیدا کنن با اون سرویس بگیرن یا مدرسه بنویسن بازم یکی رو پیدا کنن مدرسه اون و توی کلاس اون باشم حتی همین عوض کردن خونمون هم برا این بود که تو محله خالم اینا بریم که با بچه های اونا توی یه مدرسه بیفتم و بیشتر خوشحالیشون این بود که مدرسه سختگیره و بقیه بچه های فامیلم اونجا میخونن یا خونده بودن پس عالیه تو هم اینجا باش که امنیتش و ارامشش بیشتره
من خودم تنهایی نمیتونستم از پس درسا بر بیام ولی با التماس از این و اون و با هم بخونیم به زور درسا رو پاس شدم و تابستونش یه دعوایی راه انداختم و گفتم من دیگه این مدرسه نمیرم و رفتم یه مدرسه دیگه و خداروشکر جو ارومی داشت و خیلی قشنگ درسای یازدهم و دوازدهم رو خوندم و بعد از دو سال پشت کنکور نشستن پزشکی میخونم اما آقای جدیدی الان اذیتم بدجوری هم اذیتم
من از وقتی اومدم پزشکی همش میرم به همکلاسی هام البته نه همشون دو سه تاشون که درس خونن باج میدم هی بهش التماس میکنم تا باهم درس بخونیم طوری شده که ازم فرار میکنن و بهم لقب آویز کلاسی دادن از بسن آویزون این و اون میشم من درسای پزشکی رو میفهمم دوسشون دارم اصلا نگرانشون نیستم و ولم کنن قشنگ یادشون میگیرم فقط از روی ترس بگم احساس بگم نمیدونم بخاطر چی هی میرم التماس این و اون که هوای منو داشته باشن
من نمیخوام آویز کلاسی باشم کسی سرم منت بزاره که اگه من نبودم تو هیچی نبودی اگه من بهت نگم تو اصلا نمیدونی چطور بخونی چطوری از پسش بر بیایی خسته شدم از اینکه همش میخوام یکی باشه تا دلم قرص باشه خیلی گرفتارم الان ترم دوم پزشکی هستم و با خودم میگم چطور میخوای بقیه سالا رو بری جلو اینطور پاشیدی از هم 
برای زبان انگلیسی هم که از بچگی کلاس میرفتم تا قبل کلاس دهم خودم میخوندم ولی از اون سال به بعد توی اونم اویزون بودم البته الان سطح زبانم بالاس و هیچ مشکلی توی دیدن فیلمای خارجی ندارم ولی اینم گفتم تا بدونین که توی زبان انگلیسی هم همینطوری آویزون شدنو داشتم
امیدوارم هرچی نیاز بوده رو گفته باشم و ازتون خواهش می‌کنم بهم کمک کنید آویز کلاسی نباشم من باید از الان برای جامع خودم رو آماده کنم نه اینکه همش برم ببینم کی تو کلاسمون هست بهش آویزون بشم الان بیشتر دوستام منو میپیچونن و نمیخوان باهاشون باشم یکی شون میگفت تو خودتو به موش مردگی میزنی با همین کارا معدل الف کلاس شدی همش میایی از ما میپرسی خودتو میزنی به مظلومی همه چیز رو از ما یاد میگیری میری برگه امتحانتو سیاه میکنی معدل الف میشی و به ریش ما میخندی
ولی بخدا اینطوری نیست که اینا میگن اینکه بهشون اویزون میشم برای این نیست که نمره بهتری بگیرم برای ترسم هست برای حس بلد نبودنم برای حس اینکه از پسش بر نمیام برای همون دلگرمی گرفتن هستش من همش دارم گریه میکنم و همه فکر میکنن از ترس درساس که گریه میکنم ولی اینجور نیس بهم کمک کنید خواهش میکنم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. ابتدا بررسی کنیم که چرا این طرز تفکر و مدل نگاه به زندگی در شما ریشه دوانده است. با توجه به توضیحات کاملی که ارائه کردید، سه دلیل را می‌توان بر شمرد:
1- الگوهای شما یعنی پدر و مادرتان نیز افرادی متکی به دیگران هستند. آن‌ها تصمیمات زیادی را بر اساس این گرفته‌اند که مشابه فامیل یا آشنا باشد. به طور مثال ماجرای تعویض منزل یا سرویس مدرسه و یا حتی ثبت‌نام مدرسه شما و قطعاً اگر فکر کنید، تعداد بیشتری از تصمیم‌ها نیز نمایان خواهد شد.
بنابراین تربیت خانوادگی به شما این فشار را می‌آورد که بگرد یک یا چند انسان مناسب و قابل اتکا را پیدا کن و با آن‌ها جلو برو چون این‌طوری برایت بهتر است و خیال آسوده‌تری داری.
2- ماجرای کلاس دهم و آن همه فشارهایی که به شما آمده یکی از ستون‌هایی است که در شکل‌گیری وابستگی به دیگران نقش داشته است.
3- ترکیب دو موارد 1 و 2 یک اثر هماهنگ ایجاد کرده که عنوان آن را «من برای حل مسائل زندگی خود کافی نیستم» می‌گذارم. در جایی از پیام خود اشاره می‌کنید که «من خودم تنهایی نمیتونستم از پس درسا بر بیام» یا «حس اینکه از پسش بر نمیام» ولی الآن دانشجوی پزشکی هستید.
حال که دانستیم چه پایه‌هایی بنا شده تا این طرز تفکر را سر پا نگاه دارد، نوبت به راه‌حل برای برون‌رفت از این وضعیت می‌رسد. راه‌حل را با شماره‌گذاری توضیح می‌دهم:
1- کمی به عقب برگردیم. می‌دانید در مدارسی مثل همان مدرسه سال دهم که شدت سخت‌گیری‌ها زیاد است، چرا برخی از دانش آموزان بدون گریه درس می‌خوانند و گویی مثل سد محکم هستند؟ البته آن‌ها هم استرس و ترس دارند ولی خب در ظاهر بهتر از بقیه به نظر می‌رسند؟
پاسخش یک اتفاق بسیار ساده ولی کلیدی است و آن هم چیزی نیست جز: آمادگی در تابستان و قبل از ورود به مدرسه. این دانش آموزان به واسطه فامیل و یا آشنایان و حتی شنیده‌های خود از آن مدرسه، به خوبی می‌دانستند که جو این مدرسه به چه صورت است و این راهنمایی را داشته‌اند که اگر می‌خواهی در طول سال تحصیلی با چالش مواجه نشوی، از تابستان درس‌ها را آماده کن و با این روش، فشار را از روی دوش خود بر می‌داشتند.
به بیان دیگر، آن دانش‌آموزانی که می‌دیدید با آرامش درس می‌خوانند، این‌ها یک‌بار بخش بزرگی از درس‌های دهم را در تابستان قبل از دهم از طریق فیلم‌های موجود در اینترنت یا دی‌وی‌دی‌ها و یا حتی معلم خصوصی، آموخته بودند، تمرین‌هایش را حل کرده بودند و کلاس مدرسه برای آن‌ها مثل یک مرور دوباره بود.
برای همین است که زودتر از بقیه به سؤالات جواب می‌دادند، نمرات بهتری می‌گرفتند و اعتمادبه‌نفس بالاتری داشتند. اما شخصی مثل شما این راهنمایی را نگرفته بود که از قبل برای مدرسه آماده شو و همین باعث شده بود که اولین مواجه‌شدنی که با درس‌ها پیدا می‌کنید سر کلاس مدرسه باشد و آنجا هم که فرصتی برای یادگیری نمی‌دهند و روی زور و ترس کار را جلو می‌برند.
عبارت پایانی پاراگراف قبل بسیار مهم است. یک‌بار دیگر بررسی کنیم: در مدارسی که سطح سخت‌گیری بالاست و کادر آموزشی مدرسه گمان می‌کنند با تحقیر و تمسخر و رقابت ایجاد کردن و ترساندن از اخراج و… باعث درس‌خوان شدن دانش آموزان می‌شوند، این را بدانند و آگاه باشند که اولاً در حال از بین بردن بخش بزرگی از دانش آموزان در این چرخه ترس و وحشت هستند و دوما این فکر را جا می‌اندازند که باید زود و سریع هر چیزی را آموخت و نیازی به تست و مرور بالا نیست که این موضوع با اصل یادگیری در تضاد است.
خلاصه اینکه شما از قبل برایش آماده نبودید و معلوم است که در چنین وضعیتی، تحت فشار قرار می‌گرفتید و احساسات منفی زیادی را تولید می‌کردید. این احساسات را در مورد پایین بیشتر باز خواهم کرد.
2- همان‌طور که گفتم اتفاقات مدرسه، احساسات منفی زیادی را تولید کرده که نتیجه آن، بی‌قراری، گریه، استرس و ترس بالا بوده و کلیدی‌ترین قسمت ماجرا این است که راه‌حل ذهنی شما برای خروج از این فشارهای روحی، همان فرمولی است که از بچگی با آن بزرگ شده‌اید. کدام فرمول؟ بگرد و یکی را پیدا کن.
به دیگر سخن، مغزتان این قانون را دارد که وقتی تحت فشار باشد، به دیگری چنگ بزند زیرا این طرز تفکری است که سه پایه قوی آن را در ابتدای همین پاسخ توضیح دادم و قدیمی‌ترین قاعده زندگی‌تان است.
با این توصیفات، هیچ عجیب نیست که در دانشگاه هم به دلیل احساساتی که در پاراگراف آخر توضیحات خودتان نوشته‌اید، راه‌حلتان همان فرمول قدیمی باشد و زودی دنبال کسی باشید که به آن چنگ بزنید.
به خوب جایی رسیدیم. نقطه‌ای که می‌گوید اگر می‌خواهید از این شرایط خارج شوید، لازم است که راه‌حل خود را تغییر دهید. راه‌حل چیست؟ همان کاری که آن دانش آموزان قبل از ورود به کلاس دهم انجام داده بودند. یعنی چه؟
این طور برای شما می‌گویم: درس‌های این ترم شما چیست؟ از طریق جست و جو در اینترنت، فیلم‌های تدریس آن‌ها را پیدا کنید و شروع به یادگیری از طریق فیلم کنید. وابسته به استادتان نباشید و سعی کنید از او هم جلوتر بیفتید.
ابزارهای آموزش مجازی در اختیار شماست که بتوانید مطالب را خیلی قوی‌تر و بهتر بیاموزید و سپس با مرورهای زیاد و حل نمونه سؤالات امتحانی، خود را به درجه بالاتری از سواد برسانید و اگر هم چند ایراد جزئی داشتید می‌توانید در اینترنت دنبال جواب سؤالات خود بگردید به ویژه که زبان انگلیسی هم بلد هستید و این قابلیت را دارید که به انگلیسی جست و جو کنید.
حالا اگر دست آخر چند ایراد باقی ماند که جوابی هم برایش نداشتید، از استاد درستان وقت بگیرید و از ایشان بپرسید یا برایش ایمیل کنید تا ایشان جواب دهند. استادتان مشکلی با رفع اشکال ندارند و کمک خواهند نمود.
این راه‌حل درست شماست به جای آنکه وابسته به همکلاسی‌ها شوید به سراغ آموزش‌های مجازی فارسی و انگلیسی بروید و از ظرفیت‌های موجود در بستر اینترنت برای ارتقای خود استفاده کنید.
3- الآن که می‌خواهید راه‌حل را تغییر داده و با ایده‌ای که توضیح دادم جلو بروید، مطمئن باشید که فشارهای مغز شروع می‌شود. او افکاری مانند «بدون همکلاسی‌ها نمی‌توانی بخوانی»، «آن‌ها حتماً چیزهایی می‌دانند که اگر با آن‌ها دوست نباشی به تو نمی‌گویند»، «اگر به آن‌ها متکی نباشی خیلی حس بدی داری و تنها می‌شوی»، «تو خودت از پس مشکل بر نمیایی»، «حتماً یکی باید به صورت فیزیکی و حضوری از تو حمایت کند و با آموزش مجازی نمی‌شود» و ده‌ها مورد دیگر به شما حمله می‌کند چون مغز از تغییر خوشش نمی‌آید و می‌گوید همان نسخه قبلی باقی بمان.
اما شما که می‌دانید ریشه تولید این احساسات از سه پایه توضیح داده شده در ابتدای همین پاسخ می‌آید و پیروزی‌های زندگی شما مثل تسلط روی زبان و قبولی در پزشکی نشان می‌دهد که این ماجرا واقعیت ندارد، پس با مواجه سازی بدون پاسخ، از کنارشان عبور می‌کنیم.
مواجه سازی بدون پاسخ یا exposure and ritual prevention به ما می‌گوید که نه احساسات خود را هر روز بررسی کن چون یک‌بار با هم در این پیام بررسی کردیم و نه بگو که می‌خواهم با احساساتم بجنگم و آن‌ها را نابود کنم، بلکه فقط کار درست که برای شما می‌شود درس‌ خواندن و تماشای فیلم‌های آموزشی را با هر احساسی که داری انجام بده.
اگر این فرمول را به کار بگیرید، قطعاً روزهای اول فشار بیشتری به شما می‌آید چون مغز امیدوار است که با فشار بالاتر شما را از تغییر پشیمان کند اما به محض اینکه تحمل کرده و مواجه سازی را انجام دهید از این مرحله خارج شده و به نسخه تازه‌ای از خود دست خواهید یافت.
البته مغزتان به صورت متناوب و در بازه‌های طولانی دوباره همین فکر کافی نبودن برای خود را می‌آورد تا شاید شوکی بدهد و بترساند اما باز هم با مواجه سازی بدون پاسخ از کنارش رد شوید و اتفاق خاصی نخواهد افتاد. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
نمیتونم از حقم دفاع کنم.

سلام من همونیم که گفتم نمی‌تونم از حقم دفاع کنم، راستش من خیلی به حرفاتون فکر کردم و تصمیم گرفتم تو زندگیم ازشون کمک بگیرم.امروز یکی از همون دختر عمه هام بهم زنگ زد که شب بریم خونه یکی دیگه از عمه هام و من بدون بی احترامی اما با اقتدار گفتم که نمیتونم بیام.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. نقطه قوت شما همین مؤدبانه مخالفت کردن با مواردی است که تمایلی به انجام آن‌ها ندارید. با همین فرمول کار را جلو ببرید ولی موارد گفته شده در پاسخ قبلی را هم مد نظر داشته باشید به طور مثال، فامیل قطعاً فشار بیشتری به شما خواهند آورد و تعداد مسخره شدن‌ها و توهین شنیدن‌ها افزایش می‌یابد زیرا می‌خواهند که به همان آدم قبلی بازگردید ولی با تحمل این دوره گذار، قطعاً تسلیم می‌شوند و خواهند پذیرفت که با نسخه تازه‌ای از شما مواجه هستند.
از سوی دیگر، مغزتان هم فشار را بالاتر می‌برد و احساساتی مثل «تنها شدن»، «طرد شدن»، «بی‌ادبی بودن» و… را تولید می‌کند تا شاید به نقطه قبلی بازگردید اما این‌ها جدی نیستید و تحمل کنید تا دوره این تغییرات طی شوند. خلاصه اینکه پاسخ قبلی و جزییات آن را در ذهن داشته باشید تا با آگاهی کامل از وضعیت به سلامت عبور نمایید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
بیقراری شدید سر جلسه کنکور 2

سلام من ازتون پرسیده بودم سر جلسه کنکور شدید مدادمو تکون میدم و تمرکزم بهم میریزه و نمیتونم درست و حساب ازمون بدم و شما بهم گفتید که بررسی کنم چی میشه اینطوریم که بررسی کردم و دیدم حق با شماست این رفتارم دلیل داره و دلیلشو پیدا کردم
من مشکل اینو دارم که خودم باشم و بعدش آزمونو بدم و نتیجم خوب نشه و بقیه بیان دربارم حرفای تحقیر آمیز بزنن و دیگه نتونم خودمو جم کنم حالا چطور این مشکلمو حل کنم ممنون
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. این موضوع زیر مجموعه «ترس از قضاوت و برداشت دیگران» است که در مطلب ترس‌شناسی به طور کامل درباره‌اش صحبت کرده ام. لطفا از منوی بالای سایت در بخش توسعه فردی روی «ترس شناسی» کلیک کرده و مطالب آن صفحه را بخوانید تا تغییر رویکرد آغاز شود و بعد از مطالعه آن، اگر سوالی بود از من بپرسید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
صبور نبودن!

سلام من خیلی از دست خودم شاکیم. مسیر زندگیم از قبولی تو کنکور میگذره ولی براش درس نمیخونم!به نظرم ماه ها درس خوندن سخت و حوصله سر بره، فکر کردن به یه زندگی یکنواخت کنکوری باعث شده سالها نتونم شروع کنم به درس خوندن واسه کنکور.
دلم میخواد قبول بشم ولی درس خوندن طولانی مدت رو دوست ندارم، می‌دونم منطقی نیست ولی واقعا نمی‌دونم چرا اینجوریم!ترجیح میدم به جا درس خوندن سرمو با گوشیم گرم کنم چون گوشی کمتر حوصلمو سر می‌بره.تا دو سال پیش تایممو با سریال دیدن میگذروندم ولی الان سریالم حوصلمو سر می‌بره و ترجیح میدم برم اینستا و ریلز های کوتاه ببینم. دوست ندارم واسه نتیجه صبر کنم!
البته دوران مدرسم اینجوری بودم اما نه به این شدت. مثلاً سر کلاس ریاضی بار اول که معلم درس میداد گوش میدادم و یاد می‌گرفتم اما اگه یکی از بچه ها میخواست معلم دوباره توضیح بده واسش حوصلم سر می‌رفت و سرمو میذاشتم رو میز و میخوابیدم، چون دلیلی نداشت گوش بدم! من درسمو یاد گرفته بودم.یا اون وقتا که آزمون میدادم درس شیمی رو جواب نمی‌دادم چون آخرین درس بود و منم حوصله خوندن سوالا رو نداشتم و به جاش میخوابیدم تا آزمون تموم بشه، درصورتی که شیمی یکی از نقطه قوت های من بود.
راستش من از صبر کردن و یکنواخت بودن زندگیم بیزارم. دوست دارم همیشه تو هیجان باشم، اتفاقات جدیدی رو تجربه کنم و مجبور نباشم ساعت ها یه کار تکراری رو انجام بدم.من یه دوست صمیمی داشتم که کاملا برعکس من بود، خیلی منظم و صبور بود. اگه امتحان داشتیم از یک هفته قبلش شروع میکرد به خوندن و چند دور کتابو میخوند اما من شب امتحان سرسری یه نگاهی به کتاب مینداختم! ولی تو اکثر امتحانا نمره من بهتر میشد یا لااقل مثل هم می‌شدیم و من پیش خودم میگفتم کار من درسته! چه لزومی داره انقد به خودم سختی بدم درحالی که تهش هردو مثل هم نمره میگیریم، تازه خیلی وقتا من شاگرد اول میشم!
حتی یادمه تابستون یازدهم به دوازدهم که با هم کلاس ریاضی می‌رفتیم اون با حوصله جزوه می‌نوشت و دوباره تو خونه جزوه رو میخوند و تمرین می‌کرد ولی من حتی جزوه هم نمی نوشتم! صرفا گوش میدادم. یا همون سال من فریب یه موسسه رو خوردم و کلی پول بابت فیلم های اموزشی دادم و میخواستم تو تایم کمتر و با زحمت کمتر رتبه خوبی بیارم که البته این اتفاق نیفتاد چون فیلم ها کیفیت خوبی نداشتن و به تنهایی و بدون تست زدن منو به رتبه ای که میخواستم نرسوندن.
همین دوست من چون خونشون یک اتاق داشت و خواهر کوچیکش نمی‌داشت درس بخونه می‌رفت تو راهرو درس میخوند اما من پدرمو مجبور کردم یه واحد از خونمونو در اختیارم بذاره، چون نمی‌تونستم با سر و صدا کنار بیام. من بچه آخرم بااینکه خیلی پولدار نیستیم ولی از بچگیم تا الان هرچی خواستم سریع و بدون صبر کردن در اختیارم گذاشتن و من نه تلاشی کردم نه هیچی!
دوستم سال دوم قبول شد و رفت دانشگاه اما من چندساله دارم بدون ذره ای درس خوندن کنکور میدم. بخدا من گیراییم خیلی خوبه اگه این اخلاق های بد رو نداشتم و درس میخوندم الان قطعا دانشجوی رشته موردعلاقم بودم!ولی الان از خودم و اخلاقم متنفرم. می‌دونم خیلی لوس،بی مسئولیت و خود خواهم اما نمی‌دونم باید با خودم چیکار. کنم؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. با توجه به توضیحات جامع و کاملی که زحمت کشیدید و برایم نوشتید، پاسخ مرتب و کلاسه شده‌ای را با شماره‌گذاری می‌توانم ارائه دهم:
1- در دوره‌های رشد یک انسان از لحظه تولد، دو سال اول را دو سال امنیت می‌گویند و در دو سال اول، یک نوزاد نباید خیلی منتظر بماند یا گریه کند بلکه بایستی در کمترین زمان ممکن، به نیازهایش توجه شود.
اگر یک نوزاد در دو سال اول، گریه‌های زیادی نکرده باشد و خیلی منتظر این نباشد که کسی به دادش برسد، از نظر امنیت و آرامش در بهترین وضعیت قرار می‌گیرد ولی اگر او در دو سال اول، خیلی گریه‌های طولانی کرده باشد، اکثر مواقع کلی منتظر بوده تا کسی او را به آغوش بکشد و آرامش کند آنگاه در بزرگسالی این زمینه فکری را دارد که احساس ناامنی داشته باشد یا به روابط خودش مطمئن نباشد و همیشه فکر کند که همه قصد دارند او را دور بزنند و حتی ممکن است به مشکلاتی مانند اضطراب یا اعتماد به نفس (بهتر است بگوییم عزت نفس) کمتر در بزرگسالی برخورد کند.
البته دقت کنید که هر کسی که در بزرگسالی احساس ناامنی دارد یا شک می‌کند، به این دلیل نیست که حتماً دو سال اول زندگی‌اش را زیاد گریه کرده است. در واقع افرادی که در بزرگسالی احساس ناامنی دارند، بر اساس دلیل و دلایلی که احساس ناامنی می‌کنند، به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند که یکی از این دسته‌ها، متعلق به اشخاصی است که دلیل ناامنی کردن آن‌ها به گریه‌های زیاد و انتظارهای طولانی برای توجه، آغوش یا شیر خوردن در دو سال اول زندگی است.
می‌دانم که برای اکثر ما، پذیرش این چند پاراگرافی که توضیح دادم سخت و حتی غیرقابل باور است و به این فکر می‌کنیم که چه ربطی دارد؟ یعنی اگر کسی در دو سال اول، توجه کافی را دریافت نکرده و گریه‌های طولانی و انتظار زیاد را تجربه کرده باشد، آنگاه در بزرگسالی در معرض احساس ناامنی و شک کردن به روابط قرار می‌گیرد؟ مگر می‌شود؟
باور کردنی نیست چون در آموزش‌های مدرسه، دانشگاه، رسانه‌ها و حتی سلیقه کتاب‌خوانی ما، هیچ خبری از روانشناسی رشد نیست. کسی این حساسیت را در ما ایجاد نکرده که مراحل رشد روی شخصیت ما اثر می‌گذارد.
بنابراین در دو سال اول، تأمین و پاسخ‌دهی سریع نیازهای نوزاد تنها مأموریت اعضای خانواده است ولی بعد از دو سالگی جریان متفاوت می‌شود. از دو سالگی به بعد، این کودک باید تحت تربیتی قرار بگیرد که به او یاد بدهند اول سختی بکش و بعداً به خواسته‌هایت برس. اما چطور به این آموزش برسد؟
انتظار کشیدن، بزرگ‌ترین درد برای کودکان است و این دقیقاً همان ابزاری است که برای تربیت گفته شده در پاراگراف قبلی به آن نیاز داریم. یعنی چه؟ وقتی کودک وارد دو سالگی شد و از ما یک اسباب‌بازی یا وسیله‌ای را خواست باید به او بگوییم: «یه لحظه صبر کن تا من آب بخورم بعدش میام بهت میدم».
مدت‌زمانی که کودک را منتظر می‌گذارید، در حد دو سه ثانیه است و بعد از آن، وسیله‌ای که خواسته را به او بدهید و خیلی آرام و بدون هیچ عجله‌ای به مرور زمان، این دو سه ثانیه انتظار را زیادتر می‌کنید به طوری که وقتی به شش‌سالگی رسید، صبر کردن‌هایی به اندازه نصف روز هم برایش عادی باشد.
هیچ عجله‌ای در افزایش مدت‌زمان انتظار نداشته باشید چون نمی‌شود انتظار داشت که یک کودک خیلی سریع بتواند مفهوم انتظار کشیدن برای رسیدن به خواسته‌ها را درک کند بلکه او باید با انتظارهای دو سه ثانیه‌ای اعتمادش به شما جلب شود و مطمئن شود که حتماً بعد از دو سه ثانیه انتظار، به آنچه خواسته، دست می‌یابد تا از نظر ذهنی، آماده انتظار بیشتری باشد.
خانواده‌ای که اینطور فرزند خود را تربیت می‌کند، اولاً به او یاد داده که فرمول زندگی در این دنیا چنین است که باید سختی بکشی تا به خواسته‌هایت برسی و دوما جلوی اهمال‌کاری و دقیقه نودی و پشت گوش انداختن او را می‌گیرد زیرا او با فرمول اول زجر بعداً لذت از همان دو سالگی به بعد آشنا شده است.
من آن زمان‌ها که در تهران مشاور حضوری می‌رفتم (در حال حاضر فقط مشاوره تلفنی می‌دهم)، وارد خانه یکی از ثروتمندان تهران شدم تا به فرزندشان مشاوره بدهم.
ایشان یک دختر پنج ساله هم داشتند که در سالن مشغول صحبت با او بودند. من هم آنجا نشسته بودم تا فرزند بزرگترشان که مشاورش بودم تشریف بیاورند. پدر داشت به دختر پنج ساله می‌گفت که باید پول توی جیبی‌هایت را جمع کنی تا آن عروسکی که دوست داری را بخری و من و مادرت نمی‌توانیم آن مقداری که کم داری تا عروسک را بخری به تو کمک کنیم.
من نمی‌دانم پدر او از روی تجربه یا مطالعه این را می‌دانست که باید به دخترش بیاموزد که سختی و زجر رسیدن به عروسک را بکش اما این را می‌دانم که او داشت آینده دخترش را تضمین می‌کرد زیرا اصل اساسی زندگی در این دنیا که همان اول سختی کشیدن است را داشت به دخترش می‌آموخت.
اکثر پدر و مادرهای ایرانی، بهترین پدر و مادر بودن را در این تفسیر می‌کنند که غذاهای خوشمزه، میوه‌های متنوع، خوراکی‌های تازه و پارک و تفریح را برای فرزند خود تأمین کنند و فرزندشان هم اگر چیزی را خواست، در یک چشم به هم زدنی آن را تأمین کنند و فرزندشان هیچ‌وقت حسرت چیزی را نکشد.
از شما ممنونم که غذا، میوه، خوراکی، پارک و تفریح را برای فرزند خود در نظر می‌گیرید اما اجازه می‌خواهم از شما ممنون نباشم که نیازهای کودک بالاتر از دو سال خود را به سرعت تأمین می‌کنید، چرا؟
چون او نیاز دارد که از دو سالگی به بعد، به نرمی و به مرور زمان این را بیاموزد که اول زجر بکش و دوم به لذت‌ها برس. او باید به آرامی در مسیر زندگی در دنیای واقعی قرار بگیرد. اما وقتی از روی محبت و دلسوزی نادرست، به سرعت هر چه بخواهد را فراهم می‌کنید، این آموزش را به او نمی‌دهید که در دنیای واقعی، فرمولی که کار می‌کند اول زجر و بعداً لذت است.
این طور می‌شود که دختر یا پسر دلبند شما، کم کم بزرگ می‌شود و تصورش بر این است که باید خیلی زود به همه چیز برسد و حاضر نیست هزینه‌های هدفمندی را بپردازد. او زجر کشیدن را از دو سالگی به بعد نیاموخته، برای چیزی چانه نزده، بابت خواسته‌ای انتظار نکشیده، برای دست یافتن به آرزویی، دست و پایی نزده و همین‌ها باعث شده که برای زندگی در دنیای واقعی آماده نباشد.
شبیه این اتفاق نیز با کم و زیادش برای شما روی داده زیرا در بخش آخر پیامتان فرموده‌اید: «من بچه آخرم بااینکه خیلی پولدار نیستیم ولی از بچگیم تا الان هرچی خواستم سریع و بدون صبر کردن در اختیارم گذاشتن و من نه تلاشی کردم نه هیچی!».
حالا شفاف‌تر شد که چرا آن همه توضیحات را نوشتم و به اینجا رسیدم. بنابراین اولین ریشه‌ای که چالش این روزهای شما را ساخته، همان رفتارهای از روی محبت و دلسوزی نادرست اعضای خانواده بوده است اما این همه داستان نیست به مورد بعدی برویم تا ابعاد تازه‌تری را کشف کنیم:
2- شناخت شما از سلیقه معلم و نوع طراحی سؤال، حجم امتحان‌های مدرسه و سیستم آزمون دهی در مدارس باعث می‌شود که حتی با شب امتحانی خواندن هم بهترین نتیجه را بگیرید. یعنی شمایی که در دل خانواده به طور مصنوعی (چون شبیه زندگی واقعی نبوده) بزرگ شده‌اید، در مدرسه هم با روندی رو به رو هستید که کم خواندن و کم زجر کشیدن و از آن طرف بهترین نتیجه گرفتن را اثبات می‌کند در نتیجه چه نیازی است که بخواهید رفتار خود را تغییر دهید؟
با این اوصاف، سیستم آموزشی مدرسه هم هیزم در آتش رفتار کم سختی بکش و بیشتر نتیجه بگیر می‌ریزد و شما را بیشتر در رفتار اشتباه خودتان فرو می‌برد. راستش را بخواهید، برای اکثر فرزندان ایرانی، دقت کنید که برای اکثرشان، اولین برخورد جدی با دنیای واقعی، همان کنکور است زیرا کنکور با تمام کم و کاستی‌هایش، بیشترین شباهت را به دنیای اصلی ما دارد چرا؟
چون در دنیای واقعی برای به دست آوردن هر چیزی بایستی کلی زمان بگذارید، سختی بکشید، مراحل مختلفی را طی کنید و صبوری به خرج دهید تا به هدف برسید. مثلاً اگر کسی می‌خواهد صادر کننده زعفران بشود، اینطور نیست که یک هو صادر کننده شود بلکه او سال‌ها شاگردی و پا دویی کرده و از فروش یک گرم و نیم گرم در کوچه پس کوچه‌های شهر شروع کرده و کم کم، چم و خم کار را یاد گرفته و مغازه‌ای اجاره کرده و ابعاد کار را بزرگتر کرده و به موازات آن، زبان انگلیسی را هم آموخته و دنبال راه و رسم صادرات افتاده و فهمیده از کجا بخرد و به کجا بفروشد. او سال‌ها تجربه را پس‌انداز کرده که توانسته رشد کند. کنکور هم این طور است. پستی و بلندی‌های زیادی را به چشم می‌بینید تا پیشرفت کنید.
در دنیای واقعی، خیلی باید تحمل کنید و زجر بکشید تا ذره‌ای کف دستتان بگذارند. روزگار باج نمی‌دهد و یقه‌گیری می‌کند و به موقع و سر پیچ‌های مهم، سیلی‌های محکمی خواهد زد.
آیا فقط تربیت دوران بچگی و سیستم آموزشی مدرسه، تنها دلایل شرایط فعلی شماست؟ خیر، عامل سومی هم هست. با هم بخوانیم:
3- شبکه‌های اجتماعی، همگی باعث تقویت بی‌حوصلگی، دل‌زدگی و زود زدگی ما می‌شوند چطور؟ به همه شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌هایی که می‌شناسید دقت کنید. همه آن‌ها دنبال ایده‌هایی هستند که اطلاعات ساده، مختصر و کوتاه را در اختیار مخاطب قرار دهند.
مثلاً همین اینستاگرام که برایم نوشته‌اید، عکس نوشته، کپشن های کوتاه، ویدیوهای کوتاه، ریل، استوری و… را به عنوان روش‌هایی برای جذب مخاطب و سرگرم کردن او در نظر گرفته است. فقط اینستاگرام اینطور نیست مثلاً توئیتر یا همان X نیز محدودیت ارسال کاراکتر دارد و می‌گوید کوتاه و مختصر بنویسید.
وارد گروه‌های تلگرامی هم بشوید، نوشته‌های کوتاه را خواهید دید و یا در یوتیوب نیز می‌گویند اگر ویدیوی طولانی بسازید، کسی نگاه نمی‌کند و معمولاً 20 ثانیه اول ویدیو را می‌بینند و می‌بندند و تعداد کمی هستند که تا آخر یک ویدیو را نگاه کنند.
همگی از بی‌حوصلگی کاربران، امان ندادن، زود رد شدن و طاقت نداشتن صحبت می‌کنند. برای همین دنبال ایده‌هایی هستند که همین روحیه را در شما تقویت کنند. وقتی شما کپشن هایی را می‌خوانید یا روی عکس نوشته‌ها، متن‌هایی را می‌خوانید که به زوری به 20 کلمه می‌رسد، بعد از گذشت مدتی، برای شما سخت است که یک متن 400 کلمه‌ای یا پاسخ‌های بلندی مثل همین جوابی که برایتان نوشته‌ام را مطالعه نمایید.
اگر دقت کنید کتاب‌های بازاری موفقیت و روانشناسی هم مختصر و کم صفحه هستند زیرا آنان هم برایشان مهم نیست که شما چیزی بیاموزید و فقط می‌گویند در دنیای امروز، هیچ کسی حوصله ندارد و بهتر است یک کتاب جمع و جور بنویسند که مخاطب دوست داشته باشد.
شبکه‌های اجتماعی چه باور کنید و چه نکنید، شما را بی‌حوصله‌تر کرده است و از آن طرف قدرت واژگانی شما را هم می‌تواند تحت تأثیر قرار دهد. یعنی چه؟ خود شما در شش‌سالگی به طور میانگین، 15000 کلمه بلد هستید زیرا تحقیقات نشان داده که کودک شش‌ساله، 15000 کلمه از زبان مادری را بلد است ولی وقتی به مقدار زیاد از شبکه اجتماعی استفاده کنید آنگاه قدرت واژگانی شما کاهش می‌یابد یعنی از شش‌سالگی خودتان هم عقب‌تر می‌روید.
اگر دقت کنید، تماشای فیلم و سریال هم برای شما سخت شده و این همان ماجرایی است که در سه عامل بالا توضیح دادم و این‌ها دست به دست هم می‌دهند و این شرایط را می‌سازند. با این حال، ستون چهارمی هم هست که این روزهای شما را می‌سازد که الان توضیح می‌دهم:
4- قانون‌های ذهنی‌تان با دنیای واقعی تطابق ندارند به طور مثال، «از صبر کردن و یکنواخت بودن زندگیم بیزارم»، «دوست دارم همیشه تو هیجان باشم»، «اتفاقات جدیدی رو تجربه کنم» و «مجبور نباشم ساعت‌ها یه کار تکراری رو انجام بدم»، با قاعده و قانون این دنیا هماهنگ نیست، چرا؟
در این دنیا، صبر نکنید، چیز ارزشمندی گیر نخواهد آمد. در این دنیا، حتی اگر جهانگرد هم باشید، زندگی‌تان به تکرار می‌افتد و یکنواخت می‌شود، در این دنیا، حتی اگر شغلتان بَدَل سینمایی باشد و دائماً در حال اجرای کارهای هیجانی باشید، بعد از مدتی از هیجان می‌افتد و تکراری می‌شود، در این دنیا، حتی اگر گیمر و یوتیوبر و ولاگر و بلاگر باشید، باز هم باید ساعت‌ها یک کار تکراری مثل تهیه محتوا، ادیت آن، منتشر کردن و پاسخ‌دهی به کامنت ها را انجام دهید.
کدام شغل و حرفه‌ای را می‌شناسید که با قوانین ذهنی شما سازگار باشد؟ هر مسیری را بروید، چند مدت اول آن جذاب است و بعدش به تکرار می‌افتد. آیا می‌خواهید دائماً از این شاخه به آن شاخه شوید؟ خود از این شاخه به آن شاخه شدن هم برایتان تکراری می‌شود و یک روزی خسته خواهید شد.
عمراً نمی‌توان از تکرار فرار کرد بلکه بایستی آن را پذیرفت و ممنونش نیز بود زیرا این تکرار است که باعث با مهارت شدن ما می‌شود. مثلاً فلان پزشک خیلی با تجربه است پس پیش او برویم. معنای این جمله چنین است: فلان پزشک آنقدر با بیمارهای مشابه کار کرده و آن‌ها را معاینه و ویزیت کرده که تجربه پیدا کرده است. در واقع آن پزشک تا دلتان بخواهد کار تکراری کرده و در اثر همین تکرار هم با تجربه شده است.
هنر ما در تکرار کردن است. از تکرار فرار نمی‌کنیم بلکه آن را می‌پذیریم و در قالب همین تکرار است که صیقل می‌خوریم، جلا پیدا می‌کنیم و ارتقای شخصیتی و هویتی پیدا می‌کنیم. دنیا با اصول تکراری اداره می‌شود. همه ما در چرخه‌ای تکراری هستیم، روزها، آدم‌ها، کتاب‌ها، صحبت‌ها و حتی خود این شبکه‌های اجتماعی هم در تکرار هستند.
به طور مثال، ریل اینستاگرام کپی کردن از تیک تاک است. استوری تلگرام کپی کردن از اینستاگرام است و آپارت هم یک کپی از یوتیوب و همینطور الی آخر. حتی موضوعاتی که در یوتیوب و اینستا به اسم ولاگ و چالش می‌بینید، همگی تکراری از خارجی‌هاست.
دنیای واقعی را پذیرش کنید، اینجا اگر قصد دارید زندگی نموده و موفق شوید، باید با آغوش باز تکرار دوست بدارید. حالا این همه گفتیم و نوشتیم و جلو آمدیم ولی صحبتی از راه‌حل نشد؟ تا اینجا فقط دانستیم که چه اتفاقاتی در پشت پرده زندگی‌تان روی داده پس راه‌حل خروج از آن چیست؟
1- پذیرش تکرار و قبول کردن قوانین زندگی در دنیای واقعی. تا این موضوع را قبول نکنید و نخواهید با فرمول‌های دنیای واقعی کار کنید، تغییر شما آغاز نمی‌شود. اولین قدم همین است که اصول این دنیا را با تمام کم و کاستی هایش پذیرا باشید.
در واقع با این حرکت، در حال به سطل زباله ریختن تربیت اشتباه دوران کودکی خود هستید و قرار است که خودتان سُکان تربیت را در دست گرفته و با قواعد این دنیا زندگی کنید نه بر اساس محیط مصنوعی که در آن بزرگ شده‌اید.
2- کم کردن استفاده از شبکه‌های اجتماعی و شروع دیدن ویدیوهای بلندتر و نوشته‌های طولانی‌تر که با این روش، زمینه را برای طولانی‌تر کار کردن فراهم می‌کنید.
3- ادامه ندادن خاطرات خوب دوران مدرسه و نگفتن این جمله که چرا در مدرسه با کم خواندن شاگرد اول می‌شدم پس الانم باید مثل آن موقع باشد. خاطرات مدرسه در بستر سیستم مدرسه شکل گرفته و کنکور از آن قواعد پیروی نمی‌کند. بنابراین خاطرات خوش کم تلاش کن و عالی موفق شو رو به سطل زباله بریزید چون با قوانین زندگی واقعی همخوانی ندارد.
4- شروع با تک درس. در وضعیت شما بهتر است که مدتی را مثلاً یکی دو هفته با یک درس مثلاً زیست شروع کنید. قطعاً سخت است که انتظار داشته باشیم از همان روز اول، پشت میز تحصیلی بروید ولی با هر وضعیتی که توانستید حتی اگر با دیدن فیلم‌های زیست هم بتوانید فرایند مطالعه را شروع کنید، بسیار عالی است.
کم کم که جلو رفتید و سر و شکلی به مطالعات خود دادید، می‌توانید به نرمی برنامه اصلی خود را آغاز کنید.
5- همزمان با شروع مطالعه باید قوانین اصولی مطالعه را هم پذیرش کنید. به طور مثال، یادگیری همیشه سریع نیست و گاهی گیر می‌کنیم، هر چیزی که بخوانیم نیاز به مرور دارد تا فراموش نشود، تست‌های زیاد باید در طول زمان بزنیم و اکثر تست‌های ما تکراری هستند ولی برای تثبیت و تقویت یادگیری به این تکرار نیاز داریم و همچنین زمانی برای رفع اشکال آموخته‌های قبلی می‌خواهیم. هنر آزمون دادن هم که آخرین مهارت مورد نیازتان برای کنکور است.
با این شرایط، پذیرش تکرار در درس خواندن و عملیات تکراری انجام دادن جهت کسب مهارت را نیز می‌پذیرید و دنبال تغییر تحول نیستید. برای اینکه این مورد را بهتر انجام دهید، توصیه می‌کنم از منوی بالای سایت، به منوی توسعه فردی بروید و روی «کلک‌های مشترک مغز» کلیک کرده و به فایل‌های صوتی آن گوش دهید تا ارتقای فکری را آغاز نمایید.
6- در لحظه به لحظه درس خواندن و در سراسر دقایقی که در مدت‌زمان بیداری خود طی می‌کنید، احساسات و افکار مزاحمی مثل «الان خسته می‌شوی»، «تو توان زیاد کار کردن نداری»، «روحیه صبوری و مقاومت نداری»، «زندگی‌ات یکنواخت شد»، «افسرده می‌شوی»، «تو به هیجان نیاز داری»، «اگر این‌طوری جلو بروی کم می‌آوری» و هزاران عبارت مشابه آن را خواهید داشت.
به بیان دیگر، مغزتان با چنین افکار مزاحمی قصد دارد تا شما را به همان شخصیت بی‌حوصله برگرداند زیرا این بی‌حالی و بی‌حوصلگی به نفع اوست و با صرف کمترین انرژی کل روزتان را سپری می‌کنید. او دست و پا خواهد زد، آشوب می‌سازد، فشار می‌آورد، درد تولید می‌کند و هر اقدامی را به اجرا در می‌آورد که دست از تغییر بردارید.
اما به این احساسات توجه نکنید چرا؟ چون دلیل این احساسات را می‌دانید. توضیحاتم را به یاد دارید؟ تربیت خانوادگی، سیستم مدرسه و شبکه اجتماعی در طی این همه سال زندگی باعث شده که شخصیت بی‌حوصله بودن را انتخاب کنید و قطعاً وقتی قرار است تغییر کنید، مغزتان می‌گوید نه بازی را خراب نکن و همان آدمی قبلی باقی بمان. این‌ها فشارهای مغز برای ماندن در وضعیت فعلی است.
وقتی که دلیل این احساسات را می‌دانید و به خوبی مطلع شده‌اید که همگی اشتباه هستند، در نتیجه کاری به بود و نبودش نداشته باشید. دقت کنید که نه احساسات را بررسی کنید چون یک بار در این پاسخ به طور دقیق بررسی کردیم و نه بخواهید که با احساسات خود بجنگید چون این جنگیدن هم باعث بیشتر شدنش می‌شود. پس چه کار کنید؟ با وجود آن احساسات و انواع فشارها، درس بخوانید.
در علوم رفتاری به این که شما با وجود انواع احساسات و فشارها، کار مورد نظر خود که در اینجا درس خواندن است را انجام دهید، مواجه سازی بدون پاسخ یا exposure and ritual prevention می‌گویند. این روش باعث می‌شود که بعد از مدتی بدون آنکه بخواهید با احساسات خود بجنگید یا به آن‌ها اهمیت بدهید و صرفاً با انجام کار درست که برای شما درس خواندن است، تعداد افکار خود را کاهش دهید.
7- وقتی که از این مراحل عبور کنید، مدتی را بدون این افکار مزاحم خواهید گذراند اما بعد از دو سه هفته شاید هم یک ماه و یا هر زمانی که ما از آن بی‌اطلاع هستیم، دوباره حس می‌کنید که افکار بی‌حوصلگی و بی‌حالی به سراغتان آمده و به طرز عجیبی به شما فشار می‌آورد.
این حرکت مغز برای شوک وارد کردن و هل دادن شما وسط بحران است اما از الان آگاه باشید و یک دستیِ این حرکت را نخورید. وقتی این شوک آمد، فقط همان مواجه سازی بدون پاسخ را انجام دهید و به چشم می‌بینید که این طوفان از بین می‌رود و چیزی نیست.
این شوک‌ها ممکن است تا همیشه به صورت دوره‌ای توسط مغز تدارک دیده شود و اصلاً هم وارد بازی او نمی‌شویم و فقط با مواجه سازی بدون پاسخ از آن عبور می‌کنیم.
8- یادگیری، درس خواندن، مرور کردن، تست زدن، رفع اشکال و هنر آزمون با درد همراه است زیرا مغز ما برای موفقیت طراحی نشده و برایش قابل قبول نیست که کلی انرژی صرف درس خواندن کنید. بنابراین ممکن است بعد از گذشت مدتی و دقیقاً در جایی که متوجه شد دیگر با افکاری مثل بی‌حوصلگی نمی‌تواند جلوی شما را بگیرد، به دنبال نقطه ضعف دیگری برود و روی نقطه دیگری از زندگی شما فشار بیاورد.
اگر این تغییر رویکرد مغز اتفاق افتاد، دوباره باید تحلیل شوید که نقطه ضعفتان چیست و متناسب با همان راه‌حل دریافت کنید ولی قرار نیست سال‌ها درگیرش شوید خیلی سریع با درک اینکه روند مطالعاتی‌تان با افت مواجه شده زودی به دنبال علت‌یابی و یافتن راه‌حل و اجرای آن باشید و کار تمام است.
9- درد درس خواندن را به هیچ‌وجه عقب نیندازید به خصوص که نوع تربیت دوران کودکی شما، زمینه دقیقه نودی شدن را فراهم کرده است و باید با قانون «اول زجر بعداً لذت» زندگی کنید تا خودتان در نقش پدر و مادر ظاهر شده و خویش را تربیت کنید. سختی درس خواندن را به جان بخرید و آن را عقب نیندازید.
10- هزینه‌های هدفمندی را پرداخت کنید. از منوی بالای سایت در بخش «آغاز»، این هزینه‌ها را درون جعبه‌های انتهای آن صفحه نوشته‌ام. پرداخت این هزینه‌ها به شما کمک می‌کند که ادامه بدهید.
11- منتظر روزهای بد و خوب زیادی باشید. افت تحصیلی، افت روحی، فشار روانی و… همگی در مسیر کنکور وجود دارند و فقط با تحلیل و بررسی، ارائه راه‌حل و اجرای آن باید به مسیر خود ادامه دهید تا از این افت و فشارها رها شوید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
بیقراری شدید سر جلسه کنکور

سلام من کنکور که میرم اگه سوالا رو بلد باشم بیقراری میگیرم و همش با مدادم ور میرم تکون تکون شدید میدم و کل تمرکزم به هم می ریزه و نتیجم خراب میشه ولی سوادم میدونم بالاس چون عصر همون روز بدون اینکه کتابی چیزی باز کنم همون سوالا رو مثل اب خوردن میزنم واقعا حال بدی دارم هر چی میخونم اینطوری توی کنکورا خراب میشن بهم گفتن تنفس شکمی انجام بدم یا از ده برعکس بشمارم یا نفس عمیق بکشم یا به چیزای خوبی فکر کنم ولی اینا کمکی به من نمیکنن همشون اثری نداشتن لطفن شما بهم بگید که چیکار کنم از این گرفتاری نجات پیدا کنم سپاس
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. تنفس شکمی یا دیافراگمی، تنفس عمیق، فکر کردن به اتفاقات خوب در گذشته و سایر موارد مشابه، ایده‌هایی نیستند که مشکل شما را حل کنند زیرا هر رفتاری که ما انسان‌ها داریم، یک یا چند دلیل دارد و تا زمانی که آن‌ها به قوت خود باقی هستند، تغییری در رفتارمان ایجاد نخواهد شد؛ یعنی چه؟
با چند مثال توضیح می‌دهم تا فضای صحبت‌هایم را شفاف‌تر کنم و ارتباط عمیق‌تری با آن برقرار نمایید:
1- دانش‌آموزی وسواس مطالعه دارد یعنی هر صفحه را 70 یا 80 بار می‌خواند و هر بار هم از این صفحه به صفحه بعدی می‌رود پر از نگرانی می‌شود و با یک استرس شدیدی دوباره به صفحه قبلی برمی‌گردد و از نو می‌خواند.
آیا این دانش‌آموز با تنفس شکمی یا دیافراگمی، تنفس عمیق، فکر کردن به اتفاقات خوب در گذشته، مشکل رفتار وسواسی‌اش حل می‌شود؟ یا باید او را تحلیل کرده و ریشه یا ریشه‌های این رفتارش را بیرون بکشیم؟
وقتی وضعیت این دانش‌آموز را آنالیز می‌کنیم، متوجه آن می‌شویم که او سه نگرانی دارد: الف) نکند مطالب این صفحه را فراموش کنم، ب) نکند نکات این صفحه را به طور کامل یاد نگرفته باشم و برای یادگیری صفحات بعدی به مشکل بر بخورم، پ) نکند نکات این صفحه را به طور کامل ندیده باشم و نکاتی باشند که از فهم آن‌ها غافل شده‌ام.
با این شرایط، تا زمانی که این سه نگرانی برای این دانش‌آموز رفع نشود، او همچنان وسواسی است و هیچ دلیلی ندارد که دست از رفتار وسواسی بردارد زیرا دلایل وسواسی بودن که همان سه نگرانی پاراگراف قبلی است، پا بر جا هستند و دارند روی مخ این فرد راه می‌روند در نتیجه او همچنان وسواسی است.
اما به محض آنکه سه نگرانی را با ارائه پاسخ مناسب حل کنیم، او آماده تغییر رفتار وسواسی است و با تحمل دوره نهفتگی تغییرات و فشارهای احساسی، به خودش می‌گوید که من بابت آن سه نگرانی نباید نگران باشم چون برایش راه حل دریافت کرده‌ام. همین‌ها باعث خروج او از وسواس مطالعاتی می‌شوند.
2- داوطلب کنکوری در حال جویدن ناخن‌های انگشتان دستش است. آیا رفتار ناخن جویدن با تنفس شکمی یا دیافراگمی، تنفس عمیق، فکر کردن به اتفاقات خوب در گذشته یا هر ایده مشابهی، حل می‌شود یا باید به سراغ این برویم که چرا او رفتار ناخن جویدن را بروز می‌دهد؟
مثلاً ممکن است برای تمرکز کردن و ایجاد یک فضا برای فکر کردن، ناخن را بجود، شاید هم به دلیل کاهش استرس باشد و امکان دارد که الگوی ناخن جویدن را از خواهر یا برادر بزرگترش یاد گرفته و در حال تقلید از او است و یا هر دلیل دیگری؟
وقتی دلیل ناخن جویدنش بیرون بیاید، آنگاه با ارائه راه حل مناسب، او را برای تغییر رفتار ناخن جویدن به نجویدن، آماده می‌کنیم. با این حساب، مهم‌ترین قدم برای بیرون رفتن از یک رفتار، یافتن دلیل یا دلایل بروز این رفتار است؟
تمام این توضیحات را دادم تا بگویم، شما وقتی سر جلسه کنکور می‌روید و به شرط بلد بودن سؤالات، رفتار «بی‌قراری، تکان دادن شدید مداد و بر هم زدن تمرکز» را بروز می‌دهید و این رفتار را نمی‌توان با تنفس شکمی یا دیافراگمی، تنفس عمیق، فکر کردن به اتفاقات خوب در گذشته حل کرد زیرا دلیل یا دلایل این رفتار را باید بیرون کشید و سپس راه حل را یافت و اجرا نمود.
سؤالی که روی میز می‌آید از این قرار است: چرا وقتی سر جلسه کنکور می‌روید و متوجه آن می‌شوید که سؤالات را بلد هستید، رفتار «بی‌قراری، تکان دادن شدید مداد و بر هم زدن تمرکز» را بروز می‌دهید؟
در پیامتان به نکته‌ای اشاره نشده که بتوانم از لا به لای آن، دلیل یا دلایلی برای بروز این رفتار پیدا کنم اما چند ایده می‌دهم تا ذهنتان گرم شده و بتوانید ریشه یا ریشه‌های مشکل خود را بیرون بکشید و در صورتی که نیاز بود، برایم بنویسید تا راه حل بدهم و شرایط را برای تغییر فراهم کنیم. به این ایده‌ها دقت کنید:
1- ممکن است فردی در وضعیت مشابه شما، به محض دانستن اینکه سؤالات را بلد است، نگران این شود که نکند با وجود اینکه بلد هستم، به سؤالات جواب دهم و قبول نشوم و اینطوری آبرویم برود که چطور قبول نشدی؟ دیگر بلد باشی و قبول نشوی، اعتماد به نفسی برایت نمی‌ماند و اینطوری آیندم خراب شود. برای همین، با یک مکانیزم خود دفاعی، طوری به هم می‌ریزد که نتواند عملکرد خوبی را بروز دهد تا شاید با این شیوه، از اعتماد به نفس خودش دفاع کند. درست است که در عمل به خودش ضرر رساند ولی مغز ما خطا دارد و اگر آگاه نباشیم، با همچین روش‌هایی به ما ضرر می‌رساند.
2- امکان دارد دانش‌آموزی دقیقاً در شرایط مشابه شما، به این دلیل رفتار بی‌قراری و تکان دادن مداد را بروز دهد که توقع دارد به محض بلد بودن سؤالات، حالا همه را جواب دهد و چون محدودیت زمانی است، دچار استرس می‌شود که از کدام سؤال شروع کنم و اگر نشد همه را حل کنم آن وقت با غم و غصه بعد از آزمون چه کنم و با چنین افکاری، دست پاچه شده و به هم می‌ریزد.
3- این حالت را هم در نظر بگیرید که یک کنکور با وضعیت شبیه شما، رفتار بی‌قراری و به هم زدن تمرکز با تکان دادن مداد را دارد به این دلیل که می‌ترسد با اینکه سؤالات را بلد است، اشتباه جواب دهد و درصدش خراب شود و با خودش بگوید که این خواندن‌هایت به چه دردی می‌خورد زمانی که سؤال را هم بلدی باز هم غلط حل می‌کنی.
4- هیچ بعید نیست که خاطراتی از کنکورهای آزمایشی یا کنکورهای قبلی که خودتان شرکت کرده‌اید، در ذهنتان رسوخ کرده و به شما می‌گوید که این آزمون هم مثل امتحان قبلی می‌شود و باز هم خراب می‌کنی. در واقع مغز ما طبق قاعده خاطرات تکرار می‌شوند، دائماً سعی در تلقین این موضوع دارد که هر اتفاق بدی که قبلاً افتاده، دوباره هم می‌افتد. یعنی اگر در کنکوری، شرایطتان بد بوده، همان را دست می‌گیرد و کِش می‌دهد که بله این بار هم مثل قبلی‌ها می‌شود و دوباره شکست می‌خوری.
5- این احتمال هم هست که موضوع تکان دادن مداد و بی‌قراری، فقط مربوط به کنکور نباشد و این مشکلی از دوران تحصیلی ابتدایی، متوسطه اول و یا دوم باشد. مثلاً معلمی شما را از امتحان دادن ترسانده باشد، یا گفته باشد خیلی وقت‌ها ظاهر سؤال را می‌خوانی و فکر می‌کنی بلدی ولی در واقع کلک خورده‌ای و بلد نیستی و خلاصه اینکه تخیل‌هایی برای ما می‌سازند که استرسی می‌شویم. بنابراین بررسی سوابق قبلی امتحانات از کلاس اول ابتدایی تا همین دوازدهم نیز کمک‌کننده خواهد بود.
این‌ها ایده‌هایی برای جرقه زدن مغزتان جهت یافتن ریشه یا ریشه‌های رفتار «بی‌قراری، تکان دادن شدید مداد و بر هم زدن تمرکز» است. وقتی بتوانید پشت پرده این رفتار را درک کنیدآنگاه راه حل دادن و خروج از آن مشخص می‌شود و در پیام بعدی در صورت تمایل به من بگویید که چه دلیل یا دلایلی پیدا کردید تا با توجه به آن‌ها به شما راه حل خروج و مسیر تغییر رفتار را توضیح دهم. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
خانواده شلوغ و نداشتن جای مطالعه

سلام من بچه آخر از یه خانواده بسیار شلوغ هستم و همه برادر خواهرای من ازدواج کردن و توی روزهایی از سال مثل همین روزها که چن روز پشت هم تعطیلن همشون میان اینجا و اصلا نمیشه درس خوند توی شهری زندگی می کنم که کمپ مطالعه نداره فقط یه کتابخونه دولتی داره که اونم روزهای تعطیل درش بسته هستش من چیکار کنم توی این روزها بتونم بخونم واقعا داغون میشم و استرس بدی میگیرم ممنون میشم راهنمایی کنید
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. ایده های در دسترس را لیست می کنم و لطفا بررسی کنید که کدام یکی برای شما شدنی است و همان را انجام دهید:
1- استفاده از انباری و خرپشته برای روزهایی که میهمان در منزل تان می آید. چون قرار نیست همه روزها که اینطور باشد و فقط در روزهای تعطیل، این مشکل را دارید که می توانید برای این روزها، چنین مکان هایی را استفاده نمایید.
2- استفاده از صداگیرهای حرفه ای که نجارها و جوشکارها استفاده می کنند و تا حدودی صدای اطراف را می گیرد و می توانید درس خواندن را در همان اتاق خود انجام دهید.
3- رفتن به منزل فامیل و دوست و آشنا. شاید مادر بزرگی، عمویی، عمه ای یا خاله ای باشد که خانه آن ها در این روزها خلوت باشد یا حتی خودشان مسافرت رفته باشند و می توانید با هماهنگی، به آنجا بروید و درس بخوانید. در ضمن همین خواهر یا برادرهایی که منزل شما می آیند، خانه خودشان خالی است، چرا کلید یکی را نگیرید و به آنجا نروید؟
4- شاید اقوام یا آشنایان، مغازه ای دارند که این روزها تعطیل می شود، می توانید داخل آن مغازه درس بخوانید و در هم بسته باشد و کسی نمی داند شما داخل مغازه هستید.
5- صحبت با مسافرخانه ای در شهرتان برای اینکه بتوانید در این روزها، یکی از اتاق هایش را کرایه کنید و در آنجا درس بخوانید.
6- اگر در حوالی خانه تان، پارکینگ، مغازه بسته یا زیر زمینی وجود دارد، می توانید از آن ها برای این روزهای خاص کمک بگیرید و کرایه ای برای همین روزها به آن ها پرداخت کنید و در آنجا درس بخوانید.
7- کمی فکر کنید شاید در اطراف خانه تان، مکانی برای درس خواندن بشود دست و پا کرد. این ها ایده های در دسترس برای این وضعیت های اضطراری است که می توانید استفاده نمایید. موفق ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
انگیزه

سلام من هر راه و روشی که فکرشو کنید و همه توصیه میکنن برا افزایش انگیزه کنکوریا انجام دادم و هنوزم دارم انجام میدم که بتونم حداکثر تلاش خودم رو داشته باشم ولی روم اثری ندارن یعنی اولاش داشتن اما دیگه ندارن مثلا یه عالمه کلیپ انگیزشی میبینم و انگیزم خیلی میره بالا ولی در حد یکی دو ساعت و بعدش دوباره بدتر هم میشم لطفا بهم بگید چطوری میتونم انگیزمو بالا ببرم ممنون ازتون.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. اتفاقی که این روزها با آن دست و پنجه نرم می‌کنید، نتیجه طبیعی روش‌هایی است که به اسم انگیزه در ایران و خارج از کشور، معرفی می‌شوند. در واقع چه شما کلیپ‌های انگیزشی و مصاحبه‌های انگیزشی و عکس نوشته‌های هیجانی را تماشا کنید، چه صوت و آهنگ و پادکست‌ها و سخنرانی‌های انگیزشی و فایل‌های سابلیمینال و کتاب‌های صوتی موفقیت را گوش دهید، چه جملات انگیزشی و زندگی نامه‌های افراد زجر کشیده‌ای که به موفقیت رسیده‌اند و کتاب‌های موفقیت را بخوانید، چه مدیتیشن و مراقبه و یوگا انجام دهید، چه بازی‌های ذهنی مثل خیال‌پردازی و تصویرسازی و نوشتن هدف و چسباندن مثلاً عکس دانشگاه علوم پزشکی تهران روی دیوار اتاق را به اجرا درآورید و چه در جلسات حضوری و مجازی انرژی بخشی و فرستادن انرژی مثبت به یکدیگر و کائنات را در دستور کار زندگی خود قرار دهید و یا با جا به جا کردن وسایل خانه، فنگ شویی را رعایت کنید، اتفاقی که برای شما می‌افتد یکسان است و آن چیست؟
یک تا چند روز اول، بسیار هیجان زده‌اید و پر قدرت می‌خوانید، بعد از آن، کمی افت هیجانی دارید ولی باز هم می‌خوانید و سپس به جایی می‌رسید که انگار بنزین تمام کرده‌اید و متوقف می‌شوید اما این بار نه در وضعیت روحی قبل از استفاده از این روش‌ها بلکه در جایی بدتر از وضعیت قبلی.
بعد از آنکه این حس پایین را تجربه کردید، مجدداً تصمیم می‌گیرید که به سراغ روش‌های دیگری انگیزشی بروید و دوباره یکی دو روزی اوضاع عالی است و سپس به بنزین تمام کرده و در شرایط روحی بدتری قرار می‌گیرید.
با این حال باز هم امید به روش‌های بعدی دارید اما با هر بار استفاده، کمتر از قبل، هیجان زده می‌شوید و بیشتر از قبل، در شرایط روحی بد فرو می‌روید و به مرزی می‌رسید که چنان احساس سنگینی می‌کنید که دیگر کار را تمام شده می‌بینید و توانی برای جمع و جور کردن خود ندارید و گویی دیگر هیچ روشی به شما انگیزه نمی‌دهد و دارید بی‌خیال درس خواندن می‌شوید.
این اتفاق نه برای شما، بلکه برای تمام کسانی که دنبال انگیزه گرفتن با روش‌های گفته شده در پاراگراف اول پاسخم، هستند، دیر یا زود رخ می‌دهد. خب پس چه باید کرد؟ اگر این روش‌ها انگیزه نمی‌دهند یا فقط یکی دو روز خوبیم و بعدش خراب می‌کنیم، چه کار باید کنیم که انگیزه داشته باشیم؟ چون تمام دل‌خوشی ما همین روش‌هاست، اگر این‌ها هم جواب نمی‌دهند پس دیگر درس نخوانیم؟
پاسخ این است که فرض کنید من کنکوری هستم. از نظر روحی دو وضعیت کلی برای من وجود دارد:
1- من به عنوان یک کنکوری، می‌توانم درسم را بخوانم و پیش بروم. در این حالت، چه نیازی به راه و روش‌های انگیزشی است؟ سری که درد نمی‌کند را چرا دستمال ببندم؟ وقتی خودم دارم می‌خوانم، نیازی نیست بازی احساسی راه بیندازم و خودم را جو زده و هیجانی کنم و ضربه بخورم.
با این اوصاف، فکر نکنید که این یک قانون است که تحت هر شرایطی باید دنبال یک یا چند روش انگیزشی باشم و اگر نباشم، روحیه‌ام در ادامه مسیر خراب می‌شود. وقتی دارید خوب کاری می‌کنید و عالی درس می‌خوانید، خود را وارد بازی‌های احساسی از طریق این روش‌های انگیزشی نکنید و همان دست فرمان را جلو بروید.
2- من به عنوان یک کنکوری، نمی‌توانم درسم را بخوانم و دچار بی‌انگیزگی و بی‌تفاوتی شده‌ام. در این وضعیت، به جای آنکه به سراغ راه و روش‌های انگیزشی بروم و دنبال این باشم که با کلیپ انگیزشی یا فلان مصاحبه انگیزشی یا بهمان داستان انگیزشی به انگیزه برسم، باید به سراغ تحلیل و یافتن چرایی بروم. یعنی چه؟
معنی صحبتم این است که من وقتی نمی‌توانم درس بخوانم و بی‌انگیزگی و بی‌تفاوتی را در زندگی خودم دارم می‌بینم، لازم است از خودم بپرسم که دلیل آن چیست؟ چرا این اتفاق افتاده است؟ مگر من تا فلان روز، خیلی عالی نبودم؟ پس چرا الآن افت کرده‌ام؟
این سؤالات به من کمک می‌کند تا خاطرات منجر به این افت روحی را کشف کنم. مثلاً ممکن است که سر کلاس مدرسه، معلم فیزیک از سختی امتحان نهایی و اینکه شماها هرگز نمی‌توانید نمره خوبی بگیرید، صحبت کرده و من از همان روز احساس ناامیدی کرده‌ام و روحیه‌ام به هم ریخته است. حالا به نظر شما، با گوش دادن به کلیپ انگیزشی و سخنرانی و فلان و بهمان، انگیزه می‌گیرم یا باید به سراغ این بروم که نسبت خودم با صحبت‌های معلم فیزیکم را در بیاورم و به جمع‌بندی کامل از شرایط برسم و خودم را از تله‌ی حرف معلم خلاص کنم؟
مثال دیگری می‌زنم. فرض کنید من یک پشت کنکوری هستم که از همان روز اولی که پشت کنکوری شدم، دیگر انگیزه‌ای نداشتم که درس بخوانم. در چنین وضعیتی، کدام کلیپ و صوت و عکس نوشته و فایل سابلیمینال و سخنرانی انگیزشی می‌خواهد به من انگیزه بدهد؟ آیا راه درست این نیست که من بررسی کنم چرا با پشت کنکوری شدن از نظر روحی به هم ریخته‌ام و راه‌حل برون‌رفت آن را تعیین نمایم؟
شاید به خاطر این بوده که انتظار پشت کنکوری شدن را نداشته‌ام و با خودم گفته‌ام که با وجود معدل بالا و سابقه تحصیلی درخشان، حتماً باید پزشکی را قبول شوی و چرا باید یکی مثل من پشت کنکوری شود؟ یا شاید هم به این دلیل افت روحی پیدا کرده‌ام که فردی دقیقه نودی بوده‌ام که با نظارت و فشار مدرسه و معلم و رقابت با بقیه برای کسب نمره عالی، درس می‌خواندم و حالا که پشت کنکوری شده‌ام، آن فشار را ندارم و دل به درس نمی‌دهم که در این صورت راه‌حل من برطرف کردن ذهنیت دقیقه نودی است.
با این توضیحات متوجه می‌شویم که وقتی دچار افت روحی می‌شویم یا حتی ترس از این داریم که نکند در آینده دچار افت شویم، به جای رفتن به سمت گرداب راه و روش‌های انگیزشی، به سراغ چرایی و تحلیل وضعیت می‌رویم و بر اساس نوع مشکلی که داریم، راه‌حل داده و از مسیر بیرون می‌رویم.
در واقع ما نیازی به انگیزه گرفتن یا شارژ روحی و انرژی کسب کردن از دیگران نداریم بلکه ما مسیر را می‌رویم و هرجا با چالشی مواجه شدیم، تحلیل و بررسی کرده، راه‌حل می‌دهیم و جلو می‌رویم تا دوباره به دغدغه بعدی برسیم و مجدداً همان تحلیل و ارائه راه‌حل را در دستور کار قرار می‌دهیم و پیش می‌رویم و قطعاً مشکل بعدی سر راهمان سبز می‌شود و دوباره نیاز به تحلیل و ارائه راه‌حل است و همین‌طور می‌رویم تا به مقصد برسیم.
با تمامی این جزییات گفته شده به اینجا می‌رسیم که دلیل یا دلایل شما برای نخواندن و سپری کردن روزها در بی‌انگیزگی و بی‌حالی چیست؟ بله اگر تحلیل کنید آنگاه مشخص می‌شود که چرا بر روی ریل موفقیت نیستید و راه‌حل برگردان شما در این مسیر، مشخص خواهد شد. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
منفی گرایی یا شایدم منفی نگری

سلام میشه یه راهکار برای حل مشکل منفی گرایی و بدبینی بهم بگید چون این بیشترین فشاری که تحمل میکنم سر همین منفی گرایی هستش ممنون
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. پیشنهاد می‌کنم دوره «افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده» را از منوی بالای سایت در بخش توسعه فردی، انتخاب و دنبال نمایید. در آن دوره درباره این صحبت می‌کنیم که اولاً افکار مزاحم و منفی از کجا می‌آیند و بعداً به این نتیجه می‌رسیم که چرا تکرار می‌شوند و در نهایت چگونه باید از آن‌ها خارج شویم. این دوره هنوز تمام نشده ولی قسمت‌های بعدی را در حال آماده‌سازی هستم و قرار می‌دهم.
بنابراین طبق توضیحاتی که دادم اگر قرار است مشکلتان حل شود، ابتدا باید بدانید ریشه ایجاد شدن آن‌ها چیست؟ سپس درباره این مطلع شوید که وقتی یک فکر منفی دارید، چه رفتارهای اشتباهی انجام می‌دهید که باعث ایجاد چرخه تکراری برای آن افکار می‌شود و در انتها نیز درباره راهکار خروج از این چرخه، مطلع شوید. این روند اصولی و علمی این تغییر است وگرنه این‌طور که فکر کنید یک راه‌حل جادویی وجود دارد که آن را انجام دهید و خوب شوید، خیر چنین نیست زیرا باید منبع یا منابع تولید این افکار را در خودتان مشخص کنید و سپس ببینید کدام رفتارهای اشتباه را انجام می‌دهید که مغزتان تمایل به تولید بیشتر را در دستور کار خودش قرار می‌دهد و در پایان، آدرس خروجی را دریابید و زمان بدهید تا خروج اتفاق بیفتد. آن دوره را از دست ندهید که راهنمای شماست. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
اگر کنکور مثل 1402 توی ریاضی سخت بشه

سلام من توی درسا نسبت به سالای قبلم خیلی پیشرفت کردم و درصدهایی رو توی خونه میزنم که هیچوقت تا سالای قبل به طور مداوم بهشون نرسیده بودم با اینکه چن سالی تلاش کردم تا به این پیشرفتام برسم ولی یه سری فکرا اذیتم میکنه که براتون مینویسم.ممنون میشم جواب بدید.
1- من میترسم از زیادی سخت شدن کنکور چون فکر میکنم حتماً بازم کسایی هستن بهتر از من که درصد بالاتر بزنن و باز من قبول نشم.
2- اگه یه درس سخت بشه و من فقط ۵ یا ۶ تا جواب بدم حتما چندتاشم غلط میشه و منفی میخورم و علنن درصدی نمیگیرم پس باز قبول نمیشم.
3- میترسم از اینکه طراح تو همه گزینه هاش واسم دام تستی پهن کرده باشه و قراره همه سوالا و تک تک گزینه هاشون حاوی نکات ریزی باشن که از زیر دست من در بره بخاطر همین خودم و سوادم و باور ندارم حتی به گزینه ‌های درستی که میزنمم شک میکنم و تو هرتستی که میزنم منتظرم غلط شه.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. با شماره‌گذاری‌های خودتان به یکایک این چالش‌ها پاسخ خواهم داد:
1- من هم اوایل فکر می‌کردم که کنکور یک آزمون رقابتی است و همه‌چیز در گرو درصد است و وقتی به فرمول تراز هم نگاه می‌کنیم، بیشتر به ما اثبات می‌شود که بله کنکور واقعاً امتحان رقابتی است چرا که رتبه ما بر اساس فرمولی تراز می‌شود که آن فرمول به درصد بقیه هم وابسته است اما اگر کمی حرفه‌ای‌تر به قصه نگاه کنیم آنگاه خواهیم فهمید که کنکور رقابتی نیست چطور؟
تعداد سال‌های زیادی است که کنکور در کشورمان برگزار می‌شود و هر سال یکی دو درس سخت و بقیه در سطح همیشگی بوده‌اند و در واقع همه جور کنکوری را دیده‌ایم و طی این همه سال با وجود کنکورهای سخت و متوسط، میانگین ارزش درصدهای لازم برای قبولی در رشته‌ها و دانشگاه‌های مختلف به دست آمده است.
مثلاً اگر من قصد دارم به عنوان یک کنکوری منطقه دو که رشته پزشکی دانشگاه X را بخوانم، بر اساس این همه سال برگزاری کنکور، به طور میانگین برایم مشخص است که باید ارزش 65 درصد را به دست آورم تا آن دانشگاه را قبول شوم.
دقت کنید که دارم از ارزش درصد صحبت می‌کنم. مگر ارزش درصد با خود درصد چه فرقی دارد؟ الآن توضیح می‌دهم:
وقتی می‌گوییم 65 درصد، منظورمان است که تعداد درست و غلط‌های ما در آن درس به گونه‌ای بوده که وقتی در فرمول محاسبه درصد یعنی سه برابر تعداد درست‌ها منهای تعداد غلط‌ها تقسیم بر سه برابر کل سؤالات، قرار می‌دهیم به 65 می‌رسیم.
اما وقتی می‌گوییم ارزش 65 درصد، حالا این مهم می‌شود که کنکور سخت بوده یا متوسط؟ اگر کنکور متوسط باشد، ارزش 65 درصد با عدد 65 درصد برابر می‌شود ولی وقتی کنکور سخت می‌شود، حالا ممکن است 30 درصد زده باشید ولی ارزش همان 65 درصد را داشته باشد.
بنابراین وقتی داریم میانگین درصدهای قبولی را بررسی می‌کنیم، بایستی بدانیم که ارزش درصدهای ما باید به آن اندازه باشد و این‌طور نیست که اگر میانگین درصدهای لازم برای قبولی پزشکی در دانشگاه X برابر با 65 درصد باشد آنگاه چه کنکور سخت باشد و چه متوسط، باید 65 درصد بزنیم؛ خیر این‌طور نیست بلکه اگر کنکور سخت باشد، چه بسا 20 یا 30 درصد بزنیم همان ارزش 65 درصد را برای ما بسازد.
با این اوصاف متوجه می‌شویم که ارزش درصدهای لازم برای قبولی در رشته‌ها و دانشگاه‌های مختلف، طی این همه سال، مشخص شده است. درست است که کنکورها ممکن است در درس یا درس‌هایی سخت و متوسط آمده باشند و همچنین قبول دارم که جمعیت شرکت‌کننده در کنکور، کم و زیاد می‌شود اما ارزش درصدهای لازم برای قبولی در رشته و دانشگاه مورد نظرتان، ثابت است.
برای همین است که من از قبل از شرکت در کنکور، می‌دانم که اگر می‌خواهم رشته پزشکی دانشگاه X را قبول شوم، باید ارزش 65 درصد را کسب کنم. همین جمله به معنای آن است که مهم نیست رقبای کنکوری من چه افرادی باشند، کم خوانده‌اند یا زیاد؟ بهترین موسسه‌ها رفتند یا نه؟ هر روز می‌خوانند یا بعضی روزها؟ هیچ کدام این‌ها مهم نیست زیرا من از قبل از کنکور این را می‌دانم که اگر رشته پزشکی دانشگاه X را می‌خواهم، باید ارزش 65 درصد را کسب کرده باشم.
حالا برای رسیدن به ارزش 65 درصد باید سوادم به این حد رسیده باشد. در واقع من باید به حدی با سواد شده باشم که اگر سؤالات متوسط باشد، از هر 10 سؤال، 6 و نیم سؤال را درست جواب بدهم و اگر سؤالات سخت باشند، بسته به میزان سخت بودنش باید از هر 10 سؤال بین 2 تا 4 سؤال را جواب بدهم تا به ارزش مورد نظرم برسم.
اگر من به این سطح از سواد رسیده باشم، با قوی‌ترین رقبای دنیا هم وارد کنکور شوم، قبول خواهم شد زیرا ارزش درصدی لازم برای قبولی در رشته مورد نظرم را کسب کرده‌ام و اگر به این سواد نرسیده باشم، قطعاً قبول نمی‌شوم.
بنابراین آنچه عامل تعیین کننده قبولی من در کنکور است، نه سختی و آسانی کنکور است و نه سطح عملکرد رقبای من بلکه همه‌چیز در گرو آن است که آیا سواد من به رشته مورد نظرم رسیده است؟
می‌دانم که فرمول تراز، رتبه مرا در مقایسه با بقیه می‌سازد و این ذهنیت را به وجود می‌آورد که بقیه هم مهم هستند و درصد آن‌ها روی رتبه من اثر می‌گذارد اما اگر شما سواد مورد نظر در رشته خودتان را کسب کرده باشید، با هر جمعیتی وارد کنکور و رقابت شوید یا حتی سطح کنکور سخت یا متوسط باشد، شما به دلیل رسیدن به سطح ارزش درصدی رشته و دانشگاه مد نظرتان، قطعاً در تراز هم به جایگاه خوبی می‌رسید و قبول می‌شوید.
به بیان دیگر، هیچ کسی را نداریم که سوادش به رشته و دانشگاه مورد نظرش رسیده باشد و قبول نشده باشد. اگر من رشته پزشکی از دانشگاه X را می‌خواهم و باید در کنکورم به ارزش 65 درصد برسم و این سواد را کسب کرده باشم، در هر کنکوری و با هر رقبایی قبول می‌شوم زیرا به حد نصاب قبولی رسیده‌ام.
با این توضیحات متوجه می‌شویم که کنکور رقابت با دیگران نیست و هرکسی به سواد لازم برسد، قبول می‌شود. همه این‌ها را نوشتم تا بگویم، جمله «بازم کسایی هستن بهتر از من که درصد بالاتر بزنن و باز من قبول نشم» نشان می‌دهد که در هسته‌ای‌ترین مدل فکری شما درباره کنکور، ردپای باور به رقابتی بودن کنکور، نقش بسته است و اگر این را لمس کنید که کنکور رقابتی نیست آنگاه چنین ترسی ندارید که بقیه چه مقدار می‌زنند.
به بیان دیگر، به جای آنکه ذهن خود را مشغول «بازم کسایی هستن بهتر از من که درصد بالاتر بزنن و باز من قبول نشم» کنید که باور نادرستی نسبت به کنکور است، باید به این سؤال جواب دهید که آیا شما به سواد لازم برای قبولی در رشته و دانشگاه مورد نظر خود رسیده‌اید؟
اگر بله، شما قبول می‌شوید و اگر نه، در روند مطالعاتی خود، باید زمینه‌ای را فراهم آورید که به این سواد برای قبولی برسید. بنابراین درصدهایی که در منزل می‌زنید را با توجه به سطح متوسط یا سخت بودن سؤالات در نظر بگیرید و ببینید ارزش این درصدها به رشته و دانشگاه مورد نظرتان می‌رسد یا خیر؟ اگر می‌رسد، همین روند را حفظ کنید و اگر نه، باید با اجرای برنامه در زمان بسیار مناسب باقی‌مانده، این فاصله را پر کرده و به هدف برسید.
همه این توضیحات، برای دغدغه اولتان بود و حالا به سراغ چالش بعدی خواهم رفت:
2- در نگرانی دوم خودتان نوشته‌اید: «اگه یه درس سخت بشه و من فقط ۵ یا ۶ تا جواب بدم حتماً چندتاشم غلط میشه و منفی می‌خورم و علنن درصدی نمی‌گیرم پس باز قبول نمیشم». با توجه به توضیحاتی که در مورد شماره 1 تقدیم شما کردم، اگر شما به سواد لازم برای قبولی در رشته مورد نظرتان رسیده باشید و سر جلسه کنکور وارد فاز احساسی و عصبی نشوید و خودتان باشید و بدانید که نباید بازی روانی به راه بیندازید و متمرکز روی تست‌زنی خود باشید، این درست و غلط‌ها به گونه‌ای رقم می‌خورند که قبول خواهید شد.
در واقع، سواد قبل از کنکورتان در روز کنکور هم تکرار خواهد شد مگر آنکه سر جلسه کنکور بخواهید استرسی شوید، آشوب به پا کنید، خود را به هم بریزید و از همان آدم همیشگی که در خانه یا کتابخانه بوده، فاصله بگیرید که در این صورت قطعاً درصدتان را خراب می‌کنید ولی اگر سر جلسه کنکور با همان نسخه شخصیتی خانگی یا کتابخانه‌ای خود باشید، آنگاه همان سواد قبل کنکور را با خودتان به سرجلسه می‌برید و چه کنکور سخت باشد و چه آسان، به همان ارزش درصد همیشگی می‌رسید.
بنابراین در اینجا دو نکته مهم است: الف) بیاموزیم که سر جلسه کنکور با خودمان دشمنی نکنیم و جو کنکور را نگیریم و همان آدمی باشیم که در خانه یا کتابخانه تست می‌زده، ب) ذهنیت شرطی از نقاط تاریک تست‌زنی خود نسازیم. یعنی چه؟
همه ما وقتی در مسیر کنکور شروع به تست‌زنی می‌کنیم، روزهای بد و خوب زیادی را مزه می‌کنیم. یک تعداد زیادی روز را در خاطرات خود داریم که درصدهایمان منفی یا صفر می‌شده و یا حتی بالا نمی‌آمده و شاید یکی دو سال یا بیشتر برایش وقت می‌گذاشتیم تا ذره ذره مثل دانه‌ای که در دل خاک کاشته شده، جوانه زده و بیرون بیاید.
بله این‌ها هزینه‌ای است که بابت تسلط پرداخت کرده‌ایم اما قرار نیست که این خاطرات تاریک که در آن زجر کشیده‌ایم تا ذره ذره درصدهایمان بالا بیاید را با وضعیت فعلی خود مقایسه کنیم. هیچ دانه‌ای، وقتی در تاریکی خاک است و دست و پا می‌زند که رشد کند، خود را با وقتی که از خاک بیرون زده و رشد نموده مقایسه نمی‌کند.
دوران تاریک خود را نباید طبق قاعده «خاطرات تکرار می‌شوند»، دائماً یادآوری کنید و با هر بار چند غلط زدن تست‌ها به خود بگویید که‌ای داد، در کنکور هم همین بلا سرم می‌آید و قبول نمی‌شوم.
وقتی نرم افزار یا اپلیکیشنی را نصب می‌کنید، بعد از مدتی پیغامی می‌آید که بروز رسانی در دسترس است و لطفاً بروز رسانی کنید. حالا ما هم موظفیم که باورها و تفکرمان را بروز رسانی کنیم. یک روزی، در تست‌زنی مشکل داشته‌ایم، درصدهای پایین می‌زدیم، خیلی طول کشیده تا رشد کنیم و هزاران بار ناامیدی را مزه کردیم و پا پس نکشیده‌ایم اما حالا در چه وضعیتی هستیم؟
لطفاً وضعیت فکری خود را با شرایط فعلی خود بروز رسانی و مطابقت دهید تا بر اساس ذهنیت قبلی درباره وضعیت حال حاضر خود قضاوت نکنید. این‌طور بگویم که مغز حیوانی همیشه عقب‌تر از زندگی امروزی ماست. مثلاً مغز حیوانی هنوز نگران نبودن غذا و انرژی است در حالی که مغز انسانی درباره هوش مصنوعی تحقیق می‌کند. این گپ و فاصله عجیب و غریب یک مثال از عقب مانده بودن مغز حیوانی است.
برای شما هم این اتفاق افتاده که احساسات تولید شده توسط مغز حیوانی، درباره روزهایی توضیح می‌دهد که نیاز به گذراندن آن دوران سیاه برای شکل گیری اولین جوانه‌های پیشرفت بوده و قطعاً احساسات سنگین آن دوره را نباید به وضعیت فعلی خود که اوضاع به مراتب بهتری دارید بیاورید.
همانطور که در ابتدای پیام خودتان نوشته‌اید، چند سالی زحمت کشیده‌اید و به پیشرفت‌هایی رسیده‌اید که نتیجه آن، کسب درصدهای بالا در تعداد زیادی از تست‌هاست و این یعنی به ثبات رسیدن در سواد و با بروز رسانی وضعیت فکری خود، آن احساساتی که مربوط به قبل است و بی‌جهت تولید می‌شوند، خنثی خواهند شد.
این هم از توضیحات مربوط به مورد دوم و نوبت به دغدغه بعدی می‌رسید که در ادامه درباره‌اش خواهم نوشت:
3- چالش سومی که برایم نوشته‌اید دقیقاً همان بحث بروز رسانی نشدن احساسات ناشی از چند سال سختی کشیدن برای رسیدن به سواد بالاتر است. طی سال‌هایی که در یک فضای تاریک مشغول دست و پا زدن برای رشد کردن در سواد بوده‌اید، بارها و بارها این سکانس تکراری را تجربه نموده‌اید که در تست‌ها، به دام برخورده‌اید و با کلک‌های زیاد طراحان، تست‌ها را یکی پس از دیگری از دست داده‌اید.
آن روزها به دلیل اینکه سواد لازم را نداشته‌اید، راحت‌تر گول طراح را می‌خوردید و تست‌های غلط زیادی را تولید می‌کردید ولی وقتی در ابتدای توضیحات خودتان نوشته‌اید که به ثبات در کسب درصدهای بالا رسیده‌اید، معنا و مفهومش این است که تعداد درست‌هایتان زیاد و تعداد غلط‌ها کاهش یافته است و این یعنی، بسیار کمتر از قبل در دام طراح گیر می‌افتید.
به دیگر سخن، مادامی که سواد من پایین باشد، اکثر تست‌ها را بی‌پاسخ می‌گذارم یا در دام تستی طراح گیر خواهم کرد اما با فرصت دادن به خودم، شبیه کار ارزشمندی که شما کرده‌اید، رشد کردن‌ها ظاهر می‌شود و نرم نرم که جلو می‌روم، تعداد بیشتری از تست‌ها را می‌زنم و با کلک‌ها آشنا می‌شوم و دست خوانی کردن از گول‌های طراح برایم روان‌تر می‌گردد. همه این‌ها به درصد بالا ختم می‌شود و نشان می‌دهد که نباید مثل دوران تاریکی، نگران اشتباه شدن تست‌ها شوم.
قطعاً شما هنوز هم تست اشتباه دارید ولی مهم این است که رو به کاهش هستند و درصدتان به حدی رسیده که می‌توانید روی رشته و دانشگاه مورد نظرتان، برای قبولی حساب باز کنید و لطفاً افکار خود را با وضعیت جدید، بروز رسانی کرده و با عینک وضعیت سابق، به دنیای امروزی خود نگاه نکنید.
اینکه با وجود درصدهای بالا که در اکثر تست‌ها به دست می‌آورید، به سواد خودتان باور ندارید، همگی نشان دهنده زندگی در گذشته است. در واقع این روزهای خود را نادیده می‌گیرید که در اکثر برنامه‌های تستی خویش، درصدهای بالا کسب می‌کنید و تصورتان این است که باید گذشته تاریک تکرار شود.
گویی مغزتان نتایج پیشرفت امروز را با عبارت‌هایی مثل «این سؤالات آسان بوده»، «شانسی زدی»، «این‌ها که چیزی نیست بقیه هم می‌زنند» و… سعی در نادیده گیری این روزهای روشن دارد چرا که او دلش می‌خواهد با همان گذشته تاریک که فضای ناامیدی بوده کار را جلو ببرید چون با خودش می‌گوید که وقتی در آن تاریکی باشیم، شانس اینکه دست از درس خواندن بردارید بیشتر است.
شما قطعاً تعداد زیادی تست می‌زنید و به سواد رسیدن را نه با حرف و کلام بلکه به عمل دیده‌اید. چرا می‌خواهید آنچه که با عمل به دست آمده را با احساسات گذشته معامله کنید؟
انتظارتان برای غلط در آمدن گزینه‌ها، یکی از نمونه‌های ماندن در احساسات روزهای تاریک است. خودتان را بیدار کنید، آن روزها سپری شده‌اند و به ثبات و سواد بالا رسیده‌اید. در ضمن شما می‌توانید از هر منبعی یک دسته تست را به صورت تصادفی بزنید نه یک بار بلکه ده‌ها بار این کار را کنید تا به این نتیجه برسید که تست‌های مختلف را بدون اینکه قبلاً دیده باشید با چه درصدی به اتمام می‌رسانید البته به شرطی که بازی روحی روانی به راه نیندازید و راحت باشید و با همان الگوی همیشگی خویش تست بزنید تا ببینید چطور درصد درخشان ظاهر می‌شود و بسته به سطح سؤالات، به ارزش درصدی لازم می‌رسید یعنی ممکن است آزمون سختی بدهید و از هر 10 سؤال 3 تا جواب دهید ولی همان ارزش سوادی بالا را نشان می‌دهد یا آزمون متوسطی بدهید و از هر 10 سؤال 5 یا 6 تا را جواب بدهید که باز هم همان ارزش را نمایان می‌کند.
تجربه کنید، اجازه دهید دسته‌های مختلف تست را با همان فرمول همیشگی آرامش خانگی بزنید و ببینید که نتیجه‌های شما تکرار می‌شوند و روز کنکور هم یک دسته سؤال شبیه همین‌ها به شما می‌دهند که اگر آرامش خود را به هم نزنید، بسته به سخت یا آسان بودنش، قبولی را بغل خواهید کرد. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
« قبلی 1 … 67 68 69 70 71 … 81 بعدی »

یه چیزایی هست که باید بدونی

عکس رضا جدیدی

آیا رضا جدیدی، روانشناس است؟ 

خیر، روانشناس نیستم، بلکه مرا همیار بنامید. همیار‌ها در جهان افرادی هستند که بر اساس مطالعات جهتمند و شخصی روی یک موضوع به سواد می‌رسند و به افراد کمک می‌کنند و در اثر تجارب و آموخته‌هایی که دارند، باعث ایجاد پیشرفت‌های موفقیت‌آمیزی در آنان می‌شوند. بنابراین مطالب کلبه مشاوره، بر پایه مطالعات شخصی رضا جدیدی است.

آدرس محل سکونتم: استان مرکزی، شهر اراک، خیابان امام خیابان شهید حسنی بعد از کوچه سعادت طبقه دوم با کد پستی: ۳۸۱۶۶۳۳۸۹۴ می‌باشد. 

نکته مهم: تمام مشاوره‌های رضا جدیدی به صورت تلفنی یا در صورت تمایل شما به صورت تماس تصویری از طریق اپلیکیشن های رایج است و هیچ گونه خدماتی به صورت حضوری ارائه نخواهد شد.

تلفن: ۴۷۷۴۲۹۵-۰۸۶۳

همراه: ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸

kolbemoshavere@gmail.com

RezaNewstar@

تمام حقوق برای سایت تخصصی کلبه مشاوره محفوظ است. در صورتی که صاحب سایت یا پیج و کانال هستید، جهت برداشتن مطالب، اجازه نامه کپی دریافت نمایید.