پرسش و پاسخ روحیه برای کنکور
نگاه به درس خواندن به ویژه برای کنکور، در بین اکثر کنکوریها و خانوادهها فقط به این بر میگردد که دانش آموز یا داوطلب کنکور، امکاناتی مثل میز، صندلی، خودکار، دفترهای مختلف، کتابهای مؤسسات مختلف، سی دیهای آموزشی و شرایط خوبی برای درس خواندن دارد.
حال آنکه وقتی یک دانش آموز یا داوطلب کنکور، مشغول درس خواندن است، انگار یک جنگ درونی با مغزتان دارد. در هر دقیقهای که درس میخواند، مغز میتواند با تولید افکار و احساسات مثبت و منفی، یادآوری خاطرات، فشارهای روانی، نگرانی از حرف مردم و صدها روش دیگر، جلوی حرکت او را بگیرد. در جعبه زیر، زندگی یک داوطلب کنکور که به طور اختصاصی برای کلبه مشاوره نوشته شده را با هم بخوانیم و بعد به بررسی نمودارهای دایرهای خواهیم پرداخت.
مشکل روحی برای درس خواندن دارم متن
همین که کتابم را باز میکنم تا درس بخوانم در تمام وجودم ناامیدی، ترس و حس منفی جوانه میزند. واقعاً نمیدانم چرا قفل هستم. هنوز یک خط نخواندم که حرف خالهام در ذهنم پخش میشود که میگفت: «هیچکس نمیتواند با هر شرایطی، رشته پزشکی را قبول شود. آن افرادی هم که قبول میشوند، ضریب هوشی بالا و تقریباً نزدیک به ضریب هوشی انیشتین دارند». با خودم فکر میکنم که منظور خالهام چیه؟ یعنی من باهوش نیستم و نمیتوانم؟ از این نتیجهگیری سَرم درد میگیرد، کتاب را ورق میزنم و از یک صفحه دیگه شروع به خوندن میکنم. در حالی که سعی میکنم تابع سینوس را رسم کنم، یاد قهقههای معلم ریاضیام میافتم.
هیچوقت یادم نمیرود که چطور من را جلوی دیگران تحقیر و با دوستم مقایسه کرد! من که همیشه ریاضیام ۲۰ بود و فقط یه بار ۱۷ شده بودم، اما معلم چنان مرا با مقایسهاش تخریب کرد که هر دفعه ریاضی میخوانم یاد آن خاطره، رنجم میدهد و در نهایت گریه میکنم! انگار دیگر دلم نمیخواهد ریاضی بخوانم با خودم میگویم امروز که برنامه ریاضیام خراب شد و با این گریههایی که کردم واقعاً حال ندارم ریاضی بخوانم، و تصمیم تکراریام را بار دیگر زمزمه میکنم: میزارم برای فردا و قول میدهم که اول صبح برنامهام را با ریاضی شروع کنم. با این قول آرامش روحی میگیرم و برای اینکه نشان دهم اهل فرار از مطالعه نیستم، کتاب عربی را باز میکنم و درحالی که سعی میکنم جملهای را از نظر تحلیل صرفی و اعرابگذاری کار کنم تا آموختههای قبلیام را مرور کنم، ناگهان تمام وجودم را استرس فرا میگیرد و با خودم میگویم اگر امسال کنکور قبول نشوم چی؟
واقعاً یک سال دیگر برای کنکور بعدی تلاش کنم؟ آیا حوصله دارم این همه کتاب تکراری را از اول بخوانم و تازه از کجا معلوم که سال بعدش قبول شوم؟ اگر اینطور شد رشتهام را تغییر میدهم. به قول زن عموم اگر سال اول قبول نشدی مسلماً سالهای بعد هم قبول نمیشوی. پس بهتر است که تغییر رشته بدهی. از این فکر و خیال عصبی میشوم و با خودم زمزمه میکنم: «چقدر بیلیاقت و بیارزشم که توان قبولی در رشته مورد نظرم را ندارم، نکند هدفم مشکل دارد و من به خاطر همین موضوع است که درس نمیخوانم». چون دوستم میگفت باید هدفت را با تمام وجود بخواهی تا به آن برسی. کسی که هدفش را با تمام وجودش میخواهد هیچوقت بیانگیزه نمیشود و بدون حس منفی و خستگی درس میخواند. اما من هنوز یک درس را به طور کامل نخواندم که درونم تبدیل به میدان جنگ میشود. لابد مراقبههایی که اول صبح و آخر شب انجام میدهم را با تمام توانایی و وجودم انجام نمیدهم.
شایدم فرکانس و طول موجهایی که میفرستم را با تمرکز انجام نمیدهم. از این همه جنگ با خودم خسته شدم، چهار ساعت است که در اتاق نشستهام و فقط نیم صفحه ریاضی و یک خط عربی خواندم. از اتاق بیرون میروم و همین که مادرم مرا میبیند، برای پدرم چشم و ابرو میپراند که حضورم را اعلام کند. پدرم حرفش را قطع میکند. کنجکاو میشود که بدانم درمورد چه موضوعی صحبت میکردند که وقتی من رسیدم جا خوردند و آن را قطع کردند؟ هنوز در افکار خودم غرق هستم که مامانم میگه چطوری خانم دکتر؟ چه کار میکنی با درس هات؟ هنوز پاسخی ندادم که پدرم میگوید: «من مشغول کار هستم برات کلی کتاب کار تهیه کنم و با امکاناتی که برایت فراهم کردیم باید بتونی در کنکور یک رتبه خوب بیاوری.
مراقب باش با این همه امکاناتی که در اختیارت قرار دادیم بیانگیزه و کلافه نشی و تصمیم بگیری درس نخونی. ما تو را خیلی دوست داریم که برایت هزینه میکنیم». لبخند میزنم و با خودم میگویم چقدر من ناسپاسم که دارم این همه زحمت پدر و مادرم را با سینوسی درس خواندن به باد میدهم. مادرم ادامه میدهد که زن دایی میگوید: «دخترش خیلی پیشرفت کرده، ترازها و درصدهای آزمونش افزایش پیدا کرده است. من و پدرت نگرانیم و میترسیم که قبول نشوی و به همین خاطر افسرده شوی. این را بدان که ما حاضریم هر کمکی به تو کنیم تا بتوانی در کنکور قبول شوی». در پاسخ میگویم: «من که مشکلی ندارم اما مادرم اصرار میکند و به هیچ عنوان قانع نمیشود.
پدرم حرف مادرم را تأیید میکند و طبق روال همیشگی کارنامه آزمون را آورده و شروع به تحلیل درصدها میکنند». بابام اینطور جملاتش را ادامه میدهد: «دفعه قبل فیزیک را ۴۹ درصد پاسخ داده بودی و این دفعه ۴۹.۸ درصد. این یعنی نسبت به دفعه قبل تقریباً ثابت ماندهای و پیشرفت نکردی. تازه اینکه چیزی نیست دفعه قبل شیمی را ۶۸.۴ درصد پاسخ داده بودی اما این دفعه ۵۹ درصد و این یعنی پسرفت». تمام حرفهایشان این است که اگر بخواهی به همین روال ادامه دهی، در نهایت شیمی را صفر میزنی و در بقیه درسها هم ریزش درصدها شروع میشود. از کلکل کردنهای پدر و مادرم خسته میشوم و از جای خودم بلند میشوم که به داخل اتاق برگردم. پدرم هنوز هم مشغول صحبت است تا آخرین کلماتش را با رسیدنم به اتاق بشنوم. او همچنان از نگرانی خودش و مادرم میگوید و اینکه حسابی درس بخوانم که موفق شوم چون پدرم دوست ندارد جلوی همکارش کم بیاورد و بگوید فرزندم نتوانست در کنکور قبول شود. فرزند همکار پدرم، پزشکی را قبول شده بود و به همه شیرینی داده بود. حالا فکر میکنم که پدر من هم دنبال یک فرصت است که شیرینی قبولی مرا پخش کند و مرا به افتخار بزرگ زندگیاش تبدیل کند.
آخرین کلماتی که میشنوم این است که: «برو با تمام دقت درس بخوان تا شیرینی قبولیات را بین همه پخش کنیم». به اتاقم برمی گردم و به کتاب تست زیست را باز میکنم که تستزنی را شروع کنم. از سؤال شماره ۲۵ شروع میکنم. سؤال ۲۵.۲۶، ۲۷.۲۸ و ۲۹ را که پاسخ میدهم، فقط سؤال ۲۸، درست از آب درمیآید و این یعنی از ۵ سؤال ۴ تا تست را اشتباه پاسخ دادم. ترس وجودم را در برمیگیرد. تست ۳۰ ضربه نهایی را بر من میزند زیرا این تست را هم اشتباه جواب دادم و ناگهان روحیه خودم را میبازم و این جمله مثل یک فایل ضبط شده در ذهنم تکرار میشود: «لابد مامان یک چیزی میداند که نگران من است و حتماً درصدهای کنکورهای آزمایشی نشان میدهند که امیدی نباید به آینده داشته باشم و کار برای من تمام است و فکر کنم باعث سرافکندگی پدرم شوم و او هیچوقت به آرزوی پخش شیرینی قبولی من در پزشکی نرسد».
خوش به حال دختر دایی که در حال پیشرفت هست و اگر همین طور ادامه دهد قطعاً به رتبه خوبی در کنکور میرسد و رشته مورد نظرش را قبول میشود، اما من چی؟ من تا سال یازدهم خیلی خوب بودم و معدلم بالای ۱۹ ونیم بود اما نمیدانم چرا این مدتی که تصمیم گرفتم برای کنکور بخوانم ذرهای پیشرفت نکردم و جز حس منفی و ترس، هیچ حس دیگهای ندارم. چرا حس خوب و خیالپردازیهایم پاسخ نمیدهد؟ من بیلیاقتم که درس خواندنم، کلکسیونی از افکار منفی و پسرفتهای مداوم شده. حتماً پیشانینوشت من هم همین است که تا آخر عمر، پشت کنکور باقی بمانم وگرنه همیشه بچه زرنگ کلاس بودم و امتحانات مدرسه را ۲۰ میشدم و به خاطر همین هم هست که پدر و مادرم طاقت ندارند بعد از این همه سال موفقیت و اولین بودن در کنکور قبول نشوم و دلشان بشکند و خستگی به روی دوش آنها بماند. آلان دیگه نزدیک به زمان شام خوردن هست و امروز هم نتوانستم درس بخوانم. امیدوارم فردا که از خواب بیدار میشوم این جنگهای درونی تمام شود تا بتوانم برنامهام را اجرا کنم. من خیلی از شبها کابوس میبینم که در کنکور قبول نشدهام و خانواده مرا مورد لطف و محبت قرار نمیدهند. احساس تنهایی در آن کابوسها حتی وقتی از خواب هم بیدار میشوم با من هستند. این جنگ درونی هر روز به هنگام درس خواندن در من شروع میشود و امیدوارم تمام شوند تا بتوانم درس بخوانم و واقعاً نمیدانم چطور میتوانم از این افکار رهایی پیدا کنم.
بر اساس داستان زندگی آن داوطلب کنکور، شما کدام یک از این نمودارها را به عنوان درستترین عوامل اثر گذار روی زندگی او، انتخاب میکنید؟ معمولاً خانوادهها علاقمند که مدل شماره یک را انتخاب نمایند و بگویند همه چیز به خود دانش آموز بستگی دارد. مدرسهها مدل دو را درست میدانند. طرف داران قانون جذب و آموزشهای اشتباه در خصوص موفقیت (مثل کسانی که معتقدند اگر کاری را ۲۱ روز انجام دهی تبدیل به عادت میشود) یکی از مدلهای سه یا چهار را انتخاب میکنند ولی برای کسانی که مغزشناسی را گذرانده باشند و دید عمیقتری داشته باشند قطعاً مدل پنج و شش را درست میدانند.
من نیز دقیقاً بر اساس مدل پنج و شش، تفکرات مشاورهای خودم را بنا نهادهام و در قسمت پرسش و پاسخها، الگوی ذهنیام را اینطور بنا کردهام که در هر شرایط روحی که یک دانش آموز یا داوطلب کنکور قرار میگیرد، حتماً تحت تأثیر نمودار پنج یا شش میباشد. نمودار پنج و شش از این حقیقت مهم نیز رونمایی میکند که موفقیت یک مسئله شخصی نیست. بلکه تک تک عناصر موجود در جامعه، به اندازه خودشان میتوانند روی موفقیت یک فرد مؤثر باشند. دیدگاه من این است که موفقیت (به خصوص موفقیت در کنکور) یک اتفاق شخصی-فرهنگی است. یعنی یک شخص تحت تأثیر فرهنگی قرار دارد که میتواند او را موفق کند یا نکند.
بنابراین تمامی مطالب سایت کلبه مشاوره با همین دیدگاه فکری نوشته و تدریس میشوند و سعی میکنم که شخص را نسبت به فرهنگ اطرافش آگاه کنم تا بتواند خودش را بازشناسی کرده و ذره ذره به موفقیت نزدیکتر شود. پس اگر گاهی به راحتی دست از هدف میکشید و آن حرفهایگری در مطالعه را از دست میدهید یا به عبارت دیگر، تداوم و روند مطالعه را کنار میگذارید. در واقع آگاهانه زندگی نمیکنید و تبدیل به آدم آهنی میشوید و تحت تأثیر نمودار پنج یا شش هستید. لازم است بدانید که اکثر مواقع در اثر تکرار یک رفتار نادرست، همه پازلهای چیده شده فرو میریزند و لازم است از اول شروع کنید و بیخبر از وجود یک رفتار نادرست، باز هم آن را تکرار میکنید.
به قول معروف از یک سوراخ چند بار گزیده میشوید بدون آنکه تحلیلی از وضعیت خود داشته باشید، مجدد همان رفتار نادرست را تکرار کرده و فرایند قبلی رخ میدهد. پیش میآید که باورهای نادرستی در مورد خود پیدا میکنید زیرا نتایجی که میگیرید با آنچه انتظار دارید همخوانی ندارد. برایتان چیزهایی پُر رنگ میشود که ارزشی ندارد و اتفاقاً مواردی که نیاز است بسیار مهم باشند را جدی نمیگیرید. بعضی مواقع هم سوالاتی دارید؛ مثلاً چطور تفکرات یا خاطرات منفی که باعث حس تنفر نسبت به درس یا اتاق مطالعه شده را از بین ببریم؟ کنکور، باعث تنها شدن دانش آموز یا داوطلب کنکور میشود.
همین شرایط موجب رشد و پرورش افکاری در فضای ذهنی او میگردد که اگر آنالیز نشوند، میتواند روند درس خواندن او را تحت تأثیر قرار دهد. مجموعهای از این نیازها باعث شد تا این صفحه از سایت کلبه مشاوره را ایجاد کنم. برگهای که در آن به پرسش و پاسخ پیرامون مغز و عملکردش بپردازیم. در مورد خودتان و فکرهای منفیتان بنویسید، توضیحی در مورد آنچه در درونتان میگذرد بدهید و سپس آنالیز رفتاری شوید و با ارائه راهکارها به سطح زندگی خود بیفزایید. بنابراین میتوانید شرح وضعیت خود را از طریق فرم پرسش و پاسخ همین صفحه، بنویسید و ضمن تحلیل کامل رفتارهایتان، راهکارهای لازم را دریافت نمایید.
همانطور که می دانید، من روانشناس نیستم و نحوه آنالیز روحی و پاسخ دادن به پرسشهای شما، بر مبنای مدل فکری خودم از مطالعات شخصی و تجاربی هست که داشتهام. در واقع، نوع نگاه خود را در مورد پرسشهایی که میپرسید با شما به اشتراک میگذارم و امیدوارم مفید واقع شود.
یک سؤال: چرا سایت کلبه مشاوره، در مطالب و همچنین پاسخهای مربوط به پرسشها، از زبان ادبیاتی، واژگان مختلف و عبارتهای کمتر مرسوم در بین عموم مردم، بهره میبرد و به ندرت از زبان محاوره و رایج، استفاده میکند؟ جواب کوتاهش این میشود که یک ارتباط دو سویه بین زبان و قدرت تفکر وجود دارد. هرچه لغات متنوعتری برای انتقال مفاهیم بدانیم، تحلیل، پردازش و درک تجربهها، برایمان در سطح بالاتری انجام میشود. به همین منظور، کلبه مشاوره به سهم خودش میکوشد تا با استفاده از ادبیات کمتر تکراری، به پویش ذهنی خود و مخاطبانش کمک کند. جواب بلند این سؤال به همراه منابع و مآخذ آن هم بماند برای دوره خاص خودش.
کدوم مطلب سایت کلبه مشاوره در حال تکمیل شدنه؟
دوره «افکار منفی، مزاحم و تکرار شونده» در حال تکمیل شدن است.
چند مورد در خصوص پرسش و پاسخها (کلیک کنید) فایل(های) ضمیمه
برای آنکه پاسخ اصولیتر و دقیقتری دریافت کنید، توصیه میکنم به موارد زیر توجه فرمایید:
الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.
ب) لطفا پرسشهای مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.
پ) لطفا پرسشهای مربوط به روحیه را در همین صفحه بپرسید.
ت) روشهای مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب میآیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوههایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.
سلام تازه امسال کنکوری شدم و بدبختانه مشکل اصلیم حموم رفتنه اینطوری هستم که روزی یک و نیم ساعت از وقتم رو باید برم حموم باشمو اگه این کارو نکنم حس بدی دارم و فکر می کنم بوی بدی میدم و تمیز نیستم و ممکنه بیمار بشم یه وسواس بدی روی حموم دارم از بچگی هم اینطوری بودما الان بدجوری دارم ضربه میخورم ازش لطفا بهم بگید چیکار کنم؟ممنون
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. آنچه باید درباره پیامتان بگویم، به ترتیب شمارهگذاری عبارت است از:
1- همانطور که خودتان به درستی اشاره کردهاید، این موضوعی است که از کودکی برای شما ساخته شده است. بنابراین، یک شبه و یک روزه و با تصمیم شخصی به رفتارتان تبدیل نشده بلکه یک الگویی بوده که از اطرافیان گرفتهاید.
با این حساب، اولین قدم به «خاطره شناسی» برمیگردد تا بتوانید با خاطره خود کنار بیایید، خواهش میکنم از منوی بالای سایت، وارد بخش «خاطره شناسی» شده و مطالب آن را دنبال کنید تا نحوه برخورد با خاطرات را بیاموزید.
2- شما روی مدتزمان حمام رفتن حساس شدهاید و قانع شدن برای تمیز بودن را از روی مدتزمانی که در حمام میگذرانید، متوجه میشوید و خود را راضی کرده که بیرون بیایید. من در دوره «سراب جمعبندی کنکور» و در جعبه «من روی یک سری چیزها حَساسَم و اینها خط قرمز مَنَن» درباره شکلگیری حساسیت و نحوه برطرف کردن آن صحبت کردهام، لطفاً آن مطلب را هم پیگیری نمایید تا بخش دیگری از پازل حل شدن مشکلتان را تکمیل نمایید.
3- مغز هر انسانی روی نقاط ضعف او فشار میآورد تا روی روند اصلی زندگیاش، اثر گذاشته و مانع از مصرف انرژی برای فعالیتهایی مثل درس خواندن شود. نقطه ضعف شما هم حمام، نظافت، تمیزی، طولانی ماندن در حمام و پیروی از الگوی کل دوران زندگی است.
با این شرایط، درک چگونگی عملکرد مغز نیز برای تکمیل بخش دیگری از پازل فکری شما نیاز است و درنتیجه، لطفاً دوره «مغز شناسی» را هم از نظر بگذرانید تا بیشتر و دقیقتر با عملکرد مغز آشنا شوید.
4- تا به اینجای کار، تلاش کردم به کمک آدرسهایی که دادم، فرایند آگاهی ذهنی شما را بالا ببرم اما آنچه تکمیلکننده نهایی این مشکل است، در نظر گرفتن یک معیار برای تمیزی است. اگر شما یک معیار و ملاک علمی برای تمیزی بدن داشته باشید آنگاه دیگر نیاز نیست که طبق سنت زندگی خود، روی طولانیمدت ماندن در حمام و حس تمیزی، تمرکز کنید بلکه با خودتان میگویید که من یک معیار علمی برای تمیزی دارم و با رعایت آن، تمیز خواهم شد.
در ادامه، معیار علمی تمیزی را برای شما مینویسم ولی شرط این معیار آن است که با خود بگویید که من میخواهم بر اساس علم زندگی کنم و نه احساس. من میدانم که با توجه به نکات شماره 1، 2، 3 مغزم تمایل دارد باز هم از همان روش قدیمی یعنی ماندن طولانی در حمام، پیروی کنم ولی با وجود کلی احساس منفی و فشار خاطرات، تلاش میکنم که به علم چنگ بزنم و همان را دنبال کنم و اما معیار علمی تمیز بودن برای حمام چیست؟
در منابع معتبر بهداشتی مانند American Academy of Dermatology و Mayo Clinic توصیههایی وجود دارد:
الف) جنس موهای هر فرد با دیگری متفاوت است و این بدان معناست که میزان چربیهای کف سر از یک انسان به انسان دیگر فرق دارد. بنابراین نوع شامپو و میزان شستوشوی موها، در همه افراد با هم فرق دارد.
بنابراین بر اساس میزان عرق کردن، جنس موها و همچنین داشتن بیماریهای مرتبط با مو، ابتدا یک شامپوی مناسب را زیر نظر متخصص پوست و مو انتخاب کرده و آن متخصص با معاینه موهای شما، خواهند گفت که چند بار باید در هفته موهای خود را بشویید.
دقت کنید که داشتن موهای بلند، رسیدگیهای خاص خودش را میخواهد که بایستی یا کوتاه کنید یا اگر بلند هستند، از متخصص درباره رسیدگی ساده و سریع سؤال بفرمایید.
ب) نوع پوست هر انسان نیز منحصر به فرد است. حساسیتهای پوستی، خشکی، میزان عرق کردن و سایر موارد باعث میشود که صابون یا مایع مناسب برای شستوشو، از فردی به فردی دیگر تغییر کند و لطفاً از همان متخصصی که مراجعه کردید، درباره صابون مناسب برای پوست خودتان و همچنین مدتزمان لازم برای شستوشوی پوست در هفته سؤال کنید.
پ) نواحی از بدن وجود دارد که بیشتر از سایر بخشها، عرق میکنند. قسمتهایی مثل زیر بغل و بخشی از پاها، اینگونه هستند، بنابراین گاهی لازم است که شما حمام بروید و بدون آنکه موهای خود را شامپو بزنید یا کل بدن را صابون زده باشید، فقط روی همین نواحی شستوشو انجام دهید و آبکشی کرده و بیرون بیایید.
ت) آب ولرم برای دوش گرفتن مناسبترین آب است چرا که میتواند مانع از خشکی و آسیب به پوست شود.
ث) هر بار که به حمام رفتید، وقتی قرار است کل بدن را بشویید، لطفا شستوشوی به ترتیب داشته باشید، یعنی چه؟ مثلاً ابتدا موهای خود را بشویید، بعد صورت و گردن، سپس دستها، بعد از آن میان تنه و در نهایت پاها. اگر به ترتیب بشویید، وقت کمتری صرف میشود.
اکثر ما بیبرنامه بدن خودمان را میشوییم، یعنی یک بار موها را میشوییم، بعد سراغ پاها میرویم دوباره برمیگردیم دستها را میشوییم و همینکه شلخته است، باعث میشود بارها و بارها تکرار کنیم. این بار امتحان کنید. به ترتیب بشویید تا ببینید چقدر سریعتر به نتیجه میرسید.
دو نکته مهم را هم بایستی بگویم:
اول) شاید بگویید که زشت نیست برای این موضوع پیش متخصص پوست و مو بروم یا برایش هزینه کنم؟ در جواب خواهم گفت، هر روزبه مدت 90 دقیقه در حمام وقت میگذرانید، از سوی دیگر، کلی آب، شامپو و صابون مصرف میکنید و همه اینها را اگر جمع بزنید، چندین برابر هزینه یک ویزیت توسط متخصص است.
ما باید یاد بگیریم که علمی زندگی کنیم و به جای پیروی از احساس، علمش را یاد بگیریم و به علم تکیه کنیم و خیالمان راحت باشد که کار را درست جلو میبریم.
دوم) شستوشوی پوست با شامپوی بدن، معمولاً به خاطر احساس لیز بودن، حس تمیزی را کمتر از صابون به شما منتقل میکند. اگر روی این موضوع هم حساسیت دارید لطفاً از متخصص درخواست کنید که برای شما صابون مناسب تجویز نمایند. موفقترین باشید.
سلام حقیقتا من احساس میکنم افسرده شدم. تمام وجودم میخواد برگرده به گذشته و جبران کنه اما نمیشه و این منو افسرده کرده. اینکه تو تمام ۱۲ سال مدرسه درس خون و مورد تشویق بودم برام شیرینه اما این موضوع که رشته مورد علاقمو قبول نشدم و نشستم تو خونه عذابم میده سر همینم هست که عاشق گذشتم و متنفر از حال و آینده.
من میدونم که نمیتونم برگردم به گذشته و جبران کنم اما نمیدونم چرا دست از سر گذشته بر نمیدارم؟ هرکس دیگه ای جای من بود از گذشتش دست میکشید و میرفت پی اینده اما من نمیتونم. دوستای زیادی داشتم که وقتی دیدن اون چیزی که میخوان قبول نشدن کوتاه اومدن و به رشته های پایین تر رضایت دادن و رفتن دانشگاه اما من همش دارم مقاومت میکنم.
به گذشته که نمیشه برگشت، توان دوباره کنکور دادنم ندارم یا باید بشینم تو خونه و افسرده تر بشم یا برم دانشگاه و یک رشته دیگه ای رو بخونم. عقلم میگه راه دوم رو انتخاب کن ولی انگار یک احساس پشیمانی و حسرت نمیذاره! حس میکنم با خونه نشینی دارم از خودم انتقام کم کاریامو تو کنکور میگیرم!
خانوادم به شدت سرزنشم میکنن و میگن چرا اینجوری شدی؟ اما من واقعا نمیتونم راه دیگه ای رو شروع کنم و مسیر زندگیمو تغییر بدم. انگار معلق موندم بین زمین و آسمون. میدونم برای کسی هدف انتخاب نمیکنید ولی خواهش میکنم بگید چجوری از این وضع خارج بشم؟ فقط از این وضعیت خارج بشم برام کافیه، اینجوری خیلی سردرگم و اذیتم….
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. وضعیتی که الآن در آن هستید، از نظر مغزتان، بهینهترین حالت ممکن است زیرا از یک سو، هیچ اقدامی برای داشتن تحصیلات یا ورود مستقیم به یک شغل را انجام نمیدهید و از سمت دیگر، هیچ تلاشی هم برای موفق شدن ندارید و همه اینها به معنای کمترین مصرف انرژی است. به بیان دیگر، مغز سه حالت را در نظر دارد:
الف) برای کنکور بخوانید تا بالاخره موفق شوید: این مسیر به معنای بیشترین انرژی مصرف شده است و به هیچ وجه موافق آن نیست.
ب) به سمت شغل یا رشته دیگری بروید: این راه هم دارای مصرف انرژی است و مغز ترجیح میدهد که این را هم انتخاب نکنید.
پ) اندیشههای بزرگ و عملگرایی نزدیک به صفر داشته باشید: این بهینهترین راهحل مغز است. در واقع شما در این شرایط، دائماً افکاری از جنس حسرت، کمالگرایی، تحقیر، سرزنش، توانایی، حس شدن، خاطرات مثبت، اتفاقات تلخ، ترس، حس دیر شدن، اعتماد به نفس و… را تجربه میکنید.
تعجب نکنید که چرا احساسات متضاد در حالت (پ) وجود دارد. این کاملاً منطقی است زیرا مغز میخواهد که وسط بمانید و هیچگاه به سمت (الف) یا (ب) نروید. برای همین است که گاهی احساسات مثبت و گاهی منفی را لمس میکنید.
به بیان دیگر، هر جا به سمت (الف) خیلی نزدیک شوید و بخواهید برای کنکور بخوانید بلافاصله احساسات منفی را روانه میکند تا از (الف) فاصله بگیرید و هرگاه هم به (ب) زیادی نزدیک شوید تا دست به انتخاب بزنید با یادآوری احساسات مثبت، شما را پشیمان میکند.
تا به اینجا چه میخواستم بگویم؟ هدفم این بود که توضیح دهم از نظر مغز، در این وضعیت بودن خیلی منطقی و خوب است زیرا کمترین انرژی را مصرف میکنید و لازم ندارد که خیلی زجر بکشد و دوست دارد همیشه در همین وضعیت بماند.
حالا از من میپرسید که چطوری از این ماجرا خارج شوم؟ کافی است نگرانیها، افکار، ترسها، ترمزها و سایر موارد از این دست را برای هر یک از حالتهای (الف) و (ب) را بنویسید و توضیح دهید که چه داستانهایی هست که شما را از اقدام برای یکی از گزینههای (الف) یا (ب) دور میکنند.
داستان تمام احساسات، افکار و طرز تفکری که درباره هر یک از مسیرهای (الف) و (ب) دارید باعث میشود که نقاط ضعف و پاشنه آشیلها شناسایی شوند و راهنمایی بهتری شوید تا بتوانید به سمت یکی از مسیرها بروید و ادامه دهید و از یخزدگی فاصله بگیرید.
به دیگر سخن، چه مواردی هست که دست و پای شما را بسته و فکر میکنید اگر سمت یکی از مسیرهای (الف) یا (ب) بروید، کار خطرناکی است و آسیبهایی وارد خواهد شد؟ آنها را باید بنویسید. موفقترین باشید.
سلام من از بعد کنکور دیگه از چیزی لذت نمیبرم همیشه خیلی ذوق داشتم که کنکور بدم و بعدش بیام به کارای موردعلاقم بپردازم حتی بعد مدت ها وارد فضای مجازی شدم و با بعضی دوستای قدیمیم ارتباط گرفتم ولی نمیدونم چرا به حدددددییی انرژی منفی زیادی بهم میده که به جای لذت انگار دارن شکنجم میدن زیاد فکرمو درگیر میکنه اینکه کی لایک کرد کی درخواستمو رد کرد فلان فامیلو فالو کنم یا نه؟کلا با خودم حال نمیکنم که چیزایی به این مزخرفی دغدغم شده.
من قبلاً خیلی ادعام میشد میگفتم کنکور بدم ال میکنم بل میکنم کار میکنم و فلان چه میدونم فضای مجازی به درد نمیخوره من اگر یه روزی برم فقط به خاطر تولید محتوا میرم این حرفا الان احساس گناه دارم باورم نمیشه الان که کنکور و همه چی تموم شده هیچ ذوقی برای هیچی ندارم نه ورزشی نه هنری چسبیدم به یه صفحه گوشی و فقط هر روز خودمو تلف میکنم.
راستی اینو بگم قبل از اینکه نصب کنم همیشه مثال دوستام که استوری اینا میزاشتن و فالوور میگرفتن برام هیجان انگیز بود ولی الان میبینم خیلی چیز مزخرفیه اصلا برام لذتی نداره ولی چون قبلاً به خودم قول داده بودم انگار مجبورم انجامش بدم کلا میخوام بدونم فضای مجازی نداشته باشم توی بعدا به مشکل نمیخورم؟میتونم با بقیه ارتباط بگیرم؟اصلا لازمه این ارتباط؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. آنچه در پیام شما بایستی بدان پرداخته شود به شرح زیر است:
1- ما انسانها، در اکثر موارد، قبل از آنکه با پدیدهای رو به رو شویم، انتظارات، توقعات و تصوراتی را دربارهاش میسازیم که من به آن، «انتظارات پیش از شروع» میگویم. انتظارات پیش از شروع از جنس رؤیاپردازی هستند درنتیجه مثبت، جذاب، رؤیایی، دوستداشتنی و بسیار خواستنی به نظر میرسند.
شما نیز برای بعد از کنکور خود، دچار انتظارات پیش از شروع شدهاید به این صورت که تصورات مختلف مثبت، خواستنی و جذابی را برای بعد از کنکور خود در نظر گرفته بودید در حالی که شما در فضای بعد از کنکور زندگی نکردهاید که بدانید دقیقاً چه پیش خواهد آمد.
وقتی انتظارات پیش از شروع میسازید، در واقع دارید استانداردهای مثبت را بدون در نظر گرفتن عوامل محدودکننده مثل زمان و همچنین سختیها تعریف میکنید و حالا اگر در واقعیت، آن انتظارات مثبت محقق نشود، این حس را دارید که از استانداردهای خود دور افتادهاید و در نهایت، احساسات منفی را تجربه کرده و از خود ناامید میشوید.
شاید بگویید پس اگر اینطور باشد که دیگر نباید برنامهریزی کنیم چون ما در آن شرایط زندگی نکردهایم. در جواب بایستی اینطور بگویم که وقتی مشغول تصور کردن آینده هستید، در واقع برنامهریزی نکردهاید و فقط یک رؤیاپردازی انجام دادهاید.
برنامهریزی کردن شامل رعایت ریز نکاتی مثل در نظر گرفتن عوامل محدودکننده مثل زمان، دوری از کمالگرایی، شدنی بودن اجرا، در نظر گرفتن سختیهایی مثل افت و خیزها و طول کشیدن دست یافتن به اهداف و حتی پیشبینی کردن عوامل شوکآور ناشی از قرار گرفتن در آن موقعیت و سایر عوامل دیگر است.
فرق برنامهریزی و انتظارات پیش از شروع در این است که در برنامهریزی، از آنجا که دنبال محقق کردن اهداف هستید، دائماً درباره سختیها، رنجها، فشارها، دردها و استرسها تحقیق میکنید تا بدانید چطوری میتوانید آنها را حل کرده و به هدف خویش برسید در حالی که در انتظارات پیش از شروع، از آرزوهای خود صحبت میکنید.
برای مثال، شما فرمودهاید که اگر وارد مجازی بشوید فقط دنبال تولید محتوا هستید. این یک انتظار پیش از شروع است چون فقط یک تصور، تخیل و رؤیاپردازی مثبت است. حال اگر درباره سختیها، رنجها، فشارها، دردها و استرسهای تولید محتوا صحبت کنید، آنگاه دو حالت پیش میآید:
الف) به این نتیجه میرسید که چنین چیزی جزء اهداف زندگی شما نباید باشد که در اینصورت از لیست خودتان خارجش میکنید و پروندهاش بسته میشود.
ب) مصممتر میشوید که این دقیقاً همان چیزی است که میخواهم و در این حالت، از آنجا که سختیها و زبریهایش را میدانید، به صورت واقع بینانه آن را پذیرش میکنید و درد انجامش را به جان میخرید.
شاید بگویید که سختیها، رنجها، فشارها، دردها و استرسهای تولید محتوا چیست؟ مگر اصلاً سختی و استرسی هم دارد؟ بله این موارد را بخوانید:
الف) فشار مداوم برای ایجاد محتوای جدید: وقتی تولیدکننده محتوا در مجازی شوید آنگاه نیاز دارید که ایدههای جدید داشته باشید و این نیاز به فکر کردن دارد تا بتوانید همیشه خود را در صدر نگاه دارید.
ب) انتظارات زیاد از سوی مخاطبان: همینطور که معروفتر میشوید، سطح انتظار بقیه هم بالاتر میرود و همیشه گلایه میکنند که آنها را راضی نکردهاید.
پ) نقد و نظرات منفی: فضای مجازی محل بازخوردهای سریع است و محتوا سازان همیشه با نظرات منفی، نقدها و حتی حملات شخصی روبهرو هستند. خود این موضوع یک چالش است که چطور با آن کنار بیایند.
ت) الگوریتمهای پلتفرمها: این یکی به شما میگوید که هر چه منظمتر و بیشتر فعالیت کنی، بیشتر هم دیده میشوی؛ به عبارت دیگر، وارد یک چالش میشوید که بایستی هر روز باشید تا موقعیت خود را از دست ندهید.
ث) حریم شخصی: کافی است یک روز نباشید تا همه بپرسند کجایی؟ چرا نمیایی محتوا بگذاری؟ حضورت کمرنگ شده، مثال سابق نیستی و… . اینطوری که مجبورید برای هر نبودنی از قبل به مخاطبان خود توضیح دهید.
ج) تکراری شدن: مجازی هم مثل همه مشاغل و حتی خود زندگی، بعد از مدتی تولید محتوا، به یک کار تکراری تبدیل میشود و بایستی تکرار را بپذیرید.
چ) کوچ مخاطبان: شما ماهها زحمت میکشید و جا میفتید ولی ممکن است مخاطبان از یک پلتفرم به پلتفرم دیگری بروند و شما نیز دوباره از نو باید شروع کنید. مثلاً از تلگرام به اینستا و الآن هم تیک تاک و بعداً کجا؟
ح) دیر به نتیجه رسیدن: الگوریتمهای این پلتفرمها به گونهای است که در بازه زمانی بالا مثلاً بالای 9 ماه، به شرایطی میرسند که بشود اسمش را گذاشت معروف شدن. به دیگر سخن، بالای 9 ماه فعالیت مستمر میکنید تا بتوانید به حد قابل قبول برسید و بایستی این موضوع را پذیرش کنید وگرنه ناامید خواهید شد.
خ) تغییر سبک زندگی: وقتی مجازی، یک کار حرفهای میشود، کل سبک زندگی خودتان را نیز مجبورید بر اساس آن تغییر دهید. ساعت کاری شما شاید ساعت 7 تا 11 شب باشد زیرا در آن بازه، اوج حضور مخاطبان است. در آن ساعتها بایستی به نحوی حضور داشته باشید یا حتی لباس پوشیدن، تنوع در چیدمان وسایل و… همگی از جمله موارد تغییر سبک زندگی است.
این لیست میتواند کاملتر هم بشود ولی سؤال: آیا شما وقتی که داشتید میگفتید در مجازی فقط دنبال تولید محتوا خواهم رفت به این سختیها فکر کرده بودید؟ این را پرسیدم تا بهتر یادآوری شود که فرق بین برنامه و انتظارات پیش از شروع تا چه حد، زیاد است.
در برنامهریزی، هیچ عنصری را به عنوان هدف انتخاب نمیکنیم مگر آنکه قبل از ورودش به سختیها و رنجها و فشارهایش آگاه شویم و بدانیم که واقعاً حاضریم آنها را بپذیریم. تازه بعد از دانستن این موارد، نوبت به ترسیم مسیر رسیدن به آن هدف میرسد و برنامه ریزی انجام میشود.
حتی در برنامهریزی به این هم فکر میکنیم که وقتی آن کار را انجام دهیم، چالشهای نا آشنا و پیشبینی نشدهای هم وجود دارد که بایستی آماده راهحل دادن برایش باشیم.
2- استانداردهای خود را با بقیه تنظیم میکنید که این فشار روحی بزرگی را به وجود آورده است. برای مثال، چون دوستانتان استوری میگذارند، این حس را دارید که باید شما هم بگذارید یا اگر آنها در حال صحبت از این هستند که چه کسانی مرا لایک کردند یا فالو شدم و… شما نیز موظفید که آن موارد را برای خود مهم بدانید.
چه کسی تکلیف کرده که بایستی در مجازی طبق اولویتبندی دیگران فکر کنید؟ شما میتوانید در فضای بعد از کنکور خود، یکی از شبکههای اجتماعی یا مجازی را داشته باشید و ارتباط خود را حفظ کنید و نیاز به فعالیت خاصی هم نیست.
درست و حسابی و با در نظر گرفتن سختیها، لطفاً به این فکر کنید که فرمول شما برای مجازی چطور باشد در آن آرامش بیشتری دارید؟ فرمول شخصی خودتان را تولید کنید و بگویید با این روش به نتیجه مورد نظرم میرسم.
3- الآن خودتان را وسط یک لجنزار ببینید و تلاش کنید هر بار بخشی از زندگی خود را سر و سامان بدهید. این خیلی مهم است که هر بار فقط یک بخش را اصلاح کرده و بهبود دهید و دنبال این نباشید که به یک باره کل زندگی خود را اصلاح کنید.
مثلاً در قدم اول، تکلیف خود را با مجازی روشن کنید و بگویید فرمول استفاده من این طوری است و از این به بعد دیدگاهم فلان جور استفاده از مجازی است. در گام بعدی به فکر این باشید که یک چکاپ کامل بدنی بدهید و از سلامت خود مطلع شوید و بر اساس شرایط، بهبودهایی را در ورزش و الگوی غذایی خود بدهید.
همینطور قدم به قدم و با یک سری کارهای ساده و کاملاً شدنی شروع کنید و به محض اینکه خواستید هدفگذاری کنید، درباره سختیهایش تحقیق کنید تا مطمئن شوید که انجامش میدهید و سپس اگر برای شما محبوب بود، اجرایش کنید.
لطفاً خود را با انتظارات پیش از شروع مقایسه نکنید که چرا پس مثل آنها نیستم. آنها فقط یک مشت تخیل بودند و هیچ بویی از واقعیت نبرده بودند. واقعیت را زندگی کنید و کم کم بر اساس توضیحاتی که درباره برنامهریزی دادم، خودتان را بهبود داده و بالا بکشید.
فراموش نکنید که این هم بخشی از بازی زندگی شماست که درگیر انتظارات پیش از شروع شوید و سپس حالات روحی فعلی را تجربه نمایید و قطعاً الآن نوبت به این میرسد که این چالش را حل کرده و ارتقا یابید.
اگر این چالشها نباشند آنگاه چطوری رشد کنیم و بزرگ شویم؟ ما مدیون این اشتباهات هستیم چون به ما راه بهتر را نشان میدهند. انتظار نداریم که همه کارهایمان درست باشد بلکه این انتظار را داریم که اشتباهات خودمان را اصلاح کرده و بهبود دهیم.
همین حالا خروج از لجنزار را شروع کنید شاید با یک مسواک زدن، شاید با تعیین همان فرمول مجازی، شاید با نظافت اتاق و خارج کردنش از فضای کنکوری، شاید با تحقیق درباره سختیهای الگوی درست غذایی و ورزش کردن و سپس پذیرفتن آنها و تبدیل کردنش به روتین زندگی و شاید با یک دوش حمام.
من چیزی که میدانم این است که همیشه از لجنزار شروع میکنیم و ذره ذره ایده داده و خودمان را بهتر میکنیم؛ بنابراین گوی و میدان در اختیار شماست که هر بار بخشی از زندگی خود را بهتر کنید. موفقترین باشید.