مشاوره تحصیل در پزشکی و دندانپزشکی در سن بالا+[صوت مصاحبه]
نیاز است یک بار برای همیشه به ریشههای تربیتی، فرهنگی و ذاتی پرسشهایی که پیرامون «تحصیل در پزشکی و دندانپزشکی در سن بالا» میشود، پرداخته شود و یک جراحی فکری روی این موضوع انجام دهیم، بنابراین این مطلب را با این دیدگاه بخوانید که «چرا یک فرد در سنین بالا برای تحصیل در رشتهای مثل پزشکی» نگران سن و سالش است و پرسشهایی مطرح میکند که تاثیری بر موفقیتش ندارند.
وقتی در وبلاگ سابق کلبه مشاوره، در زمان انتخاب رشته کنکور، این پیام را در مورد سن و سال برای انتخاب رشته کنکور دریافت کردم، به این نتیجه رسیدم که نیاز است در یک مطلب به طور کامل به موضوع سن و سال و شرکت در کنکور برای قبولی در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی بپردازم به طوری که تمام دغدغههای مربوط به سن و سال برای شرکت مجدد در کنکور تجربی را مورد بررسی و پوشش قرار دهم. متن پیام به این صورت است:
«سلام آقای جدیدی من ۲۳ساله هستم و رتبه قبولی در کنکورم ۷۳ در منطقه ۳ هستم برای انتخاب رشته میخوام پزشکی بزنم اما مشاورام نمیزارن و میگن که پزشکی دیگه به درد نمیخوره چون همه بهش هجوم اوردن و قراره که ظرفیتها رو هم زیاد کنن پس عملا مثل رشتههای مهندسی خواهند شد به من میگن برو داروسازی بخون که زود تموم میشه میگن تو دیگه سنی ازت گذشته و بیخیال دردسرهای پزشکی شو چون باید تا آخر عمرت فقط درس بخونی.
منم واقعا به غیر از پزشکی هیچی نمیخوام این رشته رو دوست دارم و چندساله که برای قبولی دارم تلاش میکنم اما این مشاورا الان ناامیدم کردن میشه بگید ایا واقعا پزشکی مثل مهندسی میشه؟ ایا پزشکی که تو کارش خوب باشه و مهارت داسته باشه نمیتونه درامد داشته باشه؟ به خدا من واسه درامدش نمیرم ماهی اگه ۱ تومن هم دارمد داشته باشم راضیم من این رشته رو دوست دارم اما این چند روزه خیلی تحت فشارم گذاشتن که تو دیگه نمیتونی و باید از سن کمتر میخوندی و باید به فکر اینده هم باشی خسته شدم از این حرفا خیلی ناامیدم میکنن میشه لطفا من رو راهنمایی کنید مرسی».
البته دغدغه سن و سال، فشار اطرافیان و تفکرات جامعه در مورد کنکور مجدد را میشود در پیامهای دیگر داوطلبان کنکور مشاهده کرد. به طور مثال، پیامهای زیر را بخوانید تا متوجه نگرانیهای مربوط به شرکت در کنکور در سن بیشتر از ۱۸ سالگی شوید:
«سلام آقای جدیدی. اقای جدیدی ببخشید یه سوال دارم، آیا همه تو ۱۸ سالگی زمان کنکور یا قبلتر از اون مثلا ۱۶ یا ۱۵ سالگی میدونن تو این دنیا چی میخوان و چه هدفی دارن؟ الان من ۲۲ سالمه برخلاف کسایی که اطرافم هستن من تو اون دوران هیچ هدفی نداشتم یه جورایی مطمئن نبودم که چی حالم و خوب میکنه و نیازم از زندگی رو برطرف میکنه، من الان بعد از گذشت یه چند سالی تازه دارم میفهمم زندگی یعنی چی و زندگی رو درک میکنم.
تازه دارم میفهمم داشتن هدف یعنی چی، تازه دارم میفهمم که من با چه چیزی میتونم به چیزی که میخوام برسم، کاملتر بگم تازه دارم بزرگ میشم، میفهمم که چی کار باید بکنم و چی کار نکنم، من دانشگاه نرفتم به همین خاطر پدر و مادرم و همهی فامیل منو مسخره میکنن که تو یه آدم به درد نخوری و فقط میخوری و میخوابی.
اما اصلا این طوری نیست منم نگران زندگی و آیندهام هستم اما فقط نمیدونستم که چی میخوام الان هم چند روز یه که رفتم کتاب خریدم و شروع کردم به درس خوندن میخوام قبول بشم اما وقتی خانوادهام منو میبینن بهم میخندن و میگن داری خودت رو گول میزنی بعد این همه سال تازه یادت افتاده باید کنکور شرکت کنی؟
حالا من ازتون یه سوال دارم همه از سن مدرسه میدونن چی میخوان یا نه کسایی هم مثل من هستن که تا یه خورده سنشون بالا نره نمیدونن چی میخوان؟ اگه کسی مثل من برای مشاوره ازتون راهنمایی بخواد که با این شرایط چی درسته و چی نه، بهش چی میگین؟».
«سلام آقای جدیدی. نظر شما در مورد کسی که میخواد از ۳۰ سالگی پزشکی بخونه چیه؟ چرا وقتی به کلاسهای کنکور و مشاور مراجعه میکنم به شدت تلاش میکنند تا من برای رشته دیگهای هدفگذاری کنم ایا شما همچین کسی تا به حال برای مشاوره داشتین؟ مگه چه ایرادی داره که من میخوام تو این سن پزشک بشم؟
چرا به من میگن خیلی دیره باور کنید طوری با من حرف میزنند انگار من از فضا اومدم و چیز عجیبی میخوام من تا حالا نتونستم تحصیلات دانشگاهی داشته باشم و میخوام بسته به شرایط و هدفی که دارم پزشک بشم من تصمیمم رو گرفتم و حرف کسی ارزشی برام نداره فقط میخوام بدونم شما اگر جای من باشید با کسایی که میخوان به این شکل اذیت کنن چه جوری رفتار میکنید یا حتی وقتی پدر و مادر هم همین حرفهایی که هیچ پایه و اساسی نداره به غیر از نابودی روح باید چه جوری برخورد کرد؟».
«سلام آقای جدیدی ببخشید یه سوال داشتم، یکی از اقواممون آلمان زندگی میکنه واسه تعطیلات اومده این جا، بحث دانشگاه و کار بود که گفت اون جا تو سن ۱۶ تا ۲۵ سالگی طیف وسیعی کار میکنن و بعد وارد دانشگاه میشن.
ازش پرسیدم چرا این طوری هستن، میگه هم هزینه تحصیل داشته باشن و هم اینکه ادم تو این سن (منظورش ۲۵ سالگیه) دیگه کاملا میدونه چی میخواد و به چی علاقه داره میگه اون جا مثل این جا نیست که بدو بدو برن دانشگاه و همین طوری بیدلیل به رشته رو بخونن بعد بیکار و بیانگیزه باشن میگه اون جا اول هدف تعیین میکنن بعد واسه خواسته هاشون تلاش میکنن و میگه که تو تمام اروپا به این شکل هست.
اول میرن تو جامعه با محیطها و شرایط مختلف اشنا میشن و بعد تصمیم میگیرن که چه رشتهای رو بخونن و الان دیگه همه نمیرن دانشگاه تا صرفا یه رشتهای رو بخونن میرن دانشگاه تا آینده شون رو با انگیزه و عشق بسازن، حرفای خیلی خوبی میزنه میگه اون جا هیچ سنی مهم نیست اصلا کسی با سن کسی کاری نداره.
برعکس این جا اگه تو این سن برن دانشگاه به شدت تشویق و حمایت میشن میگه اون جا کلا درس خوندن با عشقه نه با اجبار، همه مشتاقانه درس میخونن و همکاری دارن و رشتهای رو میخونن که واقعا دوستش دارن.
حالا منم ازتون میپرسم تو کشورهای اروپایی واقعا به این شکله؟ نوع سبک زندگی جوونای اون جا خیلی برام جالب بود این که آدم از ۱۶ تا ۲۵ سالگی کار کنه و تو جامعه باشه با چشمای خودش ببینه که شغلها چه جوری و بعد انتخاب کنه که از این دنیا چی میخواد خیلی جالبه، آدم یه جورایی بهشون غبطه میخوره که ما چرا بهمون اجازه نمیدن تا بدونیم واقعا از زندگی چی میخوایم بعد بریم دانشگاه و درس بخونیم، میخواستم بدونم نظر شما راجبش به حرفهای این فامیلمون چیه اون جا واقعا سبکشون این طوریه؟».
«سلام آقای جدیدی. یه موضوعی خیلی ذهن من رو درگیر کرده و منو اذیت میکنه من فقط به خاطر سنم که دیر شروع کردم ناراحتم یعنی ناراحت نیستم فقط وقتی خانواده من رو اذیت میکنن به خاطر سنم یکم از نظر روحیه، روحیهام رو از دست میدم اگه یه بار دیگه به من گفتن که سن تو واسه پزشکی نیست من چی بهشون بگم؟
بارها گفتم این زندگی منه و خودم این راه رو انتخاب کردم و به خودم افتخار میکنم که جرات کردم و واسه زندگیم دارم تلاش میکنم و برنامه و هدف دارم اما جواب تمام این حرف هام یه پوزخنده و میگن ما میدونیم تو نمیفهمی این سن، سن پزشکی نیست حتی براشون مثالهایی از کسایی میگم که خیلی دیرتر از من شروع کردن و موفق شدن اما اونا باز هم کار خودشون رو میکنن.
راستش من به اونا اصلا کاری ندارم هر چی میخوان بگن برام هیچ ارزشی نداره فقط تو این مواقع چه جوری خودم رو آروم کنم دنبال یه تکنیک یه راه حل مثل راه حلهایی که واسه هدف گفتین (همون حذف اهداف و تعیین یه هدف مشخص که میتونیم بسته به شرایط بهش برسیم و اون ۶ سوال فوق العاده که واقعا معجزه کرد) و من به خوبی تکلیفم با خودم مشخص شد دنبال یه راهم که اگه اینا اذیتم کردن با پناه بردن بهش اون فشار روانی رو از بین ببرم میشه در این مورد هم راهنماییم کنید».
«سلام آقای جدیدی. من ۲۴ساله هستم تا الان دانشگاه نرفتم و فقط تو آموزشگاههای آزاد زبان انگلیسی، زبان خوندم. الان تصمیم گرفتم برای کنکور تجربی بخونم ایشالا پزشکی قبول بشم اما مشکلم خانوادهام هستن به هیچ وجه اجازه این کار رو به من نمیدن من هم نمیتونم بیخیال هدفم بشم و قاطعانه اون رو میخوام اما مشکلم خانوادهام هستن میگن از سن تو گذشته و برای رشته پزشکی مناسب نیستی و از ما انتظار حمایت نداشته باش».
«سلام. بنده الان ۲۹ساله هستم بنظر شما برای سراسری کنکور دادن دیر نیست؟ از این گذشته از اول شروع کردن و کنکور با بچههایی ک سنشون کمتر از منه حس بدی بهم میده که با این همه تلاش باز هم باید از اول شروع کنم بخاطر حسرت گذشته م و علاقه به دندانپژشکی. بنظر شما دکترا رشته خودمو بخونم یا کنکور سراسری بدم یکم از نظر روحی بهم ریخته و مرددم».
مجموعهای از همین دغدغهها باعث شد تا در این مطلب به طور جامع به تمامی جنبههای «تحصیل و شرکت در کنکور مجدد در سنین بالاتر از ۱۸ سالگی» بپردازم.
مطالب این دوره بر مبنای برداشتهای شخصی من از مطالعات و تجاربی هست که داشتهام. در واقع، مدل فکری خود را با شما به اشتراک میگذارم و امیدوارم برای شما مفید واقع شود.
پیش نیاز: دورههای آموزشی «مغز شناسی»، «احساس شناسی» و «خاطره شناسی»، پیش نیاز این دوره میباشد و در صورتی که آن دوره را مطالعه نکردهاید، ابتدا به سراغ آن بروید و سپس این دوره را پیگیری نمایید.
در ادامه با کلیک روی هر عنوان جعبههای زیر میتوانید مطالب آن را مطالعه نمایید.
مدل ایستگاه و قطار در مورد سن و سال متن
شاید مبحثی که در این فصل مینویسم در ابتدا خیلی بیربط با موضوع اصلی مطلب باشد ولی امیدوارم این بخش را بخوانید چون امکان ندارد ما ریشههای فکری خود را نشناسیم ولی بخواهیم دست به تغییر بزنیم.
یکی از ترمزهایی که باعث میشود تا یک فرد در سن ۳۵ سالگی تمایلش به کنکور دادن برای ورود به رشته دندانپزشکی را از دست بدهد، یا آنکه از تحصیل در ۴۰ سالگی در رشته پزشکی نگران شود، مربوط به مسایل «جامعهشناسی سن و سال در ایران برای شرکت مجدد در کنکور» میباشد.
البته هر ساله، به تعداد افرادی که رو به سوی ساختن زندگی در هر سن و سالی میآورند افزوده میشود و همین نشان میدهد که در مرحله گذار هستیم و روز به روز دید افراد، نسبت به سن و سال تغییر میکند.
نوع نگاهی که در ایران در خصوص سن و سال وجود دارد را میشود در مدل ایستگاه و قطار قابل تشریح کرد. دقیقا مانند قطاری که وقتی از یک ایستگاه گذشت، حق دور زدن و برگشتن ندارد و فقط میتواند در یک مسیر یک طرفه به سمت مقصد حرکت کند، ما نیز در کشورمان با همین شیوه تربیت میشویم که زندگی یک جاده یک طرفه است و هر نوع برگشتنی یک اشتباه بزرگ میباشد.
آنچه از کودکی به ما میآموزند، این است که در هر دوره از زندگی، لازم است طبق قوانین از پیش تعیین شده رفتار کنیم و به دستاوردهای آن دوره برسیم. مثلا در هفت سالی وارد مدرسه شویم، در هجده سالگی از دبیرستان خارج شده و در همان سال به دانشگاه برویم و به همین ترتیب در سالهای بعدی، سربازی برای آقایان، یافتن شغل برای زن و مرد، ازدواج، بچه دار شدن و بعد هم فراموش کردن خود و وقف کردن عمر برای فرزند یا فرزندان خویش.
ایده آل ذهنی یک فردی که در ایران زندگی میکند را طوری میسازند که روی مدار تفریح، مسافرت، میهمانی، اهمیت حرف مردم و جلو بردن بیوقفه مراحل زندگی باشد. به طوری که یک فرد در ایران، در شرایط خطی و بدون هیچ دور برگردانی فقط مجبور است رو به جلو حرکت کند و حق ندارد هیچگاه به مرحله قبلی باز گردد.
در چنین طرز تفکر جامعه نسبت به سن و سال واضح است که خیلیها میگویند: پزشک شدن فقط برای ۱۸ساله هاست و حتی اگر کسی با رتبه ۷۳، در سن ۲۳ سالگی بخواهد پزشک شود یک کار اشتباه است و از او گذشته و دیگر موفق نمیشود. آنچه با آن مسئله دارم این است که چه کسی گفته این مدل فکری درست است؟ چرا مسئله سن و سال در دیدگاه ما ایرانیها تا این حد عمیق و بزرگ جلوه میکند؟
میخواهم به این جمله برسیم که «موضوع سن و سال بیش از اندازه برای ما ایرانی ها» بزرگ شده است و البته دلیل جامعهشناسی و تاریخی دارد. لطفا با من، به گذشته سفر کنید و برویم به خانههای اجدادمان یعنی حدود ۸۰ تا ۹۰ سال قبل و ببنیم آنها چطور به «سن و سال» نگاه میکردند.
اجداد ما به سن و سال از دو جهت اهمیت میدادند؛ ۱- احترام، ۲- ترتیب و اولویتبندی که متاسفانه در هر دو مورد، زمینه ساز اشتباهات فکری در سطح اجتماع شدند.
پدر بزرگان و مادر بزرگان ما گمان میکردند که «سن و سال» تعیین کننده احترام است و این کوچک ترها هستند که بایستی همیشه به بزرگتر از خود احترام بگذارند. این موضوع فقط یک تئوری نبوده، بلکه در لایه لایه زندگی آنان میشود ردپای این طرز تفکر را به صورت عملی مشاهده کرد. به طور مثال، در مراسم عروسی، به دلیل کوچک بودن محلی که سُفره غذا را میانداختند، اول بزرگترها باید میرفتند و غذا میخوردند و در سُفرهای بعدی نوبت به جوان ترها میرسد و در نهایت، آخرین سُفرهها اگر چیزی از غذا باقی میماند، نوبت بچهها میشد.
حتی شاید دیده باشید که بچهها را در صف اول نماز جماعت راه نمیدهند. یا موضوع «پا دراز نکردن جلوی بزرگترها» برای آن موقعهایی که همه روی زمین مینشستند، نمونههایی از مسئله تاریخی «احترام به سن و سال بزرگتر» است که نشان میدهد چقدر این موضوع، زننده میباشد. امروزه علم اثبات کرده است که یک انسان، قبل از ۷ سالگی به طور کامل نیاز به احترام را همانند یک فرد بزرگسال، درک میکند و آن را میطلبد و تمایل دارد به او احترام کامل بگذارند اما نسلهای قبلی ما، آنها را صفبندی میکرد و همیشه آخرین نفرها، کم سن ترینها بودند.
کسی که به مسئله سن و سال اهمیت میدهد، در واقع ریشههای فکری خودش را باید در تاریخ زندگی ایران پیدا کند. اگر به چند نسل قبل باز گردید متوجه میشوید که پدرهایمان به محض آنکه از سربازی میآمدند ازدواج میکردند و دخترها اگر از سنی عبور میکردند و خواستگار نداشتند با لقبهای ناپسندی مواجه میشدند. سن و سال آنقدر پر رنگ بود که حتی ترتیب ازدواج رعایت میشد و کسی حق نداشت زودتر از فرد دیگری ازدواج کند.
ترتیب ازدواج کردن فرزندان خانواده یک سیستم مشخص داشت. دختر کوچکتر حق ازدواج نداشت مگر اینکه تمام دخترهای بزرگتر از او ازدواج کرده باشند، در حالیکه چنین اولویتبندی نسبت به سن و سال باعث خیلی از مشکلات در جامعه آن موقع میشد. اما این فرهنگ تو در توی گذشتگان ما بود که این چنین میخواست سن را نشانه برتری بداند.
البته به آن سیستم حق میدهم که به سن و سال اهمیت بدهد چون هیچ ملاک دیگری برای طبقهبندی افراد نداشت. همه افراد با زندگیهای مشترک، در یک سطح فکری، با یک شرایط یکسان در کنار هم زندگی میکردند و نیاز بود تا یک طبقهبندی صورت بدهند. اولین طبقهبندی به صورت کدخدا و رأیت (مردم عادی) شکل گرفت. کدخدا بالاترین احترام را در آن جامعه کوچک داشت و رفته رفته هرچه از کدخدا دورتر میشدیم و به طبقه مردم عادی میرسیدیم، ملاکی برای بالاتری پایینتری نداشتیم.
این میشود که سن و سال پا به میان میگذارد و به عنوان یک خط کش، تعیین میکند که مردم عادی چطور بایستی به یکدیگر احترام بگذارند. بچههای بزرگتر به بچههای کوچکتر دستور میدادند و آخرین بچه، دنیایی از مشکلات روحی را تجربه میکرد ولی چون جامعه آن موقع به این سیستم عادت کرده و محیطها کوچک بود، آن فشارها به افراد کوچکتر، خودنمایی بیرونی نداشت.
متاسفانه ما این مباحث را جدی نمیگیریم و برای همین است که همچنان وابسته به سن و سال هستیم و دغدغه آن را داریم درحالیکه نمیدانیم ریشههای فکری آن از کجا آب میخورد. حالا گمان کنید که با این پایههای فکری، نگران سن و سال هستید و چنین میاندیشید که با کنکور دادن گویی میخواهید یک عملیات خطرناک انجام دهید.
بنابراین وقتی کسی نگران سن و سال است به این معناست که او دارد از رفتارهای گذشتگان خویش پیروی میکند و لایههای فکریاش دارد از سرچمشه تاریخی چندین دهه قبل ایران سیراب میشود. بر طبق نظر جامعه شناسان، تغییر یک فرهنگ عمومی در هر کشوری، فرایندی زمان بر است و برای همین انتظار نداریم که با گذشت چند دهه، یکایک انسانهایی که در ایران بزرگ میشوند، بدون دغدغه سن و سال باشند.
اما این انتظار را دارم که به ریشههای فکری خود بیندیشید و خود را در مقام قضاوت قرار بدهید و از خویش بپرسید آیا قابل قبول است که با نگاه گذشتگان، در دنیای امروزی زندگی کنیم؟
آیا زندگی را میشود دستهبندی کرد؟ متن
یکی از تلاشهایی که در مورد رشد انسان صورت میگیرد این است که همواره سعی میکنند که دستهبندی سنی برای او نامگذاری کنند. مثلا دوره کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، پیری یا در مدل دیگر، دهه یادگیری، دهه تجربه، دهه کار و… که همه این طبقهبندیهای استاندارد و نه آن طبقهبندیهای من درآوردی برای آن است که دانشمندان علوم روانشناسی برای تحقیق و بررسی، تمایل دارند که مرزبندی خودشان را مشخص کنند پس یک دستهبندی ارایه میدهند تا ردهبندی مرتبی از تحقیقات داشته باشند.
بنابراین برخی میگویند دهه ۲۰ تا ۳۰ سالگی برای آموزش و دهه ۳۰ تا ۴۰ سالگی، دهه تجربه اندوزی و دهه ۴۰ تا ۵۰ و ۵۰ تا ۶۰ برای کار کردن و ثروت اندوزی است و بعد از آن نیز دوره بازنشگتی میباشد. حالا جالب است که همین دستهبندی دوباره بین همه یکسان نیست مثلا یکسری دیگر معتقدند که تا ۲۵ سالگی دوره آموزش و بقیه دورهها نیز دوره کار و تجربه است.
حالا اوضاع مردم جهان چطور است؟ آیا مردم جهان با این طبقهبندیها زندگی میکنند؟ مثلا در خارج از ایران، اکثر افراد، حداقل تا ۲۵ سالگی کار میکنند تا به ثبات اقتصادی برسند و خیلیها همزمان با تحصیل بازهم کار را ادامه میدهند. برخی از آنها هیچوقت وارد دانشگاه نمیشوند و برخی از آنها تا سنین بالایی، مشغول تحصیل هستند. بعضیها هم مدتی کار میکنند سپس چند سالی درس میخوانند و دوباره چند سالی کار میکنند و دوباره به تحصیل باز میگردند.
بنابراین همه این دستهبندیها بیشتر از آنکه در زندگی ما انسانها دیده شود، در صحبتهای تئوری و کتابخانهای محققین خاک میخورد. آنچه ما نتوانیم از آن در زندگی خود استفاده کنیم، چه ارزشی دارد. پس آن دسته از افرادی که در سنین بالاتر از ۱۸ سال میخواهند کنکور بدهند و دایم نگران این دستهبندیها هستند و میگویند در دوره سنی ما، دیگر دوره آموزش نیست بلکه دوره فلان اقدام است و محققین میگویند از ما گذشته؛ پس حتما اشتباه است که این کار را کنیم بایستی بدانند که در دنیای واقعی، به خصوص در کشورهای پیشرفته که جامعهشناسی درستی به مسئله سن و سال دارند، اصلا اینطوری نیست که کسی برای خودش دوره آموزش و تجربه و کار تعیین کند.
آیا قصد شرکت در کنکور مجدد را برای فامیل و دوستان توضیح بدهیم؟ متن
پاسخ کوتاه به این پرسش یک کلمه است: «خیر»، اما اگر توضیح بخواهید بایستی اینطور بگویم که گفتن هدف به دیگران غلط است زیرا:
۱) هر انسانی با هر شرایط سنی، فقط هدف زندگیاش را برای نزدیکترین عزیز خودش هم بگوید، قطعا با مخالفت یا در بهترین شرایط با بیتفاوتی رو به رو میشود. آنچه شما به عنوان هدف در نظر میگیرید، ریشه در نیازهایتان دارد و دیگران جای شما نمیتوانند باشند و با زاویه دید خودشان به مسئله نگاه میکنند. وقتی به یک فرد، هدفتان را میگویید، این روند در درون مغز او شروع میشود:
«اگر من بودم با این سن و سال و شرایطی که وجود دارد، حاضر هستم یک بار دیگر برگردم و سختیهای کنکور را به جان بخرم و در آن شرکت کنم؟» پاسخ به این پرسش دو حالت دارد: ۱- حاضر هستم و ۲-حاضر نیستم. اگر آن فرد حاضر باشد از ابتدا کنکور بدهد آنگاه شما را تشویق میکند و موافق هدفگذاری تان است. اما از آنجا که اکثر اطرافیان ما در گیر و دار فرهنگ سن و سال هستند و شبیه محیط پیرامون فکر میکنند پس خیلی خیلی اتفاق نادری است که حالت اول روی بدهد.
بنابراین، وقتی هدفتان را بگویید با جواب دوم یعنی «حاضر نیستم» رو به رو میشوید در نتیجه، آن فرد، شروع به مخالفت خواهد کرد.
۲) پدیدهای که در دل توضیحات بالا رخ داد خیلی خیلی ظریف و مهم است. آن فرد هرگز به شما و نیازهایتان توجهی نکرد. او اصلا برایش مهم نبود که چرا و برای تحقق چه نیازهایی تصمیم دارید این کار را انجام دهید؟ او فقط یک کار ساده انجام داد: خودش را جای شما گذاشت و با نحوه بزرگ شدن، تربیت و مدل فکری خودش در مورد خودش نتیجه گیری کرد و همان نتیجه را با شما مقایسه نمود.
این اتفاق همیشه رخ میدهد. ما انسان ها، هرگز در حالت عادی برای شناخت دیگران وقت نمیگذاریم و مدل مشورت دادن افراد عادی به همین صورت است که فقط خودشان را جای ما میگذارند و هرچیزی که در مورد خویش میپندارند را به ما نسبت میدهند. حالا چرا باید برویم و به اطرافیان از اهدافمان بگوییم؟ البته برخی از آنها با ما زندگی میکنند و مجبوریم برایشان توضیحاتی بدهیم ولی تا جایی که میشود، باید سکوت کرده و هدف را مخفی کنید.
آنچه توضیح دادم یک زاویه دیگر هم داشت که میخواهم به آن فکر کنید. اگر از امروز به بعد، مورد قضاوت دیگران قرار گرفتید یادتان باشد که آنها شخص تو را قضاوت نکردهاند بلکه خودشان را در موقعیت شما قرار دادهاند و هرچیزی که در مورد خودشان فکر میکنند را به صورت جملات نتیجه گیری و درستترین روش معرفی میکنند.
بنابراین اگر کسی گفت «در این سن و سال میخواهی از اول کنکور بدهی؟ از تو گذشته و فراموشش کن» و یا «خیلی خوشحالم که در این سن و سال میخواهی زندگیات را آن گونه که نیازهایت میگویند، بسازی» در هر دو حالت بایستی بدانیم که آنها در مورد شما صحبت نکردهاند بلکه خودشان را جای شما تصور کرده و ترجمان حرفشان اینگونه میشود:
ترجمه جمله اول: اگر من بودم در این سال و سال کنکور نمیدادم چون من فکر میکنم دیگر از من گذشته و باید موفق شدن را فراموش کنم. خروجی این مکالمه درونی به این صورت توسط آن فرد بازگو میشود: «در این سن و سال میخواهی از اول کنکور بدهی؟ از تو گذشته و فراموشش کن».
ترجمه جمله دوم: اگر من بودم در این سال و سال کنکور میدادم چون با فکر و اندیشه به این نتیجه رسیدهام که مجموعهای از نیازها را دارم که لازم است به آنها برسم. پس خروجی این مکالمه درونی به این صورت توسط آن فرد بازگو میشود: «خیلی خوشحالم که در این سن و سال میخواهی زندگیات را آن گونه که نیازهایت میگویند، بسازی».
به هر روی، آنها در مورد شما صحبت نمیکنند بلکه در مورد خودشان، بلند بلند فکر میکنند و صدای افکارشان را میشنوید.
۳) تخلیه شدن انرژی برای قانع کردن دیگران، باعث هدر رفتن وقت و حتی سرد شدن نسبت به هدف میشود. تصورش را کنید که مجبور باشید در طول کنکور، در هر برخورد با دوست، آشنا و فامیل، یکی یکی توضیح دهید که برای چه و چطور میخواهید به هدفتان دست پیدا کنید و هرکسی با کلی بحث جلوی شما بایستند و از سوی دیگر، مقاومت کنید. این همه انرژی تلف کنید که دیگران را برای آنچه درکی از آن ندارند، قانع کنید؟
توقع من این است که به عنوان یک انسان، کار با ارزش انجام بدهیم و با بیان هدف، برای افرادی که نیازی نیست این چیزها را بدانند، وقت و انرژی خود را از دست ندهید. قانع کردن افرادی که مدل فکری و سطح دید شما را ندارند، بیفایده و خسته کننده است و اگر این رفتار بخواهد چندین بار تکرار شود، کار به جایی میرسد که خودتان هم ممکن است نسبت به هدف سرد شوید چون بحث با دیگران، هزینههای موفق شدن را افزایش میدهد و ممکن است کار به جایی برسد که به جای رسیدن به هدف، تمام تمرکز خود را روی قانع کردن آنها بگذارید.
۴) فرهنگ قالب فکری اطرافیان فراموش نشود. بپذیریم که اکثر افرادی که در اطراف ما زندگی میکنند افراد ناموفق هستند. یک حساب کتاب ساده نشان میدهد که اگر در جمعیت ۸۰.۰۰۰، ۰۰۰ نفری ایران، ۸.۰۰۰ نفر موفق وجود داشته باشد پس از هر ۱۰.۰۰۰ نفری که ملاقات کنید فقط ۱ نفر موفق است.
در نتیجه، قالب افرادی که در اطراف ما زیست میکنند، افراد معمولی با سطح فکر موجود در جامعه و با همان دیدگاه اهمیت سن و سال هستند. صحبت و مشورت گرفتن یک نتیجه روشن دارد و آن هم اینکه با بهترین رتبه کنکور هم که باشی آنها با قانون ساده «از تو گذشته و دیر شده» میخواهند مسیر زندگیتان را نادرست جلوه بدهند. بنابراین اگر میخواهید کلی وقت و انرژی بگذارید تا با افراد معمولی اطراف خویش در مورد درستی یا نادرستی هدف خویش صحبت کنید، من جواب آخر آنها را همین حالا میدهم: «وقتت را تلف میکنی، هر چیزی یک مزهای دارد و از تو گذشته. اگر تو میخواستی به این هدفها برسی باید همان ۱۸ سالگی میرسیدی». این حرف آخر آن هاست پس نیازی به مصرف کردن وقت و انرژی نیست.
۵) سیر شدن از هدف در اثر تکرار آن یکی دیگر از مواردی است که بایستی مد نظر قرار بدهیم. وقتی هدف را برای دیگران میگویید، ناخودآگاه محبورید بارها و بارها آن را تکرار کرده و این شروعی برای دلزدگی است. هیچ دقت کردهاید که آشپزها کمتر میتوانند غذا بخورند یا شیرینی پزها، از شیرینی، فراری هستند و با وجود اینکه ویترین پر از شیرینی را هر روز مشاهده میکنند اما میلی به خوردن آن ندارند.
این همان پدیده دلزدگی و سیر شدن از هدف است. هرگاه شما بخواهید هدف خویش را هر بار برای دیگران بالا و پایین کنید و از دلایل منطقی خویش سخن بگویید، آنچه برایتان رخ میدهد سیر شدن از هدف است. یک نکته ظریف دیگر در صحبتهایم وجود دارد که امیدوارم به آن توجه کنید:
تکرار هدف و خیالپردازی پیرامون آن حتی برای دنیای درونی خودمان هم باعث دلزدگی و سیری میشود. همانطور که صحبت از هدف برای دیگران، ما را سیر میکند، خیالپردازی کردن هدف برای خویش نیز دقیقا اثر مشابه را دارد. البته متاسفانه برخیها توصیه میکنند که هر روز صبح، همانطور که دست و روی خویش را میشوئید، به هدفتان هم فکر کنید تا انگیزه بگیرید در حالیکه این توصیه نادرست است.
۶) پدیده تلقین، نیز اثر منفی بعدی بازگو کردن هدف برای دیگران است. انسان هرچقدر هم قوی باشد، باز هم اگر در شرایط محیطی قرار بگیرد اوضاع برای کنترل افکارش خیلی سخت میشود. اگر دقت کرده باشید اکثر اندیشمندان، در خانه یا دور از اجتماع زندگی میکردند تا افکار محیط پیرامونی روی آنها اثر نگذارد. بالاخره اکثر مردم، افراد معمولی هستند و سطح فکرشان از همه طرف، فشار میآورد که ممکن است هر انسانی را دچار پدیده تلقین کند.
پدیده تلقین در صورتی که آگاهانه زندگی نکنیم، خیلی زود میتواند اثرش را بگذارد و قویترین هدفها را خشک و بیاثر نماید. یکی از خطاهای مغز این است که اگر جملهای را زیاد بشنود آن را درست به حساب میآورد. در پدیده تلقین دقیقا از همین جا ضربه میخوریم. وقتی با افراد مختلف صحبت میکنید و اکثر آنها یک جمله را با زبانهای مختلف بیان میکنند، کم کم یک جمله غلط، بارها و بارها شنیده میشود و مغز طبق آن قانونی که توضیح دادم، این جمله غلط را درست میپندارد و پدیده تلقین روی شما اثر میکند.
۷) فشار روانی نتیجه، از بدترین دلایلی است که ممکن است تمرکز را از یک فرد در حین مطالعه برای کنکور بگیرد. وقتی به دیگران بگویید؛ اکثرشان مخالف شما هستند و از سویی دیگر به حرفشان گوش نمیدهید و درس میخوانید حالا آنها در گوشهای نشسته و منتظرند تا شکست بخورید و بگویند: «دیدی دیر شده و مغزت نمیکشد و درس خواندن برای تو فایدهای ندارد و یا چرا به حرف ما گوش نکردی و اینطوری با زندگی خودت بازی کردی؟»
فکر اینکه قرار است دیگران این حرفها را بزنند برای هر انسانی فشار روانی ایجاد میکند که صد البته با قوی شدن از نظر روحیه، به راحتی میتوان نسبت به حرف مردم بیاعتنا بود ولی اگر به اندازه کافی قوی نباشیم، قطعا میتواند ما را اذیت کرده و مدت زمان زیادی را مشغول فکر کردن به این نگرانی باشیم و در طول تمام روزهای قبل از کنکور به این فکر کنیم که اگر قبول نشدیم جواب بقیه را چه بدهیم.
به طور کلی، تا جایی که ممکن است هدف را به صورت یک راز، حفظ کنید. در ضمن اگر تا به امروز مراعات نکردهاید و به دیگران گفتهاید جای نگرانی نیست. چرا؟ چون همین مطلب را اگر کامل خوانده باشید آنگاه آگاه شدهاید و همین آگاهی شما را واکسینه میکند. خاصیت آگاهی همین است که به محض کسب اطلاع از خطرات، دیگر در امان هستید و از این زوایا ضربه نمیخورید.
بهترین سن برای تحصیل در رشته پزشکی و دندان پزشکی متن
پر تکرارترین رفتاری که در کنکور مشاهده میکنم این است که افراد سعی میکنند برای هر چیزی، خط کش و بهترین حالت را تعیین کنند. بهترین سن برای پزشک شدن و دندانپزشک شدن و… نمونهای از همان خط کش درست کردنها است.
ماجرای تعیین بهترین سن، در مسایل دیگر زندگی هم به چشم میخورد. پسرها همیشه دغدغه این را دارند که بهترین دوره برای رفتن به خدمت سربازی چه موقع باید باشد؟ اگر با دیپلم بروند، سربازیشان سختتر است چون مدرکشان پایین است. اگر بعد از لیسانس بروند از بازار کار عقب میماند و همین میشود که بهترین سن سربازی بیجواب میمی ماند.
بهترین سن ازدواج هم دغدغه دیگری است که با آن چالش داریم. اما مسئله این است که جوامع با رشد و پیشرفت، از قید و بند بهترینها خود را خارج میکنند. خانم لورا برک روانشناس معروف آمریکایی میگوید در بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا، تحصیلات ابتدایی را از سن ۴ سالگی شروع کرده اند.
چون در این کشورها، کودکان در سن ۴ سالگی به آمادگی لازم برای شروع دوره ابتدایی میرسند اما در برخی دیگر از کشورها، مثل ایران خودمان، ضرب المثلی داریم که میگوید: «تا ۵۰ سالگی هم برای پدر و مادر خود بچه ایم» بنابراین در زیر لایههای تفکری ما ایرانی ها، بالغ شدن هیچوقت روی نمیدهد.
به خوبی میدانم که توجیه افرادی که به دنبال «بهترین سن برای پزشک و دندانپزشک شدن» هستن، چه چیزی است. آنها میخواهند بدانند با توجه به مراحل تحصیل پزشکی و دندانپزشکی آیا ارزش دارد در سن بالا به این رشتهها روی آورد؟ یا اینکه چون بهترین سن در این رشتهها مثلا ۱۸ سالگی است پس خود را قانع کنند که به نیازهای انسانی خویش توجه نکنند.
جالب اینکه خیلیها خیلی محکم میگویند که برای پزشک شدن بهترین سن همان ۱۸ سالگی تا ۲۰ سالگی است. اما همینها از خودشان نمیپرسند که اگر در کشوری زندگی میکردیم که دوره دبیرستان تا ۲۲ سالگی طول میکشید آنگاه میخواستند بگویند بهترین دوره سنی برای پزشکی و دندانپزشکی در ۲۲ تا ۲۴ سالگی است؟
یا اگر دبیرستان در ۱۵ سالگی تمام میشد آنگاه باد در غبغبه خود میانداختند و میگفتند که بهترین سن برای این رشته ها، ۱۵ تا ۱۷ سالگی است. خیلی قاطع و روشن میگویم که سیستم آموزش و پرورش ایران چون در ۱۸ سالگی پایان میپذیرد پس اکثریت افراد جامعه بدون هیچ استدلالی فقط میگویند ۱۸ تا ۲۰ سالگی بهترین سن است.
هیچگونه بهترین سنی برای رسیدن به موفقیت برای یک فرد بالغ وجود ندارد، هرگونه صحبت در مورد اینکه پیر میشوید، با افزایش سن کارایی لازم را ندارید، اگر در سن بالا وارد شوید، امکان پیشرفت و کسب تجربه ندارید، رقبای شما افراد سرحال و جوان هستند و … را نمیپذیرم. چون انسان بر اساس نیازهایش باید زندگی کند. اگر مجموعه نیازهای زندگیتان شما را به این نتیجه رسانیده که باید پزشک یا دندانپزشک شوید، همین الان بهترین سن برای پزشک شدن است.
خیلیها میگویند اگر قرار باشد در سن بالا پزشک شویم پس چه موقع قرار است زندگی کنیم؟ مگر پزشکی خواندن و دانشجوی پزشکی بودن به جز زندگی است که زندگی را چیزی جدای از تحصیل تعریف میکنید؟ مثلا الان کسانی که شاغل هستند با خودشان میگویند زندگی ما از ساعت ۴ عصر و بعد از اتمام کار شروع و تا ساعت ۱۲ شب که میخوابیم تمام میشود؟ یعنی از صبح تا عصر که سرکار هستند جزء زندگیشان نیست؟
این حرفهای خام و فکر نشده، بین اکثریت افراد جامعه میچرخد و این واقعیت تلخ را از من بپذیرید که مردم یک جامعه در هرکشوری که بخواهند باشند، به حرفهایشان فکر نمیکنند. آنها در تاکسی چیزی میشنوند و آن مطلب را که چیزی هم در موردش نمیدانند را عصر همان روز در شبکه اجتماعی به عنوان دستاورد فکری خودشان منتشر میکنند.
حرفهایی که میزنند را اگر فقط ۵ دقیقه با دقت در موردشان فکر کنید متوجه میشوید که صحبتهای پوسیده و نخ نمایی است که گوینده آن، هیچ اشرافی به گفتههایش ندارد. اینقدر سطحی به زندگی نگاه میکنند که حتی رتبه ۷۳ کنکور را در سن ۲۳ از پزشکی که نیاز خود آن فرد است را گمراه میکنند.
اگر قرار است به ملاکهای کوچه بازاری توجه کنید، مطمئن باشید به سطحی بالاتر از همان افراد نخواهید رسید چون آنها با همین طرز تفکر در جایگاهشان قرار گرفته اند. ما نیاز داریم به سطح بالاتری از تفکر برسیم و هر موضوع خیابانی را با نیازهای خود پیوند نزنیم. آب پاکی را روی دست شما بریزم، مهم نیست آن شخصی که با او صحبت میکنیم چه شغلی دارد، میتواند مشاور، پزشک، دندانپزشک یا یک فرد معمولی باشد. اگر معیار صحبتهایش حرفهای خام کوچه بازاری است، او را باید از ذهن خویش فیلتر کنید.
اگر این بار کسی به شما گفت که دیر شده و از تو گذشته و بهترین سن برای پزشکی ۱۸ سالگی است و تو دیگر یک پزشک موفق نمیشوی. از او بپرسید اگر برای پزشکی و دندانپزشکی دیر شده است پس چه رشتهای را معرفی میکنی؟ اکثریت رشته داروسازی را معرفی میکنند.
همان جا بپرسید روی چه حساب و کتابی میگویی داروسازی رشته خوبی است؟ فقط برای اینکه ششساله تمام میشود؟ آیا از نظر کاری میدانی باید چه مراحلی طی شود؟ برخیها هم به شما رشتههای فرعی و… را معرفی میکنند که باز هم از آنها بپرسید اوضاع کار و شرایط جانبی آن رشته چطور است؟
با کمال تعجب متوجه خواهید شد که هیچ اطلاعات درستی از آن فرد دریافت نمیکنید. حتی بعد از کمی صحبت خود آن فرد، متوجه میشود که پزشکی برای شما دیر نیست ولی به روی خودش نمیآورد. این اتفاق را بارها تجربه کرده ایم. اما چرا اینطوری میشود؟ سه واقعیت تاسف بار وجود دارد:
۱- اکثر افراد وقتی به شما مشورت میدهند اصلا علم و آگاهی ندارند چون اگر علم داشتند به شما میگفتند: بر اساس نیازهایت باید زندگی کنی و حتی ۹۰ساله هم باشی باید در راستای نیازت زندگی کنی نه اینکه از دیگران بپرسی با زندگی خودم چکار کنم؟ آنها خودشان را جای شما میگذارند، با دنیای از خاطرات و افکار خودشان در مورد کنکور و سن و سال و موفق شدن و شکست خوردن، به این نتیجه میرسند که پزشکی خواندن در این سن یک ریسک است.
بعد به شما اعلام میکنند: بله، بر اساس تجربه به ما ثابت شده است که در این سن و سال نباید پزشکی بخوانید و برای شما دیر شده است. اما هیچ تجربهای در کار نیست، او فقط خودش را جای شما گذاشت و نظرش را داد. همان چیزی که در بخش «آیا قصد شرکت در کنکور مجدد را برای فامیل و دوستان توضیح بدهیم؟» تشریح کردم.
۲- افراد بر اساس آنچه در جامعه رخ میدهد اظهار نظر میکنند که هیچکدام به حرفهایشان فکر نکردهاند و یک چیزی را از یک گوشهای شنیدهاند و همان را برای شما میگویند. بارها این موضوع بر من و افراد سن بالا که قصد کنکور مجدد پزشکی و دندانپزشکی داشتهاند ثابت شده است.
۳- ذات انسان مخالفت کننده است. بایستی بپذیریم که همیشه یک سری از افراد هستند که هرکاری کنیم برعکس آن را درست میدانند. برای همین خود طرف هم میداند که سن و سال ملاک نیست و اگر آن شخص به نیازهای خودش فکر کرده باشند میتواند به آن برسد ولی کلا باید مخالف باشد.
بنابراین «بهترین سن برای پزشکی و دندانپزشکی» همان سن و سالی است که به این نتیجه رسیدهاید که نیاز دارید یک پزشک یا دندانپزشک باشید. دقیقا مثل «بهترین سن برای ازدواج» که همان سن و سالی است که فرد، نیاز به ازدواج را در خویش درک میکند. بنابراین موفقیت چیزی متفاوت از کل زندگی نیست. موفقیت را باید زندگی کنید، اسیر افکار کوچه پس کوچههای شهر نباشید، با افکار موجود در کف خیابان به همان جایی میرسید که آنها رسیده اند. برای موفق شدن باید به افق بالاتری رسید.
مسنترین دانشجوی رشته پزشکی ایران کیست؟ متن
غم انگیزترین جست و جویی که در گوگل پیرامون «کنکور مجدد در سن بالا» میشود این است که اشخاص زیادی به دنبال پیدا کردن «مسنترین فردی» هستند که پزشکی یا دندانپزشکی قبول شده باشد. آن کسانی که به دنبال این جست و جو هستند، الان لیستی از اسامی میخواستند که در آن نوشته شده باشد فلان خانم یا آقا توانسته است با ۴۰ سال سن، در پزشکی درس بخواند. به معنای واقعی کلمه چنین خواستهای در مسیر رسیدن به موفقیت یک فاجعه است.
مسئله را باید عمیقتر بررسی کنیم. چرا خیلیها برای اینکه کنکور مجدد در سن بالاتر از ۱۸ سالگی بدهند دنبال این هستند که مسنترین فرد را پیدا کنند؟ حتی دیدن یک نام که در سن زیاد توانسته وارد پزشکی شود برای آنها آرام بخش است؟ ریشههای روانی این طرز تفکر از کجا آب میخورد؟
نه در همه فرهنگها ولی در فرهنگ کشورمان، داشتن نمونه و مثال، خیلی اهمیت دارد. ما در بستری رشد میکنیم که اولین بودن هزینههای زیادی دارد و برای همین ترجیح میدهیم قبل از ما کسانی باشند و کاری که مد نظر ما است را انجام بدهند. برای همین اگر در این قسمت اسم چند نفر میآوردم که توانسته بودند با سن بالا در پزشکی و دندانپزشکی موفق شوند، هیجان زده میشدید و احساس میکردید پس رسیدن به هدف شدنی است، چون قبل از شما کسانی این کار را کرده اند.
این دنبال آرامش بودن تا جایی ادامه دارد که خیلی از افراد در بین ۱۰۰۰ نفر اول کنکور به دنبال سن بالاها میگردند تا ببینند آیا افراد سن بالا توانستهاند بین رتبههای زیر هزار کنکور قرار بگیرند؟
دو کلید واژه در اینجا استفاده شد که باید مد نظر قرار دهیم؛ اول «آرامش» و دوم «هیجان زدگی از دیدن تشابه». متاسفانه در اینجا دچار یک خطای مغزی میشویم. به این جمله دقت کنید: «پیدا کردن فردی مشابه با شرایطتان هیچ کمکی برای موفق شدن شما نمیکند و این یک جست و جوی پوچ است».
در لایههای عمیق تر، وقتی فردی به دنبال نمونههای مشابه میگردد در باطن فکری خودش پذیرفته که انسانی عادی، ترسو و تابع محیط بیرونی است و اگر کسی قبلا کار او را انجام داده باشد او شجاعتر و با هیجان زدهتر خواهد شد و اگر کسی را نیافت دلسرد و نا امید میشود. در واقع او حاضر نیست، هزینههای اولین نفر بودن را پرداخت کند و به دنبال این است که خود و اطرافیان را آرام کند که «ببینید تعداد زیادی افراد با سن بالا کنکور تجربی دادهاند و پزشکی و دندانپزشکی قبول شده اند، پس من هم اینکار را میکنم و درست است».
این باطن میپذیرد که هدفش بر اساس نیاز نیست، بلکه دنبال تاییده گرفتن از بدست آوردن نامهای مشابه است. لیستی از نامها برایش ردیف کنید و به او بدهید تا او تاییده بگیرد و مطمین شود که تصمیمش برای زندگی درست است. این سبک زندگی هیچ گاه به موفقیت ختم نمیشود. موفق شدن نیاز به ساخته شدن زیرلایههای تفکر بر مبنای اصول درست دارد. چگونه ممکن است کسی که دایم به دنبال مثال و مصداق است تا آرامش روانی بگیرد یا دیگران را آرام کرده و مطمین شود که مثل او زیاد هستند، بتواند به موفقیت برسد؟ چنین فردی در هر گام از زندگیاش نیاز به تاییده گرفتن دارد و یک روزی یک جایی متوقف میشود.
اصولا فرد موفق نمیپرسد کسی قبل از او موفق شده یا نه؟ انسانی که دنبال نمونه مشابه است از نظر شخصیتی مقلد است و وقتی کسی بخواهد موفقیت را تقلید کند مجبور است فقط ظاهرش را مشابه افراد موفق کند اما ظاهر دوام ندارد و به زودی ریشه و شخصیت اصلی خود را نمایان میکند.
بنابراین اساس این طرز تفکر غلط است. برای همین هم میگویم که پیدا کردن فردی که شرایطی مشابه با شما داشته باشد کمکی به موفقیتتان نمیکند. اما دلایل دیگری هم دارد که در ادامه به آنها میپردازم:
۱- اگر هر کسی بخواهد برای دست یافتن به موفقیت در کنکور به دنبال فرد مشابه بگردد، هیچ کس در کنکور موفق نمیشود. فرض کنیم شما به دنبال فردی هستید که مشابه شرایط شما باشد که در کنکور موفق شده باشد. حالا آن فردی که پی او میگردید خودش در جست و جوی یافتن فردی است که شرایط مشابهی با شرایط خودش را داشته باشد و به موفقیت رسیده باشد و همین طور آن فرد نیز خودش درصدد یافتن فرد دیگری است.
این چرخه همینطور ادامه پیدا میکند و هرکسی منتظر است تا کسی پیدا شود که با شرایط مشابه به موفقیت در کنکور رسیده باشد. حالا چه کسی باید اولین نفر باشد؟ به عبارت دیگر، اگر هر یک از این افراد اینطور فکر میکردند که بهتر است خودشان مثال بقیه شوند و اولین نفری باشند که با این شرایط به قبولی در کنکور میرسند چه رخ میداد؟
افرادی که انسانشناسی میخواهند یک شوخی متدوال دارند که میگویند: بالاخره یکی شهامت داشت از غار بیرون بیاید و بگوید من نمیخواهم در غار تاریک زندگی کنم که امروز ما در شهرهای متمدن در حال زندگی هستیم. اگر آن یک نفر، مقلد بود آنگاه همه ما در غارها به زندگی ادامه میدادیم. این یک شوخی است ولی میتواند منظور مرا از دنبال نمونه نبودن میرساند.
تا مادامی که در جست و جوهای خود دنبال کسی هستید که در سن بالا در پزشکی موفق شده باشد، به موفقیت نمیرسید. زمانی که به این نتیجه رسیدید که نیازهایتان باید تعیین کنند چه باید با زندگی خویش کنید، آنگاه است که تمام مسیر موفقیت به سوی شما افتتاح میشود.
۲- اگر فرض کنیم که در اولین جست و جو توانسته باشید فردی را مشابه با شرایط خود پیدا کنید آیا نخواهید گفت که او یک استثنا است و از کجا معلوم بتوانم مثل او قبول شوم؟ از طرفی، گزارش اینکه فردی شبیه شرایطتان به موفقیت رسیده توضیحی در مورد مدت زمان درس خواندن، شرایطش، نقاط ضعف و قوتش، میزان وقتی که گذاشته، روشهایی که استفاده کرده و شرایط روحی و زندگی و خانوادگیاش نمیدهد و در حالیکه تک تک این عوامل روی موفقیت در کنکور اثر گذار است.
پس به فرض یافتن فرد مشابه او را یک استثنا میدانید و درضمن اگر هم استثنا نباشد فقط ظاهرش را درک میکنید و از باطن کارهایش هیچ اطلاعی ندارید. حال اجازه بدهید فرض را گسترس دهیم و اینطور بگوییم که فرد مشابه را پیدا میکند و حتی از دقیقترین جزئیات درس خواندن و روش کاری و مدت زمانی که گذاشته و حتی شرایط روحی و روانیاش نیز مطلع میشوید باز هم این اطلاعات کمکی به موفقیتتان نخواهد کرد زیرا هر فردی توانمندیهای یادگیری، مطالعه و شرایط خاص زندگی خویش را دارد. در نتیجه یافتن این فرد کمکی به موفقیتتان نمیکند.
مغزی که داریم، اول کلی وقت از ما میگیرد که دنبال افراد مشابه با خویش باشیم و وقتی در کلی جست و جو به چند اسم رسیدیم و گمان کردیم که به به کار تمام است، تازه مغز، میگوید اینها فقط استثنا هستند، پایه درسیشان قوی بوده است، حتما باهوش و با استعداد هستند و هزار دلیل و بهانه که این مثالها همگی خاص هستند و تو مثل آنها نمیشوی.
حالا شما که این همه دنبال نامهای قبولی در کنکور با سن بالا بوده اید، همه آنها را استثنا میدانید و مغز تیر نهایی خودش را بر پیکر شما زده است. این همه وقت تلف کردید و اسامی را لیست کردید ولی هنوز هم برای کنکور خواندن هیچ شروع هدفمند و با تداومی در شما دیده نمیشود.
۳- باز هم فرض را بر این میگذاریم که توانسته باشید فردی مشابه با شرایط خویش پیدا کنید که به موفقیت در کنکور رسیده باشد. این یافتن موجب بالا رفتن هیجانتان میشوید و خیلی خوشحال هستید از اینکه فردی مثل وضعیت خودتان توانسته به موفقیت در کنکور برسد ولی آنچه در شما تغییر کرده است هیجان است و نه انگیزه.
زیرا انگیزه از درون فرد سرچشمه میگیرد و هیجان از بیرون. هیجان بعد از چند ساعت یا در بهترین حالت بعد از چند روز فرو خواهد نشست. پس پیدا کردن آن کسی که شرایطتان را دارد و در کنکور به موفقیت رسیده روی هیجانتان اثر میگذارد و بعد از مدتی این هیجان نیز از بین میرود و چیزی که باقی میماند خودتان، شرایط تان، هدفتان هستید پس این جست وجو تاثیری روی موفقیتتان در کنکور ندارد.
۴- وقتی در پی یافتن فردی هستید که قبلا با شرایط مشابه توانسته به موفقیت برسد در واقع این قاعده را میپذیرید که عزت نفس لازم برای ایجاد موفقیت را ندارید. اگر هدفی دارید که برای احساس خوشبختی و رسیدن به تکامل به آن نیازمند هستید پس لزومی ندارد که کسی شبیه به شرایط خود را پیدا کنید ولی وقتی میپذیرید که بدون وجود نمونه گویا شجاعت ایجاد موفقیت را ندارید.
۵- فرض کنیم در پی فردی باشید که شرایطی شبیه به خودتان را داشته باشد و این فرد پیدا نشود؟ یا بگویند با این شرایط نمیتوانید در کنکور موفق شوید آنگاه چه تصمیمی میگیرید؟
اگر با نیافتن آن فرد تصمیم بگیرید برای کنکور درس نخوانید در این صورت مطمین باشید که هدفی بر اساس نیازهای خویش ندارید و منتظر این بودید که کسی از بیرون، تایید کند که نمیشود یا کسی دیده نشده بتواند با سن بالا در پزشکی و دندانپزشکی موفق شود. پس اگر با پیدا نشدن مثالها دست از هدف میکشید آنگاه در مورد اصل هدفمندی خویش تجدید نظر کنید.
حال اگر با پیدا نشدن آن فرد تصمیم بگیرید که باز هم برای کنکور بخوانید پس چرا اصلا دنبال فردی بودید که مثل شما باشد؟ چون چه بود و چه نبود برای دست یافتن به هدفتان درس میخوانید پس چرا این جست و جوی پوچ را انجام میدهید؟ دلیلش را کمی بالاتر گفتم: به خاطر کلکهای مغز.
بنابراین در هر دو حالت یافتن آن فرد کمکی به موفقیتتان نخواهد کرد. یادتان باشد فکرمان جایگاهمان را تعیین میکند. با تمام این توضیحات برخی معتقد هستند که اگر ما میپرسیم آیا کسی شبیه ما بوده است برای انگیزه گرفتن نیست بلکه میخواهیم بدانیم آیا کار ما منطقی هست یا نه و اگر منطقی است آن را انجام دهیم و اگر نه، دیگر اجرایش نکنیم. اگر نیازهایتان چیزی را ندا میزند، پس کار شما منطقی است.
عدهای نیز به دنبال عبارتهایی مثل «پزشکانی که دیر شروع به تحصیل کردند و موفق شده اند» میگردند، این عزیزان هم میخواهند به دنبال کسانی باشند که زودتر از آنها این راه رفته اند. امیدوارم با توضیحاتی که دادم، دید تازهای به زندگی پیدا نمایید.
از یک پزشک پرسیدم، گفت پزشکی نخوان، فایده ندارد متن
این اتفاق را چند نفر از شما تجربه کرده اید؟ به مطلب پزشکی مراجعه کردم، فرد مهربانی بود. از او پرسیدم اگر بخواهم از الان پزشکی بخوانم فکر درستی است؟ پزشک هم قاطعانه گفت نه. پزشکی انسان را پیر میکند، مگر نمیبینی همه زندگی ما در بیمارستان است و شب و روز نداریم. برو دنبال زندگیت، میخواهی پزشک شوی که چه شود؟
پزشکی از بیرون زیباست وقتی به درونش بروی، خودت اولین کسی هستی که بیمار میشوی. کل امید و انگیزههایم را این پزشک خراب کرد. چرا پزشکها وقتی متوجه میشوند میخواهی در سن بالا کنکور بدهی، اینقدر نا امیدت میکنند و میگویند حتی بچه خودمان را هم نمیگذاریم پزشک شود؟
قبل از اینکه بحث را شروع کنیم این پیام را که در وبلاگ سابق کلبه مشاوره، از بنده پرسیده شده بود را هم مطالعه نمایید: سلام آقای جدیدی. من پشت کنکوری هستم و علاقهمند به رشته پزشکی دیروز به خونه یکی از فامیلامون که دخترش سال ۶ پزشکی و اینترن هست رفته بودم که اون خانم دو روز رو اومده بودن خونه خودشون و من کاملا اتفاقی اون خانم رو دیدم و در مورد رشته پزشکی ازش سوال کردم.
که تا گفتم میخوام پزشکی بخونم به من گفت که این اشتباه رو نکن گفت که پزشکی آدم رو میکشه و نابودت میکنه از بس که درسها سخته و نمیتونی از پس درسا بر بیای و واقعا داشت گریه میکرد. چیزی که خیلی عجیب بود برام اون دختر خانم رو قبل از اینکه بره دانشگاه دیده بودم اون موقعها یه ادم خیلی سرحال بود که میگفت و میخندید.
اما چیزی که دیروز دیدم شبیه یه مرده متحرک بود که واقعا انگار از سومالی فرار کرده و سر و وضع خیلی جالبی نداشت بسیار رنگ پریده بود در کل یک سوم چیزی شده بود که من قبلا دیده بودم و میگفت که این رشته باعث شده به این حال و روز برسه الان من واقعا از دیروز به شکل عجیبی انگیزهام رو از دست دادم و همش با خودم میگم که میتونم از پس این رشته بر بیام یا نه؟ رشته پزشکی واقعا درسها این قدر سخته که یه حال و روز این شکلی پیدا کنی؟
ببینید من میدونم برای هر چیز بزرگی باید بهایی بدی اما چیزی که من دیروز دیدم واقعا من رو ترسونده که نکنه نتوانم درسها رو بخونم و از پسش بر بیام گاهی هم با خودم میگم شاید این خانم واسه چشم و هم چشمی رفته این رشته رو میخونه و واقعا هدفش این رشته نیست ولی منی که هدفم پزشکیه هرگز این حال و روز رو پیدا نمیکنم من واقعا الان گیج شدم میشه لطفا راهنمایی کنید.
واقعا چرا چنین اتفاقهایی در مشورت گرفتن با برخی از کسانی که دانشجوی پزشکی هستند یا الان پزشک شده اند، رخ میدهد؟ برای دریافت پاسخ این پرسش با من همراه باشید.
آنچه با آن مسئله دارم این است که ما تعبیر درستی از «مشورت گرفتن» نداریم. به این جمله دقت کنید: «برای آنکه با زندگی خودت چه باید کنی، هرگز با کسی مشورت نکن». پذیرش این جمله برای فرهنگی که در آن رشد کرده ایم، بسیار سخت است. به ما آموختهاند که از تجربههای دیگران استفاده کرده، برای هر کاری مشورت بگیرم و نظر افراد را در خصوص کاری که میخواهیم انجام بدهیم را بپرسیم. اما این آموزش بسیار اشتباه است.
آموزش درست در مورد مشورت گرفتن چنین میباشد: برای اهداف زندگی و مسیری که باید بروی با دیگران مشورت نکن. مشورت گرفتن برای خرید ماشین، منزل، طلا، شهری که برای مسافرت بهتر است و… هیچ ایرادی ندارد ولی مشورت گرفتن برای اینکه با عمر خود چه باید کنید و در چه زمینهای فعال باشید را چطور میشود توجیه کرد؟ یعنی به عنوان یک انسان بروم از یک فرد دیگر که در دنیایی خارج از نیازهای من زندگی میکند، بپرسم که با زندگی خویش چه باید کنم؟
بنابراین افراد با دیدگاه نادرست، سعی میکنند در مطبی و از هر پزشکی، یا با دیدن هر دانشجوی پزشکی این مشورت گرفتن را انجام میدهند به طوری که عمیقترین لایههای احساسی خود را راضی کنند که مشغول انجام درستترین کار یعنی مشورت گرفتن از کسی هستند که پزشک است و آن پزشک برایشان تعیین میکند که با زندگی چه باید کنند.
حالا مشکل کجاست؟ آنچه ما برداشت میکنیم این است که اگر کسی پزشکی قبول شود آنگاه فرد موفقی است. این جمله به ذات خود یک جمله نادرست است. عبارت دقیقتر این چنین بیان میشود: «وقتی کسی پزشکی قبول شود آنگاه یک فرد پیروز است». بین موفقیت و پیروزی، تفاوت وجود دارد. موفقیت مثل قهرمانی میماند ولی پیروزی یعنی برنده شدن در یک بازی.
هیچوقت برنده شدن در یک بازی، به معنای موفقیت نیست. خیلی از کسانی که پزشکی قبول میشوند، بر اساس نیاز، انتخاب هدف نکرده بودند و به همین جهت، مشاهده میکنید که در پاس کردن درسها دچار مشکل هستند یا در همان سطح پزشک عمومی متوقف میشوند. بنابراین هر کسی پزشکی قبول شد، به چشم فرد موفق نباید به آن نگاه کرد.
به این عبارت توجه نمایید: «موفقیت وقتی قابل اندازه گیری است که آن فرد، فوت کرده باشد». بنابراین تا وقتی انسانهای زندهای را میبینیم که لقب موفقیت برایشان میگذاریم، از این پس فقط یک فرد پیروز هستند. مثلا کسی که پزشک است، او فقط یک پیروزی در بازی کنکور بدست آورده و حساب و کتاب موفقیت وی، بماند برای وقتی که از این دنیا رفت.
حالا به عنوان یک فرد که میخواهم کنکور تجربی شرکت کنم، بیتوجه به این نکات ریز، با دیدن یک پزشک، از او نظرش را در مورد اینکه با سن بالا بخواهم پزشک شوم، میپرسم. باور ذهنی من میگوید: او یک پزشک است، پس فرد موفقی میباشد، در نتیجه هر چه میگوید درست و قابل احترام خواهد بود.
با این چیدمان ذهنی، وقتی آن پزشک که فقط یک فرد پیروز در بازی کنکور بود، برای من تبدیل به سَمبُل موفقیت شده، چنین بگوید که پزشکی در این سن و سال که هیچ، حتی برای ۱۸سالهها هم اشتباه است، تمام بنیانهای فکری مرا به هم میریزد. آنچه فراموش کردم این بود که چرا فقط با دیدن لقب پزشک چنین خطای مغزی را انجام دادهام که هر چه او گفته را به عنوان ملاک درستی صحبت، پذیرفته ام.
نکته مهمی که بارها به آن اشاره کردم را بار دیگر مینویسم: اگر از کسی بپرسید آیا در این سن و سال کنکور بدهم یا ندهم؟ او باید بگوید که شما لازم است بر اساس نیازهایتان زندگی کنید نه بر اساس گفتههای من و یا هر فرد دیگری. آیا این جمله را از کسی که سعی میکنید نظرش را بپرسید میشنوید؟
تمام این صحبتها را انجام دادم تا به این جمله برسم که اساس مشورت گرفتن برای اینکه در سن بالا کنکور بدهید یا ندهید، کاملا اشتباه است. نیازهای شما چیست؟ در زندگی چه چیزی کم دارید؟ آیا پزشکی این چالههای زندگی را برایتان پر میکند؟ آیا پزشکی همان معجونی است که برای رفع نیازهایتان لازمش دارید؟ اگر چنین است، مطالعه برای کنکور را آغاز کنید.
یک رفع ابهام دیگر در اینجا باقی میماند؛ برخی معتقدند ما مشورت میکنیم تا بد و خوب همه مسیرها را پیدا کنیم و بعد از بین راههای موجود، آن راهی که از همه بهتر است را انتخاب کنیم. آنچه نادیده میگیرید این است که دیگران بد و خوب را به صورت شخصی و بر اساس خاطرات خویش تعریف میکنند نه بر اساس آنچه واقعیت دارد. بنابراین با این خطای عجیب و غریب چه میکنید؟
بد و خوب مسیرها را نه انسان ها، نه رشته ها، نه درس ها، نه کتابهایی که باید بخوانید بلکه نیازهایتان تعیین میکنند. اگر نیاز من به آب باشد، با خوردن بهترین غذای دنیا، نیازم برطرف میشود؟ فرض کنیم که همه بگویند آب بد است. با این عطش چه میکنید؟
قوانین شرکت در کنکور برای سن بالا در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی (مقدمه) متن
آیا قانون، برای تحصیل پزشکی و دندانپزشکی در سنهای بالا، محدودیت سنی وضع کرده یا خیر؟ مهمترین سوالی که قرار است در این بخش به آن بپردازم. برای آنکه نظم خاصی به مطلب بدهم، نوشتههای این قسمت را به صورت پرسش و پاسخ طراحی نمودهام تا سوالات با دستهبندی باشند و همچنین جزییات را به خوبی پوشش دهند.
نکته مهم: قوانین کنکور چه در مقطع کنکور تجربی و چه برای آزمون دستیاری (منظور همان آزمون تخصص برای پزشکی و دندانپزشکی) در سالهای اخیر، تغییرات بسیاری داشته است. به همین جهت ممکن است، مطلبی را در سایتی خوانده باشید ولی آن مطلب بروز نبوده نباشد.
بنابراین لطفا این موضوع را مد نظر قرار دهید که ممکن است آنچه در ذهن دارید مربوط به قوانین قدیمی باشد. پاسخهایی که در این بخش قرار داده ام، همگی بر اساس آخرین قوانین تا روز ۲۲ اسفند ۱۳۹۸ میباشد و هرگونه تغییر در قوانین چه در سطح کنکور تجربی و چه در آزمون دستیاری، را بلافاصله در این بخش بروزرسانی خواهم نمود و تاریخ بروزرسانی را نیز یادآور خواهم شد. پس از این مقدمه حالا به سراغ کادرهای بعدی برویم و پرسشهای مطرح شده را ریز به ریز پاسخ دهیم.
محدودیت سنی در کنکور تجربی برای قبولی در پزشکی و دندانپزشکی متن
به طور کلی، محدودیت سنی برای شرکت در آزمون سراسری وجود ندارد ولی بعضی از دانشگاههای خاص در رشته تجربی، شرایط سنی دارند که در فایل PDF، کل دانشگاههای کشور در تمام رشتهها که دارای محدودیت سنی هستند را برای شما هایلایت سبز آبی کردهام که بتوانید از آنها آگاه باشید.
بنابراین فایل PDF را دانلود کرده و قسمتهایی که هایلایت سبز آبی دارد را بخوانید تا با شرایط آن دانشگاه آشنا شوید. برای دانلود این فایل PDF روی عبارت «دانلود فایل PDF دانشگاههای دارای محدودیت سنی برای کل رشته ها» کلیک کنید.
محدودیت سنی در آزمون دستیاری پزشکی و دندانپزشکی (تخصص) متن
طبق آخرین قانون که مرکز سنجش آموزش پزشکی بخش معاونت آموزشی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در دفترچه راهنمای آزمون پذیرش دستیار پزشکی در اسفند ۱۳۹۸ اعلام نموده است، هیچ گونه، محدودیت سنی برای ثبت نام و شرکت در دورههای تخصص پزشکی وجود ندارد. تنها چیزی که در مورد سن و سال در این دفترچه به آن اشاره شده است مربوط به قانون سهمیه استعدادهای درخشان است که به شرح زیر میباشد:
کلیه پزشکانی که میخواهد برای حضور در دوره دستیاری تخصص پزشکی از سهمیه استعدادهای درخشان، نخبگان و استعدادهای برتر استفاده کنند میبایست به این بند توجه نمایند: دانشجویان سال آخر رشته پزشکی عمومی و فارغ التحصیلان این رشته تا سن ۳۱ سالگی تمام میتوانند از امتیازات استعدادهای درخشان، نخبگان و استعدادهای برتر استفاده نمایند.
خب پس معلوم میشود، قانون هیچ مانعی از نظر سن برای تخصص گرفتن پزشکان در نظر نگرفته است. دقت کنید که قبل ترها محدودیت سنی وجود داشت و قانون میگفت حداکثر ۴۰ سال تمام میتواند برای آزمون تخصص اقدام کند که آن قانون، چند سالی است برداشته شده و به همین جهت است که عرض میکنم در مورد قوانین بایستی بروز باشیم. خلاصه اینکه هیچ محدودیت سنی برای تخصص گرفتن برای رشته پزشکی وجود ندارد.
طبق آخرین قانون که مرکز سنجش آموزش پزشکی بخش معاونت آموزشی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در دفترچه راهنمای آزمون پذیرش دستیار در رشتههای تخصصی دندانپزشکی در سال ۱۳۹۸ اعلام نموده است، هیچ گونه، محدودیت سنی برای ثبت نام و شرکت در دورههای تخصص دندانپزشکی وجود ندارد. یک بار به سن و سال در این دفترچه اشاره شده است که با هم این مورد را بررسی میکنیم:
بازنشستگان یا افرادی که با احتساب دورهی تحصیل در سن بازنشستگی قرار میگیرند، در صورت قبول شدن در آزمون دستیاری دندانپزشکی، مکلف به پرداخت شهریه بوده و به صورت «شهریه پرداز» پذیرش میشوند.
بنابراین برای رشته دندانپزشکی در دوره تخصص نیز هیچ محدودیت سنی وجود ندارد.
حداقل مدرک برای ثبت نام در کنکور متن
طبق آخرین قانون برای کنکور تجربی که در بهمن ۱۳۹۸ منتشر شده است، حداقل مدرک برای ثبت نام در کنکور به شرح زیر میباشد:
۱- داشتن مدرک دیپلم نظام جدید یعنی نظام ۳-۳-۶ یا گرفتن مدرک دیپلم نظام جدید، حداکثر تا شهریور همان سالی که میخواهید کنکور بدهید.
۲- داشتن مدرک دیپلم چهارساله آموزش متوسطه نظری و هنرستان
۳- داشتن مدرک پیش دانشگاهی در یکی از رشتهها
۴- داشتن مدرک فوق دیپلم در یکی از رشتهها یا گرفتن این مدرک حداکثر تا شهریور همان سالی که میخواهید کنکور بدهید.
اگر یکی از مدارک فوق را ندارید لطفا شرایط خود را در قسمت پرسش و پاسخ انتهای همین مطلب بنویسید تا راهنمایی لازم را دریافت نمایید.
محدودیت تحصیل رایگان با مدرک دانشگاهی متن
طبق آخرین قانون برای کنکور تجربی تا به این لحظه، توجه فرمایید که:
۱- کلیه افرادی که آخرین مدرک تحصیلیشان دیپلم است، میتوانند در صورت قبولی در کنکور، تحصیل رایگان در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی داشته باشند.
۲- کلیه افرادی که آخرین مدرک تحصیلیشان لیسانس است، چه از نوع روزانه و چه از نوع غیر روزانه، میتوانند در صورت قبولی در کنکور، تحصیل رایگان در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی داشته باشند.
۳- دانش آموختگان مقطع کارشناسی ارشد (پیوسته و ناپیوسته) کلیه رشتههای تحصیلی چه از نوع روزانه و چه غیر روزانه، با رعایت سه شرط الف) انجام خدمات موضوع قانون خدمت پزشکان و پیراپزشکان برای مشمولین این قانون الزامی است، ب) دارا نبودن هرگونه تعهد خدمت به ارگان یا دستگاههای اجرایی وعدم دارا بودن تعهدات سهمیه بومی و یا سهمیه مناطق محروم، پ) نداشتن ممنوعیت تحصیل از نظر سازمان نظام وظیفه میتوانند در صورت قبولی در کنکور، تحصیل رایگان در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی داشته باشند.
۴- دانش آموختگان مقطع دکتری عمومی پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی و دکتری حرفهای دامپزشکی متقاضی تحصیل مجدد، میتوانند با رعایت شرایط زیر میتوانند در صورت قبولی در کنکور، تحصیل رایگان در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی داشته باشند. : الف) انجام خدمات موضوع قانون خدمت پزشکان و پیراپزشکان برای مشمولین این قانون الزامی است، ب) دارا نبودن هرگونه تعهد خدمت به ارگان یا دستگاههای اجرایی وعدم دارا بودن تعهدات سهمیه بومی و یا سهمیه مناطق محروم، پ) نداشتن ممنوعیت تحصیل از نظر سازمان نظام وظیفه میتوانند در صورت قبولی در کنکور تحصیل رایگان در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی داشته باشند.
یادآور میشوم که قوانین مربوط به این بخش، در سالهای گذشته، تغییرات داشته است و شاید آنچه در ذهن دارید مربوط به دانستههای مربوط به قوانین قبلی است. آنچه در اینجا مطالعه نمودید آخرین قوانین میباشد. اگر قوانین تغییر کنند، در همین قسمت با ذکر تاریخ بروز رسانی، آنها را بروزرسانی خواهم نمود.
بهترین رشته برای ادامه تحصیل در سن بالا متن
وقتی فردی میخواهد در اوقات فراغت خودش، یک فیلم تماشا کند، از دوستش میپرسد که چه فیلمی ارزش دیدن دارد که آن را تماشا کنم؟ این مشورت ایرادی ندارد زیرا فقط میخواهید طبق سلیقه دیگری، یک فیلم تماشا کنید، اما وقتی پرسیده شود: «بهترین رشته تحصیلی برای سن بالا مثلا ۳۰ یا ۳۵ یا ۴۰ سالگی چیست؟» آنگاه یک سوال نادرست پرسیده شده است.
بهترین رشته را اولویتهای زندگی فردیتان مشخص میکند. اینکه کدام رشته تحصیلی برای شما بهتر است، را نباید از دیگران پرسید بلکه لازم است به سراغ لیست نیازهای خود بروید و آن نیازها هستند که مشخص میکنند، برای ادامه زندگی آیا نیاز به تحصیل هست یا خیر؟ و اگر مسیر در تحصیل معین شد، آنگاه کدام رشته را باید بروید؟
هیچ چیز از پیش تعیین شدهای وجود ندارد. اجازه بدهید به صورت کاربردیتر صحبت کنیم، به لیست نیازهای دو فرد زیر توجه کنید:
۱- در حیطه واکسنسازی زمینه دارم. اما درآمدم کافی نیست. ۲- واکسنسازی در رشته دندانپزشکی، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ۳- با ساخت واکسن برای دندان، میتوان به موفقیت رسید. |
۱- عموی من طلافروش است. ۲- من به شغل دوم نیاز دارم، زیرا درآمد شغل اولم، مرا به آن چیزی که نیاز دارم، نمیرساند. ۳- با اعتبار عمویم میتوانم خیلی زود یک طلا فروشی باز کنم و سود خوبی هم دارد. |
هر دو فرد، نیاز اصلی شان، پول بیشتر است. اما مسیری که این دو فرد میتوانند به پول بیشتر برسند، کاملا از هم جداست، یکی باید دندانپزشک شود و با پیشینه تحقیقاتی خودش، هم بتواند در حوزه واکسنسازی برای دهان و دندان فعالیت کند و هم به عنوان یک دندانپزشک، به درآمد بالاتری برسد.
اما فرد دوم، اصلا نیاز به تحصیل ندارد. بلکه او باید طلا فروش شود. این دو فرد یک نیاز مشترک داشتند اما مسیر دست یابیشان با هم فرق دارد. حالا فرض کنیم نفر اول به جای آنکه دندانپزشکی بخواند، تصمیم میگیرید که طلا فروش شود. خودتان تصورش را کنید که چقدر این مسیر برای او طولانی خواهد شد.
نمیخواهم بگویم اگر نفر اول به سراغ طلا فروشی برود اشتباه کرده بلکه میگویم بهینهترین مسیر برای او، طلا فروشی نبود، بلکه او باید دندانپزشک میشد. دقیقا همین موضوع برای نفر دوم هم صادق است، اگر او دندانپزشک میشد، مسیر طولانیتر نسبت به زندگی خودش برای موفقیت انتخاب کرده است و بهینهترین مسیر برای آنکه او به هدفش برسد، این بود که طلافروش شود.
به همین جهت است که بارها تاکید کرده ام، از دیگران نپرسید «بهترین رشته برای ادامه تحصیل در سن بالا چیست؟» بلکه به سراغ ابزارها و نیازهایتان بروید. آنها به خوبی همه چیز را روشن میسازند. البته لیست نیازها میتواند طولانی و بلندبالا باشد، من در اینجا فقط دو فرد را مثال زدم تا اهمیت لیست نیازها را مشخص کنم.
بنابراین رشته مورد نظر شما، کاملا به آن چیزی که نیاز دارید بستگی دارد. برای یکی دندانپزشکی، برای دیگری پزشکی و برای بعدی، طلا فروشی، بهینهترین انتخاب میشود. قانونی وجود ندارد که تعیین کند، چه بخوانید برایتان بهتر است به جز همان نیازهایی که در زندگی به آنها رسیده اید.
تحصیل در رشته پزشکی در سنین بالا (درس خواندن در میانسالی) متن
هفت سال عمومی، چهار سال تخصص یعنی حداقل ۱۱ سال درگیر شدن برای پزشکی، تازه طرح هم باید بگذرانم، از طرفی دندانپزشکی هم شش سال عمومی دارد و با همان مدرک عمومی هم میشود به درآمد بالا رسید. خب دندانپزشکی رشته خیلی بهتری است چون کمتر برای تحصیل در آن وقت میگذاری.
چیزی که مطالعه کردید، رایجترین حساب و کتاب بین افرادی است که میخواهند در سن بالا برای تحصیل در پزشکی و دندانپزشکی اقدام کنند. آنها دایم در حال محاسبه سن و سال و مدت زمان تحصیل این دو رشته هستند تا یکی را به عنوان بهترین انتخاب کنند. در آیتم قبلی در مورد بهترین رشته صحبت کردیم اما این ابهام مدت زمان تحصیل برای اکثر افراد یک چالش است که لازم میدانم در این بخش آن را پاسخ بدهم.
اینکه سالهای تحصیل پزشکی بالاتر از دندانپزشکی است بر کسی پوشیده نیست اما اینکه کسی گمان کند چون دندانپزشکی، سریعتر تمام میشود پس آن را بخواند، تصور نادرستی میباشد. تاکید میکنم کدام بهتر است؟ آن مسیری که نیازهای شما را پاسخ بدهد حتی اگر مدت زمان تحصیلش به اندازه کل عمرتان باشد.
چون شما درس نمیخوانید که فقط خوانده باشید، بلکه درس میخوانید تا به لیستی از نیازهای خویش پاسخ دهید. بنابراین نباید با حساب و کتاب مدت زمان تحصیل و اینکه مثلا پزشکی عمومی دیگر اعتبار ندارد و من باید حتما تخصص بگیرم و تا آن موقع حتما تخصص هم ارزشی ندارد و باید فوق تخصص بگیرم و ۱۶ سال درگیر درس خواندن میشوم پس نیازها را دور بریزم و به سراغ رشتهای بروم که زودتر به مدرکش میرسم.
هدف را نباید در این بازی سن و سال و مدت زمان تحصیل فراموش کرد. چون اگر کسی قرار است به نیازهای خویش پاسخ دهد ولی از ترس مدت زمان تحصیل، به سراغ مسیر دیگری برود آنگاه بعد از چند سال، بازهم نیازهایش بیپاسخ مانده است و تنها فرقی که با گذشته دارد این است که یک دندانپزشک شده که باز هم تمنای پزشک شدن را دارد.
خب چه فرقی کرد که این همه زحمت را به جان بخرید ولی آخر سر باز هم حسرت در نگاهتان باشد؟ بنابراین اگر لیست نیازهایتان را قرار است پاسخ دهید و این نیازها، به شما میگویند باید پزشک شوید، بنابراین مسیر برایتان مثل روز روشن است و جز پزشک شدن، در هر رشتهای بروید، قسمتی از آن نیازها بیپاسخ خواهند ماند و مجددا آثار پشیمانی را خواهید چشید.
در ضمن اگر لیست نیازها گفت که باید دندانپزشک شوید، بر شما لازم است که این رشته را انتخاب کنید و حتی اگر به محبوبترین پزشک دنیا هم تبدیل شوید فایدهای ندارد زیرا نیازها، شما را به سمت دندانپزشک شدن، فرا میخواند. بنابراین حساب و کتاب مدت زمان تحصیل را بایستی کنار گذاشت.
ابهام دیگر این است که میگویند: «در سن بالا مثل ۴۰ سالگی پزشک شدن ارزش ندارد چون دیگر وقتی نداری برای زندگی کردن و آنقدر باید کشیک بیمارستانی بدهی و از خانه و خانواده دور باشی که حس زندگی را فراموش میکنی»
ارزش را نیازهای فرد تعیین میکند. اگر شخصی به این نتیجه رسیده باشد که باید پزشک شود، او در همین مسیر رسیدن به پزشکی، مشغول زندگی کردن است. طرز تفکر نادرست در جامعه این است که زندگی در جایی بعد از گرفتن مدرک پزشکی قرار است شروع شود. در حالیکه زندگی هر انسان، از همان لحظهای که در رحم مادر خویش بوده است، آغاز شده و قرار نیست زندگی بعد از یک اتفاق مشخص، شروع گردد.
زندگی همین الان که مشغول خواندن این مطلب هستید، در جریان است، قرار نیست جایی در آینده یک روزی از راه برسد که بخواهید چند صباحی را زندگی کنید. بنابراین با این صحبتهای کوچه بازاری، وقت خویش را تلف نکنید. بسیاری از مردم گمان میکنند که درس خواندن در مسیر رسیدن به لیست نیازها، جزء زندگی حساب نمیشود و سالهای در مسیر هدف بودن، بیارزش تلقی میگردد.
اکثریت افراد، معتقدند که سالهای دانشجویی، سالهای بیارزش زندگی حساب میشود. در حالی که چنین طرز تفکری، متعلق به یک فرد موفق نیست.
مورد بعدی این جمله است: «کسی که در سن بالا پزشک شود، پزشک خوبی نیست چون تجربه ندارد». این جمله از آن عبارتهایی است که برای توجیه کنار گذاشتن هدف مناسب است. چطور چنین حکم کلی میتوان برای همه صادر نمود؟ این سخنها فقط و فقط از زبان افراد عادی جامعه بیرون میآید.
در هر رشتهای و شغلی، در هر سنی وارد شوید و مجموعه اقدامات لازم برای موفقیت در آن حیطه را کسب کنید، به فردی درجه یک در آن زمینه تبدیل میشوید. اصلا و ابدا این طرز تفکر صحیح نیست که یک فرد در سن بالا به موفقیت نمیرسد. طرز تفکری که ناشی از بستر فرهنگی شکست خوردهها است را به عنوان اصل زندگی خود انتخاب نکنید.
این جمله را همیشه به خاطر داشته باشید که «بالاخره به سن ۷۰ سالگی میرسید چه با پزشکی و دندانپزشکی چه بدون پزشکی و دندانپزشکی» بنابراین حساب کتابهایی که امروز میکنید، روزگاری میتواند علیه خودتان استفاده شود. روزگاری که با خودتان خواهید گفت آنقدر درگیر محاسبه سالهای تحصیل و دیر و زود شدم که به ۷۰ سالگی رسیدم ولی پزشک یا دندانپزشک نیستم. بنابراین به آن روی سکه هم دقت کنید که روزگار میگذرد و انتخاب امروزتان، میتواند آینده بهتری برای خودتان بسازد. البته دقت کنید در این مطلب چون روی پزشکی و دندانپزشکی تمرکز داریم فقط در مورد این دو رشته، این صحبتها را مینویسم ولی این جمله را برای هر کار و هر رشتهای میتوان گفت.
آیا من استعداد قبول شدن را دارم و مخ افراد در سن بالا برای پزشکی یا دندانپزشکی میکشد؟ متن
مغز یک انسان سالم، در همه سن و سالها آمادگی و توانایی لازم برای یادگیری تمام درسهای پزشکی و دندانپزشکی را دارد و روانشناسان رفتارگرا که امروزه پیش رو در علوم شناختی و روانشناسی هستند، هرگونه صحبت در مورد اینکه قدرت یادگیری کم میشود و افرادی استعداد یادگیری دروس پزشکی و دندانپزشکی را ندارد قویا رد میکنند.
بنابراین اگر قرار باشد از این کلیدواژههای سنتی و باطل شده روانشناسی برای کم کاری و فرار از هدف خود استفاده کنید و خود را پشت آنها پنهان کنید، حرفی نیست اما اگر قرار است علمی زندگی کنید لازم است بدانید که چیزی به نام هوش و استعداد در دنیای امروز جایی ندارد و هر فردی در هر سنی میتواند هر اقدامی را شروع کند. امیدوارم علمی زندگی کردن را انتخاب کنید.
چند مورد در خصوص پرسش و پاسخها (کلیک کنید) فایل(های) ضمیمه
برای آنکه پاسخ اصولیتر و دقیقتری دریافت کنید، توصیه میکنم به موارد زیر توجه فرمایید:
الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.
ب) لطفا پرسشهای مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.
پ) لطفا پرسشهای مربوط به روحیه را در صفحه «از من بپرسید آنالیز رفتار» بپرسید.
ت) روشهای مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب میآیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوههایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.
سلام وقتتون بخیر من متولد84 هستم و رشتم به اجبار کارو دانش تولید و توسعه صفحات وب بوده من سه سال دهم یازدهم دوازدهم و نتونستم مدرسه برم(نذاشتن) و بعدش ازدواج کردم و میخوام رشته ی تجربی و پزشکی مغز و اعصاب بخونم اما هر جا سرچ میکنم همه جا نوشته همچین چیزی نمیشه مگر اینکه از سال یازدهم اقدام میکردم به نظر شما هیچ جوره نمیتونم دیگه رشته ی مورد علاقم و بخونم؟! حتی اگه از دهم شروع کنم به درس خوندن؟! اما اینهمه آدم که از سن بالا شروع کردن پس چجوری تونستن
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. شما میتوانید در کنکور تجربی شرکت کنید و هیچ مانعی برای شرکت در این کنکور ندارید. فقط از آنجایی که تاثیر نمرات نهایی در کنکور اهمیت دارد، سعی کنید بعد از آنکه سوادتان در درسهای تجربی افزایش یافت، برای ترمیم معدل یا ایجاد سوابق تحصیلی در رشته تجربی توسط آموزش و پرورش اقدام کنید و نمرات بالا بگیرید و شرایط قبولی را برای خود فراهم نمایید. موفقترین باشید.
سلام من متولد ۶۸ هستم و لیسانس مهندسی صنایع گرفتم و مدتی هم مشغول بکار شدم ولی طاقت نیاوردم و شروع به تدریس زبان انگلیسی کردم و هنوز هم مشغولم.
من هیچ وقت هدف مشخصی نداشتم یعنی نمیتونم بگم به رشته خاصی علاقه داشتم و … و رشته ریاضی رو بخاطر اینکه استعداد خوبی داشتم و مهندسی صنایع رو بخاطر این که تقریبا ترکیبی از چند رشته هست رو انتخاب کردم نمیتونم بگم از علاقه صددرصدی بوده. چون کلا یادگیری مطالب جدید رو دوست دارم نمیتونم مطالب رو محدود به موضوعات خاصی بکنم.
ولی یکی دوسالی هست که علاقه ی شدیدی پیدا کردم به ادامه تحصیل در رشتههای پزشکی، یکی از دلایلش ممکنه موقعیت اجتماعی خوب و یادگیری مطالبی که میتونم به بقیه کمک کنم باشه. من همیشه موقعیت اجتماعی خوب و شاد بودن رو به درآمد بالا ترجیح دادم شاید برای خیلی ها مضحک بنظر برسه ولی کار اولم که بعنوان مهندس برنامه ریز شرکت بودم رو هم به خاطر کنار نیومدن با محیط کاری علارغم حقوق خوبش ترک کردم.
حالا چند سالی هست به ادامه تحصیل در رشته تجربی فکر میکنم اما فکرم همش درگیره به خودم میگم دیره و یا اگه نباشه هم ممکنه وقت بذاری و نتیجه نگیری و یا اگه قبول بشی کشش اون همه سختی و درس های سخت رو داری یا نه، بخاطر همین هنوز اقدام نکردم ولی هرکاریم که میکنم از ذهنم بیرون نمیره و احساس میکنم چندین سال بعد افسوس این روزها رو میخورم. نمیتونم تصمیم بگیرم که چکار کنم خیلی گیجم.
ممکنه این تایمی که قراره برای مطالعه برای آمادگی برای کنکوری بذارم که نتیجش مشخص نیست رو اگه روی کار فعلیم بذارم بتونم پیشرفت خوبی داشته باشم ولی از طرفی هم درگیر افسوسی هستم ک ممکنه چند سال آینده داشته باشم. قطعا مثل هر آدمی من هم به دنبال یادگیری درآمد و موقعیت اجتماعی بهتر هستم. ولی احتمال پایین قبولیم با توجه به سال هایی که از درس و کتاب دور بودم ذهنم رو درگیر میکنه و ترس از شکست. میدونم آدم های ترسو نمیتونن پیشرفت خوبی در زندگی داشته باشند برای همین از شما کمک میخوام. لطفا راهنماییم کنید.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. وقتی پیام شما را خواندم، این درک در من شکل گرفت که با انسانی رو به رو هستم که روی «علاقه» بسیار پا فشاری میکند و برای ارزیابی مسیرهای زندگی خود، تمرکزش روی راضی نگه داشتن حس مثبتش است. این را میدانم که تقریبا تمام سایتهای فارسی و غیر فاسی به همین انتخاب بر اساس علاقه ارج مینهند و از بزرگترین انسانهای دنیا میشنویم که بر اساس علاقه زندگی کنید اما باید نقشی نو در انداخت و یک بار برای همیشه تکلیف خود را این توصیه تقریبا جهانی که روی علاقه تاکید میکند، روشن کنیم.
علاقه یعنی چه؟ از شما خواهش میکنم قبل از ادامه این پیام، به موتور جست و جوی گوگل بروید و بنویسید علاقه چیست و سعی کنید یه لیست از تعاریف جمع آوری کنید. بعد از تهیه آن فهرست به این نتیجه میرسید که علاقه یعنی راضی کردن گذشته و حس مثبت از یک سری خاطرات، اخبار، شنیدهها و تصاویر ذهنی جذاب. این خاطره میتواند برای دوره کودکی باشد یا نه همین یک ماه پیش برای ما ساخته شده باشد. فرقی نمیکند که در چه زمانی و با چه شرایطی ساخته شده است چرا که یک دقیقه پیش هم برای ما خاطره است.
آیا منطقی است که بر اساس یک سری جملات، اخبار، شنیدهها و تماشای صحنههای مثبت دست به انتخاب رشته بزنیم و بعدا با ورود به آن رشته به ذوقمان بخورد و هر بار کاری را از پس کار بعدی رها کنیم؟ از بیرون وقتی به زندگی شما نگاه میکنم دقیقا این برداشت در ذهنم شکل میگیرد که یا بدون شناخت دقیق وارد رشتهای شدید مثل رشته ریاضی یا با گفتن یک سری جملات مثل مهندسی صنایع ترکیبی از چند رشته است، حس خوب را ایجاد کردید که آن را بخوانید ولی بعدا با رفتن به درون کار، متوجه شدید که سازگاری ندارید و سپس مدرس زبان انگلیسی شدید. آیا قرار است همین روند را برای انتقال از زبان به پزشکی هم در پیش بگیرید؟
من با احترام، به تابلوی نیازها اشاره میکنم و از شما خواهش دارم که به جای زندگی بر اساس علاقه و احساس، طبقه زندگی خود را بالاتر برده و به این فکر کنید که نیازهای انسانی شما با چه مسیری محقق میشود و قبل از هر اقدامی اول از همه مسیر کامل رشته پزشکی را از سیر تا پیاز بررسی کنید. در منوی بالای سایت کلبه مشاوره و در گام سوم هدف گذاری بخش توسعه فردی، روی «معرفی ر شته پزشکی» کلیک نمایید، و آن مطلب را دنبال کنید تا با رشته پزشکی به صورت اصولی آشنا شوید. موفقترین باشید.
سلام بنده ۳۷ سال سن دارم و خلاصه بگم سال۸۳ دیپلم کشاورزی گرفتم و الان به عنوان تجربی مشغول دندانپزشکی هستم و مسمم هستم دانشگاه ازاد ادامه تحصیل بدم قوانین و باید و نبایدها رو اگر بفرمایید ممنون میشم
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. آن زمان که مشغول گرفتن دیپلم بودید، دانشگاه آزاد کنکور جداگانه داشت ولی سال هاست که کنکور مجزایی ندارد و بایستی کنکور سراسری شرکت کنید و پس از کسب رتبه لازم، در فرم انتخاب رشته، میتوانید لیست رشته و دانشگاههای مورد نظر خود را وارد نمایید.
با این حساب، اولین اقدام تان، ساختن سوابق تحصیلی با بالاترین نمره است زیرا شما به دلیل رشته و سالی که مدرک دیپلم گرفته اید، هیچ گونه نمره امتحان نهایی ندارید. برای آگاهی از نحوه ساختن سوابق تحصیلی لطفا به باجه سنجش در آموزش و پرورش محل سکونت خود مراجعه کنید تا مسئول مربوطه، ریز جزییات را برای شما توصیح دهند. بعد از آگاهی از این قوانین دوباره پیام بدهید و آنچه دانستید را برایم بازگو کنید تا شما را اصلاح و تکمیل نمایم و قدم بعدی را توضیح دهم. موفقترین باشید.
سلام من چهار ساله که با شما آشنا هستم وتاحدودی با مباحثی که در موردهدف و سن وسال ودرس و…بیان کرده اید آشنا هستم.آقای جدیدی طبق وضعیت مالی اکنون ام طبق نیاز ها و امکانات مالی و خواسته هایی که در زندگی دارم من پزشکی رو انتخاب کردم. می دانم که این مسیر هزینه های مربوط به خودش را دارد و باید آن هزینه ها را پرداخت کرد و میدانم که هیچ ضمانتی وجود ندارد که من در فلان سال قبول شوم.فقط میدانم باید سوادم را به حد پزشکی برسانم و تلاش کنم.وحاضر هستم از تمام لذت ها تفریح های روزانه و هفتگی و ماهانه و...بگذرم ومثل یک بذر آن هارا کاشت کنم تا در آینده آن ها را برداشت کنم.
من ۲۳سال دارم.آقای جدیدی چیزی که خیلی من را اذیت میکند این است که ممکن است بخاطر زمان بر بودن مسیر هدفم و وضعیت مالی ام …..
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. معذرت میخواهم که سوال شما را به طور کامل نمایش ندادم چون موضوعی که درباره زندگی شخصی خود مطرح کرده بودید آنقدر خصوصی بود که بهتر است به صورت انفرادی پاسخش را دریافت کنید. کلبه مشاوره از همه سنین مخاطب دارد و برخی از سوالات مناسب سنهای پایینتر نیست و از این رو بایستی فضای امنی برای حضور این عزیزان فراهم کنیم که بتوانند در سلامت، مطالب را بخوانند. از این رو، در صورت تمایل یک ایمیل به من بزنید تا به صورت انفرادی پاسخ شما را بدهم. موفقترین باشید.
سلام من چند سال پیش رفتم دانشگاه ازاد یکی دو ترمی درس خوندم ولی چون به پزشکی علاقه داشتم نتونستم طاقت بیارم اومدم بیرون و خلاصه اینکه انصراف دادم الانم میخوام بخونم پزشکی قبول شم ولی دور و بریا و فامیل میگن پزشکی مال هیجده سالگیه من افسردگی گرفتم ونمیتونم درس بخونم نا امید شدم میگم نکنه واقعا عقب افتادم از زندگی چیکار کنم
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. اگر «هدف خود»، «نیازهای خود» و «نظر دیگران» را به عنوان عوامل مؤثر در تصمیمگیری زندگی شخصی شما، بپذیریم آنگاه این پارامترها، چه وضعیتهایی میتوانند باهم بسازند؟ بیایید بررسی کنیم:
1- من هدفی را میخواهم که هم نیازهایم را پاسخ دهد و هم مورد تأیید دیگران باشد.
2- من هدفی را میخواهم که نیازهایم را برآورده سازد، حتی اگر مورد تأیید دیگران نباشد.
3- من هدفی را میخواهم که حتی اگر نیازهایم را برآورد نساخت، مورد تأیید دیگران باشد.
آرمانیترین حالت، مورد (1) است که چون هم نیازها برآورده میشوند و هم دیگران مُهر تأیید بر آن هدف میزنند و این باعث خرسندی و دلگرمی ماست. اما همانطور که گفته شد، این، یک وضعیت ایدئال است و توقع اینکه برای هر یک از ما روی بدهد، دور از انتظار است.
آنچه اکثر هدفگذاران در کشورمان با آن دست و پنجه نرم میکنند، انتخاب بین مورد (2) و (3) است. اینکه نوشتم هدفگذاران کشورمان، به این منظور است که در برخی از کشورها، مردم به درجهای از آموزش رسیدهاند که در هدفگذاری دیگران اظهار نظر نمیکنند و اگر هم نظری بدهند، فرد هدفگذار به این طرز تفکر رسیده که دیدگاه بقیه را در زمینه هدفگذاری، در درجهای از اهمیت قرار نمیدهد که روی تصمیمش اثرگذار باشد.
ما به واسطه فرهنگی که در آن بزرگ شدهایم و از آنجا که حالت آرمانی (1) همیشه در دسترس نیست، بایستی دست به انتخاب از بین گزینههای (2) و (3) بزنیم. اینکه کدام یکی را میپذیرید کاملاً به زاویه دید شما و اینکه میخواهید هزینههای روحی بیشتری پرداخت کنید و یا با اصطکاک کمتری زندگی نمایید، بستگی دارد.
گزینه (2)، فشار بیرونی ایجاد میکند زیرا دیگران مخالف هستند و از آنجا که هیچ فرمولی در جهان وجود ندارد که زمان رسیدن ما به هدفمان را تعیین کند، از زمان تصمیم تا لحظه رسیدن به هدف، با عنوان مختلف، تحت فشار اطرافیان خواهید بود و اگر هزینههای روحی مرتبط با این فشار را پرداخت کنید و به مسیر پایبند بمانید آنگاه نیازهایتان پاسخ داده میشود و در نهایت آنچه به دست میآورید به رضایت درونی منجر خواهد شد و شما را در سطح بالایی از کیفیت قرار خواهد داد.
گزینه (3)، آرامش بیرونی ایجاد میکند زیرا در کشمکش با اطرافیان نیستید و همان راهی را میروید که آنها انتظار داشتند طی شود. این موضوع باعث ایجاد رضایت بیرونی خواهد شد و همیشه حمایت بیرونی و صحبتهای تأیید کننده و حتی تأیید کننده مبنی بر تصمیمتان خواهید شنید.
اینجاست که هر انسانی بایستی دست به انتخاب بزند و تصمیم بگیرد که دوربین را کجا قرار میدهد و از چه زاویهای به زندگی مینگرد و در نهایت کدام راه را مناسب خویش میپندارد. موفقترین باشید.
سلام یه جنگ درونی با خودم دارم و واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم پشت کنکوریم هدفم اول یه رشته خوب بود مثل پزشکی یا دندانپزشکی اما زمان گذشت و کاری نکردم و درس نخوندم و تلاش نکردم
من میخوام که به هدفم برسم و تا وقتی که به رسیدن به هدفم فک میکنم انگار یکی تو مغزم میگه تو دیگه وقتتو گذروندی دیگه فرصت شروع از صفر نداری سن و سالت خیلی گذشته تو اگه تازه از الان شروع کنی بخونی تازه شاید تو 30 سالگی به نتیجه برسی که واسه یه دختر خیلی دیره هم سن وسالای تو همه اون موقع دکتراشونم گرفتن تو تازه داری درس میخونی
واقعا بهم ریختم انگار میخوام بجنگم و این شرایطو شکست بدم و بخونم تا به هدفم برسم اما انگار واقعا هیچ توانی ندارم الانم تصمیم گرفتم امسال به کمک کلاس و کتابو سی دی بخونم تا سال بعد رتبه بیارم برای پرستاری ازاد وتا خیلی دیر نشده خودمو از این وضع خلاص کنم
ولی از طرفیم میگم اینکارو نکن بعد قبولی پشیمون میشی انصراف میدی اونوقت وقت بیشتری رو از دست میدی و دوباره برمیگردی به نقطه ای که الان هستی اینکارت اشتباهه نمیدونم این حرف منطقمه یا اینم حرف اشتباهیه چن تام تو فامیل کنکوری داریم و همه از من کوچیکترن همش میگم اونا پزشکی قبول میشن و من آبروم میره و میگن بعد چن سال اخرم هیچی نشد و رفت آزاد واقعا نمیدونم باید چیکار کنم ممنون از راهنماییتون
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. «وسط ماندن»، بهترین عنوان برای توصیف آن چیزی است که این روزها در درون خویش، تجربهاش میکنید. هر انسانی میتواند در سه وضعیت قرار بگیرد: الف) زندگی با هدف موفقیت، ب) وسط ماندن، پ) زندگی با هدف برآورده ساختن حداقلها.
در حالت (الف) و (پ)، انرژی قابلتوجهی مصرف میشود؛ هرچند که مصرف انرژی مسیر (الف) به مراتب بیشتر از مسیر (پ) است ولی هر دوی این مسیرها همراه با مصرف انرژی قابلتوجهی هستند که مطلوب مغز حیوانی نیست زیرا هدفش مدیریت مصرف انرژی و حفظ بقا است.
بهینهترین انتخاب از نظر مغز حیوانی، وضعیت (ب) است که در آن، هدفها، آرمانها، افکار و خواستههایی در سطح حالت (الف) در شخص دیده میشود ولی از آنطرف، میزان عملگرایی او برای محقق ساختن اهداف حتی به حد یک زندگی عادی هم دیده نمیشود.
وضعیت (ب)، کِشش و سنگینی خاص خودش را دارد و جلوی هر تغییری را دلایل به ظاهر منطقی و قانعکنندهای میگیرد تا در همین حالت، باقی بماند. به طور مثال وقتی میخواهید را از شرایط (ب) به (الف) برسانید، مغزتان دلایلی مثل 1- تو دیگه وقتتو گذروندی، 2- دیگه فرصت شروع از صفر نداری، 3- سن و سالت خیلی گذشته، 4- تو آگه تازه از الان شروع کنی بخونی تازه شاید تو 30 سالگی به نتیجه برسی که واسه یه دختر خیلی دیره، 5- هم سن و سالای تو همه اون موقع دکتراشونم گرفتن تو تازه داری درس میخونی و وقتی هم تصمیم میگیرید که از شرایط (ب) به (پ) وارد شوید، مغزتان دلایلی مثل 1- بعد قبولی (منظور رشته پرستاری برای شماست) پشیمون میشی، 2- انصراف میدی، 3- اونوقت وقت بیشتری رو از دست میدی، 4- دوباره برمیگردی به نقطهای که الان هستی، 5- اینکارت اشتباهه، 6- چن تام تو فامیل کنکوری داریم و همه از من کوچیکترن همش میگم اونا پزشکی قبول میشن و من آبروم میره و میگن بعد چن سال اخرم هیچی نشد و رفت آزاد.
مغز بازی را به خوبی چیده به طوری که از وضعیت (ب) به هر وضعیتی بخواهید بروید، دلایل خاص خودش را قطار میکند تا برگردید و سر جای خود بنشنید. قطعاً به دنبال ایدهای برای خروج از این وضعیت هستید. کلید باز شدن قفل وضعیت (ب) در تحلیل دلایلی است که مغزتان با آنها سعی دارد، شما را در این وضعیت نگاه دارد.
«زندگی برای پاسخ دادن به نیازهای شخصی» عامل گمشده در همه دلایلی است که مغزتان برایتان ردیف میکند. مغزتان از همهچیز صحبت میکند جز اینکه نیازهایی در زندگی خویش دارید که مجبورید برآوردهشان کنید. مسئله این نیست که با درس خواندن به آن نیازها پاسخ گفته میشود یا با راه دیگر و یا اگر با درس خواندن پاسخ داده میشود، با چه رشتهای محقق خواهند شد؛ بلکه مسئله این است که هدف و هدفگذاری خودش ابزاری است برای پاسخ دادن به نیازهایی که هر یک از ما در زندگی خویش، درکشان میکنیم.
اینکه چندساله هستیم، قبلاً اشتباه کردهایم، زمان از دست رفته، دیر است یا زود، فرصت برای شروع از صفر هست یا خیر، هم سن و سالهای ما در کجای زندگی خویش هستند، کسانی که کوچکترند مشغول چه کاری هستند، حتی مسخره میشویم یا خیر، ما را چگونه قضاوت خواهند کرد و…، مسئله ما نیست. مسئله نیازهایی هست که پاسخ میخواهند. تمرکزتان روی همهچیز هست به جز آنچه مسئله شخصی و خصوصی خودتان است. کلید خروج از این وضعیت، پاسخ به این سؤال است که بالاخره پاسخ نیازهایم را میخواهم بدهم یا خیر؟ موفقترین باشید.
سلام شرکت در آزمون تخصص پزشکی محدودیت سنی داره؟ من 26 سالمه،کنکور تجربی میدم،ولی امسال خیلی آمادگی ندارم.از پارسال میخونم تازه به تسلط رسیدم و تست زیادی نزدم.میخوام بمونم سال بعد.27 سالگی قبول بشم انشاءالله 34 عمومی رو میگیرم.حالا میخوام ببینم 35 سالگی میتونم تخصص شرکت کنم؟ممنون
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. هیچ محدودیت سنی برای شرکت در آزمون دستیاری وجود ندارد. موفقترین باشید.
سلام من پسر هستم و ۵ سال از کنکور تجربی دور بودم و این همه مدت درک درستی از هدف نداشتم اصلا نمیدونستم هدف چیه. ولی بالاخره هدفم رو براساس اولویت بندی نیازهام پیدا کردم ینی فهمیدم که الان از این زندگی چی میخوام. چند روزی میشه استارت زدم.
با توجه به اینکه برای قبولی در کنکور رتبه ام باید زیر ۵۰۰ بشه کاملا میپذیرم که علم نمیتواند مشخص کند که من کی قبول میشوم پس تویه این مسیر تاریک، باید پیوسته عملگرایی کنم و شخصیتم و سوادم رو در اندازه هدفم ارتقا بدم (هر چقدر که لازم باشه تا قبول بشم رو در نظر گرفتم ینی حاضرم چندین بار کنکور شرکت کنم).
از طرفی هم من با توجه به هزینه های کنکور و مشکلات زندگیم از این به بعد باید کار هم کنم ولی من نمیدونم باید برم سراغ چه نوع شغلی! خیلی دنبال شغل گشتم ولی اکثر آگهی ها واسه کارگری ساعت زیاد با حقوق خیلی پایینی هست. من واقعا نمیدونم چیکار کنم چه شغلی رو باید در کنار مطالعه ام برای کنکور داشته باشم که تعادل برقرار بشه ینی هم از لحاظ انرژی و هم از لحاظ تایمی آسیب نبینم.من به شدت نگرانم از این بابت، خواهش میکنم منو راهنمایی کنید. یه دنیا ممنون
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. اینکه شما مجبورید کار کنید و در کنارش درس بخوانید، واقعیت زندگی شخصی شماست و بسیار برای شخص من، افتخارآمیز است که با انسانی منطقی، واقع بین و به دور از رویاپردازی، صحبت میکنم. همین که محدودیتهای زندگی فعلی خود را پذیرفتهاید و قرار است در همین فشارها، گامهای هدفمندی را بردارید، بسیار به تداوم و پیوستگی شما در مطالعه کمک خواهد کرد. زاویه دیدی که از پشت آن به دنیا نگاه میکنم به من میگوید که انسانهای واقع بین که در دنیای واقعی، به دنبال راه حل مشکلات خود هستند، دیر یا زود به نیازهای خویش پاسخ میدهند.
اما در مورد پیدا کردن شغل. دو عامل روی انتخاب شغلی پاره وقت که حقوق مناسبی بدهد و بتواند برای مدتی مشخص شما را حمایت کند که بتوانید مسیر هدفمندی را طی کنید، عبارت است از: الف) امکانات، ب) تخصص. هر چقدر در این دو عامل، وضعیت بهتری داشته باشید، شغل مناسبتری هم پیدا میکنید.
منظورم از امکانات یعنی هرچیزی مثل منطقه محل زندگی، داشتن کامپیوتر، داشتن خودرو یا موتور، داشتن آشنا یا فامیلی که دستی در کار داشته باشد مثلا کارگاه داشته باشد یا در کار ساخت و ساز باشد و خلاصه هر فاکتوری از این دست است و منظورم از تخصص هرچیزی مثل بلد بودن نرم افزارهایی مثل مجموعه آفیس، فتوشاپ، ادیت فیلم یا هنرهایی مثل گویندگی و فن بیان یا مهارتهایی مثل جوشکاری، برشکاری و… است.
با این توضیحات، به این نتیجه میرسیم که دو راه پیش روی شماست: ۱- برای مدتی روی امکانات و تخصص تمرکز کنید و آنها را بهبود دهید به خصوص تخصص که کامل در دست خودتان است و شغلی پیدا کنید که در وقت کمتر، درآمد بهتری برای شما بدهد. اگر این راه را انتخاب کردید، حتما سایتهای دورکاری یا همان فریلنسری را ثبت نام کنید و پروژههای مختلفی که در آنجا تعریف میشود را بگیرید و به صورت کار در منزل انجام دهید. سایتهای زیادی هستند که میتوانید ثبت نام کنید ولی من سایت پارسکدرز را بیشتر سرزنده دیدم ولی شما قطعا در چند سایت ثبت نام کنید.
۲- با توجه به شرایط فعلی خودتان و بدون اینکه بخواهید وقتی برای تخصص و پیگیری امکانات خویش بگذارید، دنبال شغل باشید. اگر این راه را انتخاب کردید، ایمیلی به ایمیل پایین سایت بزنید تا یکی دو شغلی که به ذهنم میرسد را برایتان بفرستم. موفقترین باشید.