• ۰۸۶۳-۴۷۷۴۲۹۵
  • ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸
  • kolbemoshavere@gmail.com
  • RezaNewstar@
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی

پرسش و پاسخ روحیه برای کنکور

آنالیز رفتاری سایت کلبه مشاوره: سوالات روحی خود را از مشاور بپرسید

نگاه به درس  خواندن به ویژه برای کنکور، در بین اکثر کنکوری‌ها و خانواده‌ها فقط به این بر می‌گردد که دانش آموز یا داوطلب کنکور، امکاناتی مثل میز، صندلی، خودکار، دفترهای مختلف، کتاب‌های مؤسسات مختلف، سی دی‌های آموزشی و شرایط خوبی برای درس خواندن دارد.

حال آنکه وقتی یک دانش آموز یا داوطلب کنکور، مشغول درس خواندن است، انگار یک جنگ درونی با مغزتان دارد. در هر دقیقه‌ای که درس می‌خواند، مغز می‌تواند با تولید افکار و احساسات مثبت و منفی، یادآوری خاطرات، فشارهای روانی، نگرانی از حرف مردم و صدها روش دیگر، جلوی حرکت او را بگیرد. در جعبه زیر، زندگی یک داوطلب کنکور که به طور اختصاصی برای کلبه مشاوره نوشته شده را با هم بخوانیم و بعد به بررسی نمودارهای دایره‌ای خواهیم پرداخت. 

شرایط زندگی یک داوطلب کنکور (اختصاصی سایت کلبه مشاوره)

مشکل روحی برای درس خواندن دارم مقاله

همین که کتابم را باز می‌کنم تا درس بخوانم در تمام وجودم ناامیدی، ترس و حس منفی جوانه می‌زند. واقعاً نمی‌دانم چرا قفل هستم. هنوز یک خط نخواندم که حرف خاله‌ام در ذهنم پخش می‌شود که می‌گفت: «هیچ‌کس نمی‌تواند با هر شرایطی، رشته پزشکی را قبول شود. آن افرادی هم که قبول می‌شوند، ضریب هوشی بالا و تقریباً نزدیک به ضریب هوشی انیشتین دارند». با خودم فکر می‌کنم که منظور خاله‌ام چیه؟ یعنی من باهوش نیستم و نمی‌توانم؟ از این نتیجه‌گیری سَرم درد می‌گیرد، کتاب را ورق می‌زنم و از یک صفحه دیگه شروع به خوندن می‌کنم. در حالی که سعی می‌کنم تابع سینوس را رسم کنم، یاد قهقه‌های معلم ریاضی‌ام می‌افتم.

هیچ‌وقت یادم نمی‌رود که چطور من را جلوی دیگران تحقیر و با دوستم مقایسه کرد! من که همیشه ریاضی‌ام ۲۰ بود و فقط یه بار ۱۷ شده بودم، اما معلم چنان مرا با مقایسه‌اش تخریب کرد که هر دفعه ریاضی می‌خوانم یاد آن خاطره، رنجم می‌دهد و در نهایت گریه می‌کنم! انگار دیگر دلم نمی‌خواهد ریاضی بخوانم با خودم می‌گویم امروز که برنامه ریاضی‌ام خراب شد و با این گریه‌هایی که کردم واقعاً حال ندارم ریاضی بخوانم، و تصمیم تکراری‌ام را بار دیگر زمزمه می‌کنم: می‌زارم برای فردا و قول می‌دهم که اول صبح برنامه‌ام را با ریاضی شروع کنم. با این قول آرامش روحی می‌گیرم و برای اینکه نشان دهم اهل فرار از مطالعه نیستم، کتاب عربی را باز می‌کنم و درحالی که سعی می‌کنم جمله‌ای را از نظر تحلیل صرفی و اعراب‌گذاری کار کنم تا آموخته‌های قبلی‌ام را مرور کنم، ناگهان تمام وجودم را استرس فرا می‌گیرد و با خودم می‌گویم اگر امسال کنکور قبول نشوم چی؟

واقعاً یک سال دیگر برای کنکور بعدی تلاش کنم؟ آیا حوصله دارم این همه کتاب تکراری را از اول بخوانم و تازه از کجا معلوم که سال بعدش قبول شوم؟ اگر این‌طور شد رشته‌ام را تغییر می‌دهم. به قول زن عموم اگر سال اول قبول نشدی مسلماً سال‌های بعد هم قبول نمی‌شوی. پس بهتر است که تغییر رشته بدهی. از این فکر و خیال عصبی می‌شوم و با خودم زمزمه می‌کنم: «چقدر بی‌لیاقت و بی‌ارزشم که توان قبولی در رشته مورد نظرم را ندارم، نکند هدفم مشکل دارد و من به خاطر همین موضوع است که درس نمی‌خوانم». چون دوستم می‌گفت باید هدفت را با تمام وجود بخواهی تا به آن برسی. کسی که هدفش را با تمام وجودش می‌خواهد هیچ‌وقت بی‌انگیزه نمی‌شود و بدون حس منفی و خستگی درس می‌خواند. اما من هنوز یک درس را به طور کامل نخواندم که درونم تبدیل به میدان جنگ می‌شود. لابد مراقبه‌هایی که اول صبح و آخر شب انجام می‌دهم را با تمام توانایی و وجودم انجام نمی‌دهم.

شایدم فرکانس و طول موج‌هایی که می‌فرستم را با تمرکز انجام نمی‌دهم. از این همه جنگ با خودم خسته شدم، چهار ساعت است که در اتاق نشسته‌ام و فقط نیم صفحه ریاضی و یک خط عربی خواندم. از اتاق بیرون می‌روم و همین که مادرم مرا می‌بیند، برای پدرم چشم و ابرو می‌پراند که حضورم را اعلام کند. پدرم حرفش را قطع می‌کند. کنجکاو می‌شود که بدانم درمورد چه موضوعی صحبت می‌کردند که وقتی من رسیدم جا خوردند و آن را قطع کردند؟ هنوز در افکار خودم غرق هستم که مامانم میگه چطوری خانم دکتر؟ چه کار می‌کنی با درس هات؟ هنوز پاسخی ندادم که پدرم می‌گوید: «من مشغول کار هستم برات کلی کتاب کار تهیه کنم و با امکاناتی که برایت فراهم کردیم باید بتونی در کنکور یک رتبه خوب بیاوری.

مراقب باش با این همه امکاناتی که در اختیارت قرار دادیم بی‌انگیزه و کلافه نشی و تصمیم بگیری درس نخونی. ما تو را خیلی دوست داریم که برایت هزینه می‌کنیم». لبخند می‌زنم و با خودم می‌گویم چقدر من ناسپاسم که دارم این همه زحمت پدر و مادرم را با سینوسی درس خواندن به باد می‌دهم. مادرم ادامه می‌دهد که زن دایی می‌گوید: «دخترش خیلی پیشرفت کرده، ترازها و درصدهای آزمونش افزایش پیدا کرده است. من و پدرت نگرانیم و می‌ترسیم که قبول نشوی و به همین خاطر افسرده شوی. این را بدان که ما حاضریم هر کمکی به تو کنیم تا بتوانی در کنکور قبول شوی». در پاسخ می‌گویم: «من که مشکلی ندارم اما مادرم اصرار می‌کند و به هیچ عنوان قانع نمی‌شود.

پدرم حرف مادرم را تأیید می‌کند و طبق روال همیشگی کارنامه آزمون را آورده و شروع به تحلیل درصدها می‌کنند». بابام این‌طور جملاتش را ادامه می‌دهد: «دفعه قبل فیزیک را ۴۹ درصد پاسخ داده بودی و این دفعه ۴۹.۸ درصد. این یعنی نسبت به دفعه قبل تقریباً ثابت مانده‌ای و پیشرفت نکردی. تازه این‌که چیزی نیست دفعه قبل شیمی را ۶۸.۴ درصد پاسخ داده بودی اما این دفعه ۵۹ درصد و این یعنی پسرفت». تمام حرف‌هایشان این است که اگر بخواهی به همین روال ادامه دهی، در نهایت شیمی را صفر می‌زنی و در بقیه درس‌ها هم ریزش درصدها شروع می‌شود. از کل‌کل کردن‌های پدر و مادرم خسته می‌شوم و از جای خودم بلند می‌شوم که به داخل اتاق برگردم. پدرم هنوز هم مشغول صحبت است تا آخرین کلماتش را با رسیدنم به اتاق بشنوم. او همچنان از نگرانی خودش و مادرم می‌گوید و اینکه حسابی درس بخوانم که موفق شوم چون پدرم دوست ندارد جلوی همکارش کم بیاورد و بگوید فرزندم نتوانست در کنکور قبول شود. فرزند همکار پدرم، پزشکی را قبول شده بود و به همه شیرینی داده بود. حالا فکر می‌کنم که پدر من هم دنبال یک فرصت است که شیرینی قبولی مرا پخش کند و مرا به افتخار بزرگ زندگی‌اش تبدیل کند.

آخرین کلماتی که می‌شنوم این است که: «برو با تمام دقت درس بخوان تا شیرینی قبولی‌ات را بین همه پخش کنیم». به اتاقم برمی گردم و به کتاب تست زیست را باز می‌کنم که تست‌زنی را شروع کنم. از سؤال شماره ۲۵ شروع می‌کنم. سؤال ۲۵.۲۶، ۲۷.۲۸ و ۲۹ را که پاسخ می‌دهم، فقط سؤال ۲۸، درست از آب درمی‌آید و این یعنی از ۵ سؤال ۴ تا تست را اشتباه پاسخ دادم. ترس وجودم را در برمی‌گیرد. تست ۳۰ ضربه نهایی را بر من می‌زند زیرا این تست را هم اشتباه جواب دادم و ناگهان روحیه خودم را می‌بازم و این جمله مثل یک فایل ضبط شده در ذهنم تکرار می‌شود: «لابد مامان یک چیزی می‌داند که نگران من است و حتماً درصدهای کنکورهای آزمایشی نشان می‌دهند که امیدی نباید به آینده داشته باشم و کار برای من تمام است و فکر کنم باعث سرافکندگی پدرم شوم و او هیچ‌وقت به آرزوی پخش شیرینی قبولی من در پزشکی نرسد».

خوش به حال دختر دایی که در حال پیشرفت هست و اگر همین طور ادامه دهد قطعاً به رتبه خوبی در کنکور می‌رسد و رشته مورد نظرش را قبول می‌شود، اما من چی؟ من تا سال یازدهم خیلی خوب بودم و معدلم بالای ۱۹ ونیم بود اما نمی‌دانم چرا این مدتی که تصمیم گرفتم برای کنکور بخوانم ذره‌ای پیشرفت نکردم و جز حس منفی و ترس، هیچ حس دیگه‌ای ندارم. چرا حس خوب و خیال‌پردازی‌هایم پاسخ نمی‌دهد؟ من بی‌لیاقتم که درس خواندنم، کلکسیونی از افکار منفی و پسرفت‌های مداوم شده. حتماً پیشانی‌نوشت من هم همین است که تا آخر عمر، پشت کنکور باقی بمانم وگرنه همیشه بچه زرنگ کلاس بودم و امتحانات مدرسه را ۲۰ می‌شدم و به خاطر همین هم هست که پدر و مادرم طاقت ندارند بعد از این همه سال موفقیت و اولین بودن در کنکور قبول نشوم و دلشان بشکند و خستگی به روی دوش آن‌ها بماند. آلان دیگه نزدیک به زمان شام خوردن هست و امروز هم نتوانستم درس بخوانم. امیدوارم فردا که از خواب بیدار می‌شوم این جنگ‌های درونی تمام شود تا بتوانم برنامه‌ام را اجرا کنم. من خیلی از شب‌ها کابوس می‌بینم که در کنکور قبول نشده‌ام و خانواده مرا مورد لطف و محبت قرار نمی‌دهند. احساس تنهایی در آن کابوس‌ها حتی وقتی از خواب هم بیدار می‌شوم با من هستند. این جنگ درونی هر روز به هنگام درس خواندن در من شروع می‌شود و امیدوارم تمام شوند تا بتوانم درس بخوانم و واقعاً نمی‌دانم چطور می‌توانم از این افکار رهایی پیدا کنم.

مدل شماره یک
فقط خود دانش آموز
مدل شماره دو
دانش آموز​
خانواده
مدل شماره سه
دانش آموز
خانواده
فامیل
مدل شماره چهار
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
مدل شماره پنج
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
آموزش‌های نادرست
مدل شماره شش
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
آموزش‌های نادرست
ارتقای اندیشه

بر اساس داستان زندگی آن داوطلب کنکور، شما کدام یک از این نمودارها را به عنوان درست‌ترین عوامل اثر گذار روی زندگی او، انتخاب می‌کنید؟ معمولاً خانواده‌ها علاقمند که مدل شماره یک را انتخاب نمایند و بگویند همه چیز به خود دانش آموز بستگی دارد. مدرسه‌ها مدل دو را درست می‌دانند. طرف داران قانون جذب و آموزش‌های اشتباه در خصوص موفقیت (مثل کسانی که معتقدند اگر کاری را ۲۱ روز انجام دهی تبدیل به عادت می‌شود) یکی از مدل‌های سه یا چهار را انتخاب می‌کنند ولی برای کسانی که مغزشناسی را گذرانده باشند و دید عمیق‌تری داشته باشند قطعاً مدل پنج و شش را درست می‌دانند.

من نیز دقیقاً بر اساس مدل پنج و شش، تفکرات مشاوره‌ای خودم را بنا نهاده‌ام و در قسمت پرسش و پاسخ‌ها، الگوی ذهنی‌ام را اینطور بنا کرده‌ام که در هر شرایط روحی که یک دانش آموز یا داوطلب کنکور قرار می‌گیرد، حتماً تحت تأثیر نمودار پنج یا شش می‌باشد. نمودار پنج و شش از این حقیقت مهم نیز رونمایی می‌کند که موفقیت یک مسئله شخصی نیست. بلکه تک تک عناصر موجود در جامعه، به اندازه خودشان می‌توانند روی موفقیت یک فرد مؤثر باشند. دیدگاه من این است که موفقیت (به خصوص موفقیت در کنکور) یک اتفاق شخصی-فرهنگی است. یعنی یک شخص تحت تأثیر فرهنگی قرار دارد که می‌تواند او را موفق کند یا نکند.

بنابراین تمامی مطالب سایت کلبه مشاوره با همین دیدگاه فکری نوشته و تدریس می‌شوند و سعی می‌کنم که شخص را نسبت به فرهنگ اطرافش آگاه کنم تا بتواند خودش را بازشناسی کرده و ذره ذره به موفقیت نزدیک‌تر شود. پس اگر گاهی به راحتی دست از هدف می‌کشید و آن حرفه‌ای‌گری در مطالعه را از دست می‌دهید یا به عبارت دیگر، تداوم و روند مطالعه را کنار می‌گذارید. در واقع آگاهانه زندگی نمی‌کنید و تبدیل به آدم آهنی می‌شوید و تحت تأثیر نمودار پنج یا شش هستید. لازم است بدانید که اکثر مواقع در اثر تکرار یک رفتار نادرست، همه پازل‌های چیده شده فرو می‌ریزند و لازم است از اول شروع کنید و بی‌خبر از وجود یک رفتار نادرست، باز هم آن را تکرار می‌کنید.

به قول معروف از یک سوراخ چند بار گزیده می‌شوید بدون آنکه تحلیلی از وضعیت خود داشته باشید، مجدد همان رفتار نادرست را تکرار کرده و فرایند قبلی رخ می‌دهد. پیش می‌آید که باورهای نادرستی در مورد خود پیدا می‌کنید زیرا نتایجی که می‌گیرید با آنچه انتظار دارید همخوانی ندارد. برایتان چیزهایی پُر رنگ می‌شود که ارزشی ندارد و اتفاقاً مواردی که نیاز است بسیار مهم باشند را جدی نمی‌گیرید. بعضی مواقع هم سوالاتی دارید؛ مثلاً چطور تفکرات یا خاطرات منفی که باعث حس تنفر نسبت به درس یا اتاق مطالعه شده را از بین ببریم؟ کنکور، باعث تنها شدن دانش آموز یا داوطلب کنکور می‌شود.

همین شرایط موجب رشد و پرورش افکاری در فضای ذهنی او می‌گردد که اگر آنالیز نشوند، می‌تواند روند درس خواندن او را تحت تأثیر قرار دهد. مجموعه‌ای از این نیازها باعث شد تا این صفحه از سایت کلبه مشاوره را ایجاد کنم. برگه‌ای که در آن به پرسش و پاسخ پیرامون مغز و عملکردش بپردازیم. در مورد خودتان و فکرهای منفی‌تان بنویسید، توضیحی در مورد آنچه در درونتان می‌گذرد بدهید و سپس آنالیز رفتاری شوید و با ارائه راهکارها به سطح زندگی خود بیفزایید. بنابراین می‌توانید شرح وضعیت خود را از طریق فرم پرسش و پاسخ همین صفحه، بنویسید و ضمن تحلیل کامل رفتارهایتان، راهکارهای لازم را دریافت نمایید.

همانطور که می دانید، من روانشناس نیستم و نحوه آنالیز روحی و پاسخ دادن به پرسش‌های شما، بر مبنای مدل فکری خودم از مطالعات شخصی و تجاربی هست که داشته‌ام. در واقع، نوع نگاه خود را در مورد پرسش‌هایی که می‌پرسید با شما به اشتراک می‌گذارم و امیدوارم مفید واقع شود.

یک سؤال: چرا سایت کلبه مشاوره، در مطالب و همچنین پاسخ‌های مربوط به پرسش‌ها، از زبان ادبیاتی، واژگان مختلف و عبارت‌های کمتر مرسوم در بین عموم مردم، بهره می‌برد و به ندرت از زبان محاوره و رایج، استفاده می‌کند؟ جواب کوتاهش این می‌شود که یک ارتباط دو سویه بین زبان و قدرت تفکر وجود دارد. هرچه لغات متنوع‌تری برای انتقال مفاهیم بدانیم، تحلیل، پردازش و درک تجربه‌ها، برایمان در سطح بالاتری انجام می‌شود. به همین منظور، کلبه مشاوره به سهم خودش می‌کوشد تا با استفاده از ادبیات کمتر تکراری، به پویش ذهنی خود و مخاطبانش کمک کند. جواب بلند این سؤال به همراه منابع و مآخذ آن هم بماند برای دوره خاص خودش.

کدوم مطلب سایت کلبه مشاوره در حال تکمیل شدنه؟

دوره «افکار منفی، مزاحم و تکرار شونده» در حال تکمیل شدن است.

چند نکته در مورد پرسیدن سوال:

چند مورد در خصوص پرسش و پاسخ‌ها (کلیک کنید) فایل های ضمیمه

برای آنکه پاسخ اصولی‌تر و دقیق‌تری دریافت کنید، توصیه می‌کنم به موارد زیر توجه فرمایید:

الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.

ب) لطفا پرسش‌های مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.

پ) لطفا پرسش‌های مربوط به روحیه را در همین صفحه بپرسید.

ت) روش‌های مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب می‌آیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوه‌هایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.

اشتراک در
اطلاع از
888 پرسش و پاسخ
Inline Feedbacks
مشاهده همه سوالات
مصاحبه رتبه های برتر کنکور ۲

سلام الان که جواب شما را خواندم با طرز تفکر جدیدی آشنا شدم و به جرئت میتوانم بگویم که حداقل خودم کسی را ندیدم که این قدر به روش منطقی و علمی و به دور از باور و اعتقادات شخصی جواب سوالی را بدهد اما پس از خواندن جواب شما پر از سوال های مختلف و حس ضعف در ذهنم ایجاد شد.
چون من اصلا نمیتوانم در هیچ زمینه ای به این شکل اطلاعات مختلف را آنالیز کنم. افراد مختلف با صحبت با دیگران و دیدن مصاحبه ها راهی را که دیگران رفتند و موفق شدند را یاد می‌گیرند که برای راه خودشان تجربه و نکاتی که باعث بشه در راه اشتباهی نروند یا حتی مسیر موفقیت را با تجربه از دیگران راحت‌تر و کوتاه تر کنند.
اما من الان متوجه شدم که این روش صحیح نیست و کلی ایراد علمی دارد اما پس چگونه اطلاعات کسب کنیم؟ مثلا برای کنکور صد ها سایت مختلف وجود دارد اما تمامشان راه غیر علمی و شبیه به هم دارند خوب چه مسیر کنکور چه در زمینه دیگری چگونه تجربه کسب کنیم وقتی پر از مسیر های غیر علمی وجود دارد.
اگر میگوید خودتان راه درست را با مطالعه و تحقیق کسب کنید اولا من روش تحقیق و مطالعه علمی را بلد نیستم چون حتی اگر کسی بخواهد در موضوعی اطلاعاتی درست کسب کند باید روش تحقیق علمی را بلد باشد دوما مثلا شما با مطالعه و تحقیق چند ساله این آموزش های علمی را کسب کردید من که نمی‌توانم مثلا برای کنکور اول بروم چند سال مطالعه علمی برای کنکور انجام بدم و بعد تازه بروم و درس برای کنکور را شروع کنم.
کسی که مثلا رتبه یک کنکور تجربی میشه بیش از ۹۰ درصد تصمیم ها و تلاش هایش علمی و درست بوده. سوالی که مطرح است اینکه اون فرد چگونه راه های درست را انتخاب کرده، شانسی همه را درست انتخاب کرده ! یا اینکه با تحقیق؟ آخه همان طور که گفتم راه تحقیق چندین سال زمان می‌برد اون فرد چگونه وقت کرده تحقیق کند تازه خود روش درست تحقیق هم نیاز به آموزش داره.
آیا برای کنکور باید تمام کارهایی که روزمره انجام می‌دهیم چه بحث درسی چه بحث غیر درسی را باید آنالیز کنیم و اگر اشتباه بود با تحقیق راه درستش را پیدا کنیم و بعد اجرا کنیم یا اینکه این روش زیاد به حاشیه رفتن میدانید و تازه خیلی از وقتی که باید به درس بدهیم را الکی تلف میکنیم.
شما یه بار گفتید فقط اگر در هر زمینه ای که به مشکل خوردید دنبال راه حل بگردید و همه کارهایتان را نیاز به بررسی ندارد اما سوال اینجاست که مثلا من کاری را دارم انجام می‌دهم که به مشکل نخوردم اما کم بازده است و اگر راهم را تغییر بدهم با همان مقدار تلاش قبلی بازده خیلی بیشتر پیدا میکنم، خوب این کارها را چگونه پیدا کنم و تصحیح کنم مگه به غیر از بررسی تک تک کارها به شکل دیگری هم میشه متوجه شد.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. مواردی که پرسش شما وجود دارد به ترتیب شماره‌گذاری، به شرح زیر، توضیح داده خواهد شد:
1- این نوشته از متن پرسشتان، بسیار مهم است؛ آنجا که فرموده‌اید: «افراد مختلف با صحبت با دیگران و دیدن مصاحبه‌ها راهی را که دیگران رفتند و موفق شدند را یاد می‌گیرند که برای راه خودشان تجربه و نکاتی که باعث بشه در راه اشتباهی نروند یا حتی مسیر موفقیت را با تجربه از دیگران راحت‌تر و کوتاه‌تر کنند.»
چنین ذهنیتی باعث شده که آزرده شوید زیرا در گوشه ذهنتان این می‌چرخد که باید از روی دست کسی که یک مسیری را تجربه کرده، تقلید کرد یا راه‌های درست و غلط را آموخت و به قول معروف، تجربه دیگران را اگر مثبت است، تجربه کنیم و اگر نادرست است، تجربه نکنیم.
روی کاغذ و در یک نگاه تئوریک، این ذهنیت، کاملاً منطقی، درست و اتفاقاً عقلانی به نظر می‌رسد ولی در عمل، به همین راحتی نیست که با خواندن مصاحبه، بتوانیم به راه‌حلی برای موفقیت برسیم، چرا؟ به تمام دلایلی که در پیام قبلی ذکر کردم.
اگر قرار است که از تجربه دیگران، راه‌حلی برای موفقیت یا جلوگیری از اشتباه یاد بگیریم، بایستی محقق یا محققینی، دست به پژوهشی علمی زده و با انواع روش‌ها، نتایجی را از رفتار، طرز زندگی، مدل فکری و سایر موارد افراد موفق را لیست کرده و قابل استناد باشد که بتوانیم به آن عمل کنیم.
با این حساب، با خواندن مصاحبه، پرسیدن نظر یا حتی صحبت رو در رو با افراد موفق، به احتمال بسیار بالا، درگیر یک یا چند خطای توضیح داده شده در پرسش قبلی خواهیم شد و به جای آنکه بیشتر از قبل درس بخوانیم و اوضاع بهتر شود، دچار یاس، بی‌انگیزگی، حس بی‌ارزشی و بی‌لیاقتی شده و مسیر را رها می‌کنیم.
2- حالا که در عمل، با روش کسب تجربه از افراد موفق به وسیله خواندن مصاحبه، نمی‌شود نکاتی را بیرون کشید که به درد ما بخورد، پس ما چطوری باید به موفقیت برسیم؟
من این سؤال را با یک سؤال دیگر، همراه می‌کنم و می‌پرسم: برای قبولی در رشته و دانشگاه مورد نظرتان به چه چیزی نیاز دارد؟ جوابش یک جمله است: «کسب سواد لازم و متناسب با آن رشته و دانشگاه».
این سواد لازم نیز بر اساس درصدهای سال‌های گذشته کاملاً قابل تخمین زدن است و فقط دقت کنید که عدد درصد ملاک نیست و ارزش درصد مهم است که در مطلب «سراب جمع‌بندی کنکور» درباره آن توضیح داده‌ام.
با این اوصاف، یک داوطلب کنکور با بررسی کارنامه‌های سال‌های قبل برای رشته و دانشگاه مورد نظر خودش، به این نتیجه می‌رسد که حدوداً چه ارزش درصدهایی را باید کسب کند تا به هدفش برسد.
فرض کنید من رشته X از دانشگاه Y را می‌خواهم و با بررسی کارنامه‌های سال‌های قبل و تخمین زدن به این نتیجه رسیده‌ام که اگر ارزش درصدهایم 50 و نمرات نهاییم 19/5 باشد، کار تمام است و به هدفم می‌رسم.
حالا وظیفه من این است که سواد خودم را به 50 درصد کنکور و 19/5 نهایی برسانم. خودم یا به کمک مشاورم، شروع به برنامه‌ریزی می‌کنیم و در اکثر روزهای سال و بر اساس پایه تحصیلی، شروع به یادگیری می‌کنیم و کم کم جلو می‌رویم.
اگر سرعت پیشرفت بر اساس حجم مطلب، سطح سختی و آسانی و همچنین سطح پایه تحصیلی من، کاملاً قابل قبول است، به این معناست که راه را درست می‌روم ولی اگر سرعت پیشرفت، پایین‌تر است، قطعاً یک یا چند ایراد وجود دارد که بایستی روند مطالعه، تست زنی و مرورم را بررسی کنم تا ببینم چرا پایین است؟
سؤال اساسی این است: آیا با خواندن مصاحبه رتبه برتر، متوجه می‌شوید که چرا سرعت پیشرفت شما پایین‌تر از حدی است که باید باشد؟ این همان نقطه کلیدی ماجراست. هر فردی بایستی جدای از سایر کنکوری‌ها، به صورت شخصی به تحلیل وضعیت خودش بپردازد و چه اهمیتی دارد که فلان رتبه برتر، چه گفته است.
شما نیاز به یاد گرفتن روش‌های تحقیق و پژوهش علمی یا کسب دانش یا آنالیز اطلاعات موجود در فضای کنکور برای تشخیص حرف صحیح از ناصحیح ندارید. شما قرار نیست سال‌ها دنبال این بروید که روش علمی برخورد با مصاحبه‌ها را یاد بگیرید یا در لا به لای متن‌ها، دنبال ایده‌هایی برای موفقیت بگردید.
اتفاقاً قصه، بسیار ساده‌تر از این صحبت‌هاست. حدود درصد را تعیین می‌کنید، بر اساس شرایط خودتان برنامه‌ریزی را شروع می‌کنید و کم کم که جلو می‌روید، مشخص می‌کنید که سرعت پیشرفت اگر پایین است، چرا این‌طور است و بر اساس وضعیت خودتان راه‌حل اجرا می‌کنید نه بر اساس خواندن رتبه مصاحبه رتبه برتر.
این مثل آن است که من بیمارستان بروم و به جای آنکه داروهای خودم را بخورم، به تخت بغلی نگاه کنم و بگویم او هر چه می‌خورد، شاید برای من هم خوب باشد. بارها شده که نه فقط رتبه‌های برتر بلکه بیشتر معلم‌ها و مشاوران گفته‌اند که فلان کتاب خوب است اما دانش‌آموزی با آن کتاب، اصلاً ارتباط نگرفته و حتی باعث شده از آن درس متنفر شود زیرا با خودش گفته بقیه از این کتاب راضی هستند پس چرا من پیشرفتی نمی‌کنم؟
در حالیکه برای انتخاب کتاب، نظر بقیه حتی مشاور شخصی‌تان هم مهم نیست و شما باید پاسخ‌نامه تست‌ها را بخوانید و اگر از طریق آن پاسخ‌نامه، یاد گرفتید و درک کردید، آن کتاب برای شما بهترین کتاب از نظر تست زنی است حتی اگر کل کنکوری‌ها و معلم‌ها و مشاوران بگویند که اوه! آن کتاب به درد نمی‌خورد.
موضوع اصلی و اساسی این است که نظر شخصی شما، ارتباط برقرار کردن شما، سبک خواندن شما و آن طوری که باعث بشود سواد شما ساخته شود، از هر روش دیگری که شاید فلان شخص استفاده کرده و رتبه یک شده ولی روی شما اثر منفی دارد، بهتر و بالاتر است.
3- من از بالا که به پیام شما نگاه می‌کنم، کمی به ذهنم این ماجرا می‌رسد که شاید شما نگران از دست دادن یک سری اطلاعات مهم باشید. مثلاً با خودتان بگویید بگذار مصاحبه فلانی را بخوانم شاید یک چیزی داشت که به درد من بخورد.
این روش را می‌توان با اصطلاح «حداکثری کردن اطلاعات برای کاهش اشتباهات» نام‌گذاری کرد که در ظاهر خیلی منطقی به نظر می‌رسد و به دنبال این هستید تا از هر دریچه‌ای، نکته‌ای به خود بیفزایید اما در عمل باعث سر در گمی، ناامیدی، ترس و دلهره می‌شود.
جست و جوی عبارت‌هایی مثل «بهترین روش یادگیری فلان درس»، «سریع‌ترین روش یادگیری»، «کامل‌ترین روش یادگیری» و سایر موارد از این دست، زمینه کمال‌گرایی، وسواس و ترس‌های مختلف مثل ترس از کامل نبودن و اشتباه بودن را در فرد به وجود می‌آورد.
روش درست این است که درصد لازم را تعیین کرده، برنامه‌ریزی کنید، شرایط خود را بررسی کنید و هر بار سعی کنید به سواد لازم برسید و این وسط هر جا مشکل درسی، روحی، ذهنی و… وجود داشت به طور مستقل به بررسی آن دست بزنید و راه‌حل پیدا کنید.
اصلاً نیازی به خواندن حتی یک خط مجله موفقیت، روزنامه، مصاحبه، صحبت رو در رو با افراد موفق، پادکست‌های موفقیت، مقالات علمی و… برای اینکه راه موفقیت را بیاموزید، نخواهد بود.
شاید بگویید که من روش مطالعه درس فلان را بلد نیستم یا روش تست زنی یا روش‌های هنر آزمون را بلد نیستم که این موارد نیاز به آموزش دارد که باز هم برای آموزش این روش‌ها از بین مصاحبه رتبه برتر نمی‌توانید چیزی را بیرون بکشید که به نفع شما باشد و بایستی به کمک معلم یا مشاور، ایده‌ای که برای شما شدنی‌تر است را انتخاب و به اجرا در آورید.
با این اوصاف، اگر روش مطالعه درسی را بلد نیستید، بایستی برای یاد گرفتن آن از طریق مشاور یا معلمی که از نظر شما معتبر است، اقدام نمایید و خود را اسیر خواندن مصاحبه نکنید که در آن خطاهای توضیح داده شده در پیام قبلی وجود دارد.
در ضمن بلد نبودن روش مطالعه درسی نباید از روی وسواس، کمال‌گرایی یا ترس باشد. به بیان دیگر، خیلی پیش می‌آید که شخصی به درستی مشغول یادگیری و تکمیل کردن پازل آموزشی خودش است اما در اثر شک یا وسواس، کمال‌گرایی و حتی ترس، دائماً حس اشتباه بودن دارد و کلی زمان صرف جمع‌آوری منابع آموزشی مختلف می‌کند و دست آخر به سوادی نمی‌رسد و فقط خسته است.
4- کار کم بازده، خودش به معنای مشکل است ولی راه برطرف کردن کم بازده بودن یک ایده یا روش، خواندن مصاحبه نفرات برتر نیست بلکه تحلیل شرایط خودتان است تا مشخص شود، کجای کار ایراد دارد که این‌طوری شده است.
به طور مثال، من یک کنکوری هستم که در اکثر محاسبات ریاضی حتی در فصل‌هایی مثل حد، پیوستگی و مشتق، دچار کندی یا خطا می‌شود. با خواندن کدام مصاحبه نفرات برتر، مشکل من حل می‌شود؟ در لا به لای کدام صحبت‌ها به مشکل من اشاره شده است؟
از این گذشته، من چطوری فهمیدم که این مشکل محاسبات را دارم؟ از آنجا که کلی تست زنی کرده‌ام و هر بار متوجه علت غلط زدن خودم‌هایم شده‌ام و این یعنی بعد از کلی اجرای برنامه به این نتیجه رسیده‌ام که چنین مشکلی را دارم و حتی اگر تمام مصاحبه‌های رتبه برترهای کل کنکورهای ایران را هم می‌خواندم، چطوری می‌توانستم متوجه بشوم که اصلاً چنین مشکلی در من هست یا آن مصاحبه‌ها چطوری می‌خواستند جلوی وقوع چنین مشکلی را در من بگیرند؟
من مشکل محاسبات ریاضی خود را بررسی می‌کنم و متوجه می‌شوم که به دلیل ضعف در تشخیص اتحادها برای تجزیه یا ساده کردن عبارت‌های جبری و همچنین سر در گمی در تعیین علامت برای عبارت‌های مختلف، هر تستی به خصوص از فصل‌های حد، پیوستگی و مشتق که ربطی به عبارت‌های جبری یا نیاز به تعیین علامت داشته باشد را یا غلط می‌زنم یا کلی طول می‌کشد که به جواب برسم.
بله من جنس و تیپ اشتباهاتم را تحلیل کردم و این را متوجه شدم و حالا وقت راه درمان است. آیا راه درمان را در مصاحبه‌ها می‌توان پیدا کرد؟ مسلماً خیر. بنابراین با خواندن مصاحبه، نه می‌شود جلوی شکل‌گیری مشکلات درسی و حتی روحی را گرفت، نه می‌شود راه‌حل درمان آن مسائل را پیدا کرد و صرفاً وقت ما تلف شده است.
5- من همچنان گوشه ذهنم این است که شاید شما نگرانی‌هایی دارید که برای کاهش آن‌ها، تمایل به خواندن مصاحبه پیدا می‌کنید و فکر می‌کنید یک سری نیازهایی در درون شما وجود دارد که فقط با خواندن مصاحبه حل می‌شود.
اگر نگرانی‌های مشخصی دارید، می‌توانید آن‌ها را مطرح کرده که به بحث بنشینیم در غیر این صورت به فکر عمل کردن به برنامه خود و بهبود و ارتقای خویش در طول مسیر باشید نه اینکه فکر کنید بایستی تمام سایت‌ها، کانال‌ها و پیج های کنکوری را عضو شده و یکی یکی تمام نظریه‌ها، مصاحبه‌ها، برداشت‌ها، توصیه‌ها و رهنمودها را خوانده، جمع‌آوری کرده و برای جلوگیری از اشتباه یا نوشتن بهترین برنامه کنکوری یا کسب بالاترین بازده، از قبل از اجرای برنامه، به مخرج مشترکی از آن‌ها برسید.
این یک ایده کمالگرایانه، نشدنی، متضاد و ناهموار است که در نهایت منجر به شک بیشتر، ترس، وسواس و دوری از اجرای برنامه می‌گردد. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
مصاحبه رتبه های برتر کنکور

سلام خسته نباشید تازگی داخل سایت قلمچی مصاحبه با ۳۶ نفر اول داوطلب تجربی کنکور ۱۴۰۳ که در قلمچی شرکت می‌کردند انجام شده و من آن ها را خواندم هدفم از خواندن مصاحبه ها این بود که چند نکته و تجربه برای کنکور پیدا کنم اما از وقتی این مصاحبه ها را خواندم اعصابم خورد شد و حس ناامیدی و ضعف در خود پیدا کردم. دلیلش این است که وقتی آنها را با خودم مقایسه کردم خودم را خیلی ضعیف تر از آنها دیدم و باعث شد از دست خودم اعصبانی شوم.
به نظر شما این مصاحبه ها که نوشته شده و من و کسانی دیگر می‌روند و می‌خوانند کار درستی از لحاظ علمی است ؟ یا کلا نوشتن مصاحبه افراد برتر را در کل کار اشتباه می دانید ؟ و سوال دیگرم این است که پس از خواندن آن مصاحبه ها می‌خواهم خودم را مثل آنها بکنم که نتیجه ای مثل آنها بگیرم اما هر چقدر که فکر میکنم می بینم من در حد و توان اینکه بتوانم خودم را مثل آنها بکنم نیستم و خودم را ضعیف میبینم در برابر آنها چرا؟
طبیعی است، میشه این گونه فکر کنم که هر ساله یک سری افراد خاصی هستند که رتبه های برتر کنکور را میسازند و مقایسه خود با آنها کار اشتباهی است مثلا آنها پتانسیل شان دربرابر تحمل سختی ها از دیگر انسان ها خیلی بالاتر است یا اینکه سطح هوششان خیلی بالاتر است و این ویژگی ها را به صورت انتسابی در خود دارند و کلا من نباید خودم را با آنها مقایسه کنم؟
و من فقط خودم را باید با رتبه‌هایی مثلا ۲۰۰ تا ۱۰۰۰ مقایسه کنم؟ یا اینکه کلا این طرز تفکر من غلط است و هر انسانی حتی اگر بخواهد رتبه برتر کنکور بشود می‌تواند فقط باید یک سری آموزش ها را کسب کند تا به آن سطح که میخواهد برسد؟ کدام درست است؟ چرا مثلا وقتی یکی از برتر ها میگفت من روزانه میانگین ۱۳ ساعت درس می‌خواندم ، من حس میکنم اصلا نمیتوانم حس میکنم من خودم را بکشم به روزی ۹ ساعت درس برسم.
یا مثلا در یکی دیگر از مصاحبه ها سوال کننده از رتبه برتر پرسید در طول یکسال زیاد درس خواندن خسته هم میشدی؟ گفت: من چنان پرقدرت و با تمام وجود این یک سال را درس خواندم که اصلا متوجه سختی کار و خستگی و… نمی‌شدم ، مگه میشه یکی چنان محو درس خواندن بشه که اصلا سختی و فشار درس خواندن را متوجه نشه؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
1- قبل از هر اقدامی، لطفاً با هم یک مصاحبه کوتاه از رونالدو را تماشا کنیم که درباره فشار مغزش برای فرار از کار می‌گوید.


همان‌طور که مشاهده کردید، برای رونالدو هم کار کردن سخت است. البته من نمی‌خواهم به مصاحبه‌ها، استناد کنم چون یک روش غیرعلمی همراه با خطا است (در همین پیام به آن اشاره می‌کنم) و هدفم از آوردن این مصاحبه فقط این بود که بگویم اگر رتبه برترهای ایران می‌گویند که از درس خواندن خسته نمی‌شوند یا درس خواندن برای آن‌ها لذت‌بخش است و گذر زمان را فراموش می‌کنند، لطفاً به رونالدو هم ایمیل بزنند و راز خسته نشدن خود را با ایشان هم در میان بگذارند تا رونالدو این همه زجر برای باشگاه رفتن نکشد؛ تازه رونالدویی که می‌داند بابت ورزش کردن و سرحال بودن بدنش، میلیون دلاری درآمد خواهد داشت.
فقط لطفاً نگویند که باید علاقه و عشق به هدفت داشته باشی که خسته نشوی چون علاقمندتر و هدفمندتر از رونالدو به فوتبال هم مگر می‌شناسید؟
همان‌طور که طی این همه سال، این جمله را گفته‌ام، باز هم تکرار می‌کنم که مغز ما برای موفقیت، کار کردن، سختی کشیدن و به هدف انسانی رسیدن طراحی نشده و تمام ساز و کار مغز ما برای بقا و زنده ماندن است.
مگر در همین زیست دبیرستان در فصل‌های مختلف نمی‌خوانیم که بدن ما تا چه اندازه به صورت بهینه شده‌ای، تنظیم شده تا کمترین مصرف انرژی را داشته باشد و حتی حواسش به ورود و خروج انرژی است.
به طور مثال، مواد پر مصرف ورودی و خروجی سلول‌ها شامل اکسیژن، دی‌اکسید کربن، آب، مواد مغذی (مانند گلوکز و آمینواسیدها) و مواد زائد (مانند اوره و اسیدلاکتیک) می‌شود که اکثر آن‌ها به روش انتشار ساده، جا به جا می‌شوند که بدون مصرف انرژی توسط بدن است.
یا در فصل کلیه، این را می‌خوانیم که یاخته‌های لوله پیچ خورده نزدیک به صورت مکعبی شکل دارای زیرپرز است تا بتواند مواد مفید مثل گلوکزها را به دام انداخته و به گردش خون برگرداند تا در بدن مورد استفاده قرار بگیرد؛ یعنی بدن ما تا جایی که بتواند، از خروج مواد مفید مثل گلوکز، جلوگیری می‌کند چون حتی یک گلوکز هم برایش مهم است.
یعنی ببینید بدن ما تا چه اندازه به صورت کم مصرف طراحی شده که حتی یاخته‌های لوله پیچ خورده نزدیک را به شکل مکعبی سازمان داده تا بیشترین سطح تماس را با مواد عبوری داشته باشد و به همین هم رازی نشده و ریزپرز هم روی آن یاخته‌ها نصب کرده که تا می‌شود، مواد مفید را به دام انداخته و به بدن بازگرداند آنگاه انتظار دارید این بدن، برای درس خواندن که هیچ ارتباطی با بقا ندارد، انرژی مصرف کند؟
پایان‌نامه خود من در دانشگاه درباره مدل‌سازی سیستم ایمنی بدن انسان بود و این یکی از خروجی‌های پایان‌نامه است که رگ‌های خونی و رگ‌های لنفاوی بدن انسان، طوری مسیر کشی شده‌اند که کمترین مقدار ممکن برای وصل کردن نقاط مختلف بدن انسان را داشته باشند. این بسیار عجیب است که بدن ما حتی حواسش بوده که چگونه با کمترین جاده کشی ممکن، بتواند کل بدن را به هم متصل کند آنگاه چه انتظاری هست که این بدن خسیس، برای درس خواندن، کالری بسوزاند؟
باز هم مثال بزنم؛ علت ذخیره چربی در بدن انسان‌هایی که الگوی نامناسب تغذیه‌ای دارند و بیش از نیاز روزانه خود، غذا می‌خورند، چه می‌تواند باشد؟ چرا بدن باید اضافه انرژی خود را ذخیره کند؟ چرا آن‌ها را دفع نمی‌کند؟ آیا به غیر از این است که بدن ما، طوری طراحی شده که تمام تمرکزش روی بقا باشد و یکی از ضروریات زنده ماندن، وجود انرژی است؟
من از ساختار گویچه‌های قرمز، ساختار چین‌دار غشای داخلی میتوکندری ها، غدد تعریق بدن، طراحی استخوان‌ها برای کاهش اصطکاک، ساختار شبکیه چشم، کیسه‌های حبابکی در شش‌ها و ذخیره‌سازی گلوکز به صورت گلیکوژن که هر کدام به یک روشی در جهت کاهش مصرف انرژی برای انجام وظایف است، عبور می‌کنم وگرنه می‌شود یک مطلب نوشت و از بالا تا پایین بدن را به صورت جز به جز، مورد بررسی قرار داد که چطوری به فکر کاهش مصرف انرژی است.
به مغز بازگردیم. کنترل ضربان قلب، تنظیم فشارخون، کنترل تنفس، تنظیم دمای بدن، تنظیم خواب و بیداری، کنترل هورمون‌ها، تنظیم اشتها و گرسنگی، مدیریت تعادل آب و الکترولیت‌ها، تنظیم عملکرد دستگاه گوارش، کنترل واکنش‌های استرسی و دفاعی، تنظیم ریتم شبانه‌روزی، کنترل واکنش‌های انعقادی خون، تنظیم فعالیت عضلانی و حرکتی، همگی جزء فعالیت‌های حیاتی و در راستای بقای انسان است که توسط مغز، کنترل می‌شود.
بصل‌النخاع، پل مغزی، هیپوتالاموس، ساقه مغز، تالاموس، سیستم لیمبیک و هسته‌های قاعده‌ای، جزء ساختارهای مغزی هستند که در بقا و زنده ماندن، نقش اصلی را ایفا می‌کنند و از این هم بگذریم که قسمت‌های بیشتری را می‌توانستیم نام ببریم که آن‌ها هم وظایفی در ارتباط با زنده ماندن دارند.
همان‌طور که متوجه شده‌اید، بخش قابل‌توجهی از فعالیت‌های مغز، صرف این می‌شود که آیا همه چیز برای زنده ماندن خوب است؟ خطری ما را تهدید نمی‌کند و می‌توانیم زندگی کنیم؟ مغز ما در بیشتر فعالیت‌های خودش اصلاً به این اهمیت نمی‌دهد که کنکور دهیم، ورزش کنیم، رژیم بگیریم یا روتین‌های انسانی مثل مسواک زدن و سر کار رفتن داشته باشیم و فقط دنبال این است که زنده بمانیم.
مغز همه ما انسان‌ها مثل هم هست. چه رونالدو باشیم، چه نفر اول کنکور ایران و چه یک فرد عادی در این کره خاکی. آنچه از مغز انتظار می‌رود این است که مخالف مصرف انرژی برای فعالیت‌های غیر مرتبط با بقا مثل ورزش، رژیم، درس خواندن، موفق شدن، مسواک زدن، کار کردن و سایر موارد مشابه باشد.
به بیان دیگر، درس خواندن، موفق شدن، ورزش کردن، رژیم گرفتن، مسواک زدن و از این دست کارها، فعالیت‌های غیر طبیعی برای مغز به حساب می‌آیند که به صورت اتوماتیکی، علاقه‌ای به انجام آن‌ها ندارد و به هزاران احساس چنگ می‌زند تا ما را از انجام آن‌ها پشیمان کند.
با همه این توضیحات، به این نتیجه می‌رسیم که درس خواندن برای همه ما انسان‌ها، فعالیتی غیر طبیعی است که بایستی زور بزنیم تا آن را انجام دهیم و قطعاً انواعی از احساسات مثبت و منفی را تجربه می‌کنیم که قصد دارند ما را از درس خواندن دور کنند و وظیفه ما، شناخت نقاط ضعف، برطرف کردن آن‌ها، درک مغز و مواجه سازی بدون پاسخ است.2- آیا می‌شود به مصاحبه‌ها اعتماد کرد؟ مثلاً برویم افراد موفق را در هر زمینه‌ای، چه کنکور و چه غیر کنکور، بیاوریم و یک میکروفون جلوی آن‌ها بگذاریم و درباره موفقیت آنان بپرسیم و سپس هر چه گفتند را به عنوان پاسخ درست قبول کرده و تلاش کنیم به ایشان نزدیک شویم و مثل آنان رفتار کنیم؟
به هیچ مصاحبه‌ای در هیچ سطحی، نمی‌توان اعتماد کرد زیرا یک روش غیر علمی و دارای خطا است. همان‌طور که بالاتر هم اشاره کردم، حتی صحبت‌های رونالدو را از این جهت نیاوردم که اثبات صحبتی باشد بلکه آوردم تا بگویم، رتبه برترهایی که می‌گویند گذر زمان را خسته نمی‌شوند، رازش را برای رونالدو هم ایمیل کنند.
حالا چرا نمی‌شود به مصاحبه‌های رتبه برترهای کنکور اعتماد کرد؟ یا به طور کلی‌تر، چرا نمی‌شود به مصاحبه افراد موفق، چه در ایران و چه در جهان اعتماد کرد؟ دلایل علمی آن به شرح زیر است:
الف) سوگیری شناختی (Cognitive Biases): فرد موفق مثلاً رتبه برتر کنکور تجربی، ممکن است بر اساس باورهای شخصی خودش، دلایلی برای موفقیت را برگزیند که با علم، همخوانی ندارد. مثلاً بگوید چون ساعت 4 صبح بیدار می‌شدم، موفق شدم در حالیکه علم می‌گوید که یادگیری به ساعت وابسته نیست و شما بعد از خواب کافی (در مطلب بهداشت مطالعه مقدار آن را نوشته‌ام)، می‌توانید هر مطلبی را در هر ساعتی از شبانه‌روز یاد بگیرید.
حالا شما می‌روید در مصاحبه و می‌بینید که گفته ساعت 4 صبح بیدار شده و رتبه برتر کنکور هم هست و برداشت می‌کنید که باید ساعت 4 صبح بیدار شوید تا به موفقیت برسید و اگر ساعت دیگری باشد، هرگز رنگ و بوی موفقیت را در خواب هم نخواهید دید.
ب) مشکل نمونه‌گیری (Sampling Bias): ممکن است رتبه برتر کنکور تجربی، در خانواده‌ای رشد کرده که از همان سنین کودکی، امکاناتی از نظر کلاس‌های تقویتی و مکمل را برای فرزند خود آماده کرده‌اند و ایشان سال‌هاست که تحت آموزش است اما در مصاحبه، اشاره‌ای به جزییات آن نمی‌شود و از نظر علمی، این شخص نمی‌تواند یک نمونه و نماینده درست برای کل جامعه کنکوری باشد.
از این رو، شما با نداشتن اطلاعات درباره گذشته آن فرد، به این فکر می‌کنید که هر دوی شما، از یک نقطه یکسان و با شرایط کاملاً مشابه شروع کرده‌اید و تلاش می‌کنید که شبیه او شوید حال آنکه تفاوت‌هایی از نظر محیط زندگی، سبک و مدل فکری خانوادگی، امکانات و شرایط و سایر عوامل، با هم فرق دارید.
پ) روایت سازی پس از واقعه (Hindsight Bias): امکان دارد که رتبه برتر در مصاحبه خویش، علت موفقیت در درس ریاضی را به فلان کتاب بهمان موسسه نسبت دهد (تازه به فرض اینکه چنین کاری یک حرکت از پیش تعیین شده و تبلیغاتی نباشد و کاملاً صادقانه بیان شده باشد) اما این تمام ماجرای دلیل درصد بالای ریاضی او نباشد.
بلکه به فرض که واقعاً فلان کتاب هم مؤثر بوده اما مثلاً او از سال‌ها قبل کلاس چرتکه رفته و محاسبات سریع را بلد است، پدرش معلم ریاضی بوده و تمام تابستان‌ها، با فرزندش از همان سال‌های ابتدایی، ریاضی کار می‌کرده و ده‌ها فاکتور ریز و درشت دیگر که از آن بی خبرید اما فکر می‌کنید با خریدن آن کتاب، درصد شما هم بالا می‌رود و پس از تهیه و مدتی کار کردن، شاید سرخورده شوید و بگویید: «من هوش و استعداد ندارم چون من با این کتاب هیچی نشدم ولی آن شخص، با همین کتاب، رتبه برتر شد».
ت) تنوع و پیچیدگی عوامل موفقیت (Diversity and Complexity of Success Factors): هیچ بعید نیست که مصاحبه کننده با هدف تبلیغاتی یا حتی بدون هدف تبلیغاتی و بر اساس ذهنیت خودش، سؤالات مصاحبه را به سمت نقش مطالعه و ساعت مطالعه و استفاده از کتاب‌های کمک‌آموزشی ببرد در حالی که عوامل زیادی مثل خانواده، شرایط زندگی، طرز تفکر، حمایت‌ها، مخالفت‌ها، شخصیت فردی و ده‌ها فاکتور دیگر نیز روی موفقیت آن فرد، نقش بازی می‌کرده و هیچ صحبتی از آن نمی‌شود.
ث) خودنمایی (Self-Presentation Bias): هیچ بعید نیست که با توجه به فرهنگ کشورمان که یک فرهنگ قهرمان و پهلوان ساز است و دوست ندارد فردی معمولی به موفقیت برسد و دلش می‌خواهد داستان‌های پیچیده بشنود، رتبه برتر هم زیرمجموعه همین فرهنگ یا حتی بدون این فرهنگ و به دلایل شخصی مثل میل به دیده شدن و خودنمایی، یک تصویر بزرگنمایی و غیرواقعی از آنچه واقعاً بوده ارائه دهد.
تصویری مثل اینکه من اصلاً خستگی نمی‌شناختم، روزی چهار ساعت می‌خوابیدم، روی تخت بیمارستان بودم ولی تست می‌زدم و سایر موارد از این دست. این تصویر بزرگنمایی و غیرواقعی روی ذهنیت مخاطب که شما باشید اثر منفی می‌گذارد و گمان می‌کنید فردی نالایق هستید که برای موفقیت ساخته نشده‌اید.
ج) مشکل اعتبار و صحت (Validity and Reliability Issues): اطلاعات بیرون آمده از مصاحبه به روش‌های علمی جمع‌آوری و منتشر نشده است و قابل صحت سنجی نیست. مثلاً وقتی می‌گوید من روزی چهار ساعت می‌خوابیدم، چگونه صحت این موضوع را تأیید می‌کنید؟ یا وقتی می‌گوید روزی 16 ساعت درس می‌خواندم، چه اعتباری برای این صحبت وجود دارد؟
مگر می‌شود در علم، صحبتی که قابل صحت سنجی نباشد را قبول کنیم؟ این‌طوری که هر کسی هر صحبت شخصی و بدون اسناد و مدارک کند، باید درست باشد.
چ) تأثیرات فرهنگی و اجتماعی (Cultural and Social Influences): رتبه برتر، یک فامیلی دارد که خیلی پیگیر و فضول است. او اگر بداند که فلانی با سال‌ها درس خواندن، رتبه برتر شده، چشم همه را در می‌آورد که اینقدر گفتید، فلانی باهوش است و فخر می‌فروختید، این بود باهوش؟
سال‌ها درس خوانده رتبه برتر شده؟ اینکه افتخار ندارد. حالا همان رتبه برتر مصاحبه می‌کند و می‌گوید که فقط سال آخر را برای کنکور خوانده است. این‌طوری به خاطر شرایط فرهنگی، اسیر یک اطلاعات نادرست می‌شوید و فکر می‌کنید مشکلی در شما هست و یا او یک استعداد ناب است که همتا ندارد.
ح) اثر زمان (Temporal Effects): با گذشت زمان، ممکن است آنچه واقعاً در ذهن یک فرد موفق از دلایل موفقیتش نشسته، تغییر کند و یا تعابیر دیگری پیدا کند. مثلاً او فکر می‌کند که چون مدرسه x می‌رفته، خیلی در موفقیتش نقش داشته است در حالیکه اکثر کلاس‌های آن مدرسه را غایب می‌کرده و در خانه درس می‌خوانده ولی به دلیل بزرگی اسم آن مدرسه، این‌طوری فکر می‌کند که باید یک وزنی را هم برای آن مدرسه در نظر بگیرد و به آن اشاره کند.
خ) حافظه ضمنی (implicit memory): نوعی از حافظه ناآگانه انسان است که روی تصمیم گیری‌هایش می‌تواند نقش داشته باشد. به طور مثال، رتبه برتر وارد سالن مصاحبه در مصاحبه‌های حضوری می‌شود و مورد تشویق دست اندر کاران آنجا قرار می‌گیرد.
با او عکس یادگاری می‌گیرند، از او امضا می‌خواهند، دختر و پسر خود را می‌آورند که سؤال بپرسد و حس شهرت و محبوبیت در سالن برای او فراهم است. او دائماً این را دریافت می‌کند که خاص، متفاوت، باهوش و منحصر به فرد است.
زمان مصاحبه، او تحت تأثیر چنین حافظه ضمنی که برایش ساخته شده، ناخودآگاه، نمی‌تواند واقعیت را بگوید چون واقعیت را گفتن برای او معادل ضعف، فشار درونی و ده‌ها حس بد است و این با تصویری که برایش ساخته‌اند فرق می‌کند و ترس از اینکه محبوبیت را نداشته باشد، مجبور به تغییر جملات می‌شود و روایت‌های دیگری را ارائه می‌دهد.
مثلاً اینکه من با چند تا آلارم گوشی مجبور بودم از خواب بیدار شوم را نمی‌گوید چون نشانه‌ای از تنبلی و انسان معمولی بودن است و به جایش این روایت را بیان می‌کند که من قبل از زنگ خوردن گوشی، بلند می‌شدم و کارم را شروع می‌کردم زیرا نشانه یک انسان با مسئولیت و خاص است.
د) تنوع در تفسیر (Variability in Interpretation): معروف‌ترین مثال این تفسیر را در داستان لیلی و مجنون می‌خوانیم که لیلی، جام مجنون را می‌شکند اما تفسیر مجنون این است که لیلی به او علاقمند است که جام را شکسته وگرنه این کار را نمی‌کرد.
بنابراین یک رتبه برتری که با هزاران فشار و درد درونی، به زور خودش را پشت میز نگاه داشته و به سختی درس می‌خواند، این را با اندیشه شخصی خودش تفسیر می‌کند و می‌گوید که من آنقدر به درس خواندن علاقمندم که می‌توانم ساعت‌ها با عشق درس بخوانم زیرا از نظر او، این فشارها، درد عشق است و تفسیر شخصی‌اش این است که با یک شور و شوق و میل درونی به سمت درس‌ها می‌رفته و بی‌تاب مطالعه بوده است.
ذ) عدم قابلیت تعمیم (Lack of Generalizability): رتبه برتر در مصاحبه‌اش به این اشاره می‌کند که اولین درسی که هر روز می‌خواندم و تست می‌زدم، درس زیست بوده و همین باعث شد که درصد زیستم بالا برود. حالا شما هم همین را تقلید می‌کنید و تأثیری ندارد.
چنین توصیه‌ای، نه تنها مشکل روایت سازی پس از واقعه و سوگیری شناختی دارد، بلکه به فرض درست بودن (که اصلاً درست نیست چون برای یادگیری، ساعت هیچ نقشی ندارد)، قابل تعمیم برای دیگران نیست؛ بنابراین سه مشکل در دل همدیگر اثر می‌گذارند.
به بیان دیگر، تمام مثال‌های بالا و هر چه مصاحبه از اینور و آنور می‌خوانید، با فرض درست بودن خط به خط آن، این مشکل را دارد که قابل تعمیم به دیگران نیست و لزوماً با انجام دادنش، به نتیجه بهتری نمی‌رسد و حتی شاید در پاره‌ای از موارد، اثر منفی هم داشته باشد.
3- اگر به مصاحبه‌ها نمی‌شود اعتماد کرد، پس چطوری می‌توانیم به عوامل موفقیت آنان پی ببریم؟ روش‌های علمی برای مطالعه زندگی افراد موفق وجود دارد که یکی از آن‌ها، روشی به نام مطالعات طولی (Longitudinal Studies)، است و در دانشگاه، در دروس زیرمجموعه آمار، درباره‌اش می‌خوانید.
اگر می‌خواهید نمونه‌ای از مطالعه طولی را بخوانید به مطلب هوش و استعداد سایت کلبه مشاوره مراجعه نمایید تا ببینید آقای ترمان، چگونه یک مطالعه طولی روی افراد موفق انجام داد.
با این حساب، بایستی کار پژوهشی انجام شود تا بتوانیم به درک درستی از علل موفقیت رتبه برترها برسیم نه اینکه میکروفون جلوی آن‌ها بگذاریم و فکر کنیم که به رازهای موفقیت دست یافتیم. در نتیجه آنجا که در پرسش خود گفته‌اید که هدفتان از خواندن این مصاحبه‌ها، بیرون کشیدن چند نکته و تجربه برای کنکورتان بوده، بایستی آگاه شده باشید که هرگز چنین خاصیتی ندارد.
4- الآن و با این توضیحات بایستی به این نتیجه رسیده باشد که اولاً مصاحبه خواندن اشتباه است، دوماً نکته‌ای یاد نمی‌گیرید، سوماً احساس ضعف نکنید به دلیل تمام عوامل بالا و چهارماً دنبال شبیه کردن خود به دیگران نباشید بلکه به فکر ارتقای سواد خودتان باشید.
5- لطفاً مطلب هوش و استعداد را بخوانید تا اگر درگیر تله سنتی «هوش و استعداد» هستید، از آن خارج شوید.
6- اگر می‌خواهید در کنکور قبول شوید، به فکر این باشید که اولاً با سواد شوید و دوما هم‌زمان با درس خواندن مشکلات طرز تفکر اشتباه و مسائل روحی خود را حل کرده و هر بار، درصدی به درصدهای خود اضافه کنید. سایر کارها هیچ تأثیری ندارد و حتی شاید اثر منفی بگذارد.
در پایان به این نکته هم اشاره می‌کنم که ما بایستی به کار بزرگ رتبه‌های برتر در رسیدن به هدف‌شان ارج بگذاریم و واقعا به احترام‌شان بلند شده و تشویق کنیم. این پیام فقط و فقط درباره مصاحبه رتبه برتری هاست وگرنه که من به شخصه می‌دانم چقدر سختی و زجر کشیده‌اند تا به این نتیجه برسند.
اتفاقاً بعضی از رتبه‌های برتر، متاسفانه خودشان ارزش پیروزی خود را پایین می‌آورند زیرا در مصاحبه‌های خود طوری صحبت می‌کنند که گویی علت موفقیت آن ها، باهوش بودن و با استعداد بودن است و مخاطب فکر می‌کند که چیزی در ذات آن‌ها بوده که باعث موفقیت‌شان شده است و خودشان هیچ کاره بوده اند. دقیقا مثل اینکه هادی چوپان بگوید: «من آب هم بخورم تبدیل به عضله می‌شود». او اگر چنین جمله‌ای بگوید، ارزش سال‌ها سختی خودش را پایین آورده و مخاطب فکر می‌کند که این یک ژنتیک است و هادی چوپان هیچ نقشی نداشته است.
همه ما بایستی درباره این فکر کنیم که وقتی به ما بگویند که «تو باهوش و با استعداد هستی»، یک صفت مثبت را به ما نسبت نداده‌اند بلکه ارزش ما را پایین آورده اند. یک رتبه برتری ذوق نکند و حتی خودش به این ماجرا دامن نزند که گویی علت موفقیت او یک سری ژن بوده‌اند. اتفاقاً او بایستی بلند شده و اعتراض کند که نه این طور نیست. من برای موفقیتم زجر کشیده ام، هزینه‌های روحی داده ام، زیر فشار مقایسه و مسخره شدن و ده‌ها مورد دیگر، ذره ذره خوانده‌ام و به این جا رسیده‌ام. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
نشخوار ذهنی ۲

سلام مجدد
1. من کلا آدمیم که در مورد همه چی زیاد فکر میکنم هر کاری که بخوام انجام بدم قبلش در موردش فکر میکنم این فکر کردن اوایل خوب بود چون احساس میکردم آدم منظم و آینده نگری هستم ولی الان تبدیل شده به عذابم.
2. وقتایی که استرس دارم این مورد هم پیش میاد به طوری که چندین بار همه چی رو چک میکنم ولی وقتایی که آرومم و عجله ای در کار نیست این اتفاق نمیفته.
۳. بله مادرم هم همین اخلاق رو داره‌.
۴. اره از وقتی که وارد مدرسه شدم این افکار با من بودن اون اوایل افکاری در مورد امتحان و سوال پرسیدن معلم حالا هم در مورد همه چی این افکار به سراغم میاد
۵. از هم جدا شدن،پرونده این موضوع رو بستم ولی خب بعضی وقت ها فشار زیادی بهم وارد میکنه، اصلی ترین فکرم‌ اینه که چرا این اتفاق باید برای من بیفته چرا من مثل بقیه خانواده کاملی ندارم چرا من باید از سن پایین با یه همچین مشکلی رو به رو بشم و افکاری از این دست
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. از شما می‌خواهم که دوره «افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده» را دنبال کنید. این دوره هنوز به طور کامل تمام نشده ولی تا پایان هفته اول شهریور به طور کامل تمام می‌شود. بنابراین روزی دو یا سه مورد از فایل‌های صوتی را گوش دهید و جلو بیایید و بعد از پایان آن دوره، دوباره در زیر همان صفحه، بر اساس آنچه آموختید دوباره پیام خود را بروز رسانی کنید و برایم بگویید که کجاها همچنان برای شما فشار ایجاد می‌کند و با آن کنار نیامده‌اید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
مدرس علمی شدن

سلام من میخوام مدرس علمی بشم و در زمینه توسعه فردی متخصص بشم ولی خب روش تحقیق و آمار + مهارت تبحر اطلاعاتی رو بلد نیستم و خیلی دوست دارم به روش شما یاد بگیرم و علمی کار کنم میشع لطفا بهم بگید باید چیکار کنم ؟ از کجا شروع کنم و چه مراحلی رو باید طی کنم !متشکرم
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. یادآور می‌شوم که من روشی را خلق نکرده و به وجود نیاورده‌ام و در واقع من نیز سعی می‌کنم از روش‌های دانشگاهی و معتبر، الگو برداری کنم و طبق روند پذیرفته شده در فضاهای آکادمیک، جلو بروم؛ بنابراین آنچه توضیح می‌دهم، روش من نیست بلکه یک روش علمی پذیرفته شده در مجامع دانشگاهی و آکادمیک است.
ما در دانشگاه ها، در یک نگاه کلی، سه + یک دسته متخصص را مشاهده می‌کنیم:
الف) مدرس ها: این افراد، وظیفه انتقال دانش به دانشجویان آن حیطه علمی را دارند. مثلا مدرس شیمی، وظیفه انتقال علم شیمی به دانشجویان شیمی را دارد.
ب) محقق ها: این اشخاص، در حال نوشتن مقالات پژوهشی، مروری، نظری، کوتاه، تکنیکی، موردی، دیدگاه و… هستند. هر یک از این مقالات اهداف، تعاریف و روش انجام منحصر به خودش را دارد.
پ) مروجین یا منتشر کنندگان علم: این گروه، متعهد به انتقال دانش به زبانی ساده، گیرا، روان و علمی برای عموم مردم یا مخاطبان عام هستند. در واقع افرادی مثل من، در این گروه قرار می‌گیرند که مشغول ارائه اطلاعات به زبانی ساده و مبتنی بر تحقیقات، برای مخاطبان خودم هستم.
ت) ترکیبی ها: افرادی هستند که به طور همزمان، دو یا سه نقش از موارد الف تا پ را به دوش می‌کشند. به طور مثال، همزمان با اینکه مدرس دانشگاه هستند، به تحقیق نیز مشغولند.
با این حساب، ابتدا بایستی تعیین کنید که می‌خواهید، جزء کدام دسته باشید تا بر اساس آن، روش کار مشخص شود. من چون جزء دسته (پ) هستم، روش کار اینگونه است که ابتدا مفاهیم حیطه کاری خودم که شامل مغز و تمامی اتفاقات مرتبط با آن، مثل انواع احساسات، خاطرات، یادگیری و… می‌شود را مشخص می‌کنم و سپس در منابع علمی معتبر مثل Scholar, PubMed, IEEE Xplore, ScienceDirect, SpringerLink, Wiley Online Library, JSTOR, Web of Science, Scopus, ERIC با کلیدواژه‌های مختلف، به دنبال مقالات معتبر می‌گردم و با خواندن آن ها، ذهنیت خودم را می‌سازم.
در این مسیر، هرگز کتاب نمی‌خوانم چون کتاب‌ها به کار من نمی‌آیند و فقط بایستی مقالات علمی را بخوانم تا بتوانم روندها را در بیاورم. درباره مقالات هم همیشه سعی می‌کنم ابتدا مقالات مروری را پیدا کنم زیرا آن ها، روند یک علم را از ابتدا تا تاریخ نوشته شدن آن مقاله دنبال کرده‌اند و می‌توانند یک روند را در ذهنم به وجود آورند و کم کم سراغ سایر مقالات می‌روم و آن را به شکل یک نظم در ذهنم در می‌آورم.
بنابراین تاریخچه یک مفهوم را از روز اول تا به امروز تعقیب می‌کنم تا با چند و چون آن آشنا شوم. نمونه‌ای از این پیاده روی در علم را می‌توانید در دوره «هوش و استعداد» تماشا کنید که چگونه از روز اول تا به امروز را به نگارش در آورده ام. یادآور می‌شوم که مروجین بایستی بتوانند علم را به زبانی ساده و با مثال‌های مرتبط به خودمانی‌ترین شکل ممکن انتقال دهند.
در این بین که جلو می‌رویم، کم کم، اصول فکری مشخصی هم پیدا می‌کنیم که بر پایه آن، فکر می‌کنیم، نظر می‌دهیم و تحلیل می‌نماییم. به طور مثال من در هیچ مقاله یا کتابی، این را نخوانده‌ام که دید بلند مدت به پدیده‌ها داشته باشم ولی با گذشت زمان، این سبک فکری را پیدا می‌کنم که نگاهم باید بلند مدت باشد. با این اوصاف، امضای شخصی هم خواهید یافت که مدل نگاه شما به موضوعات را نشان می‌دهد. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
نشخوار ذهنی

سلام من قراره امسال برای بار دوم پشت کنکور واستم و در کنارش کار‌هم بکنم ساعت کاری من کلا 5 ساعته و تایم ظهره انصافا خستگی زیادی هم نداره یعنی میتونم راحت قبل و بعد کار درس بخونم ولی تو این چند روز که رفتم اصلا یه خطم نخوندم دلیل نخوندنم هم فکر کردنه من خیلی به این کار فکر میکنم یعنی از زمانی که میام خونه تا لحظه ای که میخوام برم فکرم درگیر این کاره
همش استرس دارم افکاری مثل: فردا چه اتفاقی میفته نکنه خراب کاری کنم نکنه اخراج بشم نکنه با موتور تصادف کنم نکنه دیر کنم و صاحبکارم بهم توهین کنه و افکاری مثل این. من نمیخوام همچین شخصیت سطح پایینی داشته باشم که به خاطر مسائل پیش پا افتاده ای فکرم درگیر بشه و از کار و زندگی بیفتم تو این چند روز واقعا از زندگی هم افتادم یعنی وقتی میخوام بخوابم فکرم درگیره وقتی دارم با خانواده حرف میزنم فکرم درگیره وقتی دارم فیلم نگاه میکنم فکرم درگیر کار
دلیل این اتفاق چیه؟ آیا این هم بازی مغز برای ول کردن سرکار رفتنه یا برمیگرده به شخصیت خودم یا هم مربوط میشه به کاری که دارم انجام میدم (پیک موتوری رستوران) آقای جدیدی من وقت زیادی گذاشتم و نشستم با خودم فکر کردم و دلیل پشت کنکور موندن و درس نخوندنم رو بیرون کشیدم شخصیتم رو پیشرفت دادم و میخوام که امسال تمام تلاشم رو بکنم و قبول بشم
اما میترسم از اینکه امسال هم قبول نشم وقتی دوستای قدیمیم رو میبینم که رفتن دانشگاه و از این مرحله عبور کردن واقعا افسوس میخورم با خودم میگم کاشکی منم مثل اونا میرفتم یه رشته ای می‌خوندم تا از این مرحله رد بشم ولی از طرفی می‌دونم که این کار برای من اشتباهه اونا وضع مالی خوبی دارن و هر رشته ای هم که بخونن در نهایت از نظر مالی تامینن و دغدغه ای از این بابت ندارن ولی من چی تنها با مادرم زندگی میکنم و هیچ پشتوانه ای نداریم اگه به این رشته های معمولی و کار های ساده تن بدم باید با تموم اهداف و آرزو هام خداحافظی کنم و تا آخر عمر هم زندگی سختی داشته باشیم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. پیام شما را به دقت خواندم و چند سوال دارم:
۱- آیا شما قبل از اینکه شغلی داشته باشید، درباره مسائل دیگر هم زیاد فکر می‌کردید یا فقط از وقتی که سرکار رفته اید، این فکر کردن‌ها شروع شده است؟
۲- آیا فقط فکرهای زیادی دارید یا اینکه رفتارها و اعمال تکراری دیگری مثل چند بار بررسی کردن باز و بسته بودن در، یا خاموش روشن بودن موتورسیکلت، یا چند بار خواندن آدرس، یا چند بار خواندن یک صفحه و… را هم دارید؟
۳- آیا این نوع رفتار شما در فرد دیگری در خانواده‌تان هم وجود دارد یا فقط شما این طور هستید؟
۴- آیا احساس می‌کنید که افکار مزاحم، تکرار شونده و آزار دهنده، به طور کلی نقش پر رنگی در زندگی شما داشته و همیشه زیر فشار آن‌ها بوده اید؟
۵- به نظر می‌رسد که خاطراتی وجود دارد که پرونده آن‌ها به خوبی بسته نشده و آثارش در امروز شما دیده می‌شود. یکی از مهمترین آن ها، مسئله پدرتان است. برای من مشخص نشد که پدرتان فوت کرده‌اند یا جدایی دارند؟ هر کدام از این حالت‌ها که هست، لطفا برایم این را مشخص کنید که آیا پرونده این خاطره و سایر خاطرات اساسی زندگی خود را بسته‌اید به طوری که تاثیرات ناشی از آن ها، در امروز شما نقش بازی نکند؟
۶- چرا وقتی به خوبی تفاوت هدف‌گذاری خود با دوستان را می‌دانید، باز هم دست به مقایسه می‌زنید؟ شما که اینقدر آگاهانه و حرفه ای، متوجه تفاوت‌ها شدید، چرا باید باز هم مقایسه کنید؟ موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
مشکلات خانوادگی

سلام من خیلی با مادرم مشکل دارم اصلا هم آدم با سیاستی نیستم که شرایطو کنترل کنم، سر همینم خیلی وقت ها دعوامون میشه. بخدا دیگه خسته شدم، مادرم که تغییر نمیکنه! حداقل بگید من چجوری رفتار کنم وضع یکم بهتر بشه.
من ۲۲ سالمه، از وقتی که یادم میاد منو با بچه های فامیل مقایسه کرده و تو سرم زده، کوچیک ترین دستاوردهای اونا رو کوه جلوه داده اما یکی از موفقیت های منو تا به حال ندیده و ازش حرفی نزده. انقدر تو جمع تو سرم زده که اعتماد به نفسی برام نمونده، من به شدت خجالتی شدم و دربرابر همه احساس ضعف و کمبود میکنم سر همینم دوست ندارم زیاد از خونه بیرون برم چون استرس میگیرم و فکر میکنم همه دارن منو با دست به هم نشون میدن و بهم می‌خندن.
تو جمع های خانوادگی همه سر اینکه بچه کدومشون بهتره با هم دعوا دارن اما مادرم منو تحقیر می‌کنه تا بقیه بگن چقدر متواضعه! اعتراضم میکنم میگه بقیه باید از بچم تعریف کنن نه خودم! بچه های فامیل سر همین تعریف های مادراشون که اغلب هم الکی و مبالغه س اعتماد به نفس خیلی بالایی دارن اما من از خودم بدم میاد.
من همیشه شاگرد اول بودم اما یکبارم تشویقی از طرف مادرم نشنیدم، سر اینکه پزشک نشدم سالهای ساله دارم تحقیر میشم اما بچه های فامیل خیلی راحت رفتن دانشگاه بدون کنکور درس خواندن اتفاقا مادراشون خیلیم ازشون تعریف میکنن. مادرم حتی از چهرم ایراد میگیره و اونقدر بهم گفت دماغت بزرگه که مجبور به جراحی شدم، اونم منی که از یک آمپول می‌ترسیدم! درحالی که مادر دوستم بارها جلوی چشم من به دخترش گفته دماغت خیلی هم خوبه عزیزم خیلیم زیبایی جراحی نیاز نیست! دماغ من نصف دماغ دوستمم نبود….
من غذا نمیپزم اما بقیه کارهای خونه رو انجام میدم اما امروز چون گفتم سالاد درست نمیکنم و میرم حموم همه کارهایی که تا حالا انجام دادم رو زیر سوال برد و بهم القابی چون بی عرضه و تنبل داد. میدونید گاهی وقتها خیلی از خودم می‌گذرم و تلاش میکنم که بهترین باشم تا مورد تشویق و تحسین مادرم قرار بگیرم اما بازم یه چیزی پیدا می‌کنه واسه ایراد گرفتن و هیچوقت اونی نمیشه که من می‌خوام به خاطر همین اخیرا تصمیم گرفتم دیگه تلاشی واسه جلب رضایتش نکنم اما اینم نتیجه نداد! چون دعوامون میشه.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. ممنون از اینکه با مثال‌های متعدد، شرح حال دقیقی از وضعیت خود و مادرتان برایم نوشتید و باعث شدید که بتوانم دید بهتری به موضوع داشته باشم. وقتی پیام‌تان را خواندم، آنچه از بالا در ذهنم شکل گرفت این است که یک بازی قدیمی بین شما و مادرتان به راه افتاده که برای شما اعتیادآور و برای مادرتان امتیازآور بوده است. یعنی چه؟
آنچه در ذهن من نقش بسته این است که مادری طی سال‌های متوالی به این نتیجه رسیده که اگر می‌خواهد دخترش را کنترل کرده و در چارچوب‌های ذهنی خودش نگه دارد باید او را سرزنش، تحقیر، خود کم بین و پایین نگاه دارد و از سوی دیگر با ایده‌های کمالگرایانه مثل همان ماجرای عمل بینی، شما را عقب‌تر از دیگران نشان دهد و بارها از این بازی امتیاز گرفته و به خوبی توانسته شما را مهار کند.
از سوی دیگر، شما نیز به این بازی اعتیاد پیدا کرده‌اید و به قول معروف لِفت (left) نمی‌دهید (از بازی بیرون نمی‌آیید) و گویا وابسته به بازی شده‌اید به طوری که می‌خواهید هر طور شده به پیروزی برسید. پیروزی برای شما در این بازی به معنای جلب رضایت همه جانبه مادرتان است و به همین جهت است که در پیام خویش نوشته اید: میدونید گاهی وقت‌ها خیلی از خودم می‌گذرم و تلاش میکنم که بهترین باشم تا مورد تشویق و تحسین مادرم قرار بگیرم!
با این توضیحات، یک بازی دو طرفه بین شما و مادرتان در جریان است که سود مادرتان در امتیازاتی مثل کنترل کردن و در چارچوب قرار دادن شماست و سود شما امید به روزی است که بالاخره تاییده را از مادرتان بگیرید. تا زمانی که از بازی لِفت ندهید، آش همان آش و کاسه همان کاسه است و همچنان بابت هر کار ریز و درشتی تحت فشار می‌روید.
اما از روزی که این بازی را بدون اعلام به مادرتان و به صورت کاملا یک طرفه و شخصی، ترک کنید و ضمن احترام به مادرتان، مرزبندی خود را تعیین کرده و بر حسب شرایط، وظایف شخصی و خانوادگی خود را به درستی انجام دهید و توجهی به نظرات مادرتان نکنید، آنگاه با گذشت زمان این اتفاقات روی می‌دهد:
۱- مادرتان چند روزی با همان روش قبلی دست به تحقیر و توهین می‌زند ولی متوجه می‌شود که این روش انگار روی شما اثر ندارد.
۲- مادرتان از اینکه مثل قبل جواب نمی‌گیرد، شوکه می‌شود و اینجاست که به صورت ناخودآگاه تصمیم می‌گیرد که شدت کلمات منفی را افزایش دهد و با توپ پُر به شما حمله کند و هر بار حجم سرزنش‌ها را بالاتر می‌برد تا بتواند شما را به سر جای قبلی باز گرداند و شما را شرمنده، پشیمان از تغییر کند و دوباره همان بازیگر کنترل شده قبلی شوید که به امید یک تعریف، حاضر است امتیازهای فراوانی بدهد.
۳- این فشارها و توهین‌های افزایش یافته می‌تواند تا ماه‌ها ادامه داشته باشد و انتظار نداشته باشید که مادرتان خیلی زود ناامید شود. فراموش نکنید که او سال هاست در این بازی است و حق بدهید که خیلی زود از بازی بیرون نرود و هر روشی را امتحان کند تا به بازی برگردید و رفتارهای قبلی را انجام دهید. تمام وظیفه شما این است که با هر فشاری حتی بیشترین و سخت‌ترین توهین‌ها باز هم به بازی بر نگردید و طبق اصول اخلاقی و شأن انسانی با مادرتان رفتار کنید ولی امتیازهای بیهوده ندهید.
۴- مادرتان بعد از گذشت چند ماه که زمان دقیقی برایش نمی‌توانیم تعیین کنیم، سبک جدید زندگی‌تان را می‌پذیرد ولی مثل یک آتشفانی است که ممکن است هر از گاهی، دوباره شعله‌ور شود و به شما شوک بدهد. یعنی مثلا یکی دو ماه اصلا خبری از توهین نیست ولی به یک باره دوباره با آتشی تند به شما حمله می‌کند و شما نباید شوکه شوید یا فکر کنید که باید به بازی برگردید تا جلوی این توهین‌ها گرفته شود. اصلا وارد بازی مادرتان نشوید و عقب بمانید تا تمام شود.
۵- تا آخر عمرتان، همچنان هر از گاهی توهین‌هایش را خواهید شنید ولی باز هم مثل نکته شماره چهار، عقب می‌مانید تا این زلزله رفتاری تمام شود. با همه این اوصاف، فراموش نکنید که ایشان مادرتان هستند و هرگز بد شما را نمی‌خواهند و مطمئن باشید که در ذهن‌شان این طور فکر می‌کنند که با این رفتارها می‌توانند از شما یک انسان مسئولیت‌پذیر و موفق بسازند ولی متاسفانه اشتباه فکر می‌کنند و شما بایستی مادرتان را درک کرده و دوستش بدارید و بدانید که نیت او بد نیست فقط روشش اشتباه است. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
انتخاب رشته

سلام خیلی دوست داشتم نظر شمارو بدونم از اطلاعاتتون استفاده کنم و اینکه لطف کنید یک مقایسه بکنید برام این چند رشته که میگم : داروسازی _ فیزیوتراپی_ بینایی سنجی
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. پاسخ به پیام شما نیاز به نوشتن یک مطلب کامل و جامع برای مقایسه این سه رشته دارد که متاسفانه در حال حاضر فرصت برای نگارش آن وجود ندارد با این حال، من آیتم‌های مقایسه را برای شما می‌نویسم تا به کمک اینترنت بتوانید آن‌ها را در بیاورید و در نهایت به نتیجه برسید که کدام رشته برای شما مناسب‌تر است؟
۱- امکانات شخصی، خانوادگی، فامیلی یا آشنایی: اولین و مهم‌ترین رکن در انتخاب هدف، توجه به امکانات اطرافیان است. به طور مثال، فردی به دلیل آنکه پدرش دارای سرمایه شخصی است، رشته داروسازی را انتخاب می‌کند و دیگری به دلیل آنکه عمویش یک موسسه فیزیوتراپی دارد، برایش بهتر است که وارد این رشته شود. توجه به امکانات و ظرفیت‌های اطرافیان را جدی بگیرید و اگر فرصتی برای شما فراهم است، حتما از آن بهره ببرید ولی اگر مثل من یا بسیاری دیگر از مردم جامعه، در اطرافیان خود، ظرفیت یا امکانات خاصی برای بهره جستن وجود ندارد به سراغ موارد بعدی بروید.
۲- توجه به اینکه آیا برای ایجاد شغل در آن رشته، نیاز به سرمایه‌گذاری مالی خاصی هست یا نه؟ اگر شما از پشتوانه مالی خاصی برخوردار نیستید، بهتر است این نوع رشته‌ها را اولویت خود قرار ندهید و به سراغ رشته‌هایی بروید که ایجاد شغل شخصی در آن، نیاز به سرمایه بالایی نداشته باشد یا بتوانید در مراکز درمانی دیگران با حقوق مناسب و قابل قبول، کار کنید.
۳- کمترین میزان درآمد رشته در بدترین حالت را تعیین کنید تا بدانید آیا نیازهای شخصی شما با آن حقوق و ساعت کاری تامین می‌شود یا خیر؟
۴- مشاغل شیفتی و غیرشیفتی برای خیلی‌ها مهم است. برخی از رشته‌ها ساعت کار ثابت دارند و برخی دیگر به صورت چرخشی هستند. این نکته را حتما در نظر بگیرید.
۵- مدت زمان تحصیل برای برخی مهم است اما به شخصه این فاکتور را مهم نمی‌دانم چون چند سال اینور آنور مهم نیست بلکه این مهم است که نیازهای شخصی شما تامین شود.
۶- برخی از رشته‌ها بسیار روی مهارت شما تکیه دارند و در آن‌ها به دلیل با مهارت بودن می‌توانید خیلی سریع‌تر وارد بازار کار شوید و در نتیجه ریش و قیچی دست خودتان است که می‌توانید این تیپ از رشته‌ها را در اولویت قرار دهید.
۷- رشته‌هایی که فقط وابسته به استخدام دولت نباشند و توانایی ایجاد خود اشتغالی یا کار در مراکز خصوصی برایشان فراهم است، در اولویت قرار می‌گیرند.
۸- ساعت کاری و درآمد حاصل از آن باید با سبک زندگی شما همخوانی داشته باشد. بعضی از رشته ها، از نظر درگیری شغلی، وقت گیرتر و برخی کمتر درگیرتان می‌کنند.
۹- برخی از رشته‌ها در شهر محل زندگی شما وجود ندارند و اگر از نظر فکری جزء افرادی هستید که قصد رفتن به شهر دیگری را ندارید، این نکته را نیز بایستی مد نظر قرار دهید.
۱۰- قدرت مهاجرت برخی از رشته‌ها از بعضی دیگر، بالاتر و آسان‌تر است.
۱۱- برخی از فرصت‌های شغلی در شهر محل زندگی شما کمتر است و در نتیجه با ورود شما به آن رشته، می‌توانید به درآمد بهتری برسید.
۱۲- به امتیازهای لازم برای تاسیس مطب یا داروخانه توجه کنید و بدانید که چه مراحل تحصیلی و خدماتی را بایستی طی کنید تا به آن مرحله برسید.
۱۳- هزینه‌های تحصیل در رشته‌های مختلف نیز برای بعضی‌ها به عنوان یک عامل محدود کننده است. بنابراین خیلی‌ها شاید ترجیح بدهند در شهر خودشان و در دانشگاه آزاد یک رشته را بخوانند ولی به شهری دورتر ولی دانشگاه دولتی نروند.
۱۴- بعضی از رشته‌ها با تغییرات جهانی، سازگارترند و در نتیجه در اولویت قرار می‌گیرند. به طور مثال با توجه به روند پیری جمعیت یا اقبال مردم برای تقویت عضلات خود و یا حوادث و سوانح، فیزیوتراپی خیلی بیش از پیش در حال استفاده عموم مردم قرار می‌گیرد به خصوص که فضای کار در استخرها یا حضور در منزل مردم هم فراهم است.
دقت کنید که این توضیحات به هیچ وجه برای این نیست که به شما بگوید فلان رشته را بخوانید بلکه در حال توضیح پارامترهای مهمی است که بایستی درباره آن‌ها تحقیق کنید تا به یک جمع‌بندی عالی برسید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
یادگیری زبان انگلیسی از صفر

سلام من یک دختر 21 ساله هستم و الان با توجه به شرایط و شغل زندگیم نیاز دارم زبان انگلیسی رو از صفر تا صد یاد بگیرم ولی نمیدونم چجوری ! من الان فقط حروف انگلیسی و تلفظ اعداد رو بلدم ینی وقتی تو گوگول سرچ میکنم هر کسی یه چیزی میگه خسته شدم … میشه لطفا یه نقشه راه واسه یادگیری زبان انگلیسی بهم بدین که بتونم بوسیله اون به مرور زمان پیشرفت کنم
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. من اسم این موضوع را «سرگیجه» می‌گذارم و خودم هم این دوران را طی کرده‌ام و با تمام وجودم می‌دانم که دقیقا چه سردرگمی ایجاد می‌شود وقتی می‌بینید هر کسی یک روش و یک کتاب و یک سبک را معرفی می‌کند و در نهایت به جای اینکه باعث بهتر شدن ما بشوند، باعث چرخیدن دور خودمان می‌شوند و ایستگاه یادگیری را پیاده می‌شویم و برای همیشه از زبان انگلیسی فاصله می‌گیریم.
راه حل برون رفت از چنین سرگیجه‌ای فقط توجه به این جمله است: «توانایی ساخت جمله، مادر یادگیری هر زبانی است». منظورم از این جمله چیست؟ اگر کسی دامنه لغت کافی و دانش گرامری ساخت جمله را داشته باشد، به پایه‌ای‌ترین مهارت یادگیری هر زبانی رسیده است و روزی که به چنین مهارتی رسید آنگاه کار سختی برای بهبود تلفظ و تقویت قدرت شنیداری خودش ندارد.
به بیان دیگر، به جای آنکه از روز اول به فکر این باشید که دامنه لغت، املا، تلفظ، گرامر، صحبت کردن، شنیدن، نوشتن و خواندن را با هم جلو ببرید و فشار زیادی روی خودتان بیاورید، می‌توانید کار را خیلی ساده‌تر کنید و بگویید قدم اول من برای یادگیری زبان انگلیسی این باشد که بتوانم کارهای روزمره خودم از اول صبح تا پایان شب را به زبان انگلیسی بیان کنم.
برای ساختن جمله از هوش مصنوعی کمک بگیرید و اصلا دنبال املا و تلفظ و مهارت‌های دیگر نباشید و فقط بگویید من می‌خواهم در قدم اول، زندگی روزمره خودم را به انگلیسی بیان کنم. فکر نکنید دامنه لغت‌های مربوط به زندگی‌تان کم است. شما اگر به مدت یک هفته، تمام کارهایی که از اول صبح تا پایان شب انجام می‌دهید را لیست کنید خواهید دید که چقدر لغت‌های متنوعی می‌شود و به طور میانگین به ۲۰۰۰ لغت می‌رسید.
کلماتی مثل بیدار شدن، مسواک زدن، دستشویی رفتن، شستن دست و صورت، حمام کردن، خشک کردن بدن، خشک کردن سر و صورت، اصلاح و آرایش، دم کردن نوشیدنی مثل چای یا قهوه، لیوان، آب جوش، شکر، پنیر، نان، سفره، میز غذاخوری، کارد، پیش دستی و… را در نظر بگیرید و ببینید که چه دنیایی در اطراف شما می‌گذرد و شما باید اول همه این زندگی روزمره را به انگلیسی یاد بگیرید و به انگلیسی جمله‌سازی کنید.
تمام وسایل موجود در منزل یا تمام امکانات درون گوشی یا کامپیوتر خود را به انگلیسی یاد بگیرید و جمله‌سازی کنید به طوری که بتوانید یک گزارش روزانه درباره روزمره خود بنویسید. کم کم به خیابان، مدرسه، دانشگاه و یا محل کار می‌روید، هر آنچه می‌بینید را به انگلیسی یاد بگیرید و آن‌ها را به جمله‌های انگلیسی تبدیل کنید تا دامنه لغت‌تان از ۲۰۰۰ لغت نیز فراتر برود.
با این فرمان که جلو بروید، بعد از چند ماه، کل زندگی خودتان، محیط خانه و جامعه را به انگلیسی می‌شناسید و می‌توانید جمله بسازید و این به معنای رفع نیاز روزانه است و این پیشرفت در یادگیری به شما انگیزه می‌دهد که حالا همین کلمات و جملات را با تلفظ بهتری بیان کنید و باز از هوش مصنوعی کمک بگیرید تا تلفظ صحیح را به شما یاد بدهد.
لطفا اول کار به دنبال اینکه همه مهارت‌ها را با هم جلو ببرید و بترسید، به هیچ وجه نباشید. قدم اول فقط و فقط این باشد که لغت‌های روزمره و جمله‌سازی درباره آن‌ها را حتی با تلفظ غلط و نادرست یاد بگیرید و اجازه بدهید پیشرفت اتفاق بیفتد تا کم کم در مراحل بعدی روی مهارت‌های دیگر کار کنید. برای همین اگر از این روش خوش‌تان آمد، لطفا بروید و چند ماه وقت بگذارید و لغت‌های روزمره و جمله‌سازی درباره آن‌ها را بیاموزید و برگردید تا درباره قدم‌های بعدی با هم صحبت کنیم. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
انتظار داشتن

سلام من جدیدا موفقیتی به دست آوردم ولی وقتی اونو با دیگران در میون گذاشتم اصلا واکنشی به اون حجم شادی من نشون ندادن و واقعا ناراحتم کردن طوریکه شادیم به ناراحتی تبدیل شد الان من از دو جهت ناراحتم:
۱)چون احساس نزدیکی میکردم ازشون انتظار داشتم خیلی باهام همراهی کنن ولی فقط سکوت کردن و نگام کردن و سریع بحث رو عوض کردن و این برام شوک خیلی بزرگی بود.
۲)نگران اینکه باعث بشن این اتفاق خوب ادامه دار نباشه خودمم خیلی اعتقادی ندارم ولی به نظرتون چشم نظر وجود داره؟
احساس حماقت میکنم چون هیچوقت خوشحالیمو به کسی نمیگفتم همین یه بارم که گفتم اینجور ضدحال خوردم
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. من مسئله‌ای که مطرح کرده‌اید را به شکل دیگری می‌بینم که در ادامه درباره‌اش با شماره‌گذاری توضیح خواهم داد:
۱- ما انسان ها، هیچ رفتاری را بی‌دلیل انجام نمی‌دهیم. خواه دلیل ما درست یا نادرست باشد، ولی به هر حال برای انجام آن رفتار، دلیل داریم. در همین اتفاق، علتی که شما خوشحالی خود را با اطرفیان در میان گذاشته اید، این بوده که با آن‌ها احساس صمیمیت می‌کردید و این طور برداشت کرده بودید که موفقیت شما، باعث خوشحالی آنان خواهد شد و قصد داشتید با گفتن خوشحالی خویش، موجب شاد شدن آن‌ها نیز بشوید.
همین ماجرا را از آن طرف هم باید دید. اطرافیان شما هم بی‌دلیل کاری را انجام نمی‌دهند. این عزیزان بعد از شنیدن خبر موفقیت شما، سکوت کرده و واکنشی نشان نداده اند. حتما این رفتارشان دلیل یا دلایلی دارد. برای نمونه، ممکن است بحث حسادت در میان باشد یا امکان دارد که موفقیت شما برای آنان هزینه‌های روحی روانی به همراه دارد و نمی‌خواهند آن را ببینند یا شاید می‌ترسند شما را بعد از این موفقیت‌ها از دست بدهند و یا ده‌ها دلیل دیگر.
تشخیص اینکه دلیل پیش رفتارشان چه بوده، برای شما خیلی آسان و سریع است. اصلا اینطور نیست که فکر کنید باید ساعت‌ها و روزها به فکر مشغول شوید که چرا اینکار را کرده اند. اتفاقا در کسری از زمان به خوبی روشن می‌شود که چرا اینکار را کرده اند. چگونه؟
فقط کافی است که طرز تفکر، مدل نگاه به زندگی و گفتارهای قبلی با آنان را به خاطر آورید تا بدانید دقیقا از چه زاویه‌ای به شما نگاه می‌کنند و بلافاصله دلیل کارشان روشن خواهد شد. مثلا اگر شما را از خودشان پایین‌تر می‌دانند، قطعا الان از موفقیت شما احساس ترس می‌کنند که نکند جایگاهشان به خطر بیفتد. بنابراین نیاز به تفکر زیاد نیست و فقط به این سوال پاسخ دهید که آنان چه نگاهی به شما دارند و بلافاصله دلیل کارشان روشن می‌شود.
۲- وقتی دلیل کارشان روشن شد، حالا وقت تصمیم گیری منطقی و اصولی شماست. گاه تصمیم بر این است که چنین رابطه‌هایی از بین برود و کات بشود و دنبال مدل‌های بهتری از دوستی باشید. گاه هم به این نتیجه می‌رسید که بودن آن‌ها فوایدی دارد و کات نشود اما مدل برخورد با آنان را تغییر دهید و یا شاید تصمیم‌های دیگری بگیرید. اما چگونه بفهمیم بهترین تصمیم چیست؟
بهترین تصمیم در این شرایط، کم هزینه‌ترین تصمیم است. به چه معنا؟ شما باید تصمیمی را بگیرید که کمترین ضرر ممکن را از این رابطه چه به لحاظ روحی، چه وقت و انرژی و چه مالی داشته باشید و از آنطرف حداکثر سود ممکن را کسب نمایید. حالت‌های مختلف را بررسی کنید و ببینید با کدام فرمول باید جلو بروید که کمترین ضرر و بیشترین سود را بدهد. دقت کنید که نه سود را می‌توان ۱۰۰ کرد و نه ضرر را ۰. بلکه بایستی دنبال یک نقطه بهینه باشید که کمترین ضرر و بیشترین سود را تقدیم شما کند.
برای نمونه شاید نگفتن موفقیت‌های بعدی و نمایش یک انسان معمولی را بازی کردن، باعث بشود که حداکثر سود و حداقل ضرر را داشته باشید و این فرمول شما بشود. شاید هم تصمیم دیگری بگیرید و این کاملا بستگی به دینامیک رفتاری بین گروه دوستی شما دارد.
۳- آنچه باعث تداوم موفقیت‌ها و خوشبختی‌ها می‌شود، عملگرایی شماست نه افکار و نظر دیگران. به بیان دیگر، دیگران مانند تماشاگران یک مسابقه هستند که می‌توانند سر و صدا کنند، داد و بی‌داد داشته باشند، هو بکشند، ناسزا بگویند و حتی اشیا را به داخل زمین پرتاب کنند اما نمی‌توانند جای بازیکن، در مسابقه شرکت کنند. شما بازیکن زندگی خودتان هستید و اگر به هیاهو و جو و توهین اطرافیان توجه کنید آنگاه قطعا تمرکز بازی را از دست می‌دهید و دستاوردی کسب نمی‌کنید ولی اگر بگذارید آن‌ها داد و بی‌داد کنند و شما هم مشغول بازی خودتان باشید و عملگرایی کنید، دستاوردهای بعدی را به دست می‌آورید.
چه چیزی باعث موفقیت شما می‌شود؟ عمل خودتان نه فکر و نظر بقیه. این جمله را به خاطر داشته باشید تا راه پیوندهای اشتباه را ببندید.
۴- در انتهای پیام خویش فرموده‌اید که احساس حماقت می‌کنید از اینکه به آنان گفته اید. من موافق این احساس نیستم. شما یک منطق فکری داشته‌اید و بر اساس یک سری استدلال‌ها به این نتیجه رسیده بودید که باید به آنان بگویید ولی بعد از گفتن با واکنش متفاوتی رو به رو شده‌اید و همانطور که در این پیام توضیح دادم، با تصمیم جدید، خود را اصلاح می‌کنید و به دینامیک زندگی خود تداوم می‌بخشید.
اگر قرار باشد هر رفتاری که انجام می‌دهیم و بازخورد خوبی نمی‌گیریم، احساس حماقت کنیم که آنگاه بابت هر رفتاری دچار وسواس، ترس و دلهره می‌شویم و کم کم می‌گوییم که من نباید اشتباه کنم و شکست بخورم که این با واقعیت زندگی در تضاد است زیرا در این دنیا از من که اینجا هستم تا شما که آنجا هستید و همه ۸ میلیارد انسان روی کره زمین، اشتباه می‌کنیم، شکست می‌خوریم و اذیت می‌شویم ولی این بخشی از بازی زندگی در این دنیا است و بایستی هر بار خودمان را اصلاح کنیم نه تحقیر و سرزنش.
حتما مطلب هوش و استعداد را بخوانید تا کم کم در جریان یک زندگی روتین و طبیعی قرار بگیرید و ببینید که چطور باهوش‌ترین افراد دنیا، اشتباهات را به میز تحلیل می‌بردند، آنالیز می‌کردند و به ورژن بهتری از خودشان تبدیل می‌شدند. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
گذشته

سلام راستش من تو گذشته گیر کردم و هرکاری میکنم نمیتونم ازش بیرون بیام. همین موضوع باعث شده از جام تکون نخورم و سالها تو یه حالت بمونم، انگار فریز شدم. هربار که تصمیم گرفتم گذشته رو رها کنم و تو حال زندگی کنم فقط چند ساعت دووم آوردم بعدش برگشتم سر خونه اول و غصه خوردن و فکر به گذشته.
من تو گذشته یه شکست خیلی بد خوردم، شکستی که خیلی غیرقابل پیش‌بینی بود و من قبلش حتی بهشم فکر نکرده بودم! بعد اون شکست نتونستم خودمو جمعو جور کنم و سالهاست دارم به خاطرش خودمو عذاب میدم.
وقتی بهش فکر میکنم حس های مختلفی بهم هجوم میارن. حسرت، غم، سرزنش، خشم، عذاب وجدان و… گذشته شده یه وزنه سنگین رو قلبم. شاید بشه گفت ۷۰ درصد اون شکست تقصیر خودم بود اما ۳۰ درصد باقی مونده که به خاطر شرایط و اطرافیانم بود شروع کننده اصلی شکست من بود.
یعنی اگر اون ۳۰ درصد یه جور دیگه ای رقم می‌خورد منم اون اشتباهات رو نمی‌کردم که درنهایت شکست بخورم. می‌دونم گذشته تموم شده اما ذهنم نمی‌خواد بپذیره! حتی روی وضعیت جسمیمم تاثیر گذاشته و به شدت انسان کندی شدم و به زور از جام بلند میشم. شما تنها کسی بودید که به ذهنم اومدید برای کمک گرفتن. لطفا یک راهکار به من بدید تا از دست گذشته راحت بشم و بتونم تو حال حاضر زندگی کنم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. درباره پیام شما دو نکته اصلی وجود دارد که توجه شما را به آن جلب می‌کنم:
۱- لازم است که پرونده این خاطره، یک بار برای همیشه بسته شود. پرونده خاطرات باز، به مانند زخم باز هستند و اگر درمان و رسیدگی نشوند، عفونت کرده و اذیت می‌کنند. با خاطره باز که نمی‌شود برای مدت طولانی زندگی کرد. یک بار این ماجرا از ابتدا تا انت‌ها بایستی بررسی شده و جوانب مختلف آن سنجیده شود و سپس حکم صادر کنید و پرونده‌اش را ببندید.
دوره خاطره‌شناسی که از بخش توسعه فردی منوی بالای سایت در اختیار شماست نیز می‌تواند به این صدور حکم و بستن پرونده خاطرات کمک کند و در صورت نیاز، آن را مطالعه بفرمایید.
۲- همه رفتارهای ما انسان ها، از اول صبح تا پایان شب، همگی دلیل دارند. شاید آن دلیل اشتباه، ناقص و یا ناپسند باشد اما به هر حال ما برای همه کارهای خود دلیل یا دلایلی می‌آوریم. با این توضیح، متوجه می‌شویم که شما نیز برای در گذشته ماندن خودتان، علت یا علت‌هایی دارید و یکی از ماموریت شما، بیرون کشیدن این موارد است تا آگاه شویم که چرا این چسب به وجود آمده و باعث چسبیدن رفتار فکر کردن به آن خاطره به شما شده است؟
برای آنکه ایده بگیرید، چند مثال می‌زنم. دقت داشته باشید که این‌ها فقط چند نمونه هستند و می‌تواند هیچ ارتباطی به شما نداشته باشد. فقط بخوانید که جرقه‌های مغزی زده شود و بتوانید درباره خودتان فکر کنید.
الف) ممکن است فردی در شرایط مشابه با شما باشد و دلیلش برای بروز رفتار فکر کردن به آن خاطره، قانع کردن خود برای درس نخواندن و بی‌برنامه جلو رفتن است. در واقع او می‌گوید که من حال خوبی ندارم، ماجرای تلخی برایم رخ داده و با این شرایط نمی‌توانم به فکر برنامه‌ای برای آینده‌ام باشم و در نتیجه من باید به آن خاطره فکر کنم و در آن بمانم.
ب) امکان دارد که شخصی در وضعیتی شبیه به آنچه الان هستید، قرار بگیرد و علتی که روی میز می‌گذارد این باشد که اگر آن اتفاق نمی‌افتاد، مسیر زندگی من تغییر می‌کرد و الان نیازی به سختی و زجر کشیدن نداشتم و به راحتی به هر چیزی می‌رسیدم و حالا که چنین شرایط ایده آلی را از دست داده ام، نمی‌توانم خودم را ببخشم و فقط با فکر کردن به آن خاطره است که می‌توانم آرامش بگیرم.
پ) شخصی هم دلیلش برای فرو رفتن در گذشته این است که نمی‌خواهد با سختی ها، زبری‌ها و فشار زمان حال رو به رو شود و ترجیح می‌دهد که این ظاهر را بسازد که من بابت آن خاطره، خیلی گرفتاری ذهنی دارم و لطفا کسی به من گیر ندهد چون به اندازه کافی، ناراحتم و با این روش، می‌تواند امتیازاتی بگیرد و به روند زندگی عادی بدون تلاش برای ساختن آن، ادامه دهد و دیگران هم حمایت کنند.
ت) انسانی هم علتش را اینطور توضیح می‌دهد که من با ماندن در آن گذشته، از سوی دیگران پیشنهاداتی برای خوش گذرانی، تفریح، بیرون رفتن، درس نخواندن و… دریافت می‌کنم. همه توجهات روی من است و کلی سود می‌کنم و چرا باید راحت از کنار آن‌ها بگذرم و پرونده را حل کنم؟
ث) دیگری معتقد است که من به آن خاطره فکر می‌کنم تا جلوی خطرات یا تکرار آن را بگیرم. مثلا اگر به آن خاطره فکر نکنم آنگاه دوباره برایم تکرار می‌شود یا یک جور دیگر ضربه می‌خورم و برای جلوگیری از این ها، باید به آن خاطره فکر کنم تا بتوانم سطح استرس خود را کاهش دهم.
در ضمن حتما بررسی کنید که الگوهایی مثل وسواس، کمالگرایی، خود کم بینی، فرار از مسئولیت، دقیقه نودی، جلب توجه و همدردی، احساس‌عدم امنیت، تکرار شدن همه یا بخش‌هایی از آن خاطره در زمان حال و… ندارید زیرا این موارد هم می‌توانند به نوعی باعث بازگشت به گذشته و تکرار ده‌ها هزار باره یک موضوع شوند.
همچنین به این نکته هم دقت کنید که شاید سود شما این باشد که هر وقت به مشکلی در زمان حال بر می‌خورید، برای آنکه تلاشی جهت حل کردنش نکنید، زودی با خودتان می‌گویید که به آن گذشته بروم و در آن بمانم. خلاصه اینکه بایستی سود خود را بیرون بکشید.
این‌ها چند مثال بودند و قطعا می‌توان مثال‌های بیشتری را هم ردیف کرد. بعد از خواندن این نمونه ها، متوجه می‌شویم که گویی برای شخص مورد نظر، می‌صرفد یا ارزش و فایده دارد که در گذشته بماند و حالا شما اینطور هم می‌توانید از خودتان بپرسید که سود، فایده، امتیاز، ارزش و دلیل من برای تکرار آن خاطره چیست؟
اگر این‌ها را پیدا کنید آنگاه می‌توانید وارد مرحله گذار از گذشته شوید زیرا از یک سو خاطره را بسته‌اید و از سوی دیگر، امتیازهای مربوط به آن را کنار می‌گذارد و این یعنی آغاز تغییر و توصیه می‌کنم به مطلب «سراب جمع‌بندی کنکور» از منوی بالای سایت در بخش توسعه فردی بروید و وقتی وارد آن صفحه شدید، لطفا جعبه «من روی یک سری چیزها حَساسَم و این‌ها خط قرمز مَنَن» را بخوانید تا بدانید سایر مراحل تغییر را چطور ادامه دهید.
البته آن مطلب برای روز کنکور است اما نکاتی که در آن جعبه نوشته ام، کاملا برای هر تغییری صادق است و فرقی نمی‌کند که چه رفتاری را عوض می‌کنیم. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
« قبلی 1 … 75 76 77 78 79 … 81 بعدی »

یه چیزایی هست که باید بدونی

عکس رضا جدیدی

آیا رضا جدیدی، روانشناس است؟ 

خیر، روانشناس نیستم، بلکه مرا همیار بنامید. همیار‌ها در جهان افرادی هستند که بر اساس مطالعات جهتمند و شخصی روی یک موضوع به سواد می‌رسند و به افراد کمک می‌کنند و در اثر تجارب و آموخته‌هایی که دارند، باعث ایجاد پیشرفت‌های موفقیت‌آمیزی در آنان می‌شوند. بنابراین مطالب کلبه مشاوره، بر پایه مطالعات شخصی رضا جدیدی است.

آدرس محل سکونتم: استان مرکزی، شهر اراک، خیابان امام خیابان شهید حسنی بعد از کوچه سعادت طبقه دوم با کد پستی: ۳۸۱۶۶۳۳۸۹۴ می‌باشد. 

نکته مهم: تمام مشاوره‌های رضا جدیدی به صورت تلفنی یا در صورت تمایل شما به صورت تماس تصویری از طریق اپلیکیشن های رایج است و هیچ گونه خدماتی به صورت حضوری ارائه نخواهد شد.

تلفن: ۴۷۷۴۲۹۵-۰۸۶۳

همراه: ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸

kolbemoshavere@gmail.com

RezaNewstar@

تمام حقوق برای سایت تخصصی کلبه مشاوره محفوظ است. در صورتی که صاحب سایت یا پیج و کانال هستید، جهت برداشتن مطالب، اجازه نامه کپی دریافت نمایید.