پرسش و پاسخ روحیه برای کنکور
نگاه به درس خواندن به ویژه برای کنکور، در بین اکثر کنکوریها و خانوادهها فقط به این بر میگردد که دانش آموز یا داوطلب کنکور، امکاناتی مثل میز، صندلی، خودکار، دفترهای مختلف، کتابهای مؤسسات مختلف، سی دیهای آموزشی و شرایط خوبی برای درس خواندن دارد.
حال آنکه وقتی یک دانش آموز یا داوطلب کنکور، مشغول درس خواندن است، انگار یک جنگ درونی با مغزتان دارد. در هر دقیقهای که درس میخواند، مغز میتواند با تولید افکار و احساسات مثبت و منفی، یادآوری خاطرات، فشارهای روانی، نگرانی از حرف مردم و صدها روش دیگر، جلوی حرکت او را بگیرد. در جعبه زیر، زندگی یک داوطلب کنکور که به طور اختصاصی برای کلبه مشاوره نوشته شده را با هم بخوانیم و بعد به بررسی نمودارهای دایرهای خواهیم پرداخت.
مشکل روحی برای درس خواندن دارم مقاله
همین که کتابم را باز میکنم تا درس بخوانم در تمام وجودم ناامیدی، ترس و حس منفی جوانه میزند. واقعاً نمیدانم چرا قفل هستم. هنوز یک خط نخواندم که حرف خالهام در ذهنم پخش میشود که میگفت: «هیچکس نمیتواند با هر شرایطی، رشته پزشکی را قبول شود. آن افرادی هم که قبول میشوند، ضریب هوشی بالا و تقریباً نزدیک به ضریب هوشی انیشتین دارند». با خودم فکر میکنم که منظور خالهام چیه؟ یعنی من باهوش نیستم و نمیتوانم؟ از این نتیجهگیری سَرم درد میگیرد، کتاب را ورق میزنم و از یک صفحه دیگه شروع به خوندن میکنم. در حالی که سعی میکنم تابع سینوس را رسم کنم، یاد قهقههای معلم ریاضیام میافتم.
هیچوقت یادم نمیرود که چطور من را جلوی دیگران تحقیر و با دوستم مقایسه کرد! من که همیشه ریاضیام ۲۰ بود و فقط یه بار ۱۷ شده بودم، اما معلم چنان مرا با مقایسهاش تخریب کرد که هر دفعه ریاضی میخوانم یاد آن خاطره، رنجم میدهد و در نهایت گریه میکنم! انگار دیگر دلم نمیخواهد ریاضی بخوانم با خودم میگویم امروز که برنامه ریاضیام خراب شد و با این گریههایی که کردم واقعاً حال ندارم ریاضی بخوانم، و تصمیم تکراریام را بار دیگر زمزمه میکنم: میزارم برای فردا و قول میدهم که اول صبح برنامهام را با ریاضی شروع کنم. با این قول آرامش روحی میگیرم و برای اینکه نشان دهم اهل فرار از مطالعه نیستم، کتاب عربی را باز میکنم و درحالی که سعی میکنم جملهای را از نظر تحلیل صرفی و اعرابگذاری کار کنم تا آموختههای قبلیام را مرور کنم، ناگهان تمام وجودم را استرس فرا میگیرد و با خودم میگویم اگر امسال کنکور قبول نشوم چی؟
واقعاً یک سال دیگر برای کنکور بعدی تلاش کنم؟ آیا حوصله دارم این همه کتاب تکراری را از اول بخوانم و تازه از کجا معلوم که سال بعدش قبول شوم؟ اگر اینطور شد رشتهام را تغییر میدهم. به قول زن عموم اگر سال اول قبول نشدی مسلماً سالهای بعد هم قبول نمیشوی. پس بهتر است که تغییر رشته بدهی. از این فکر و خیال عصبی میشوم و با خودم زمزمه میکنم: «چقدر بیلیاقت و بیارزشم که توان قبولی در رشته مورد نظرم را ندارم، نکند هدفم مشکل دارد و من به خاطر همین موضوع است که درس نمیخوانم». چون دوستم میگفت باید هدفت را با تمام وجود بخواهی تا به آن برسی. کسی که هدفش را با تمام وجودش میخواهد هیچوقت بیانگیزه نمیشود و بدون حس منفی و خستگی درس میخواند. اما من هنوز یک درس را به طور کامل نخواندم که درونم تبدیل به میدان جنگ میشود. لابد مراقبههایی که اول صبح و آخر شب انجام میدهم را با تمام توانایی و وجودم انجام نمیدهم.
شایدم فرکانس و طول موجهایی که میفرستم را با تمرکز انجام نمیدهم. از این همه جنگ با خودم خسته شدم، چهار ساعت است که در اتاق نشستهام و فقط نیم صفحه ریاضی و یک خط عربی خواندم. از اتاق بیرون میروم و همین که مادرم مرا میبیند، برای پدرم چشم و ابرو میپراند که حضورم را اعلام کند. پدرم حرفش را قطع میکند. کنجکاو میشود که بدانم درمورد چه موضوعی صحبت میکردند که وقتی من رسیدم جا خوردند و آن را قطع کردند؟ هنوز در افکار خودم غرق هستم که مامانم میگه چطوری خانم دکتر؟ چه کار میکنی با درس هات؟ هنوز پاسخی ندادم که پدرم میگوید: «من مشغول کار هستم برات کلی کتاب کار تهیه کنم و با امکاناتی که برایت فراهم کردیم باید بتونی در کنکور یک رتبه خوب بیاوری.
مراقب باش با این همه امکاناتی که در اختیارت قرار دادیم بیانگیزه و کلافه نشی و تصمیم بگیری درس نخونی. ما تو را خیلی دوست داریم که برایت هزینه میکنیم». لبخند میزنم و با خودم میگویم چقدر من ناسپاسم که دارم این همه زحمت پدر و مادرم را با سینوسی درس خواندن به باد میدهم. مادرم ادامه میدهد که زن دایی میگوید: «دخترش خیلی پیشرفت کرده، ترازها و درصدهای آزمونش افزایش پیدا کرده است. من و پدرت نگرانیم و میترسیم که قبول نشوی و به همین خاطر افسرده شوی. این را بدان که ما حاضریم هر کمکی به تو کنیم تا بتوانی در کنکور قبول شوی». در پاسخ میگویم: «من که مشکلی ندارم اما مادرم اصرار میکند و به هیچ عنوان قانع نمیشود.
پدرم حرف مادرم را تأیید میکند و طبق روال همیشگی کارنامه آزمون را آورده و شروع به تحلیل درصدها میکنند». بابام اینطور جملاتش را ادامه میدهد: «دفعه قبل فیزیک را ۴۹ درصد پاسخ داده بودی و این دفعه ۴۹.۸ درصد. این یعنی نسبت به دفعه قبل تقریباً ثابت ماندهای و پیشرفت نکردی. تازه اینکه چیزی نیست دفعه قبل شیمی را ۶۸.۴ درصد پاسخ داده بودی اما این دفعه ۵۹ درصد و این یعنی پسرفت». تمام حرفهایشان این است که اگر بخواهی به همین روال ادامه دهی، در نهایت شیمی را صفر میزنی و در بقیه درسها هم ریزش درصدها شروع میشود. از کلکل کردنهای پدر و مادرم خسته میشوم و از جای خودم بلند میشوم که به داخل اتاق برگردم. پدرم هنوز هم مشغول صحبت است تا آخرین کلماتش را با رسیدنم به اتاق بشنوم. او همچنان از نگرانی خودش و مادرم میگوید و اینکه حسابی درس بخوانم که موفق شوم چون پدرم دوست ندارد جلوی همکارش کم بیاورد و بگوید فرزندم نتوانست در کنکور قبول شود. فرزند همکار پدرم، پزشکی را قبول شده بود و به همه شیرینی داده بود. حالا فکر میکنم که پدر من هم دنبال یک فرصت است که شیرینی قبولی مرا پخش کند و مرا به افتخار بزرگ زندگیاش تبدیل کند.
آخرین کلماتی که میشنوم این است که: «برو با تمام دقت درس بخوان تا شیرینی قبولیات را بین همه پخش کنیم». به اتاقم برمی گردم و به کتاب تست زیست را باز میکنم که تستزنی را شروع کنم. از سؤال شماره ۲۵ شروع میکنم. سؤال ۲۵.۲۶، ۲۷.۲۸ و ۲۹ را که پاسخ میدهم، فقط سؤال ۲۸، درست از آب درمیآید و این یعنی از ۵ سؤال ۴ تا تست را اشتباه پاسخ دادم. ترس وجودم را در برمیگیرد. تست ۳۰ ضربه نهایی را بر من میزند زیرا این تست را هم اشتباه جواب دادم و ناگهان روحیه خودم را میبازم و این جمله مثل یک فایل ضبط شده در ذهنم تکرار میشود: «لابد مامان یک چیزی میداند که نگران من است و حتماً درصدهای کنکورهای آزمایشی نشان میدهند که امیدی نباید به آینده داشته باشم و کار برای من تمام است و فکر کنم باعث سرافکندگی پدرم شوم و او هیچوقت به آرزوی پخش شیرینی قبولی من در پزشکی نرسد».
خوش به حال دختر دایی که در حال پیشرفت هست و اگر همین طور ادامه دهد قطعاً به رتبه خوبی در کنکور میرسد و رشته مورد نظرش را قبول میشود، اما من چی؟ من تا سال یازدهم خیلی خوب بودم و معدلم بالای ۱۹ ونیم بود اما نمیدانم چرا این مدتی که تصمیم گرفتم برای کنکور بخوانم ذرهای پیشرفت نکردم و جز حس منفی و ترس، هیچ حس دیگهای ندارم. چرا حس خوب و خیالپردازیهایم پاسخ نمیدهد؟ من بیلیاقتم که درس خواندنم، کلکسیونی از افکار منفی و پسرفتهای مداوم شده. حتماً پیشانینوشت من هم همین است که تا آخر عمر، پشت کنکور باقی بمانم وگرنه همیشه بچه زرنگ کلاس بودم و امتحانات مدرسه را ۲۰ میشدم و به خاطر همین هم هست که پدر و مادرم طاقت ندارند بعد از این همه سال موفقیت و اولین بودن در کنکور قبول نشوم و دلشان بشکند و خستگی به روی دوش آنها بماند. آلان دیگه نزدیک به زمان شام خوردن هست و امروز هم نتوانستم درس بخوانم. امیدوارم فردا که از خواب بیدار میشوم این جنگهای درونی تمام شود تا بتوانم برنامهام را اجرا کنم. من خیلی از شبها کابوس میبینم که در کنکور قبول نشدهام و خانواده مرا مورد لطف و محبت قرار نمیدهند. احساس تنهایی در آن کابوسها حتی وقتی از خواب هم بیدار میشوم با من هستند. این جنگ درونی هر روز به هنگام درس خواندن در من شروع میشود و امیدوارم تمام شوند تا بتوانم درس بخوانم و واقعاً نمیدانم چطور میتوانم از این افکار رهایی پیدا کنم.
بر اساس داستان زندگی آن داوطلب کنکور، شما کدام یک از این نمودارها را به عنوان درستترین عوامل اثر گذار روی زندگی او، انتخاب میکنید؟ معمولاً خانوادهها علاقمند که مدل شماره یک را انتخاب نمایند و بگویند همه چیز به خود دانش آموز بستگی دارد. مدرسهها مدل دو را درست میدانند. طرف داران قانون جذب و آموزشهای اشتباه در خصوص موفقیت (مثل کسانی که معتقدند اگر کاری را ۲۱ روز انجام دهی تبدیل به عادت میشود) یکی از مدلهای سه یا چهار را انتخاب میکنند ولی برای کسانی که مغزشناسی را گذرانده باشند و دید عمیقتری داشته باشند قطعاً مدل پنج و شش را درست میدانند.
من نیز دقیقاً بر اساس مدل پنج و شش، تفکرات مشاورهای خودم را بنا نهادهام و در قسمت پرسش و پاسخها، الگوی ذهنیام را اینطور بنا کردهام که در هر شرایط روحی که یک دانش آموز یا داوطلب کنکور قرار میگیرد، حتماً تحت تأثیر نمودار پنج یا شش میباشد. نمودار پنج و شش از این حقیقت مهم نیز رونمایی میکند که موفقیت یک مسئله شخصی نیست. بلکه تک تک عناصر موجود در جامعه، به اندازه خودشان میتوانند روی موفقیت یک فرد مؤثر باشند. دیدگاه من این است که موفقیت (به خصوص موفقیت در کنکور) یک اتفاق شخصی-فرهنگی است. یعنی یک شخص تحت تأثیر فرهنگی قرار دارد که میتواند او را موفق کند یا نکند.
بنابراین تمامی مطالب سایت کلبه مشاوره با همین دیدگاه فکری نوشته و تدریس میشوند و سعی میکنم که شخص را نسبت به فرهنگ اطرافش آگاه کنم تا بتواند خودش را بازشناسی کرده و ذره ذره به موفقیت نزدیکتر شود. پس اگر گاهی به راحتی دست از هدف میکشید و آن حرفهایگری در مطالعه را از دست میدهید یا به عبارت دیگر، تداوم و روند مطالعه را کنار میگذارید. در واقع آگاهانه زندگی نمیکنید و تبدیل به آدم آهنی میشوید و تحت تأثیر نمودار پنج یا شش هستید. لازم است بدانید که اکثر مواقع در اثر تکرار یک رفتار نادرست، همه پازلهای چیده شده فرو میریزند و لازم است از اول شروع کنید و بیخبر از وجود یک رفتار نادرست، باز هم آن را تکرار میکنید.
به قول معروف از یک سوراخ چند بار گزیده میشوید بدون آنکه تحلیلی از وضعیت خود داشته باشید، مجدد همان رفتار نادرست را تکرار کرده و فرایند قبلی رخ میدهد. پیش میآید که باورهای نادرستی در مورد خود پیدا میکنید زیرا نتایجی که میگیرید با آنچه انتظار دارید همخوانی ندارد. برایتان چیزهایی پُر رنگ میشود که ارزشی ندارد و اتفاقاً مواردی که نیاز است بسیار مهم باشند را جدی نمیگیرید. بعضی مواقع هم سوالاتی دارید؛ مثلاً چطور تفکرات یا خاطرات منفی که باعث حس تنفر نسبت به درس یا اتاق مطالعه شده را از بین ببریم؟ کنکور، باعث تنها شدن دانش آموز یا داوطلب کنکور میشود.
همین شرایط موجب رشد و پرورش افکاری در فضای ذهنی او میگردد که اگر آنالیز نشوند، میتواند روند درس خواندن او را تحت تأثیر قرار دهد. مجموعهای از این نیازها باعث شد تا این صفحه از سایت کلبه مشاوره را ایجاد کنم. برگهای که در آن به پرسش و پاسخ پیرامون مغز و عملکردش بپردازیم. در مورد خودتان و فکرهای منفیتان بنویسید، توضیحی در مورد آنچه در درونتان میگذرد بدهید و سپس آنالیز رفتاری شوید و با ارائه راهکارها به سطح زندگی خود بیفزایید. بنابراین میتوانید شرح وضعیت خود را از طریق فرم پرسش و پاسخ همین صفحه، بنویسید و ضمن تحلیل کامل رفتارهایتان، راهکارهای لازم را دریافت نمایید.
همانطور که می دانید، من روانشناس نیستم و نحوه آنالیز روحی و پاسخ دادن به پرسشهای شما، بر مبنای مدل فکری خودم از مطالعات شخصی و تجاربی هست که داشتهام. در واقع، نوع نگاه خود را در مورد پرسشهایی که میپرسید با شما به اشتراک میگذارم و امیدوارم مفید واقع شود.
یک سؤال: چرا سایت کلبه مشاوره، در مطالب و همچنین پاسخهای مربوط به پرسشها، از زبان ادبیاتی، واژگان مختلف و عبارتهای کمتر مرسوم در بین عموم مردم، بهره میبرد و به ندرت از زبان محاوره و رایج، استفاده میکند؟ جواب کوتاهش این میشود که یک ارتباط دو سویه بین زبان و قدرت تفکر وجود دارد. هرچه لغات متنوعتری برای انتقال مفاهیم بدانیم، تحلیل، پردازش و درک تجربهها، برایمان در سطح بالاتری انجام میشود. به همین منظور، کلبه مشاوره به سهم خودش میکوشد تا با استفاده از ادبیات کمتر تکراری، به پویش ذهنی خود و مخاطبانش کمک کند. جواب بلند این سؤال به همراه منابع و مآخذ آن هم بماند برای دوره خاص خودش.
کدوم مطلب سایت کلبه مشاوره در حال تکمیل شدنه؟
دوره «افکار منفی، مزاحم و تکرار شونده» در حال تکمیل شدن است.
چند مورد در خصوص پرسش و پاسخها (کلیک کنید) فایل های ضمیمه
برای آنکه پاسخ اصولیتر و دقیقتری دریافت کنید، توصیه میکنم به موارد زیر توجه فرمایید:
الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.
ب) لطفا پرسشهای مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.
پ) لطفا پرسشهای مربوط به روحیه را در همین صفحه بپرسید.
ت) روشهای مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب میآیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوههایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.
سلام من یک معلم رسمی مرد ۳۲ ساله دارای همسر و یک فرزند خردسال هستم. ۱۰ سال سابقه در آموزش و پرورش. بخاطر ارتقای مالی به سمت مشاغلی مانند کاسبی شاگردی و حتی فنی به عنوان شغل دوم رفته ام اما به دلایلی موفقیت چندانی نداشتهام. مدت زیادی است که رشته پزشکی به چند دلیل از جمله شأن اجتماعی و نفوذ درآمد نسبتا بالا و تضمین شده و دست یافتن به اون حس علم دوستی خودم و داشتن حس مفید بودن و … ذهن من را خیلی به خودش مشغول کرده است. مطالب سایت شما را در مورد این رشته مطالعه کردم. در خودم میبینم که میتوانم پزشکی قبول شوم اما این که با این سن و سال چگونه با دانشجویانی که چندین سال از من کوچکترند هم کلاس شوم، یا اینکه من دارم بخاطر درآمد وارد این شغل می شوم و خواه ناخواه خیلی زود اساتید و دانشجویان این موضوع را متوجه میشوند و ممکن این برچسب به من زده شود که فلانی عشق پزشکی را ندارد این افکار مانع اقدام من شده است لطفاً راهنمایی بفرمایید در صورت قبولی با این افکار و این شرایط چگونه باید روبرو شد؟ سپاس فراوان
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. قبل از پاسخ شما، به بهانه این پیام، یک بار دیگر این موضوع را یادآوری کنم که سایت کلبه مشاوره تحت هیچ شرایطی، هیچ عزیزی را نه به سمت شغل و رشتهای هدایت میکند و نه سعی در طرفداری از یک رشته خاص دارد. هدف من از نوشتههایم در کلبه مشاوره، فقط آشنایی کامل با زیر و بم هر رشته + ساز و کار مغزمان برای زندگی است تا بر اساس شرایط واقعی تصمیم بگیرید که آیا آن شغل برای شما مناسب است یا خیر و سپس بیاموزید چطور با در دست گرفتن کنترل مغزتان به تداوم در مطالعه برسید. حالا وارد پاسخ شما بشویم که به صورت شمارهگذاری خواهم نوشت:
1- لطفاً به من درباره نگرانی یا نگرانیهای مربوط به همکلاسی شدن با افراد کوچکتر از خودتان بگویید تا با رفع آن نگرانیها، دغدغه مربوط به سن و سال را رفع کنیم.
در واقع وقتی شما به این موضوع اهمیت میدهید که همکلاسیها قرار است 10 سال یا بیشتر از شما کوچکتر باشند، با زبان بیزبانی دارید از یک سری نگرانی صحبت میکنید. نگرانیهایی که پشت پرده هستند و اذیتتان میکنند.
برای همین است که اگر میخواهید پرونده سن و سال را ببندید بایستی سراغ نگرانیها بروید و آن را روی میز گذاشته و حل کنید.
2- فرض کنیم که به شما برچسب بزنند که عاشق پزشکی نیستید، از این لحظه به بعد چه اتفاقی در زندگی شما خواهد افتاد؟ برایم از نگرانیهای خود صحبت کنید. موفقترین باشید.
سلام من همش در حال مطالعه که هستم قبل یا بعدش چیزی که ذهنم رو مشغول میکرد برای خیالبافی رشته و دانشگاه بود که رتبه خوب آوردم کدوم دانشگاه برم یا چه رشته ای برای من مناسبه ولی الان تلنگری برام ایجاد شد که متوجه شدم من دارم برای دانشگاه آماده میشم در حالی که الان نیاز ندارم.
تنها چیزی که نیاز دارم آماده شدن برای امتحانه کنکور من نیاز دارم مستقل و شاغل بشم که برای هر دو نیازم باید کنکور قبول بشم تا مجوز ورود به دانشگاه رو داشته باشم مسیر های دیگه ای هم هستن ولی برای من اولین و تنها مسیر کنکوره بخاطر هم راستایی با نیاز های دیگه ام حالا که به این درک رسیدم من نیاز ندارم درموردم دانشگاه فکر کنکور خودمو با چالش تصمیم گیری خسته کنم پس این سوال برام ایجاد شده که چه جوری میتونم برای امتحانم آماده بشم؟
هدفم حل تعداد سوالات درست بیشتر باشه؟ یا اشتباه نزدن؟ چون یاد جمله ای از کتاب ای افتادم که گفته بودن یک پیانسیت مبتدی آنقدر کار میکنه تا درست بزنه ولی حرفه ای کار میکنه تا اشتباه نزنه ولی این کارم فشار و بار اضافی زیادی داره چه تلاش برای اشتباه نزدن چه درست زدن آدم درست بزنه ممکنه اعتماد کاذب بگیره روی اشتباه ات تمرکز کنه نا امید بشه حتی فکر کردن بهشم ادمو مضطرب میکنه پس این نمیتونه هدف یک دانش آموز برای امتحان باشه ولی من چه جوری میتونم امتحان خوبی بدم؟ همه مطالب رو بخونم تکرار و مرور داشته باشم مسلط بشم مدیریت زمان یاد بگیرم سرعت بالایی داشته باشم مدیریت بحران یاد بگیرم که لازمه همه شون حل تست زیاده پس من برای اینکه بتونم امتحان خوبی بدم نیاز دارم تستو سوالات زیادی حل کنم؟ اصلی تمرین هدف من باید حل تست زیاد باشه؟ درسته؟ چقدر نوشتن خوب بوده انگار دارم میفهمم.ممنونم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. در پیام شما مواردی وجود دارد که با شمارهگذاری به آنها اشاره میکنم:
1- از اینکه دست از تفکر درباره آینده برداشتهاید و تمرکز خود را روی وظیفه زمان حال گذاشتهاید، بسیار قابل ستایش است. مغز ما میداند که زندگی در زمان حال به معنای سختی و تحمل درد عملگرایی است و از این رو، هر بار سعی میکند با پرتاب کردن ما به گذشته یا آینده، از زمان حال خارج شویم و یادمان برود که موظفیم کار عملی انجام دهیم.
در حال حاضر شما به خوبی وارد این سطح از مهارت زندگی خود شدهاید که میتوانید زمان حال را با تمام فشارهای درونی مغز و ناسازگاریهایش با انجام وظیفههایی مثل خواندن، مرور کردن، تست زدن، رفع اشکال و هنر آزمون پُر کنید. این سنگینترین دستاوردی است که یک فرد میتواند در زندگی کسب کند که شما به خوبی چنین مهارتی را به دست آوردهاید.
2- اینکه از گفتن «به فلان رشته علاقه دارم»، «عاشق بهمان رشته هستم» و سایر عبارتهای مشابه عبور کردهاید و هم اکنون صحبت از نیاز میکنید، درجه بعدی ارتقای مهارتهای زندگی شماست. این به ندرت از زبان انسانهای دنیا شنیده میشود که بر حسب نیازهای شخصیتان زندگی را بچینید نه بر اساس علاقه که حاصل یک مشت خاطرات شیرین در گذشته است و معلوم هم نیست تا چه حد قابل تکیه کردن باشند.
اینکه بر محور نیازها حرکت میکنید، شما را به کلاس بالاتری از تفکر میرساند که نتیجه آن، عملگرایی بیشتر و تحمل دردهای عملگرایی است.
3- این را به خوبی میدانم که اکثر معلمها، مشاورین، والدین، دانش آموزان و کنکوریها، وقتی صحبت از تست میشود، آن را به دستهبندیهای مختلفی با عناوین من درآوردی مثل تست آموزشی، تست تثبیتی، تست پوششی، تست مروری، تست زماندار و… تقسیمبندی میکنند و سعی در به راه انداختن یک بازی خوشمزه واژگانی دارند تا ما را در انبوه این کلیدواژههای غیرعلمی سر در گم کنند اما در این شلوغ بازار، همیشه به اصل یادگیری چنگ بزنید. یعنی چه؟
فرض کنید من قصد دارم در رشته تجربی کنکور بدهم. الآن میخواهم فصل 1 زیست دوازدهم را یاد بگیرم. اگر سطحم به حدی باشد که با خواندن کتاب و درسنامه، مطلب را بیاموزم که همین کار را میکنم و اگر نه به کمک فیلم آموزشی از معلمی که با آن میتوانم خیلی خوب مطالب را بفهمم، یادگیری فصل 1 زیست دوازدهم را انجام میدهم. چه از روی کتاب و چه از روی فیلم، این کاری که انجام دادهام شروع ورود من به فصل 1 زیست دوازدهم است.
حالا در برنامهام در روزها و هفتههای آینده، زمانهایی را برای مرور مطالب فصل 1 زیست دوازدهم و همچنین زمانهایی را برای تستزنی این فصل در نظر میگیرم.
موقع مرور کردن این را میدانم که قرار نیست با یک مرور، همه چیز را حفظ شوم، پس رفتار وسواسی و هزار بار خواندن یک جمله را انجام نمیدهم و همچنین قرار نیست که هرچه دفعه قبلی بلد بودهام را الآن هم در ذهنم داشته باشم. قطعاً در هنگام مرور کردن متوجه فراموشی بعضی از جملات و مفاهیم فصل 1 زیست دوازدهم میشوم که اتفاقاً هدف از مرور هم همین بوده که بدانم کجاها را یادم رفته تا دوباره به ذهن بسپارم.
هنگام تست زدن نیز این را میدانم که قرار نیست یک دفعه روی همه مباحث مسلط شوم یا اکثر تستها را درست حل کنم. اتفاقاً قرار است این تستها بخش مهمی از یادگیری مرا تکمیل کنند. تا تست نزنم چرخه فهم و یادگیریام تکمیل نمیشود. وقتی تست میزنم هدفم این نیست که درصد حساب کنم یا زمان بگیرم که در چند دقیقه چند تست زدم بلکه هدفم این است که فرایند یادگیری را تکمیل کنم.
به خودم فرصت میدهم که تعداد تستهایم از فصل 1 زیست دوازدهم زیاد و زیادتر شود و قطعاً با مرورها و تستهایی که دارم، با گذشت زمان، چَم و خَم فصل 1 زیست دوازدهم به دستم میافتد و سرعتم بیشتر میشود. روزهای اول اکثر تستها را به کمک پاسخنامه میزدم ولی با زمان دادن به خودم و بدون اینکه بخواهم بین اصطلاحاتی مثل تست آموزشی و تثبیتی و پوششی و زماندار و… سرگیجه بگیرم، رفته رفته مسلطتر میشوم و همین تسلط باعث میشود که در زمان کمتر به تعداد بیشتری تست پاسخ دهم.
از طرفی، تکنیکهای هنر آزمون و مهارتهای تستزنی که باعث سرعت بیشترم میشود را هم یاد میگیرم و یکی یکی آن را در تستهای مختلف پیاده میکنم تا به تسلط برسم. همه اینها دست به دست هم میدهند تا با گذشت مدت زمانی مشخص، من در فصل 1 زیست دوازدهم به تسلط و تبحر برسم.
از اینها گذشته، من قطعاً نیاز به رفع اشکال دارم. برای همین بعد از مدتی که از خواندن، مرور کردن و تست زدن فصل 1 زیست دوازدهم گذشت، برای خودم زمان رفع اشکال از این فصل را تعیین میکنم تا به کمک فیلمهای موردی یا خواندن بخشهایی از درسنامه یا سؤال کردن از معلم زیست، ایراداتم را برطرف کنم و به سوادم اضافه کنم.
من تستهایم را تحلیل میکنم و اجازه میدهم پاسخنامه تستها مثل یک معلم کنکور به من یاد بدهند و فقط دنبال این نیستم که همه چیز با ایدههای کمال گرایانه دنبال شود. تست زدن برای محاسبه درصد نیست یا وسیله امتحان گرفتن از خودمان نیست، تست زدن قسمت مهمی از یادگیری است که در آن، مطالب درسی شفاف میشود، پاسخنامههایش مثل معلم یادمان میدهد، سوادمان عمق میگیرد و تکنیکهای تستزنی را تمرین میکنیم.
همانطور که در دوره هوش و استعداد نیز توضیح دادم، تمرین هدفمند لازمه موفق شدن است و تستزنی همان تمرین هدفمند است. همین چند روز یک فایل صوتی برای افرادی که مشاورشان هستم ارسال کردم درباره «جزییات». فکر میکنم شما و سایر مخاطبان محترم نیز اگر این فایل صوتی را بشنوند، میتواند کمک کننده باشد تا به جای درگیر شدن در اصطلاحات من درآوردی موجود در بازار کنکور، تمرکزتان روی رفتارهای ریزی باشد که موفقیت را میسازد. این فایل صوتی را زیر همین پیام میگذارم. موفقترین باشید.
رضا جدیدیجزییات؛ آنچه که مهم نمیپنداریم!
سلام من چند وقتیه زدم تو کار ارز های دیجیتال از وقتی وارد این بازار شدم خواب و خوراک به چند دلیل ازم گرفته شده ، اولیش زمانیکه که صرف تحلیل و چک کردن اخبار و خرید و فروش میشه دومیش بی خوابیه بعضی وقتا تا نزدیک 3 صبح بیدارم سومیش استرس زیاد و چهارمیش افسوس بیش از اندازه حتی سر سود کردن من وقتی توی سود هم هستم همش افسوس میخورم که چرا بیشتر نخریدم تا بیشتر سود کنم .
از چیزی که بیشتر از همه حرصم میگیره اینه که من پول خیلی کمی گذاشتم تو این کار و همین پول کم که متقابلاً سود کمی هم میده فکر و ذکر من رو درگیر خودش کرده ، با خودم گفتم در حالی که تو خونه نشستم و درس میخونم نهایت روزی یکساعت این کار رو هم انجام میدم ولی غافل از اینکه اینطوری نمیشه و باید برای این کار زمان بزاری و دائم در حال چک کردن باشی و وقتی نابلدی هم باشی که دیگه بدتر
من به خاطر یه جور حس بی ارزش بودن وارد این کار شدم از خودم خجالت میکشیدم که تو خونه جای گرم و نرم نشستم در حالی که بقیه میرن سر کار و سختی میکشن و پول درمیارن ، اوایل با این موضوع کنار اومده بودم ولی هر وقت که از بقیه پول میگیرم برای خرید لباس و وسایل شخصی اون حس بیشتر میشه الانم که داریم به عید نزدیک میشیم و اون حس بی ارزشی و بی غیرتی تو شدید ترین حالت خودش قرار داره همش با خودم میگم یه پسر تو این سن به جای اینکه کمک خرج خانوادش باشه شده سر بار و برای خرید یه لباس هم پول تو جیبش نداره .
راهی که به ذهن خودم رسیده اینه که ارز هارو به حال خودشون رها کنم و اصلا سمتش نرم تا بعد کنکور ولی با این حس سرخوردگی نمیدونم چیکار کنم ، ببخشید طولانی شد خیلی ممنون میشم راهنماییم کنید.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. در پیام شما موارد متنوعی وجود دارد که به ترتیب شمارهگذاری دربارهاش صحبت میکنم:
1- یک جمله را هر کجا شنیدید، دیدید و یا خواندید، ضربدرش را بزنید و از آنجا فاصله بگیرید؛ کدام جمله؟ «بیان فلان کار را بکن و راحت پول در بیاور». این جمله، خانمان سوزترین اتفاقی است که یک ایرانی از سن 15 سالگی به بعد در معرض آن قرار میگیرد. چرا به این جمله، صفت خانمان سوز میدهم؟ چون در دل همین جمله ساده، چندین آموزش اشتباه وجود دارد که هر کدامش به تنهایی یک زندگی را خراب میکند چه برسد به اینکه ترکیبی هم شده باشد. شاید بپرسید چه آموزشهای اشتباهی؟ در ادامه مینویسم:
الف) آن جمله، این ذهنیت را میدهد که یک سری شغلها در جهان هستند که بدون صرف وقت و انرژی و سرمایه، شما را به درآمد میرسانند. این یک دروغ فوق سنگین است که در ذهن ما جا میاندازند. هیچ شغل بیزحمتی در دنیا وجود ندارد. با مثال جلو برویم: الآن در بین نوجوانان و جوانان کشورمان، تب یوتیوبر شدن خیلی اوج گرفته است. تقریباً هر کسی صحبت از این میکند که گوشی را جلویت بکار و فیلم بگیر و شوت کن در یوتیوب و بعدش به دلار کسب درآمد کن.
همین نوجوان با تصور اینکه دیگر از کار راحتتر در دنیا نیست، یک ایمیل میسازد، وارد یوتیوب میشود و کانالی را با یک دکمه تأسیس میکند و گوشی را رو به رویش میگذارد و فیلم میگیرد و در یوتیوب منتشر میکند و منتظر این است که اتفاق مالی خاصی براش بیفتد اما حتی با انتشار 20، 30 و یا 40 ویدیو باز هم اتفاقی برایش نمیافتد.
او تازه متوجه میشود که باید ادیت فیلم یاد بگیرد، نور پردازی بداند، زاویه دوربین را بشناسد، منظم و طبق تقویم محتوایی خودش مطلب منتشر کند و این نظم را تا حد ممکن حفظ کند و تازه باید یک موضوع خاصی هم داشته باشد که بتواند علاقهمندان به آن موضوع را دور خودش جمع کند و از اینجاست که تازه پتکی به سرش میخورد که اوه! چقدر زحمت دارد و من نمیخواهم اینقدر زجر بکشم و همین میشود که طبق آمار منتشر شده، تنها 1 درصد کانالها در یوتیوب به درآمد میرسند و 99 درصد آنها یک روزی، یک جایی متوقف میشوند.
حالا همین یوتیوبر شدن را بیایید از این زاویه نگاه کنیم: یک یوتیوبری که به درآمد رسیده و انسان صادق و درستکاری است به شما که میخواهید تازه وارد یوتیوب بشوید چنین میگوید: برای یوتیوبر شدن اول از همه باید موضوع خاص خود را داشته باشی، بعد از آن باید ادیت فیلم و صدا را بیاموزی، نورپردازی و تصویربرداری هم مقداری از وقتت را میگیرد تا مسلط شوی و بعد از آن باید رو به روی دوربین بیایی و هفتهای یک ویدیو با ادیت مناسب و موضوع خاص خودت منتشر کنی.
همچنین حدود 3 ماه اول هیچ اتفاق خاصی برایت نمیافتد زیرا تو در حال محک زدن بازار هستی و تازه داری سبک خودت را پیدا میکند و با این 3 ماه کار کردن، تازه فهمیدی که چطور باید کیفیت محتوا و ویدیوی خودت را مخاطب پسندتر کنی تا بازدید بهتری بگیری و در نتیجه از ماه سوم تا ماه ششم، ماههای تغییر روند کیفیت و محتوای کانالت است و با ادامه این مسیر، در سال اول میتوانی به یک کانال مناسب برای درآمدزایی برسی.
حالا که این کانال به درآمدزایی رسیده، باید بدانی که درآمدت از روز اول زیاد نیست و معمولاً 3 ماه بعد از روزی که کانالت وارد چرخه درآمد میشود، اوضاع درآمدی مناسبی نداری و بعد از آن تازه اوضاع کمی بهتر میشود و با ادامه روند کانالت میتوانی انتهای سال دوم کانالت درآمد قابل قبولی داشته باشی. حالا سؤال روی میز این است که آیا حاضری این دو سال را بگذاری و به درآمد برسی؟ اگر بگویید بله مطمئنم که یوتیوبر قوی خواهید شد و اگر هم بگویید نه مطمئنم که واقعبینانه شغل آینده خودتان را خواهید یافت.
وقتی کسی میگوید: «کاری نداره، یه دوربین بکار جلوت و یه چهارتا فیلم بگیر و بنداز توی یوتیوب و به درآمد دلاری برس»، ضربدرش را میزنم. او رؤیا فروش است و زندگی در این دنیا با رؤیا نمیچرخد. من باید بدانم سختیهای یک شغل چیست تا با چشم باز آن سختیها را بپذیرم و آنگاه شانس موفقیت خودم را افزایش میدهم.
ب) آن جمله، این ذهنیت را میدهد که نباید زحمت زیادی بکشی و موفق بشوی. این ذهنیت از قبلی هم خطرناکتر است و متاسفانه به عنوان یک همیار، به خوبی بوی این ذهنیت را در بین نسل جدید کشورم میشنوم. آنها تمایل ندارند که مهارتی کسب کنند، وقت زیادی بگذارند و به تخصص برسند و برای رسیدن به درآمد، صبوری کنند.
البته تأثیر شبکههای اجتماعی را هم باید در نظر گرفت. معروفترین شبکههای اجتماعی دنبال محتواهای کوتاه و نوشتههای کوچک هستند. آنها تشویق میکنند که کوتاهتر بشویم و همین است که حوصله متنهای بلند، ویدیوهای طولانی و فایلهای صوتی مدتدار را نداریم و فقط میخواهیم سریع به همه چیز برسیم.
زحمت کشیدن، وقت گذاشتن، خاک بازار را خوردن و سایر موارد مشابه با آن، افتخار ما باید باشد در حالی که در ذهن جمعیت قابل ملاحظهای از نسل جدید کشورمان، اینها مایه ننگ هستند و باید یک ایدهای باشد که زود به درآمد بالا برسد و آنها میخواهند کاشف این ایده باشند.
پ) آن جمله، این ذهنیت را میسازد که من زرنگم و بقیه کسانی که زحمت میکشند، درک ندارند. برای همین من با زرنگی خاص، آن شغلی که باعث درآمدم میشود را پیدا میکنم. در این دوره و زمانه، باید با فکرت به درآمدت برسی و من بلدم. همین ذهنیت باعث میشود که در ایران، تعداد کلاهبردارها اینقدر زیاد است. چرا؟
چون من به عنوان یک جوان ایرانی، این ذهنیت را دارم که زرنگم و بلدم بدون مهارت و تخصص به درآمد برسم و چون این طرز تفکر را دارم یک آدمی هم پیدا میشود که روی این مدل فکری من سواری بکند و از من سوء استفاده کرده و گولم بزند و از من کلاهبرداری کند.
هر جا کلاهبرداری شد، مطمئن باشید یک بخش قابل توجهی از آنهایی که سرشان کلاه رفته همان کسانی بودند که تَهِ فکرشان این بوده که من زرنگم و بلدم بدون زحمت و با زد و بند به درآمد برسم.
همه اینها را نوشتم تا به اینجا برسم که اگر الآن احساس کلافگی دارید، به این دلیل است که گوشه ذهنتان، این تفکر اشتباه را جا انداختهاند یا جا انداختهاید که با ورود به دنیای ارزهای دیجیتال، با روزی یک ساعت کار، به درآمد مناسبی میرسم که حداقل خرج و مخارجم را در بیاورد. حالا واقعیت این شغل چیست؟
شما باید ابتدای امر، درک اقتصادی مناسبی کسب نمایید، مفاهیم اقتصاد خرد و کلان را به صورت کاربردی درکش کنید، کارکرد پول را درک نمایید، مفهوم تورم را متوجه شوید، قراردادهای بین کمپانیهای معروف دنیا و همچنین آینده دنیا را از نظر سیاسی بتوانید تحلیل کنید و تازه با آموختن اینها به درک روانشناسی خرید و فروش بپردازید و به فهم عالی از مفاهیمی مثل طمع، صبر، جنبه شکست و سایر موارد از این دست را که مرتبط با بازار است، درک کنید تا موقع کار، با تسلط روی خودتان با فکر کار را جلو ببرید.
این مراحل را که طی کردید تازه باید مفاهیم تخصصی معاملهگری یا همان تریدری مثل حد سود و ضرر، مقاومت و حمایت، تحلیل تکنیکال، تحلیل فاندامنتال، نمودار خوانی، ارتباط بین بازارهای موازی و دهها کلیدواژه دیگر را بیاموزید.
پس از اینها، تازه باید روی نسخه دموی بازارهای مالی کار کنید تا آموختههای بازاری و روانشناسی خودتان را بارها تمرین کنید تا بتوانید به تسلط عملی روی روح و فکر خود برسید و اگر این مرحله را هم طی کردید حالا با سرمایه بسیار کم وارد بازار شوید و خرید را انجام دهید.
مثلاً اگر شما روی مفاهیم اقتصادی کار کنید، قطعاً این را خواهید دانست که ارزهای دیجیتال اصلاً مناسب کار نیستند هر چند در بازههای زمانی از سال، سود میدهند. چرا مناسب نیستند؟ چون وقتی مفاهیم سیاسی اقتصادی را درکش کنید خواهید دانست که ارزهای دیجیتال امنیت دنیا را به خطر میاندازد و به زودی یا برچیده میشوند و یا به کنترل بانکهای مرکزی در میآید و دوباره ارزش خودش را از دست میدهد.
شاید با طی کردن این مسیر، به این نتیجه برسید که در بازارهای مالی قاعدهمند کار کنید و با یک استراتژی مشخص در خرید و فروش، سیو سود مناسبی را در خرید و فروشهای خود داشته باشید.
از همه اینها گذشته، شما باید بدانید که شروع هر کاری بیشترین انرژی و زمان را میگیرد زیرا هیچ اطلاعات خاصی از آن شغل ندارید و به دست آوردن مهارت و روی ریل درست افتادن، به بیشترین انرژی و زمان نیاز دارد اما بعد از دست یافتن تخصص و مهارت، میتوانید با سرعت بیشتری تحلیلها را انجام داده و با صرف زمان کمتری به نتیجه دلخواه برسید.
یک بخش بزرگی از استرسها، افسوسها و به هم ریختگیهای شما به خاطر این است که روی روانشناسی معاملهگری به اندازه کافی مسلط نشدهاید و تسلطی روی مغزتان ندارید و کامل به هم میریزید پس اگر قرار است معاملهگر باشید، باید مسیر گفته شده را درست و علمی طی کنید تا نتیجه مطلوب بگیرید.
2- اینکه شغلی در خانه باشد یا بیرون از خانه، ارزش آن را تعیین نمیکند. اینکه شما در خانه بتوانید کسب درآمد داشته باشید هیچ ایرادی ندارد و ارزش کار شما را پایین نمیآورد. مهم نیست شغلتان در خانه است یا بیرون، مهم این است که با اصول و واقعیت و طی کردن مبانی علمی آن همراه باشد تا به ثبات فکری و درآمدی برسید.
با این حساب، بابت اینکه در خانه، مشغول کار هستید، احساس بدی نداشته باشید زیرا بیرون و خانهاش مهم نیست بلکه درک پیشنیازهای یک شغل و زمان گذاشتن برای تخصص است که اهمیت دارد.
3- شما برای اینکه به ثبات مناسبی از نظر درآمد برسید، قطعاً زمان میبرد و در این بازه زمانی تا رسیدن به آن درآمد، قطعاً مجبورید از دیگران کمی پول بابت خرجیتان بگیرید. این نشانه ضعیف بودن یا پایین بودن نیست. مهم این است که شما در حال رشد هستید و میخواهید کار کنید. تنها ایرادی که به شما وارد است، آن است که واقعبینانه زندگی نمیکنید. حتی همین احساس سرخوردگی و تحقیر کردن خودتان هم از واقعیت بیرون نمیآید و دائماً در ذهنتان به مسائل نگاه میکنید.
به نظر میرسد که نیاز دارید واقعبین باشید و تحلیل واقعی از خودتان، درس خواندنتان و شغلتان داشته باشید. ما به واقعیتها نیاز داریم نه تخیل و تصویر درونی. انتظار دارم شما این واقعیت را درک کنید که در حال دست و پا زدن برای مستقل شدن از نظر درآمدی هستید و این از شما یک انسان با کلاس بالا میسازد درحالی که شما این موضوع را عامل تحقیر خود می دانید.
امیدوارم با واقعیت و به دور از سرزنش و تحقیر خودتان، زندگی عادی، کاری و تحصیلی خود را تحلیل کنید و به صورت واقعی زندگی نمایید چون اگر به واقعیت چنگ بزنید آنگاه هیچ دلیلی برای سرخوردگی نخواهید یافت زیرا از بالا که به خودتان نگاه میکنید، یک انسانی را میبینید که دارد برای کار و تحصیل تلاش میکند و هزینه موفقیت را میپردازد و این انسان ارزش افتخار کردن دارد. این را از روی دلداری نمینویسم این را از زاویه دید واقعیت برای شما نوشتم. واقعیت خودتان را ببینید تا زندگی سطح بالای خود را لمس کرده و با برطرف کردن مشکلات، ادامهاش موفقترین باشید.
سلام من شخصیت جالبی ندارم! هیچ کاری رو به انتها نمیرسونم هیچوقت. اوایل با کلی انگیزه استارت میزنم اما بعد یه مدت ازش زده میشم و رها میکنم و میرم سراغ یه کار دیگه.
من از کلاس چهارم کلاس زبان رفتنو شروع کردم اما سه بار رها کردم و بعد یه مدت به تشویق دوستام دوباره به مسیرش برگشتم، کلی زمان گذاشتم و هزینه کردم اما الان چیز زیادی از زبان حالیم نیست! چون بارها بینش وقفه انداختم.
این قضیه واسه کنکورم صادق بوده، من از سال دهم آزمون دادن و درس خوندنو واسه کنکور شروع کردم اما بعد چند آزمون خسته شدم و دیگه نرفتم، حتی از اواخر سال یازدهمم مدرسه رفتن و درس خوندن واسه امتحاناتش دلمو زد و دیگه درس نخوندم مدرسم یکی در میون رفتم. هرکاری کردم که برگردم به مسیر ولی نشد. مدرسه، مشاور، کتابام، محیطی که درس میخوندم همه اینا رو تغییر دادم ولی بازم برنگشتم به مسیر.
چرا من هیچوقت نمیتونم تا ته یه راهیو برم؟ همیشه نصفه نیمه رها کردم و شکست خوردم. با اینکه تو اکثر اوقات توانایی و استعداد انجام اون کارو داشتم اما فقط از سر تنبلی یا تکراری شدن اون کار بیخیالش شدم و رفتم دنبال یه تجربه جدید.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. سؤالتان تک جوابی نیست و ممکن است افرادی در وضعیت مشابه شما، به دلایل مختلفی، این رفتار را بروز دهند. در ادامه، چند حالت مختلف روی دادن این رفتار را به شمارهگذاری توضیح میدهم و ممکن است به یک یا چند دلیل زیر، این مدل رفتاری را دارید.
1- افرادی که در خانوادههای بدون چالش بزرگ میشوند، تمایل کمتری برای جنگیدن برای زندگی از خویش نشان میدهند. فرض کنید یک فرد از همان کودکی متوجه میشود که همه امکانات و خواستههایش بدون اینکه مذاکره یا سختی زیادی را تحمل کند، برآورده خواهد شد. پدر و مادر در خدمتش هستند تا حتی با وجود وضع مالی متوسط، باز هم اجازه ندهند که فرزندشان در انتظار خواستهای باشد یا برای دست یافتن به یک وسیله، برنامهریزی مالی کند و یا دغدغه خرید چیزی را داشته باشد.
چنین انسانی وقتی بزرگ میشود، این مدل فکری را دارد که روزگار هم همینطور است و با کمترین زحمتی باید به هر خواستهای رسید اما متأسفانه فرمول روزگار با فرمول خانواده کاملاً متفاوت است. در دنیای واقعی، همیشه کمتر مساوی زحمتتان نتیجه میگیرید یعنی خیلی بیشتر از آنچه نیاز است باید زحمت بکشید تا به چیزی که میخواهید برسید.
در این دنیا، چیزی به راحتی آماده نمیشود و برای ذره ذره خواستهها و نیازهایش خویش، نیاز به برنامهریزی و عملگرایی دارید. اولویتبندی نیازها، به عقب انداختن برخی خوشیها و جلو انداختن بعضی از دردها را باید به جان بخرید تا خواستهای را کسب نمایید.
با این اوصاف، افرادی که در زندگی مصنوعی بزرگ شدهاند (منظورم خانوادههایی که همه خواستههای فرزندشان را در کمترین زمان ممکن و بدون به سختی افتادن فرزند آماده کردهاند)، قطعاً رفتاری که در آینده نشان میدهند، رها کردن نصفه نیمه کارهاست زیرا آنها برای سختی کشیدن آموزش ندیدهاند و این طرز تفکر را ندارند ماهها و سالها زحمت بکشند تا یک مهارت را کسب کرده و به خواستهای برسند.
2- انتظارات پیش از شروع میتواند باعث رها کردن کارها در میانه راه باشد. فرض کنید من دانشآموز کلاس چهارم هستم و انتظار دارم که در مدتزمان 2 ماه، زبان انگلیسی را به طور کامل صحبت کنم و خاطراتم را به زبان انگلیسی بنویسم. با این انتظار وارد کلاس زبان میشوم و 2 ماه میگذرد و من تازه میتوانم برخی از واژگان ساده را بنویسم و تلفظ کنم. این نتیجه با انتظار من هماهنگ نیست در نتیجه مرا دلسرد کرده و از ادامه راه انصراف میدهم.
همین ماجرا را برای کنکور هم داریم. من انتظار دارم که بعد از یک هفته تست زدن، همه درصدهایم بالای 90 درصد باشد اما بعد از یک هفته به چنین انتظاری نمیرسم و دلسرد و ناامید میشوم و کار را کنار میگذارم.
انتظارات پیش از شروع به مانند خیس کردن چوب است و حالا هر چه کبریت بزنید، آن چوب، شعله نمیگیرد. انتظارات پیش از شروع، مرگ قبل از تولد است. من سالهاست که قبل از شروع کارهای جدید، هیچ انتظاری ندارم و با خودم میگویم: باید داخل کار برویم تا ببینیم چطور پیش میرود. من رؤیا و تصوری از آینده نمیسازم و تمرکزم فقط روی این است که الآن باید چه کنم.
من را کلاس زبان ببرید، تصوری از این نخواهم ساخت که چه موقع مسلط میشوم و یا چه زمانی میتوانم به انگلیسی صحبت کنم بلکه میگویم: باید وارد کلاس شوم و قدم به قدم با آن برخورد کنم تا ببینم واکنشم چیست و چطور میتوانم خودم را بهتر کنم.
مرا پشت کنکور بنشانید، هیچ ایدهای ندارم که چه موقع به سواد لازم برای قبولی میرسم چون باید برنامه اجرا کنم و واکنشم به فصلها مشخص شود. علم هیچ فرمولی ندارد که بگوید من چه موقع قبول میشوم چرا فرمولی ندارد؟ چون واکنش هر فرد به یادگیری متفاوت است. گاهی فصلی را با 300 تست راه میفتم و گاهی فصل دیگری را باید چند سری فیلم و جزوه خوانی را در پیش بگیرم تا به تسلط برسم.
روی پیشانیام نوشته نشده که چطور پیش خواهد آمد حتی نمرههای مدرسه هم توضیحی نخواهند داد که وضعیت من در کنکور چطور خواهد بود برای همین است که خیلی از شاگرد اولها و معدل بیستیها در کنکور به هم میریزند و دچار ناامیدی شدید میشوند چون گمان میکردهاند که نمرههای مدرسه به معنی تسلط در تستزنی است.
با این توضیحات، میخواهم به اینجا برسم که انتظارات پیش از شروع را در خود از بین ببرید چرا که مرگ قبل از تولد را به بار خواهد آورد. برای همین یکی از دلایل بروز رفتار رها کردن کارها وسط راه، همین انتظارات پیش از شروع است.
3- کمالگرایی هم میتواند باعث نصفه نیمه گذاشتن وظایف باشد. کمالگراها همیشه شرایط را در بالاترین سطح خودش میخواهند. مثلاً من کمالگرا هستم و میگویم: بهترین کتاب برای درسنامه، با کیفیتترین کتابها برای تستزنی، با ارزشترین ویدیوها برای یادگیری، زود یادگرفتن هر مبحث، فراموش نکردن ابدی هیچ نکتهای، دانستن همه نکات قبل از شروع، یادگیری فقط با یک بار خواندن، سرعتیترین مطالعه دنیا، بالاترین درصدها در کمترین زمان، مطالعه روزی فلان ساعت، بیداری رأس ساعت بهمان بدون تأخیر، آماده شدن وعدههای غذایی طبق زمان تعیین شده، نداشتن کار غیر درسی، نبودن عامل مزاحم، خواندن بدون خستگی، جلوتر بودن از همه کنکوریها، کارنامه 100 در همه درسها و…
ایدههای کمالگرایی برای این دنیا قفل است. کار نمیکند، جواب نمیدهد. همه ما دوست داریم که همه چیز در بالاترین سطح خودش باشد ولی دنیای ما، دنیای محدودیتها و نسبیتهاست. اینجا نمیتوانید کمالگرا باشید و به زندگی خوبی برسید. با این توضیحات اگر کمالگرا باشید هم یک روزی یک جایی، کار را رها میکنید.
4- عدم پذیرش تکرار باعث دلزدگی، خستگی و فرار از ادامه آن کار میشود. اکثر ما هنوز فکر میکنیم که باید جلوی تکرار را گرفت و زندگی را از یکنواختی خارج کرد. میترسیم از اینکه زندگی در یک چرخه تکراری وارد شود و دست به هر کاری میزنیم که آن را عقب بیندازیم حال آن که خواهی نخواهی زندگی با تکرار همراه خواهد شد و گریزی از آن نیست.
اگر در این دنیا نیاز به مهارت، شغل، اهداف مالی، جایگاه اجتماعی، شهرت، محبوبیت، اثرگذاری، سطح زندگی مناسب و… دارید، تکرار را به آغوش بکشید. تکرار عامل اصلی دست یافتن به هر آنچیزی است که اسمش را موفقیت میگذارید.
من میخواهم زبان انگلیسی یاد بگیرم؟ راهش پذیرش تکرار است؛ یعنی از نظر ذهنی این را قبول کنم که هر روز، مدتی از زمان روزم را صرف انجام یک سری تکالیف و وظایف تکراری مثل حفظ کردن لغت، یاد گرفتن گرامر، جملهسازی و … کنم.
آیا قصد دارم در کنکور موفق شوم؟ تکرار را باید بپذیرم؛ یعنی هر روز، یادگیری، مرور، تستزنی، رفع اشکال و اجرای هنر آزمون. تکرار مرا بالا و بالاتر میبرد. متخصص میکند، زبردست میشوم، قدرتمند میگردم و به آنچه میخواهم دست مییابم.
تکرار زمینه ایجاد تخصص و مهارت را فراهم میکند. مهم نیست چه شغلی دارید، هر چه بیشتر تکرار کنید، موفقتر میشوید. دنبال ایدههای تنوعطلبی یا ترس از تکرار نباشید. به شخصه معتقدم همه ما یک روزی یک جایی میپذیریم تسلیم تکراری بودن دنیا شده و از آن به نفع خودمان استفاده کنیم فقط یکی همین حالا این را میپذیرد و دیگری سالها میجنگند تا از تکرار فرار کند اما دست آخر میپذیرد که اساس این دنیا بر تکرار است.
5- اگر درد عملگرایی را نپذیرید، یک روزی یک جایی کار را رها میکنید. هر کاری به اندازه خودش دردناک است زیرا بخش بزرگی از مغز ما برای موفقیت طراحی نشده و تمرکزش فقط بر زنده ماندن است. ما فقط با بخش کوچکی از مغزمان معنی انسانی موفقیت را درک میکنیم برای همین دو تضاد دائمی در زمان اجرای وظایف مرتبط با موفقیت داریم: یکی آن که با انواع احساسات به ما حمله میکند تا جلوی اجرا را بگیرد و یکی آن که با منطق میگوید برای زندگی انسانی به فلان خواسته باید برسی.
همین تضاد، زمینه را برای دردناک شدن عملگرایی فراهم میکند. درس خواندن سخت است زیرا بخش بزرگی از مغزمان موافق نیست که انرژی مصرف کنیم و زمان بگذاریم تا موفق شویم. همین است که دردناکی درس خواندن را میچشیم و به آشوب درونی خود پی میبریم.
اگر قرار باشد شلاق بخوریم، اول صف میایستید یا آخر؟ من اول میایستم چون وقتی قرار است دردی را تحمل کنم، به خودم یاد دادهام که همان اول دردش را تحمل کن زیرا عقب انداختنش، بر شدت دردش میافزاید. اگر آمپول بخواهیم بزنیم، عقبش میاندازید یا اولین نفر میزنید؟ من اولین نفر میزنم زیرا درد را عقب نباید انداخت.
تمام ایدههای موجود در روانشناسی موفقیت مثل مدیتیشن، مراقبه، آب دادن گلها، قدم زدن، تنفس دیافراگمی، جملات مثبت تأکیدی، فایلهای انگیزشی، عکس نوشتهها، فنگ شویی، سابلیمنیال، ماجرای جذب و امواج و هزار داستان دیگر، همگی بی آنکه خبر داشته باشند، دنبال ایدههایی برای به کاهش دادن یا از بین بردن درد عملگرایی هستند و برای همین است که همه این روشها در بلندمدت شکست میخورند و کار نمیکنند.
درد عملگرایی را نه میتوان از بین برد و نه کاهش داد زیرا این درد از ذات مغزی میآید که برای موفقیت، حاضر نیست خرج کند. این درد را فقط باید پذیرفت و سر صف ایستاد و شلاقش را خورد. آیا شما درد کارها را میپذیرید؟
6- خیلیها به دلیل آنکه نمیدانند چه هزینههای روحی روانی باید بپردازند تا به انتهای یک مسیر برسند، یک روزی یک جایی آن کار را رها میکنند. مثلاً وقتی قرار است پزشک شوم، سبک زندگیام تفاوت بسیار زیادی با وقتی دارد که میخواهم آرایشگر شوم. از خیلی چیزهای زندگیام برای مدتی مشخص باید بزنم تا آن هدف را بسازم.
مسخره شدن، تحقیر شدن، حرف شنیدن، طعنه و کنایه و دل شکستن نیز بخشی از همین هزینههاست. آیا من لیستی از هزینههایی که باید بپردازم تا کاری را به ته برسانم را میدانم و حاضرم آنها را قبول کنم و ادامه دهم؟
7- زندگی نکردن بر اساس نیاز باعث رها کردن کارها در نیمه راه میشود. وقتی هر کلاسی و دورهای را فقط بر اساس احساس یا حرف دیگران انتخاب کنیم و هیچ نیاز شخصی را در نظر نگیریم و هر بار به یک جهت برویم، نتیجهای جز جمع شدن یک مشت کار رها شده نخواهد داشت.
8- تفکر طولانی مدت نداشتن هم باعث انصراف دادن از ادامه راه میشود. وقتی من به این نتیجه نرسیدهام که باید مدتزمان مناسبی را بگذارم تا به هدفی برسم، وسط راه با خودم میگویم: خستهام و نمیتوانم و نمیخواهم ادامه دهم.
دلایل بسیار زیادی میتواند باعث رها کردن کارها شود. من 8 مورد از پر تکرارترینهایش را نوشتم تا جرقهای بخورد و ذهنتان فعال شود و به این فکر کنید که در زندگی شما دقیقاً چه مورد یا مواردی باعث رها کردن کارها در وسط مسیر میشود.
هر موردی راهحل اختصاصی خودش را دارد که با درک آن، میتوانید این چالش رها کردن را کنار گذاشته و سبک تازهای از زندگی را آغاز نمایید. موفقترین باشید.
سلام من پشت کنکوریم و تصمیم گرفتم برای با روحیه موندنم هفته ای سه جلسه حدود 2 ساعته رو باشگاه برم و با رفقا دور هم باشیم و هم ورزشی کنیم هم از حال و هوای یکنواختی خارج بشم و بتونم روحیمو تا کنکور نگه دارم چون حس میکنم اگه همش یه دم بخوام بخونم اونوقت برسم بعد عید کم بیارم و جا بزنم نمیخوام بخاطر کم آوردن روحی ول کنم کارو به نظرتون ایده خوبی دارم؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. موارد مهم در پیامتان را با شمارهگذاری توضیح خواهم داد:
1- آیا ما به ورزش نیاز داریم؟ بله قطعاً به ورزش نیاز داریم به خصوص تمریناتی که روی تقویت مچ دست، بازوها، سرشانه، عضلات گردن، کتف و فیله کمر تمرکز داشته باشد تا بتوانیم مدتزمان نشستن خود را متناسب با نیاز کنکور افزایش دهیم و خستگی جسمی نداشته باشیم و از سوی دیگر، سلامت کلی بدن را حفظ کنیم.
2- آیا ورزش کردن باعث روحیه دادن به یک کنکوری میشود؟ ورزش کردن به تنهایی نمیتواند باعث روحیه دادن بشود و قطعاً نیاز به عوامل دیگری هست. عواملی که من اینطور معرفیاش میکنم: «روحیه در هر کاری، از جنس پیشرفت در آن کار است». یعنی چه؟ با مثال توضیح میدهم.
فرض کنید من وزنهبردار هستم و برای روحیه گرفتن، کتابهایی با موضوع رشد شخصیت و اراده و… بخوانم. آیا این کتاب خواندن به تنهایی باعث روحیه گرفتن من میشود؟ خیر زیرا در کنار این کتاب خواندن به عواملی مثل خواب منظم، رژیم غذایی مناسب، بدنسازی و همچنین تمرینهای هدفمند که مرا به آمادگی جسمانی لازم برای ثبت رکورد برساند، نیاز است.
بنابراین هر کاری که میکنم باید در راستای پیشرفت در وزنهبرداری باشد. اگر آن کتاب خواندن باعث پیشرفت در وزنهبرداری شود و در کنارش دهها عامل مؤثر دیگر را هم انجام دهم حالا یک پکیج حفظ روحیه دارم. اگر فقط کتاب بخوانم و انتظار داشته باشم که با کتاب خواندن روحیهام را حفظ کنم و سایر کارها را انجام ندهم، قطعاً روحیهای هم حفظ نمیشود و فرو میریزد.
مثال دیگری میزنم. تصور کنید که من یک کافیشاپ دارم و میخواهم روحیه خودم را حفظ کنم. آیا ورزش کردن یا کتاب خواندن به من روحیه میدهد؟ میتواند مفید باشد ولی باید در کنارش به فکر ایدههایی از جنس پیشرفت در شغل کافیشاپ باشم. مثلاً من چرا کافیشاپ زدهام؟ برای اینکه به درآمد برسم. برای آنکه به درآمد برسم به چه عواملی نیاز دارم؟
یکی ادب و احترام به مشتری، یکی دیزاین و طراحی خوب کافه، یکی موقعیت جغرافیایی خود کافه از نظر مشتری خور بودنش، یکی کیفیت نوشیدنیها و کیکها، یکی فضا و عطر و بوی کافه و چیزهایی از این دست.
حالا اگر من کارهایی در راستای موارد گفته شده در پاراگراف بالا را انجام بدهم مثلاً پیج اختصاصی کافیشاپم را در اینستاگرام باز کنم، از مشتریهایم خواهش کنم مرا فالو کنند و از طریق همین مجازی، مشتریهای بیشتری پیدا کنم و از سوی دیگر، دنبال ظاهر و فضای مطلوبتری برای کافه باشم و سایر ایدههای دیگر، چه اتفاقی میافتد؟ به درآمد بیشتر میرسم. همین درآمد بیشتر، روحیه مرا برای ادامه راهم نگه میدارد.
با این توضیحات، روحیه گرفتن در شغل کافیشاپ از جنس پیشرفت در این کار است و هر چه پیشرفتم بیشتر باشد، روحیه من هم بالاتر است. اگر همان ورزش کردن و کتاب خواندن به پیشرفت در شغل کافیشاپ منجر شود، به اندازه خودش مؤثر است و اگر نه که هیچ تأثیری ندارد و تازه اگر فقط ورزش کنم یا کتاب بخوانم و سایر عوامل اثرگذار را انجام ندهم که باز هم تأثیر زیادی نخواهم دید زیرا عوامل مؤثر در افزایش درآمد را انجام ندادهام و پیشرفت در شغلم رخ نداده؛ پس چرا باید روحیه داشته باشم؟
برگردیم به موضوع شما، آیا روحیه برای درس خواندن میخواهید؟ روحیه برای درس خواندن از جنس پیشرفت تحصیلی است.
اگر ورزش کنید به آمادگی جسمانی میرسید و قطعاً شرایط جسمی مناسبی برای اجرای برنامه با ساعت مطالعه بالاتر خواهید داشت ولی این فقط آمادگی جسمانی است و تا زمانی که از نظر ذهنی و تفکری، ارتقا نیافته باشید، آن آمادگی جسمی به شما کمکی نخواهد کرد. به طور مثال اگر مغز را بشناسید، بازیهای احساسی و خاطرهای آن را درک نمایید و سپس درد عملگرایی را به جان بخرید و هزینههای هدفمندی را بپردازید و تحت هیچ شرایط احساسی-خاطره ای چسبیدن خود به میز تحصیلی را از دست ندهید و سلسله رفتارهای نادرستی مثل استرس، ترس، کمالگرایی، وسواس و… را در خود درمان نمایید، آنگاه آن آمادگی جسمانی حاصل از ورزش در کنار این مهارت ذهنی و تفکری قرار میگیرد و پیشرفت تحصیلی را به وجود میآورد.
حالا چرا این همه توضیح دادم؟ چون یک چالش با پرسشتان دارم. در واقع با خواندن پیامتان، این مفهوم در ذهنم نشست که شما فکر میکنید با باشگاه رفتن و بودن در جمع دوستان و کمی فاصله گرفتن از جو کنکور و گپ زدن با آنها باعث حفظ روحیهتان خواهد شد.
برای همین این توضیحات را دادم که بگویم اگر دنبال حفظ روحیه در کنکور هستید به فکر پیشرفت باشید. دانشآموز یا کنکوری که پیشرفت تحصیلی میکند، بالاترین روحیه را برای ادامه دارد.
به نظر میرسد که شما تمرکز خود را بر روی این گذاشتهاید که چقدر در خانه هستید یا چقدر تکبعدی در حال درس خواندن هستید و یا چرا زندگی یکنواختی دارم و از این موارد میترسید یا دستکم نگرانید که این در خانه بودن و یکبعدی درس خواندن و یکنواخت جلو رفتن باعث افت روحیه شود و برای فرار از این مشکل، ایدهای به نام باشگاه و بودن در کنار دوستان را دادهاید.
در حالی که لازم است تا تمرکز خود را روی اقداماتی بگذارید که منجر به پیشرفت تحصیلی میشود. در واقع، طرز تفکر شما این است که اگر فقط درس بخوانی و تنوع نداشته باشی، دچار افت روحیه میشوی. آیا واقعاً اینطور است؟ یکی از همان پیشرفتهای ذهنی- فکری، بررسی این موضوع است که آیا در خانه نشستن و فقط درس خواندن و داشتن یک زندگی یکنواخت باعث کاهش روحیه میشود؟
این سؤال و چندین سؤال دیگر را در بخش «کلکهای مشترک مغز» که از منوی بالای سایت در بخش توسعه فردی قابل مشاهده است را پاسخ دادهام و پیشنهاد میکنم فایلهای صوتی آن دوره را بشنوید تا همین ارتقای ذهنی-فکری که منجر به پیشرفت تحصیلی میشود را کسب نمایید و از یکنواختی، تکرار، در خانه ماندن و درس خواندن و موارد از این دست نترسید و تازه افتخار هم بکنید که مدتی از زندگی خود را به صورت یکبعدی مشغول ساختن آینده خویش هستید.
شما به این پیشرفتهای ذهنی-فکری بسیار نیاز دارید تا زندگی خود را در سطح بالاتری بنا کنید و با افق وسیعتری به پیرامون خود بنگرید و اسیر آموزههای نادرست نشوید که بابتش بترسید و دنبال راهحلهای کم کارآمد یا ناکارآمد باشید.
در انتها، آیا من مخالف باشگاه و ورزش کردن هستم؟ خیر به هیچ وجه هر چند ورزش خانگی را توصیه بهتری میدانم ولی با این حال چه در خانه و چه باشگاه، حتماً ورزش را انجام دهید زیرا ورزش را برای آمادگی جسمانی میخواهیم چرا که آمادگی جسمانی باید در کنار آمادگی ذهنی-فکری قرار بگیرد و موفقیت شما را بسازد اما تمام صحبتهای من در این راستا است که از تکرار و یکنواختی نترسید زیرا پیشرفت تحصیلی میآورد و پیشرفت تحصیلی هم روحیهتان را میسازد.
امروز از تکرار و یکنواختی بترسید، ایدهتان باشگاه رفتن است و پس از مدتی خود باشگاه و جمع دوستان هم تکراری میشود و ایدهتان گشت و گزار در پاساژ است و بعداً، آن هم تکراری میشود و ایدهتان گشت و گزار مجازی میشود و آن هم که یکنواخت شد، ایدهتان فیلم و سریال است و آن هم که عادی شد، ایدهتان چه خواهد بود؟
امیدوارم توانسته باشم چالش اصلی را جا بیندازم تا بدانید کجا را باید اصلاح کنید (موضوع ترس داشتن یا نداشتن تکرار و یکنواختی) تا در چرخه ناتمام ایدههای نادرست گرفتار نشوید. موفقترین باشید.
درود من یک عادت بدی دارم و سالهاست که زندگیمو سیاه کرده. اگه در روز چند کار واسه انجام دادن داشته باشم استرس میگیرم و نمیتونم حتی یکیشونم انجام بدم! و واسه فرار از این استرس شدید میرم میخوابم. این قضیه خواب فقط یه فراره واسه من اما باعث شده به چشم خانوادم یک فرد تنبل باشم.
اگه صبح که بیدار میشم فقط یک کار داشته باشم انجامش میدم و دغدغه زمان نخواهم داشت اما اگه قرار باشه صبح زود برم بانک بعدش برگردم و درس بخونم بانکو میرم اما دیگه درس نمیخونم! چون میگم چند ساعت از روزم از دست رفته!
یا اگه قرار باشه شب برم مهمونی از صبح درس نمیخونم و همش استرس دارم چی بپوشم؟ کی حاضر بشم؟ چجوری رفتار کنم؟ با خودم میگم قراره چند ساعتم واسه مهمونی و حاضر شدن براش بره پس درس نخونم بهتره ولی تو همین حین یه حس عذاب وجدان میاد سراغم و میگه درس بخون و من برای فرار از این حس تا یک ساعت قبل مهمانی میخوابم.
همین قضیه باعث شده درس نخونم و روز به روز از درس و فضای اون دور بشم. وقتی میبینم آدمای دور و برم با اینکه خیلی دغدغه و مسئولیت دارن تو زندگیشون ولی به همه چی میرسن و موفقن حالم از خودم به هم میخوره که چرا من اینجوری نیستم! اینم اضافه کنم که من از بچگی آدم منظم و با برنامه ای نبودم هیچوقت. همیشه امتحاناتمو دقیقه ۹۰ میخوندم و بعد مدرسه به بازی و کارای دیگه میپرداختم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. با خواندن پیامتان به این نتیجه رسیدم که ریشه مشکلتان، کمالگرایی از نوع اهمیت کار است که البته دو تا بچه هم دارد و از قضا دوقلو هستند: یکی تفکر صفر یا صدی و دیگری هم بزرگنمایی.
برای آنکه از بالا بتوانید خودتان را تماشا کنید و به درک بهتری از طرز رفتار خود برسید، ادامه متن را بخوانید زیرا میخواهم نمایش فردی را بازی کنم که ریشه مشکل شما را دارد:
من یک انسان با این طرز تفکر هستم که معتقدم باید برای کاری که میخواهی انجام دهی، زمان و دقت کافی را به خرج دهی. مثلاً اگر قرار است بانک بروم و بعد از بانک خرید هم کنم و بعد از همه اینها برگردم و درس بخوانم، آن وقت حداقل یکی از این کارها با زمان و دقت کافی همراه نیست یعنی شاید بانک و خرید را با دقت و زمان کافی انجام دهم اما برای درس خواندن که وقت و دقت کافی در آن روز ندارم چون بخشی از زمانم را برای بانک و خرید مصرف کردهام.
من در چنین مواقعی، آن کاری را که برایش زمان و دقت کافی ندارم، حذف میکنم و انجامش نمیدهم تا اینطوری دچار بیکیفیتی و بههمریختگی نشوم. اصولاً من ترجیح میدهم در یک روز فقط یک کار برای انجام داشته باشم تا بدون فشار و استرس ناشی از زمان دقت کافی، بتوانم آن یک کار را با دقت بالا در زمان مناسب انجام دهم و نگران کار بعدی نباشم.
مثلاً وقتی قرار است شب به میهمانی بروم، تمایل ندارم در آن روز، کار دیگری داشته باشم زیرا خود این میهمانی به اندازه کافی برایم دغدغه ایجاد میکند و باید خیالم راحت باشد که زمان کافی دارم تا لباس و رفتار مناسب را انتخاب کرده و با دقت کافی برای جزء به جزء آن میهمانی وقت بگذارم. در نتیجه در چنین مواقعی، وظایف دیگر مثل درس خواندن را حذف میکنم زیرا وقت و دقت کافی برای درس خواندن در این شرایط ندارم.
از نظر من هر کار به اندازه کافی بزرگ و با جزییات است و نمیتوانم روزم را در اختیار چند کار قرار دهم زیرا اینطوری احساس عجلگی، استرس نرسیدن و یا کم کاری به من دست میدهد و حالم را خراب میکند.
آنچه نوشتم یک تصویر از بیرون بود تا بهتر بتوانید خود را تماشا کنید. در واقع با این توضیحات میخواستم دست روی این نکته بگذارم که شما هر کار را بسیار بزرگتر از آنچه هست تصور میکنید و به دلیل این بزرگنمایی، احساس میکنید به زمان بیشتر و دقت و تمرکز بالایی نیاز دارید زیرا این کار به هست و نیست شما گره خورده است. حتی ممکن است که این بزرگنمایی به شما حس نتوانستن یا از عهده کار بر نیامدن یا خسته شدن از آن همه کار و سایر احساسات مشابه را بدهد.
از سوی دیگر، تفکر صفر یا صدی به شما میگوید که یا یک کاری را انجام نده یا اگر خواستی انجام بدهی باید صد در صد وقتت را برایش بگذاری. مثلاً اگر صبح به بانک بروی، پس قسمتی از روزت را از دست دادهای و طبق تفکر صفر یا صدی، تو نباید درس بخوانی چون اگر قرار بود درس بخوانی باید کل روز را درس میخواندی.
همین قصه را برای شبهایی که به میهمانی میروید نیز داریم. چون قرار است شب به میهمانی بروی، پس نمیتوانی برنامهات را کامل اجرا کنی و در نتیجه طبق تفکر صفر یا صدی، نباید درس بخوانی.
حالا که شرح حال کاملی از آنچه در ذهنتان میگذرد را دریافت کردید، نوبت راهحل میرسد. چطور خود را از این شرایط نجات دهیم؟ همانطور که در شروع پیامم نوشتم، مشکل شما کمالگرایی از نوع اهمیت کار است و دو تا بچه هم داشت که دوقلو بودند یکی همین تفکر صفر یا صدی و دیگر هم بزرگنمایی.
با این حساب، اگر میخواهید از این چرخه خارج شوید، بایستی تکلیف خود را با این خانواده (منظورم کمالگرایی و دو تا بچهاش است) روش کنید. متأسفانه در حال حاضر، دورهای برای کمالگرایی، بزرگنمایی و تفکر صفر یا صدی در کلبه مشاوره وجود ندارد ولی از سایر منابع کمک بگیرید و ذهنیت درست را پیدا کنید آنگاه خواهید دید خوابیدنهای از روی فرار از مشکلات، استرس کشیدن، دوری از روتین زندگی و فشارهایی که حس میکنید، برطرف خواهند شد. موفقترین باشید.
سلام آقای جدیدی راستش نمیدونم پرسیدن این سوال از شما درسته یا نه ولی فکر کردم قبل از هرکاری دیگه ای بهتره از شما مشورت بخوام. من از وقتی که بچه بودم تو ماشین حالت تهوع میگرفتم، البته تو مسیر های طولانی! یا وقتی بوی بنزین و عطر و ادکلن میشنوم سردرد میشم و بعد اون حالت تهوع میگیرم و این موضوع باعث شده دلم نخواد از شهرمون بیرون برم!
همین چند روز پیش واسه بار اول سوار اتوبوس شدم و یه مسیر چند ساعتی رو با اتوبوس طی کردم، در یک کلمه بخوام بگم افتضاح بود. از همیشه بیشتر حالت تهوع و سردرد و سرگیجه گرفتم و تا صورتمو با آب یخ نشستم و مسکن نخوردم بهتر نشدم. یا همین امروز که تو هواپیما یکی از مسافرا یه عطر خیلی خیلی تند زده بود سرم درد گرفت و تیک آفم باعث حالت تهوعم شد و اگه فقط ۵ دقیقه دیرتر از هواپیما خارج میشدم قطعا بیهوش میشدم.
آقای جدیدی من هنوز دانشگاه نرفتم ولی اگه قرار باشه برم قطعا باید یه مسیری رو چه با اتوبوس چه هواپیما طی کنم و اینجوری پیش بره اصلا نمیتونم رفت و آمد کنم! هیچکدوم از اعضای خانواده هم درکم نمیکنن و معتقدن دارم خودمو لوس میکنم! به نظر شما این مشکل من جسمیه یا روانی؟
پرسیدم روانی چون تا حدی هم از حوادث جاده ای و… میترسم و متاسفانه دلیلشم ترس و استرس زیاد مادرم بوده. مادرم به شدت استرسی هستن و دائم منتظر فاجعه و تصادفن! و این ترسشون از دو سال پیش که تو تصادف خواهر کوچیکترشونو از دست دادن بیشتر و بیشتر شده.
اینم بگم اگه وقتی حالت تهوع دارم چیزای ترش بخورم حالم تا حدی بهتر میشه اما نمیشه همیشه اینکارو بکنم چون بار آخر که تو یک مسافرت دو کیلو لواشک خوردم مینای یکی از دندونام به شدت خراب شد و مجبور به ترمیمش شدم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. با توجه به توضیحاتی که برایم نوشتید، ابتدا بایستی موارد جسمانی مورد بررسی قرار بگیرند و در صورت نیاز به سراغ مسائل روحی بروید. افرادی که در وضعیت مشابه شما هستند، معمولاً به یک یا چند دلیل زیر، بابت استشمام بوی تند عطرها و یا بنزین و… احساس سردرد میکنند. لیست زیر را از این جهت برای شما مینویسم که زیر نظر پزشک متخصص، آزمایشها و معاینههای لازم را بشوید تا ریشه مشکل بیرون بیاید:
1- میگرن
2- حساسیت و آلرژی به مواد شیمیایی یا برخی از عناصر سازنده عطرها و سایر مواد بو دار
3- سینوزیت
همچنین افرادی که در وضعیت شبیه به شما، در هنگام مسافرت با هواپیما و اتوبوس، احساس حالت تهوع دارند و یا استفراغ هم میکنند، یک یا چند مورد از موارد زیر را از نظر جسمی داشتهاند:
1- وجود التهاب یا چرک در گوش: همانطور که در زیست یازدهم میخوانید، یکی از وظایف گوش، تعادل است. اگر مشکلات عفونی یا التهابی در گوش خود داشته باشید، ممکن است روی تعادل هنگام حرکت با این وسایل نقطه، اختلال ایجاد کرده و موجب حالت تهوع و استفراغ شود. مراجعه به متخصص گوش، حلق و بینی برای بررسی وضعیت گوشها، یک اقدام مفید میتواند باشد.
2- سینوزیت
3- ماشینگرفتگی: گاهی پیش میآید که شما مشکلی در گوش ندارید ولی چون بین اطلاعات مختلفی که به مغز از طریق گوش، چشم و حرکت سر و بدن میرسد، هماهنگی وجود ندارد مثلاً در حال کتاب خواندن در ماشین هستید و اطلاعات دریافتی مغز از طریق چشمان اینطور برداشت میکند که شما ساکن هستید درحالیکه گوش اطلاعاتی برای حرکت میفرستد و وضعیت سر و گردن هم که دوباره تائید میکنند شما ساکن هستید و این دگرگونی اطلاعات در برخی از افراد، باعث ایجاد حالت تهوع میشود.
اگر ماشینگرفتگی مشکل شما باشد راهحل دارویی دارد که زیر نظر پزشک میتوانید قبل از سفر استفاده کرده و همچنین موقع سفر بایستی چشمان خود را ببندید.
4- میگرن
لطفاً زیر نظر پزشک مجرب، این موارد یا حتی گزینههای احتمالی دیگر را از نظر جسمی بررسی کنید و اگر مشکل تان حل شد که همهچیز تمام است ولی اگر بعضی از مشکلات باقی ماند، پیام بدهید تا وارد بخش روحی بشویم و ارتباط آن را با مسائل خاطراتی بررسی کنیم. شاید بپرسید که چرا الآن این کار را نکنیم؟ چون ما هنوز نمیدانیم که نقش مسائل جسمی تا چه حد از این مشکل را در برمیگیرد و وقتی اثر آن را ندانیم، نمیتوانیم حد و مرزهای مسائل روحی را تعیین کنیم. برای همین مجبوریم اول تکلیف مسئله جسمی را روشن کنیم. موفقترین باشید.
سلام من فارغ التحصیل تجربی هستم و یه ذره میخونم ول میکنم میخونم ول میکنم انگار عادت کردم به خوندن و رها کردن بی اراده ام سستم توان جم و جور کردن خودمو ندارم این چن سالی که گذشت نه درس خوندم که دلم خوش باشه درس خوندم نه تفریح کردم که بگم لذت بردم هیچی همش میگم من باید توی کنکور موفق بشم که شغل آیندمو بدس بیارم ولی هیچ تلاشی براش ندارم چن روزی میخونم ول میشه خیلی ناراحتم لطفا بگید چیکار کنم اینم اضافه کنم که تیزهوشان درس خوندم معدل نهایی 20 دارم و همیشه درس خون بودم از بچگی کلاس زبان و کامپیوترم رفتم و توی هردوشون فول هستم اصن همینا بیشتر منو بهم میریزه که منی که اونطوری بودم الان چرا اینطوریم
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. پیام مهمی برایم ارسال کردهاید زیرا مشکل بسیاری از دانشآموزان، کنکوریها و افرادی است که به طور مستقل به فکر موفقیت در هر زمینهای هستند. با شماره گذاری به موضوعات مهم این پیام اشاره خواهم کرد:
1- همانطور که به وضوح در متن خود اشاره نمودهاید، یک دانشآموز درسخوان بودهاید و سابقه تحصیلی منحصر به فردی را به ثبت رساندهاید ولی از یک تاریخی به بعد، این روند تغییر کرده و به شرایط فعلی رسیدهاید.
همیشه در این شرایط باید یاد مفهوم «نقطه عطف» بیفتیم. در درس ریاضی، نقطه عطف چه بود؟ نقطهای که در آن، جهت تقعر تابع تغییر میکرد. حالا در زندگی ما انسانها، نقطه عطف چیست؟ نقطهای که جهت و جریان مسیر زندگی ما به طور کامل دگرگون میشود. مثل همین وضعیت شما که تا قبل از یک تاریخی، کاملاً درسخوان بودهاید ولی از آن تاریخ به بعد، جهت و جریان زندگیتان تغییر کرده و به حالت بیثباتی در مطالعه رسیدهاید.
در این وضعیت، یک راست به سراغ بررسی نقطه عطف و اتفاقات پیرامون آن میرویم. روی همین حساب دو سؤال من از شما این است که:
الف) تاریخِ نقطه عطف شما چه موقع است و در چه سال تحصیلی بوده است؟ مثلاً کلاس دوازدهم؟ کنکور؟ بعد از آن، قبل از آن یا چه موقع؟
ب) اتفاقات از چند ماه قبل آن تاریخ تا خود آن تاریخ را بررسی کنید و دنبال شوکها، بحرانها، ترسها، نگرانیها، غمها، فشارها، دلهرهها، گفتهها، شنیدهها، اخبار و… باشید که زمینهساز این وضعیت بوده است.
به زبان خودمانی، نمیشود که شب بخوابیم و صبح بیدار شویم و ببینیم که جریان زندگی ما تغییر کرده است. این تحول در مسیر زندگی، خیلی نرم و روان از چند ماه قبل از آن تاریخ به واسطه اتفاقات و اخباری که در زندگیتان روی داده، سر و شکل گرفته و به نقطه کنونی رسیدهاید.
با این اوصاف، تحلیل وضعیت روحی و زندگی شما در نقطه عطف و چند ماه قبل از آن، مأموریت اول شماست تا بتوانیم ریشه یا ریشههای این مشکلات را بیرون کشیده و با بررسی آنها، راه خروج را بیابیم و در پیش بگیریم.
به بیان دیگر، توقع نداشته باشید که نقطه عطف خود را تحلیل نکنید و ریشه یا ریشههای این وضعیت را بررسی و حل نکنید و از این شرایط خارج شوید.
2- خواندن و رها کردن این روزهای شما، نتیجه مستقیم همان مسائل حل نشده ذهنی است که به راحتی روی تصمیمگیریتان اثر میگذارد و از دور خارج میشوید. با این حساب، با پیگیری موضوع اول، این نوسانات نیز قابل کنترل خواهند شد زیرا برایش جواب دارید و اجازه نمیدهید جلوی شما را بگیرد.
این دو گام را اجرا کنید و شرححالی از وضعیت خود برایم بنویسید، تا گامهای بعدی را توصیف کنم و بتوانید روی روال درست قرار بگیرید. موفقترین باشید.
سلام موضوعی که من باهاش درگیرم فکر کردن زیاد در مورد کارهایی که میخوام در آینده انجام بدم قدیم تر ها بیشتر راجب موضوعاتی که مهم و تاثیر گذار بودن فکر میکردم اما چند وقتیه سر هر موضوع کوچیکی فکرم درگیر میشه مثلا وقتی میخوام برای خونه خرید کنم چندین بار مسیر رفت و برگشت انتخاب مغازه ای که میخوام خرید کنم چه مارکی رو بخرم و چندین چیز کوچیک و بی ارزش دیگه رو بررسی میکنم تازه این یه خرید کوچیکه برای کار های بزرگتر که واویلاست مثلا حدود یه هفته ای میشه که کلاس رانندگی ثبت نام کردم از اون روز تا الان چندین بار مسیر ساعت رفتن نوع صحبت کردن انتخاب لباس و حتی نحوه برخورد افرادی که اونجا هستن رو تو ذهنم بازسازی و مرور کردم این کار علاوه بر اینکه وقت و انرژی من رو گرفته باعث شده به قول معروف مزه اون کار بپره و وقتی واقعا اون کار رو انجام میدم برام قشنگی نداشته باشه یه مورد دیگه هم اینکه وقتی برنامه ریزی ذهنی که کردم اشتباه از آب در بیاد و اتفاق جدیدی میفته نمیتونم تصمیم به موقع و سریعی بگیرم و انگار یه جوری از خودم نا امید میشم که نتونستم اون اتفاق رو پیش بینی کنم
یه مورد دیگه هم که باهاش درگیرم استفاده زیاد از موبایله قدیم بیشتر وقتم با پیام رسان ها و سریال دیدن میگذشت اما از وقتی این هارو ترک کردم بیشتر وقتم به خبر خوندن تو خبرگذاری ها میگذره و هیچ خبر و اتفاقی از زیر دستم رد نمیشه میدونم که اینکار وقت و انرژی زیادی ازم میگیره اما با خودم میگم وقتی خبرهارو دنبال نکنی از دنیا عقبی و نمیدونی چه اتفاقی تو دنیا میفته و اینطوری از بقیه اطلاعات بیشتری داری
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. در پیامی که ارسال نمودید، مرا به طور دقیق با وضعیت سبک زندگی خود و مدل فکریتان آشنا نمودید و حالا نوبت به این میرسد که برایم درباره نگرانیها بنویسید. یعنی چه؟
وقتی فردی صفر تا صد لباس پوشیدن تا خرید کردن و برگشتن را در ذهنش میسازد، قطعاً نگرانیهایی دارد که برای کاهش آنها، این شبیهسازی ذهنی را به عنوان راهحل پذیرفته است.
یا وقتی انسانی کلاس رانندگی را از قبل تا بعد به طور کامل تصور میکند، نگرانیهایی را با آن پیوند زده که اینگونه تحت فشار است.
در همین پیامتان، در بخش آخر یکی از این نگرانیها را در خصوص خبر و خبرخوانی گفتهاید آنجا که فرمودهاید: «وقتی خبرها رو دنبال نکنی از دنیا عقبی و نمیدونی چه اتفاقی تو دنیا میفته و اینطوری از بقیه اطلاعات بیشتری داری». این یکی از نگرانیهاست که برای کاهش دادنش شروع به خبرخوانی میکنید ولی من نیاز به لیست کاملتری از این نگرانیها دارم.
در صورت تمایل، فهرستی از نگرانیهای خود به همراه پاسخ این پرسش که چه میشود را بفرستید تا مورد بررسی قرار بگیرند و راهحل ارائه شود. مثلاً میگویید یکی از نگرانیهای من بیخبری از دنیاست و اگر خبرها را نخواهم و از دنیا عقب بیفتم آنگاه فلان چیز را در زندگی از دست میدهم یا فلان اتفاق برایم میافتد. بله دقیقاً باید ضمن اشاره به نگرانیها، مشکلی که فکر میکنید برای شما ایجاد میکنند را هم برایم بنویسید. موفقترین باشید.
سلام یک مقاله درباره هنر آزمون دادن که تمام راهکارهای لازم برای یک آزمون خوب چه چیزهایی هست را درست می کنید؟ چون بنده سرعتم در آزمون های آزمایشی پایین است و فقط ۵۰ درصد سوالات را جواب میدهم به خصوص در شیمی البته من یکی از بزرگترین دلیل هایم سرعت پایین در روخوانی و تست زنی در حین مطالعه در خانه است که باعث شده در آزمون هم کند باشم چونکه سرعتی درس خواندن و تست سرعتی زدن خیلی انرژی بر و سخت است که باعث شده یه عامل درونی با تغییر من در مطالعه ام مقاومت کنه و با فشاری که بهم وارد میشه نتوانم باعث تغییر در سرعت و عملکردم شوم البته نکات هنر آزمون دادن را هم مانند شما با جزئیات کامل بلد نیستم و خیلی کلی بلدم موفق باشید
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. متأسفانه به این زودیها نمیتوانم درباره هنر آزمون صحبت کنم چون مطلب پزشکی و افکار مزاحم در حال تکمیل شدن هستند و بایستی آنها را ادامه دهم. اما در خصوص پیامتان یک نکتهای توجه مرا به خودش جلب کرد و آن هم مربوط به قسمتی میشد که فرمودید: «سرعتی درس خواندن و تست سرعتی زدن خیلی انرژی بر و سخت است».
در صورت تمایل، این جمله را بیشتر برایم توضیح بدهید تا بدانم ریشه شکلگیری چنین طرز تفکری در کجاست. چون به نظر میرسد یک ترس در شما وجود دارد که به دلیل آن ترس، خود را منقبض میکنید و میترسید از اینکه سریعتر بخوانید.
هر نوع خاطره، شنیده، باور و تفکری که در فکر میکنید روی خسته شدن، کم آوردن، بریدن، تاب و توان نداشتن و… دارید را برایم توضیح دهید تا مشکل را حل کنیم. موفقترین باشید.