• ۰۸۶۳-۴۷۷۴۲۹۵
  • ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸
  • kolbemoshavere@gmail.com
  • RezaNewstar@
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی

پرسش و پاسخ روحیه برای کنکور

آنالیز رفتاری سایت کلبه مشاوره: سوالات روحی خود را از مشاور بپرسید

نگاه به درس  خواندن به ویژه برای کنکور، در بین اکثر کنکوری‌ها و خانواده‌ها فقط به این بر می‌گردد که دانش آموز یا داوطلب کنکور، امکاناتی مثل میز، صندلی، خودکار، دفترهای مختلف، کتاب‌های مؤسسات مختلف، سی دی‌های آموزشی و شرایط خوبی برای درس خواندن دارد.

حال آنکه وقتی یک دانش آموز یا داوطلب کنکور، مشغول درس خواندن است، انگار یک جنگ درونی با مغزتان دارد. در هر دقیقه‌ای که درس می‌خواند، مغز می‌تواند با تولید افکار و احساسات مثبت و منفی، یادآوری خاطرات، فشارهای روانی، نگرانی از حرف مردم و صدها روش دیگر، جلوی حرکت او را بگیرد. در جعبه زیر، زندگی یک داوطلب کنکور که به طور اختصاصی برای کلبه مشاوره نوشته شده را با هم بخوانیم و بعد به بررسی نمودارهای دایره‌ای خواهیم پرداخت. 

شرایط زندگی یک داوطلب کنکور (اختصاصی سایت کلبه مشاوره)

مشکل روحی برای درس خواندن دارم مقاله

همین که کتابم را باز می‌کنم تا درس بخوانم در تمام وجودم ناامیدی، ترس و حس منفی جوانه می‌زند. واقعاً نمی‌دانم چرا قفل هستم. هنوز یک خط نخواندم که حرف خاله‌ام در ذهنم پخش می‌شود که می‌گفت: «هیچ‌کس نمی‌تواند با هر شرایطی، رشته پزشکی را قبول شود. آن افرادی هم که قبول می‌شوند، ضریب هوشی بالا و تقریباً نزدیک به ضریب هوشی انیشتین دارند». با خودم فکر می‌کنم که منظور خاله‌ام چیه؟ یعنی من باهوش نیستم و نمی‌توانم؟ از این نتیجه‌گیری سَرم درد می‌گیرد، کتاب را ورق می‌زنم و از یک صفحه دیگه شروع به خوندن می‌کنم. در حالی که سعی می‌کنم تابع سینوس را رسم کنم، یاد قهقه‌های معلم ریاضی‌ام می‌افتم.

هیچ‌وقت یادم نمی‌رود که چطور من را جلوی دیگران تحقیر و با دوستم مقایسه کرد! من که همیشه ریاضی‌ام ۲۰ بود و فقط یه بار ۱۷ شده بودم، اما معلم چنان مرا با مقایسه‌اش تخریب کرد که هر دفعه ریاضی می‌خوانم یاد آن خاطره، رنجم می‌دهد و در نهایت گریه می‌کنم! انگار دیگر دلم نمی‌خواهد ریاضی بخوانم با خودم می‌گویم امروز که برنامه ریاضی‌ام خراب شد و با این گریه‌هایی که کردم واقعاً حال ندارم ریاضی بخوانم، و تصمیم تکراری‌ام را بار دیگر زمزمه می‌کنم: می‌زارم برای فردا و قول می‌دهم که اول صبح برنامه‌ام را با ریاضی شروع کنم. با این قول آرامش روحی می‌گیرم و برای اینکه نشان دهم اهل فرار از مطالعه نیستم، کتاب عربی را باز می‌کنم و درحالی که سعی می‌کنم جمله‌ای را از نظر تحلیل صرفی و اعراب‌گذاری کار کنم تا آموخته‌های قبلی‌ام را مرور کنم، ناگهان تمام وجودم را استرس فرا می‌گیرد و با خودم می‌گویم اگر امسال کنکور قبول نشوم چی؟

واقعاً یک سال دیگر برای کنکور بعدی تلاش کنم؟ آیا حوصله دارم این همه کتاب تکراری را از اول بخوانم و تازه از کجا معلوم که سال بعدش قبول شوم؟ اگر این‌طور شد رشته‌ام را تغییر می‌دهم. به قول زن عموم اگر سال اول قبول نشدی مسلماً سال‌های بعد هم قبول نمی‌شوی. پس بهتر است که تغییر رشته بدهی. از این فکر و خیال عصبی می‌شوم و با خودم زمزمه می‌کنم: «چقدر بی‌لیاقت و بی‌ارزشم که توان قبولی در رشته مورد نظرم را ندارم، نکند هدفم مشکل دارد و من به خاطر همین موضوع است که درس نمی‌خوانم». چون دوستم می‌گفت باید هدفت را با تمام وجود بخواهی تا به آن برسی. کسی که هدفش را با تمام وجودش می‌خواهد هیچ‌وقت بی‌انگیزه نمی‌شود و بدون حس منفی و خستگی درس می‌خواند. اما من هنوز یک درس را به طور کامل نخواندم که درونم تبدیل به میدان جنگ می‌شود. لابد مراقبه‌هایی که اول صبح و آخر شب انجام می‌دهم را با تمام توانایی و وجودم انجام نمی‌دهم.

شایدم فرکانس و طول موج‌هایی که می‌فرستم را با تمرکز انجام نمی‌دهم. از این همه جنگ با خودم خسته شدم، چهار ساعت است که در اتاق نشسته‌ام و فقط نیم صفحه ریاضی و یک خط عربی خواندم. از اتاق بیرون می‌روم و همین که مادرم مرا می‌بیند، برای پدرم چشم و ابرو می‌پراند که حضورم را اعلام کند. پدرم حرفش را قطع می‌کند. کنجکاو می‌شود که بدانم درمورد چه موضوعی صحبت می‌کردند که وقتی من رسیدم جا خوردند و آن را قطع کردند؟ هنوز در افکار خودم غرق هستم که مامانم میگه چطوری خانم دکتر؟ چه کار می‌کنی با درس هات؟ هنوز پاسخی ندادم که پدرم می‌گوید: «من مشغول کار هستم برات کلی کتاب کار تهیه کنم و با امکاناتی که برایت فراهم کردیم باید بتونی در کنکور یک رتبه خوب بیاوری.

مراقب باش با این همه امکاناتی که در اختیارت قرار دادیم بی‌انگیزه و کلافه نشی و تصمیم بگیری درس نخونی. ما تو را خیلی دوست داریم که برایت هزینه می‌کنیم». لبخند می‌زنم و با خودم می‌گویم چقدر من ناسپاسم که دارم این همه زحمت پدر و مادرم را با سینوسی درس خواندن به باد می‌دهم. مادرم ادامه می‌دهد که زن دایی می‌گوید: «دخترش خیلی پیشرفت کرده، ترازها و درصدهای آزمونش افزایش پیدا کرده است. من و پدرت نگرانیم و می‌ترسیم که قبول نشوی و به همین خاطر افسرده شوی. این را بدان که ما حاضریم هر کمکی به تو کنیم تا بتوانی در کنکور قبول شوی». در پاسخ می‌گویم: «من که مشکلی ندارم اما مادرم اصرار می‌کند و به هیچ عنوان قانع نمی‌شود.

پدرم حرف مادرم را تأیید می‌کند و طبق روال همیشگی کارنامه آزمون را آورده و شروع به تحلیل درصدها می‌کنند». بابام این‌طور جملاتش را ادامه می‌دهد: «دفعه قبل فیزیک را ۴۹ درصد پاسخ داده بودی و این دفعه ۴۹.۸ درصد. این یعنی نسبت به دفعه قبل تقریباً ثابت مانده‌ای و پیشرفت نکردی. تازه این‌که چیزی نیست دفعه قبل شیمی را ۶۸.۴ درصد پاسخ داده بودی اما این دفعه ۵۹ درصد و این یعنی پسرفت». تمام حرف‌هایشان این است که اگر بخواهی به همین روال ادامه دهی، در نهایت شیمی را صفر می‌زنی و در بقیه درس‌ها هم ریزش درصدها شروع می‌شود. از کل‌کل کردن‌های پدر و مادرم خسته می‌شوم و از جای خودم بلند می‌شوم که به داخل اتاق برگردم. پدرم هنوز هم مشغول صحبت است تا آخرین کلماتش را با رسیدنم به اتاق بشنوم. او همچنان از نگرانی خودش و مادرم می‌گوید و اینکه حسابی درس بخوانم که موفق شوم چون پدرم دوست ندارد جلوی همکارش کم بیاورد و بگوید فرزندم نتوانست در کنکور قبول شود. فرزند همکار پدرم، پزشکی را قبول شده بود و به همه شیرینی داده بود. حالا فکر می‌کنم که پدر من هم دنبال یک فرصت است که شیرینی قبولی مرا پخش کند و مرا به افتخار بزرگ زندگی‌اش تبدیل کند.

آخرین کلماتی که می‌شنوم این است که: «برو با تمام دقت درس بخوان تا شیرینی قبولی‌ات را بین همه پخش کنیم». به اتاقم برمی گردم و به کتاب تست زیست را باز می‌کنم که تست‌زنی را شروع کنم. از سؤال شماره ۲۵ شروع می‌کنم. سؤال ۲۵.۲۶، ۲۷.۲۸ و ۲۹ را که پاسخ می‌دهم، فقط سؤال ۲۸، درست از آب درمی‌آید و این یعنی از ۵ سؤال ۴ تا تست را اشتباه پاسخ دادم. ترس وجودم را در برمی‌گیرد. تست ۳۰ ضربه نهایی را بر من می‌زند زیرا این تست را هم اشتباه جواب دادم و ناگهان روحیه خودم را می‌بازم و این جمله مثل یک فایل ضبط شده در ذهنم تکرار می‌شود: «لابد مامان یک چیزی می‌داند که نگران من است و حتماً درصدهای کنکورهای آزمایشی نشان می‌دهند که امیدی نباید به آینده داشته باشم و کار برای من تمام است و فکر کنم باعث سرافکندگی پدرم شوم و او هیچ‌وقت به آرزوی پخش شیرینی قبولی من در پزشکی نرسد».

خوش به حال دختر دایی که در حال پیشرفت هست و اگر همین طور ادامه دهد قطعاً به رتبه خوبی در کنکور می‌رسد و رشته مورد نظرش را قبول می‌شود، اما من چی؟ من تا سال یازدهم خیلی خوب بودم و معدلم بالای ۱۹ ونیم بود اما نمی‌دانم چرا این مدتی که تصمیم گرفتم برای کنکور بخوانم ذره‌ای پیشرفت نکردم و جز حس منفی و ترس، هیچ حس دیگه‌ای ندارم. چرا حس خوب و خیال‌پردازی‌هایم پاسخ نمی‌دهد؟ من بی‌لیاقتم که درس خواندنم، کلکسیونی از افکار منفی و پسرفت‌های مداوم شده. حتماً پیشانی‌نوشت من هم همین است که تا آخر عمر، پشت کنکور باقی بمانم وگرنه همیشه بچه زرنگ کلاس بودم و امتحانات مدرسه را ۲۰ می‌شدم و به خاطر همین هم هست که پدر و مادرم طاقت ندارند بعد از این همه سال موفقیت و اولین بودن در کنکور قبول نشوم و دلشان بشکند و خستگی به روی دوش آن‌ها بماند. آلان دیگه نزدیک به زمان شام خوردن هست و امروز هم نتوانستم درس بخوانم. امیدوارم فردا که از خواب بیدار می‌شوم این جنگ‌های درونی تمام شود تا بتوانم برنامه‌ام را اجرا کنم. من خیلی از شب‌ها کابوس می‌بینم که در کنکور قبول نشده‌ام و خانواده مرا مورد لطف و محبت قرار نمی‌دهند. احساس تنهایی در آن کابوس‌ها حتی وقتی از خواب هم بیدار می‌شوم با من هستند. این جنگ درونی هر روز به هنگام درس خواندن در من شروع می‌شود و امیدوارم تمام شوند تا بتوانم درس بخوانم و واقعاً نمی‌دانم چطور می‌توانم از این افکار رهایی پیدا کنم.

مدل شماره یک
فقط خود دانش آموز
مدل شماره دو
دانش آموز​
خانواده
مدل شماره سه
دانش آموز
خانواده
فامیل
مدل شماره چهار
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
مدل شماره پنج
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
آموزش‌های نادرست
مدل شماره شش
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
آموزش‌های نادرست
ارتقای اندیشه

بر اساس داستان زندگی آن داوطلب کنکور، شما کدام یک از این نمودارها را به عنوان درست‌ترین عوامل اثر گذار روی زندگی او، انتخاب می‌کنید؟ معمولاً خانواده‌ها علاقمند که مدل شماره یک را انتخاب نمایند و بگویند همه چیز به خود دانش آموز بستگی دارد. مدرسه‌ها مدل دو را درست می‌دانند. طرف داران قانون جذب و آموزش‌های اشتباه در خصوص موفقیت (مثل کسانی که معتقدند اگر کاری را ۲۱ روز انجام دهی تبدیل به عادت می‌شود) یکی از مدل‌های سه یا چهار را انتخاب می‌کنند ولی برای کسانی که مغزشناسی را گذرانده باشند و دید عمیق‌تری داشته باشند قطعاً مدل پنج و شش را درست می‌دانند.

من نیز دقیقاً بر اساس مدل پنج و شش، تفکرات مشاوره‌ای خودم را بنا نهاده‌ام و در قسمت پرسش و پاسخ‌ها، الگوی ذهنی‌ام را اینطور بنا کرده‌ام که در هر شرایط روحی که یک دانش آموز یا داوطلب کنکور قرار می‌گیرد، حتماً تحت تأثیر نمودار پنج یا شش می‌باشد. نمودار پنج و شش از این حقیقت مهم نیز رونمایی می‌کند که موفقیت یک مسئله شخصی نیست. بلکه تک تک عناصر موجود در جامعه، به اندازه خودشان می‌توانند روی موفقیت یک فرد مؤثر باشند. دیدگاه من این است که موفقیت (به خصوص موفقیت در کنکور) یک اتفاق شخصی-فرهنگی است. یعنی یک شخص تحت تأثیر فرهنگی قرار دارد که می‌تواند او را موفق کند یا نکند.

بنابراین تمامی مطالب سایت کلبه مشاوره با همین دیدگاه فکری نوشته و تدریس می‌شوند و سعی می‌کنم که شخص را نسبت به فرهنگ اطرافش آگاه کنم تا بتواند خودش را بازشناسی کرده و ذره ذره به موفقیت نزدیک‌تر شود. پس اگر گاهی به راحتی دست از هدف می‌کشید و آن حرفه‌ای‌گری در مطالعه را از دست می‌دهید یا به عبارت دیگر، تداوم و روند مطالعه را کنار می‌گذارید. در واقع آگاهانه زندگی نمی‌کنید و تبدیل به آدم آهنی می‌شوید و تحت تأثیر نمودار پنج یا شش هستید. لازم است بدانید که اکثر مواقع در اثر تکرار یک رفتار نادرست، همه پازل‌های چیده شده فرو می‌ریزند و لازم است از اول شروع کنید و بی‌خبر از وجود یک رفتار نادرست، باز هم آن را تکرار می‌کنید.

به قول معروف از یک سوراخ چند بار گزیده می‌شوید بدون آنکه تحلیلی از وضعیت خود داشته باشید، مجدد همان رفتار نادرست را تکرار کرده و فرایند قبلی رخ می‌دهد. پیش می‌آید که باورهای نادرستی در مورد خود پیدا می‌کنید زیرا نتایجی که می‌گیرید با آنچه انتظار دارید همخوانی ندارد. برایتان چیزهایی پُر رنگ می‌شود که ارزشی ندارد و اتفاقاً مواردی که نیاز است بسیار مهم باشند را جدی نمی‌گیرید. بعضی مواقع هم سوالاتی دارید؛ مثلاً چطور تفکرات یا خاطرات منفی که باعث حس تنفر نسبت به درس یا اتاق مطالعه شده را از بین ببریم؟ کنکور، باعث تنها شدن دانش آموز یا داوطلب کنکور می‌شود.

همین شرایط موجب رشد و پرورش افکاری در فضای ذهنی او می‌گردد که اگر آنالیز نشوند، می‌تواند روند درس خواندن او را تحت تأثیر قرار دهد. مجموعه‌ای از این نیازها باعث شد تا این صفحه از سایت کلبه مشاوره را ایجاد کنم. برگه‌ای که در آن به پرسش و پاسخ پیرامون مغز و عملکردش بپردازیم. در مورد خودتان و فکرهای منفی‌تان بنویسید، توضیحی در مورد آنچه در درونتان می‌گذرد بدهید و سپس آنالیز رفتاری شوید و با ارائه راهکارها به سطح زندگی خود بیفزایید. بنابراین می‌توانید شرح وضعیت خود را از طریق فرم پرسش و پاسخ همین صفحه، بنویسید و ضمن تحلیل کامل رفتارهایتان، راهکارهای لازم را دریافت نمایید.

همانطور که می دانید، من روانشناس نیستم و نحوه آنالیز روحی و پاسخ دادن به پرسش‌های شما، بر مبنای مدل فکری خودم از مطالعات شخصی و تجاربی هست که داشته‌ام. در واقع، نوع نگاه خود را در مورد پرسش‌هایی که می‌پرسید با شما به اشتراک می‌گذارم و امیدوارم مفید واقع شود.

یک سؤال: چرا سایت کلبه مشاوره، در مطالب و همچنین پاسخ‌های مربوط به پرسش‌ها، از زبان ادبیاتی، واژگان مختلف و عبارت‌های کمتر مرسوم در بین عموم مردم، بهره می‌برد و به ندرت از زبان محاوره و رایج، استفاده می‌کند؟ جواب کوتاهش این می‌شود که یک ارتباط دو سویه بین زبان و قدرت تفکر وجود دارد. هرچه لغات متنوع‌تری برای انتقال مفاهیم بدانیم، تحلیل، پردازش و درک تجربه‌ها، برایمان در سطح بالاتری انجام می‌شود. به همین منظور، کلبه مشاوره به سهم خودش می‌کوشد تا با استفاده از ادبیات کمتر تکراری، به پویش ذهنی خود و مخاطبانش کمک کند. جواب بلند این سؤال به همراه منابع و مآخذ آن هم بماند برای دوره خاص خودش.

کدوم مطلب سایت کلبه مشاوره در حال تکمیل شدنه؟

دوره «افکار منفی، مزاحم و تکرار شونده» در حال تکمیل شدن است.

چند نکته در مورد پرسیدن سوال:

چند مورد در خصوص پرسش و پاسخ‌ها (کلیک کنید) فایل های ضمیمه

برای آنکه پاسخ اصولی‌تر و دقیق‌تری دریافت کنید، توصیه می‌کنم به موارد زیر توجه فرمایید:

الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.

ب) لطفا پرسش‌های مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.

پ) لطفا پرسش‌های مربوط به روحیه را در همین صفحه بپرسید.

ت) روش‌های مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب می‌آیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوه‌هایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.

اشتراک در
اطلاع از
888 پرسش و پاسخ
Inline Feedbacks
مشاهده همه سوالات
رسیدن به آرامش

سلام آقای جدیدی روز بخیر. من از لحاظ روحی و روانی وضعیت خوبی ندارم و حس میکنم حتما باید از کسی که علم کافی داره کمک بخوام اما چنین فردی رو نمیشناسم. تو شهر کوچیکی زندگی میکنم که حتی یک روانشناس هم نداره! تا ۱۸ سالگیم شرایط خوب بود اما از اون موقع تا به الان که ۵ سال شده وضعیتم شدیداً به هم ریخته و همشم از کنکور شروع شد.
من مثل همه آدمای دیگه داشتم عادی زندگی می‌کردم، مدرسه میرفتم کلاس فوق برنامه میرفتم در کنار اینا تفریح میکردم و خلاصه مشکلی تو زندگیم نبود. نه غم نه حسرت گذشته نه سرزنش توسط خانواده نه مقایسه شدن با این و اون و… یه آدم معمولی بودم که گاها تشویق و تمجید هم میشدم(از سمت خانواده، فامیل معلم و…)
ماجرا از وقتی شروع شد که من کنکوری شدم و از کنکوری شدن فقط اینو میدونستم که باید درس بخونم. درس میخوندم اما بلد نبودم چجوری و به خاطر همینم پیشرفتی حاصل نمیشد. وقتی خانواده دیدن که پیشرفت ندارم مقایسه و سرزنش هاشونو شروع کردن هرچی مقایسه و سرزنش بیشتر میشد من از درس خوندن دلسرد تر میشدم تا اینکه کار رسید به جایی که گفتم دیگه نمیخونم. با خودم گفتم چه بخونم چه نخونم پیشرفتی نیست و سرزنش و مقایسه میشم پس بذار خودمو اذیت نکنم و درس نخونم.
دور از چشم خانواده درگیر فضای مجازی شدم و ……………………
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. از اینکه پیام‌تان را به طور کامل نمایش ندادم، عذر خواهی می‌کنم زیرا پرسش شما نیاز به دریافت پاسخ به صورت شخصی دارد که در صورت تمایل، می‌توانید به ایمیل انتهای سایت پیام بدهید تا پاسخ را تقدیم شما کنم. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
امتحانات نهایی

سلام من نهایی دارم(البته پشت کنکوری هستم)و این روزا اصلا نمیتونم درس بخونم.
همش دلم میخواد از زیر درس خوندن فرار کنم و به گوشی و فضای مجازی پناه ببرم. به خاطر دارم دوران مدرسه تو فرجه امتحانات اصلا این رفتارو نداشتم و با هیچکس در ارتباط نبودم و بدون بهونه درسمو میخوندم، من حتی با صمیمی ترین دوستمم ارتباط نداشتم و تنها ارتباطم محدود می‌شد به مسیر خونه تا مدرسه که کلا ۵ دقیقه بود.
اما الان بعد گذشت چندسال خیلی تغییر کردم. همش سرم تو گوشیه و درس نمیخونم حتی با اینکه خودم تصمیم گرفتم مجددا کنکور بدم!………….
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. از اینکه پیام‌تان را به طور کامل نمایش ندادم، عذر خواهی می‌کنم زیرا پرسش شما نیاز به دریافت پاسخ به صورت شخصی دارد که در صورت تمایل، می‌توانید به ایمیل انتهای سایت پیام بدهید تا پاسخ را تقدیم شما کنم. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
تاب آوری یا اینکه فقط آموزش کامل برای گذر از مسیر

با عرض سلام
1- اقای جدیدی از جواب شما برای پیام اولم این گونه متوجه شدم درد پایه را فقط باید تحمل کرد و قابل کاهش و صفر شدن نیست ولی درد انباشته با علم کافی به طور کامل از بین می‌رود درست میگویم؟
2- در یه قسمت جوابتان گفتید با آگاهی از ساز و کار مغز می‌توان درد پایه را تحمل کرد چطور آگاهی از ساز و کار مغز باعث تحمل کردن می‌شود؟ آخه آگاهی یعنی دانستن چه ربطی به آستانه مقاومت انسان در برابر سختی ها دارد؟
3- لطفا راهکارهایی که باعث بشه درد پایه را بتوان تحمل کرد و از سختی کار جا نزد را چند مورد مثال می‌زنید؟ (من خودم فکر میکنم مثال زدنی نیست و در آن لحظه که سختی بر ما وارد میشه ما باید تصمیم بگیریم که فرایند درس را ادامه بدهیم یا متوقف کنیم درست می‌گویم؟)
4- چطور متوجه شویم که درد پایه است یا انباشته؟ (شما در پیام قبل درد انباشته را ساخته از احساسات و خاطرات خواندید این یعنی اینکه هر دردی غیر از این دو موارد بود یعنی درد پایه؟) مثلا من خودم موقع مطالعه یه حس بدی درونم شکل می‌گیرد که ریشه های آن گمنام است و هیچ دلیلی برای ایجادش پیدا نکردم خوب این درد پایه قلمداد میشه یا چون از نوع احساسات است درد انباشته است؟ خیلی ممنونم از لطف و زحماتتان
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. پاسخ پرسش‌های شما به ترتیب شماره‌گذاری خودتان به شرح زیر است:
1- بله، متأسفانه تحت هیچ شرایطی نمی‌توان درد پایه را کاهش داد یا از بین برد. برای همین است که عادت‌هایی مثل عادت مطالعه، عادت کار کردن، عادت ورزش کردن، عادت رژیم گرفتن و حتی عادت‌های ساده‌تری مثل مسواک زدن، شکل نمی‌گیرد و همیشه باید با فشار آوردن، انجامشان دهیم.
2- آگاهی قدرتمندترین ابزاری است که ما برای ساختن یک زندگی خوب خواهیم داشت. چندین مثال که اتفاقاً بین دانش‌آموزان و کنکوری‌ها بسیار رواج دارد و تقریباً خودمان هم با آن‌ها مواجه بودیم را می‌زنم تا بدانید، این آگاهی چطور کار می‌کند و تا چه اندازه قدرتمند است:
الف) دانش‌آموزی بر طبق شنیده‌هایی که از اول ابتدایی داشته، چنین می‌اندیشد که می‌توان به درس خواندن عادت کرد و اگر کاری را 21 روز یا 40 روز، پشت سر هم انجام دهی، آن کار تبدیل به عادت می‌شود. او 21 یا 40 روز تلاش می‌کند که هر روز x ساعت درس بخواند و موفق هم می‌شود که تمام آن روزها درس بخواند.
روز 22 اُم یا 41 اُم از راه می‌رسد و می‌بیند که خبری از عادت نیست و باز هم باید با فشار و زور درس بخواند. اینجا فروپاشی ذهنی او آغاز می‌شود. سلسله‌ای از افکار، مانند «حتماً یک جای کارم لنگ می‌زند که تبدیل به عادت نشد»، «من تنبلم که تبدیل به عادت نشد»، «شاید جایی را درست رعایت نکردم که تبدیل به عادت نشد»، «قطعاً کم‌کاری از خودم بوده که عادت مطالعه شکل نگرفت» و… در فضای ذهنی‌اش می‌چرخد.
او با چه امیدی، از روز 22 یا 41، درس بخواند وقتی عادتی شکل نگرفته و تمام انتظارات پیش از شروعی که داشته به او گفته که اگر به روز 22 یا 41 برسی، عادت مطالعه شکل می‌گیرد و دیگر تا آخر عمر، درس خواندن به یک روتین تبدیل می‌شود؟
حالا دانش‌آموز دوم را در نظر بگیرید که از قبل به این آگاهی رسیده که فعالیت‌هایی مثل مطالعه، هرگز تبدیل به عادت نمی‌شوند و هر روز باید با زور و فشار خودت را در مسیر نگاه داری و قطعاً انواعی از احساسات مثبت و منفی به تو حمله می‌کند اما موظفی روی کار اصلی خودت پا فشاری کنی. این آگاهی، روند رفتاری او را چگونه تغییر می‌دهد؟
شاید بگویید دانش‌آموز دوم این آگاهی را دارد ولی باز هم مقاومت نمی‌کند و مطالعه را کنار می‌گذارد. اینجاست که بایستی نقطه ضعف یا ضعف‌های او را بررسی کنیم. لازم است که ریشه رها کردن‌هایش را بیرون بکشیم و دوباره آگاه شویم که از کجا ضربه می‌خورد که رها می‌کند.
به طور مثال ممکن است که این دانش‌آموز با وجود اینکه آگاه است که باید فشار بیاورد اما درگیر این فکر است که بقیه از او بهترند و هر چه هم بخواند، به موفقیت نمی‌رسد. بنابراین او یک درد انباشته ناشی از خاطراتی دارد که خودش را پایین‌تر از بقیه می‌بیند که اولاً باید پرونده این خاطراتش بسته شود و دوما به او آگاهی داده شود که کنکور اصلاً امتحان رقابتی نیست که مطرح می‌کنی بقیه از تو بهترند.
درباره اینکه چرا کنکور امتحان رقابتی نیست، در دوره «سراب جمع‌بندی کنکور» که در منوی توسعه فردی قرار داد، به زودی صحبت خواهم کرد و ادله خودم را خواهم آورد.
بنابراین هر آگاهی، سهم خودش را ایفا می‌کند. اینکه او آگاه است که مطالعه تبدیل به عادت نمی‌شود، این نقش را بازی می‌کند که سر خورده نشود از اینکه هر روز باید فشار بیاورد و اینکه چرا فشار نمی‌آورد و مثلاً به دلیل دست کم گرفتن خود و ذهنیت اشتباه درباره کنکور است نیز بایستی از زاویه دیگری تحلیل شود و به آگاهی‌های او اضافه شود.
ب) دانش‌آموزی با غلط حل کردن 10 تست پشت سر هم، از نظر ذهنی به هم می‌ریزد و به مطالعه خودش شک می‌کند و ممکن است که برنامه درسی‌اش را پاره کرده و افت نماید و دنبال برنامه دیگری باشد.
این در حالی است که یک دانش‌آموز آگاه، به خوبی می‌داند که تست زدن برای امتحان گرفتن از خود نیست و اتفاقاً یکی از مراحل مهم یادگیری است و هدف از تست زدن همین برخورد کردن به اشتباهات و یادگرفتن جزییات آن‌هاست تا پیشرفت تحصیلی اتفاق بیفتد.
آگاه در این دانش‌آموز، تداومش را از این جنبه تضمین می‌کند. حالا اگر می‌گویید که فردی به این آگاه است ولی باز هم برنامه را رها می‌کند، بایستی تکرار کنم که خب هر آگاهی سهم خودش را ایفا می‌کند.
در این مثال، آگاهی از تست‌زنی، این نقش را بازی می‌کند که دانش‌آموز یا کنکوری موقع حل تست‌ها، بابت اشتباهاتش سرخورده نشود و اتفاقاً بداند که راهش درست است و بایستی از همین غلط‌ها برای ارتقای سوادش کمک بگیرد و حالا اگر بابت جنبه‌های دیگر، لطمه می‌خورد و تداوم ندارد بایستی دوباره نقاط ضعفش را بیرون کشیده و آگاهش کنیم.
پس از هر آگاهی، فقط در جهت خودش توقع داشته باشید و این طور نیست که اگر فقط درباره یک موضوع آگاه شدید، پوشاننده تمام جنبه‌های زندگی باشد. همان‌طور که در پیام قبلی گفتم، درد پایه و انباشته وجود دارد.
شما روی درد پایه آگاه می‌شوید و می‌پذیرید که هست و تحمل می‌کنید اما اگر مقاومتی ندارید بایستی برویم سراغ درد انباشته و ببینیم آنجا که مقاومت شما شکسته می‌شود، دلیل یا دلایل و همچنین افکار درونی‌تان چه بوده است.
پ) دانش‌آموزی، بی‌خبر از همه جا، هر بار زیر فشار صحبت‌های یکی از اعضای خانواده‌اش قرار می‌گیرد و خودش را سرزنش می‌کند که از دیگران عقب است و به اندازه کافی خوب نبوده که خانواده، به او افتخار کنند.
در اثر این سرزنش‌ها، از نظر ذهنی به هم می‌ریزد و در درس خواندن، افت کرده و دل‌زده می‌شود و تسلیم اتفاقات پیرامون می‌گردد.
همین دانش‌آموز اگر آگاه می‌شد که مثلاً یکی از دلایل چنین صحبت‌هایی از طرف اعضای خانواده این است که آنان فکر می‌کنند که با مقایسه کردن باعث ایجاد انگیزه در شما می‌شوند و یا به این دلیل است که خودشان وابسته به بیرون هستند و فکر می‌کنند که بایستی طبق الگوهای بیرونی، خود را تنظیم کرد و سر همین موضوع تحت فشارند و فشار را به او منتقل می‌کنند.
حتی ممکن است به علت آن باشد که حس خوب بودن را برای خود جوری تعریف کرده‌اند که فکر می‌کنند با گفتن این صحبت‌ها به فرزند خود، وظیفه‌شان را انجام داده‌اند و احساس خوبی دارند و بار مسئولیت از روی دوش آن‌ها برداشته می‌شود.
اگر این دانش‌آموز، از دلیل یا دلایل آن صحبت‌ها آگاه بشود، آنگاه مانند یک بازیکن شطرنج می‌شود که می‌داند حرکت هر مهره‌ای به چه صورت است و برایش عجیب نیست که آن مهره، یک حرکت مشخص را انجام می‌دهد. به بیان دیگر، وقتی آگاه می‌شود که هویت، ذهنیت و مدل فکری فلان شخص خانواده، به چه نحوی است، آنگاه آن‌قدر مسلط است که حتی می‌تواند پیش‌بینی کند که قرار است چه چیزی بشنود و همین آگاهی است که باعث حفظ ثبات و استحکامش در برابر صحبت اطرافیان می‌شود.
ت) دانش‌آموزی که وسواس مطالعاتی دارد، دنبال درمان می‌رود و اتفاقاً بسیار هم عالی می‌شود و دیگر وسواس ندارد و در حال مطالعه است. چند هفته را بدون وسواس درس می‌خواند اما به ناگهان، همان حس شک و تردید به سراغش می‌آید و دوباره تمایل به وسواس را پیدا می‌کند.
اگر او آگاه نباشد، دچار شوک، بحران و به هم ریختن خواهد شد و گمان می‌کند که اصلاح‌نشده و تغییری صورت نگرفته است ولی اگر آگاه باشد آنگاه می‌داند که رفتارها برگشت‌پذیر هستند و اتفاقاً هدف از برگشت نیز همین شوک و به هم ریختن است.
همین آگاهی باعث می‌شود که استقامت کرده و همان آموزش‌هایی که برای رفع وسواسی دیده را تکرار کند و درگیر این بازی احساسی نشود و مثل زلزله‌ای که آمده و رفته، خودش را سالم نگاه دارد.
امیدوارم با این مثال‌ها، روشن شده باشد که آگاهی از هر موضوعی، چطور باعث خنثی‌سازی، جمع‌بندی و جمع‌وجور شدن آن موضوع می‌شود.
3- پرسش سوم شما، بسیار کلیدی و استراتژیک است؛ چطور؟ با مثال توضیح می‌دهم. اگر ما در گوگل بنویسیم که چگونه، یخ‌زدگی‌های یخچال خود را تمیز کنیم یا راهکارهایی برای تمیز کردن یخچال را سرچ کنیم، بسیار منطقی است و جواب می‌گیریم زیرا مشکل را می‌دانیم و برایش دنبال ایده می‌گردیم.
اما در مورد خودمان، اگر در گوگل، عبارت‌هایی مثل «راهکارهایی برای با اراده شدن»، «چگونه فردی با اراده شویم»، «چطور استقامت داشته باشیم و زود خسته نشویم» و موارد مشابه را جست و جو کنیم، اصلاً منطقی نیست و سوای از منطقی نبودنش، اثربخشی هم ندارد و به جایی نمی‌رسیم، چرا؟
چون در این سؤالات، مشکل ما دیده نمی‌شود و یک سؤال خیلی کلی است. دقت داشته باشید که دلیل بی‌ارادگی من با دلیل بی‌ارادگی شما فرق دارد یا علت زود خسته شدن من با شما متفاوت است یا علت اینکه من درد عملگرایی را تحمل نمی‌کنم با دلیل تحمل نکردن شما یکی نیست.
در آن سؤالات، مشکلی ذکر نشده بود که دنبال ایده‌ای برای حلش باشیم. یک سؤال کلی پرسیده شده که چطور با اراده باشیم، چطور در برابر سختی‌ها جا نزنیم و کم نیاوریم. این‌ها سؤالات کلی هستند و هیچ جواب مشخصی ندارد. اگر این نوع سؤالات، مناسب نیستید، پس باید چه کرد؟
بایستی نوع نگرش خود را تغییر دهید و به جای سوالاتی مثل «چطور با اراده باشیم»، از خودمان این را بپرسیم که الان چرا سست شدی و رها کردی. یا به جای سرچ کردن «چطور در برابر سختی‌ها جا نزنیم» از خویش بپرسیم که الان چرا جا زدی؟ چطور خودت را راضی کردی که ادامه ندهی؟
یا درباره همین سؤال خودتان در متن که فرموده بودید «راهکارهایی برای تحمل درد پایه»، به جای این موضوع، از خود بپرسید که الان چرا درد را تحمل نکردم؟ چه فکری داشتم؟ چطوری خودم را قانع کردم که برنامه را اجرا نکنم؟ چرا ادامه ندادم؟ چه چیزی باعث شد حس جا زدن داشته باشم؟
جواب این پرسش‌ها، از فردی به شخص دیگر، کاملاً می‌تواند متفاوت باشد. یکی می‌گوید من چون فکر می‌کنم که یک موضوع اساسی باید باشد که من چون از آن بی‌خبرم، پس با اراده نیستم. دیگری می‌گوید که من فکر می‌کنم که سرنوشت ما از پیش تعیین شده و به همین علت است که تلاشی نمی‌کنم چون برای من همین در نظر گرفته شده و فرد بعدی از این می‌گوید که حس عقب بودن دارم و به نظرم هر چه هم بخوانم بی‌فایده است و همین‌طور می‌شود ده‌ها مورد دیگر را مثال زد که هر کسی یک چیزی را می‌گوید.
این سؤالات و سایر موارد مانند آن باعث می‌شود که روی نقطه یا نقاط ضعف خود، آگاه شوید، آنان را لیست کنید و دنبال راه‌حل برای خنثی کردنش باشید. بنابراین دنبال حالت‌های کلی و بررسی یک موضوع در سطح کلان نباشید.
دید خود را ذره‌بینی کرده و ببرید روی خودتان. مهم شما هستید و هیچ اهمیتی ندارد که در حالت کلی، فلان مسئله چگونه می‌شود. روی این تمرکز کنید که چرا الان که باید فلان برنامه را اجرا می‌کردید و عملگرایی را بروز می‌دادید، چنین اتفاقی نیفتاد و جا زدید؟
سؤالات را شخصی کنید و فقط به خودتان بپردازید تا آگاه شوید که علت رها کردن‌ها چیست و سپس با ارائه راه‌حل، می‌توان آن مشکل را بست و باز با همان آگاهی، جلوی احساسات بعدی ایستاد.
4- دردهای انباشته با خاطرات، اتفاقات، شنیده‌ها، آموزش‌ها و تصویرهای ما در گذشته و حتی با کتاب‌ها و مطالبی که خوانده‌ایم، در ارتباط هستند و احساسات روی این خاطرات سوار می‌شوند و آن را پر و بال می‌دهند و باعث بزرگنمایی می‌شوند. به طور مثال، فرض کنید که من از ریاضی متنفر هستم و این درد پایه نیست زیرا تنفر من از ریاضی به خاطره‌ای بر می‌گردد که فلان معلم ریاضی جلوی همه، مرا تحقیر کرده است. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
سراب عادت درس خواندن

سلام منم مثل این دوستمون تو این مرحله بودم که فرمودید درست است که درد عملگرایی همیشه وجود دارد ولی آگاهی از ساز و کار مغز باعث می‌شود که آن را تحمل کرده و ادامه دهیم و همچنین دنبال ایجاد عادت درس خواندن نباشیم و سر اینکه همیشه باید با زور درس بخوانیم، خود را سرزنش نکنیم و حتی فکر نکنیم که حتماً ایرادی وجود دارد که عادت درس خواندن شکل نمی‌گیرد.
دقیقا تصور ذهنی که برامون ساختن این بود که روزای آخر مخصوصا کسایی که مطالعه داشتن چون عادت دارن، پس بهترم بیشتر درس میخونن، من این چند روزه خصوصا خیلیییییی درگیر این مرحله بودم و دیگه کم کم داشتم به کل مسیرم شک میکردم که نکنه من هیچی نیستم؟ چرا هنوزم عادت به درس خواندن ندارم؟ چرا همش باز تحریک میشم نخوندم و این بهانه های مغزی حیوانی تموم نمیشن …. داشتم کم میاوردم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. بله ذهنیتی است که متأسفانه همه ما درگیرش بودیم و همچنان هم عده زیادی درگیرش هستند و گمان می‌کنند که یک سری افراد هستند که بدون درد، با لذت و شوق و با چه شکوهی درس می‌خوانند و ما چون با فشار و زور و درد در حال درس خواندن هستیم، پس کارمان لنگ می‌زند و به جایی نمی‌رسیم.
حال آنکه، تمام انسان‌ها، حتی همانی که بُت شده هم دارد با زور و ضرب درس می‌خواند و یقه خودش را می‌گیرد تا پای کار بماند اما موقع تفسیر می‌تواند بگوید که با علاقه درس می‌خواند. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
درد عملگرایی و وسواس

سلام با توجه به پیام قبلی برای منم یه سوالی پیش اومد این که مغز فشار وارد می‌کنه در مورد کار کردن هم صادق؟ یعنی من که هر روز صبح با عذاب میرم سر کار به قول خانواده آدم تن‌پرور و تنبلی نیستم و این درد پایست و هر کاری هم بکنم از بین نمیره؟ و اینکه درحال کار کردن همش استرس اینو دارم که سوتی بدم و اخراج بشم و افکار منفی از این دست بازی مغز برای فرار کردن از کار کردنه؟
و یه سوال دیگه کار من یجوریه که باید یه سری چیز رو بشمارم و بسته بندی کنم ولی مثلا سر شمردن بیست تا نون مغزم هی میگه از اول بشمار اشتباه شمردی اگه یکی کم و زیاد باشه اخراجت میکنن و باعث میشه یکاری که نهایت ۳۰ ثانیه زمان می بره حتی تا سه دقیقه هم طول بکشه و ممکنه اینکار من باعث کم شدن حقوق و حتی واقعا به اخراج برسه. راهنمایی در مورد این مدل وسواس ندارید که بهم بگید چون واقعا مشکل بزرگی شده برام.
شاید ریشه این وسواس برگرده به رفتار مادرم اون تو مواردی مثل بستن بودن در، خاموش بودن شعله گاز، بسته بودن پنجره ها و برداشتن کلید و اینجور موارد وسواسیه و احتمالا منم از اون این کار اشتباه رو یاد گرفتم.
این مورد فقط تو کار کردن نیست موقعی هم که میخوام تست بزنم یه سوالی که بلدم و تایم استانداردش مثلا با سطح سواد من یک و نیم دقیقه طول میکشه رو بین ۵ تا ۱۰ دقیقه حل میکنم اینطوری میشه که تو یکساعت نهایت ۱۰ تا تست میزنم و فقط میرسم برای ۴ تاش پاسخنامه رو بخونم. خیلی ممنون میشم راهنماییم کنید.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. در مورد پیام شما بایستی به موارد زیر اشاره کنم:
1- در بین کسانی که درس می‌خوانند، سر کار می‌روند، ورزش حرفه‌ای انجام می‌دهند، رژیم غذایی موفقیت‌آمیزی می‌گیرند و سایر موارد از این دست، همیشه جمعیتی که اتفاقاً، اکثریت قالب هم هستند، از این صحبت می‌کنند که با عشق، علاقه، لذت و شادابی، این کار را انجام می‌دهند.
خود من هم روزگاری همین‌طور بودم که هر کسی می‌پرسید که فلانی، تو چطوری این‌قدر درس می‌خوانی، زودی می‌گفتم با عشق و لذت. باید عاشق درس خواندن باشی تا برایش بی‌قرار شوی و بخوانی. بهترین تفریح دنیا برای من درس خواندن است و با هیچ‌چیزی عوضش نمی‌کنم.
این اکثریت قالب، همیشه و در همه کشورها هستند. من وقتی پادکست‌های انگلیسی هم گوش می‌دهم، بارها می‌شنوم که افراد دیگر کشورها نیز بر روی علاقه و عشق تأکید می‌کنند و می‌گویند که با لذت فراوان کارهای خود را انجام می‌دهند.
بنابراین، خیلی طبیعی است که شما دائماً از زبان افراد مختلف، چه موفق و چه عادی، می‌شنوید که باید با عشق و علاقه، یک کاری را انجام دهی اما واقعیت چیست؟ یکایک ما با زور و فشار، کار خود را انجام می‌دهیم. همین الآن که این پیام را می‌نویسم، مغزم می‌گوید:
کمتر بنویس، چرا این همه توضیح می‌دهی، تو الآن حوصله نداری، داری خسته می‌شوی، الآن کم می‌آوری، بیخودی خودت را از پا می‌اندازی، توضیحاتت به درد نمی‌خورد، درست نیست، کافی نیست، اشتباه است، خودت را اذیت نکن، هوا گرم است، کمرت درد گرفت، اگر بنویسی و اشتباه باشد چه؟ و…
شاید بپرسید پس چرا وقتی زورکی انجام می‌دهند، آن را با عشق و علاقه، توصیف می‌کنند و روکش لذت برایش می‌کشند؟ این هم خاصیت مغز ماست که تفسیر خودش را تغییر می‌دهد و جور دیگری آن را بیان می‌کند برای همین است که در دنیای علم، وقتی می‌خواهند درباره افراد موفق، تحقیق کنند، گروه محققین، مستقل از خود شخص موفق، به بررسی زندگی و پارامترهای مؤثر او می‌پردازند و مثل ایران نیست که رتبه یک را بیاورند و بگویند بگو ببینم چه شد موفق شدی؟
چرا آن‌ها روی مصاحبه با فرد موفق، در دنیای تحقیق، حساب باز نمی‌کنند؟ چون این را می‌دانند که انسان‌ها، تفسیرهایی که ارائه می‌دهند، گاه از واقعیت به دور است. به طور مثال، ما یک کیف می‌خریم چون در آن لحظه، احساس خوبی داشتیم و فکر می‌کردیم که دوستش داریم ولی وقتی از ما بپرسند که چرا آن کیف را خریدی، تلاش می‌کنیم برایش تفسیر بیاوریم و مثلاً بگوییم:
خیلی وقت بود که نیاز داشتم تا یک کیف بخرم، دنبال یک جنس خوب بودم و اتفاقاً از کنار مغازه‌ای رد شدم که کیف‌های با کیفیتی داشت و آن روز هم حراج زده بود و قیمت مناسب و کیفیت عالی و چی از این بهتر؟
این همه تفسیر ارائه کردیم تا نگوییم که رد می‌شدم خوشم آمد خریدم حالا چه نیاز داشتم چه نداشتم. به تفسیر ما انسان‌ها از چگونگی انجام یک کار، نمی‌شود اعتماد کرد زیرا ما انسان‌ها، به آنچه می‌بینیم، می‌شنویم، انجام می‌دهیم و رفتار می‌کنیم، ابعاد دیگری اضافه می‌کنیم.
یک مثال دیگر بخواهم بزنم به موضوع موزیک ویدیو یا فیلم سینمایی می‌توانم اشاره کنم که وقتی آن اثر هنری را می‌بینیم، برداشت‌هایی را می‌کنیم که اصلاً هدف تهیه کننده نبوده و این خاصیت مغزمان است که بُعد می‌دهد و چیزی به آن می‌افزاید.
ضرب‌المثل «یک کلاغ، چهل کلاغ» هم توضیح خوبی برای این ماهیت انسان‌هاست و نشان می‌دهد که یک حرف را وقتی می‌شنویم، در انتقال آن به نفر بعدی، چیزهایی اضافه می‌کنیم و همین‌طور نفر بعدی هم به آن می‌افزاید و در نهایت، واقعیت به چیز دیگری تغییر می‌کند.
خلاصه اینکه، شما می‌توانید زور بزنید و با اجبار درس بخوانید، سر کار بروید، ورزش کنید، رژیم بگیرید، مسواک بزنید، رفتارهای نادرست خود را تغییر دهید و…، اما در زمان تفسیر، بگویید که با عشق و علاقه انجامش داده‌اید.
2- با توجه به توضیحات شماره 1، متوجه می‌شویم که زور زدن برای سرکار رفتن هم مثل درس خواندن است و این فشاری که در درون خود احساس می‌کنید، می‌تواند درد پایه + درد انباشته باشد.
3- از بین نرفتن درد پایه برای ما ترسناک نیست و اتفاقاً وقتی آگاه می‌شویم که همیشه یک غر زدنی در درون ما هست، به راحتی با آن کنار می‌آییم و کار یا درس را جلو می‌بریم.
4- درباره سوتی دادن و اخراج شدن و همچنین مسئله شمارش، همان‌طور که خودتان اشاره کردید، به دلیل وسواس است. وسواس یعنی چه؟ یعنی نگرانی. نگرانی از چه؟ نگرانی از خطر. خطر؟ بله برای زندگی شما می‌شود اشتباه کردن و اخراج شدن. این خطر، تولید استرس و اضطراب می‌کند.
حالا وقتی استرس و اضطراب داریم، باید آن را کاهش دهیم و مغزمان وسط می‌پرد و می‌گوید من می‌دانم چطوری آن را کاهش دهیم و پنج راهکار جلوی ما می‌گذارد که شاید به یکی، دو تا، سه تا، چهارتا و یا هر پنج تای آن عمل کنیم: چه چیزی هستند این موارد؟
الف) تکرار عملی مثل چک کردن باز و بسته بودن در، شیر گاز، برق، شستن دست و…
ب) تکرار ذهنی مثل شمارش کردن، مرور کردن یک خاطره آن هم نه یک بار و دوبار بلکه بارها و بارها و…
پ) پرسیدن از دیگران مثل تو هم دیدی که برق‌ها را خاموش کردم و شیر گاز را بستم یا تو هم دیدی که من دفتر و کتاب‌های فردا را آماده کردم و داخل کیف گذاشتم یا تو هم قبول داری که من باید پزشک شوم و اگر دندانپزشکی بروم اشتباه است؟ این سؤالات را به صورت رگباری می‌پرسد و شکل و شمایل کلافه کننده‌ای دارد.
ت) یک فعالیت من در آوردی مثل خیره شدن به یک نقطه، ایستادن، فشار دادن کف دست‌ها یا دندان‌ها، کشیدن مو، کندن پوست و…
ث) پاک کردن صورت مسئله و دور شدن از عامل نگرانی. مثلاً اگر موقع درس خواندن، وسواس مطالعاتی دارد، کلاً درس را کنار می‌گذارد یا اگر وسواس بیمار شدن دارد، ارتباط با دیگران را کنار می‌گذارد و…
مغز ما چرا این راهکارها را پیشنهاد می‌دهد؟ می‌گوید که اولاً این راهکارها، کم انرژی هستند و اذیت نمی‌شوم که انجامشان دهی و دوما با این راهکارهای قلابی و کم انرژی، استرس و اضطراب ناشی از نگرانی و وسواس را کاهش می‌دهی و چی از این بهتر؟
اگر کوتاه مدت نگاه کنیم، انجام این پنج کار، واقعاً استرس و اضطراب ما را کاهش می‌دهد. برای همین است که وقتی دوباره و چند باره شمارش می‌کنید، در کوتاه مدت، احساس آرامش می‌کنید ولی برای بلند مدت، مثل کشاورزی می‌شوید که دانه‌ها را روی زمین می‌پاشد تا محصولش را درو کند و دانه‌ای که شما دارید می‌پاشید، محصولی به نام گسترش رفتار وسواسی تحویلتان می‌دهد.
در واقع در بلند مدت، تعداد افکار وسواسی افزایش می‌یابد و هر بار باید به مقدار بیشتری آن راهکارها را انجام دهید تا خوب شوید. بنابراین روش خوب شدن وسواس از انجام آن پنج مسیر نمی‌گذرد و باید به فکر ایده‌ای بهتر باشیم.
به طور مثال، برای زندگی شما، پیدا کردن یک سبک از شمارش کردن می‌تواند راه‌حل خوبی باشد. ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسد این است که:
الف) می‌توانید نان‌ها را روی میز نانوایی به صورت بسته‌های پنج تایی شمارش کنید و در نهایت روی هم بگذارید و تحویل مشتری دهید.
ب) می‌توانید با ضرب‌آهنگ بشمارید مثل مرشدهای زورخانه. یکی و دوتا، سه تا و چهار، پنج تا و شش‌ها و همین‌طور الی آخر.
هر ایده خلاقانه و غیرتکراری که فقط با یک بار شمارش، کار را تمام کند، پیشنهاد خوبی به نظر می‌رسد و می‌توانید از آن استفاده کنید. حالا به قسمت مهم ماجرا می‌رسیم. فرض کنیم که شما یکی از راهکارهای من یا ایده غیرتکراری خود را انتخاب می‌کنید که با آن سبک، شمارش را انجام دهید. آیا فکر می‌کنید از همان لحظه، فکرهای منفی و میل به تکرار از بین می‌رود؟
متأسفانه خیر. افکار مزاحم و تمایل به دوباره و چندباره شماردن، دست از سرتان بر نمی‌دارد و اتفاقاً بدتر هم می‌شود. دقیقاً مثل افرادی که مو می‌کارند و بعد از اینکه مو کاشتند، به جای اینکه موهای بیشتری داشته باشند، موهای آن‌ها ریزش شدیدی می‌کند و حدود سه الی شش ماه طول می‌کشد تا دوباره در بیایند و به موهای طبیعی برسند.
این جا هم همین است، فکر نکنید از لحظه‌ای که ایده خلاقانه و غیرتکراری را پیش بردید، حس و میل به تکرار کردن و آن افکار وسواسی، ناپدید می‌شوند و از بین می‌روند. اصلاً و ابداً این طور نیست و حتی میل به شمارش تکراری بیشتر هم می‌شود و تمام زورش را می‌زند تا دوباره به رفتار وسواس برگردید.
هنر شما در این است که اسیر چنین افکاری نشوید و بدانید که میل مغزتان به ماندن در وسواس است و اتفاق پیچیده‌ای نیست و کافی است که فقط پایبند به راه‌حل جدید خود در شمارش باشید و هرگونه شک و تردیدی که فشار آورد را با هر زور و ضربی شده، نادیده بگیرید.
دقت کنید که نوشتم، نادیده بگیرید یعنی شتر دیدی ندیدی و فقط روی کار اصلی خود تمرکز کنید. می‌توانستم بنویسم به احساسات خود اهمیت بدهید و آن‌ها را یادداشت کنید یا درباره‌اش فکر کنید. حتی می‌توانستم بنویسم که با احساسات خود بجنگید و مبارزه کنید و نابودشان نمایید. اما این‌ها را ننوشتم و فقط گفتم بی‌تفاوت باشید.
اگر به احساسات توجه کنیم یا با آن‌ها مبارزه نماییم، فقط بیشتر می‌شوند. راه‌حل در خنثی بودن است. یعنی چه؟ یعنی آن فکر مزاحم هست، فشارش را می‌آورد، میل به تکرار کردن را می‌آورد ولی شما کار اصلی را انجام می‌دهید. کار اصلی چیست؟ شمارش کردن بر اساس ایده خلاقانه و غیرتکراری. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
تاب آوری یا اینکه فقط آموزش کامل برای گذر از مسیر

سلام یک سوال که هنوز برایم گنگ است پیرامون روش درست عمل کردن در‌ هر زمینه ای مثلا درس خواندن برای کنکور دارم مثالم را با کنکور بیان میکنم ولی منظورم هر نوع کار که برخلاف مغز حیوانی هست است
می‌توانیم روش اصولی برای موفقیت در کنکور را به دوبخش تقسیم کنیم ابتدا یادگیری روش های علمی و استاندارد برای طی کردن مسیر کنکور برای موفقیت یعنی روش های لازم برای پیدا کردن و دادن راه حل برای مشکلاتمان بین مسیر و همچنین دادن راه حل هایی برای پیشرفت و بازدهی بالاتر برای کنکور و دومین مرحله عمل‌کردن به نکات بالا است
خوب مرحله اول که مشخص است، فقط باید آموزش ببینیم و نکات لازم برای موفقیت را کسب کنیم سوالم درباره مرحله دوم یعنی عملگرایی و طی کردن مسیر کنکور با توجه به آموزش های کسب کرده این است که:
مرحله دوم یعنی عملگرایی، سختیه کارش همان مقابله با احساسات منفی و تحمل درد عمل گرایی است و پیش بردن مسیر درس خواندن با توجه به فشار های روحی و روانی وارده و هر جور شده درس خواندن را به تعلیق نیندازیم و ادامه دهیم و این همه فکر و احساسات منفی و عذاب آور را تحمل کنیم و با سختی و مشقت فراوان ادامه دهیم
یا اینکه من اشتباه متوجه حرف های شما شده ام و این ویژگی هایی که برای عملگرایی ذکر کردم فقط برای انسان هایی است که روش های علمی و درست درس خواندن و مغز شناسی و احساسات شناسی و…. را بلد نیستند و کسی که این نکات مطالب شما درباره روش درس خواندن و عملکرد مغز و احساسات و افکار و…. را آموخته به شرطی که به طور منظم و دقیق تمام نکات سایت شما را در طول روز انجام دهد مرحله دوم یعنی عملگرایی را خیلی راحت و بدون هیچ فشار روحی و روانی و اذیت شدنی به پیش می‌برد.
آیا این اذیت شدن و وجود فشار درسی و مشکلات روحی و روانی برای درس خواندن فقط مختص انسان های نا آگاه از روش های علمی لازم برای کنکور است؟ یا اینکه، فشار درسی مثل چیزی که آموزشی ببینیم و از بین برود نیست و فقط‌ باید تحمل کرد و هر جور شده ادامه داد؟
آخه شما مدام گفتید ریشه مشکلات تان را پیدا کنید و راه حل بدهید تا بعد از مدتی از بین برود این یعنی با پیدا کردن و راه حل دادن تمام مشکلات و سختی ها از بین می‌رود و مسیر کنکور بدون سختی و فقط با آگاهی حل میشه و به موفقیت ختم میشه؟ یا اینکه سختی کنکور همیشگی است و از بین رفتی در کارش نیست و نکات لازم برای کنکور فقط برای پیدا کردن و طی کردن راه درست برای موفقیت است؟ ممنون از لطف شما
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. اگر بخواهم ماهیت پیام شما را در یک سؤال خلاصه کنم به این صورت می‌شود: اگر ما انسان‌ها، درک درستی از عملکرد مغز داشته باشیم، اثر خاطرات خود را هم با بستن پرونده آن‌ها، خنثی کنیم، تسلط خوبی هم روی مدیریت احساسات از خود نشان دهیم، آیا درد عملگرایی از بین می‌رود؟
همچنین اگر بخواهم کلیت پیامتان را برای کنکور، ویژه سازی کنم به این گونه خواهد شد: اگر ما کنکوری‌ها، شناخت مناسبی از ساز و کار مغز به دست آوریم، پرونده خاطرات خود را هم با صدور حکم، ببندیم، توان کافی هم برای مدیریت احساسات خود داشته باشیم، آیا درد درس خواندن و اجرای برنامه از بین می‌رود؟
پرسش بسیار خوبی است و بحث را به سمت و سوی جالبی می‌کشاند. دقت کنید که درد عملگرایی یا در نگاه خاص‌تر برای کنکور، درد درس خواندن، شامل دو درد است: الف) درد پایه، ب) درد انباشته. از زاویه دیدی که من درکش می‌کنم، این دو نوع درد را می‌توان تشریح نمود و اثرش را در عملگرایی نشان داد. حالا تعریف دو درد را بیان می‌کنم:
الف) درد پایه: مقدار درد و فشاری است که یک انسان، حتی با وجود شناخت کامل مغز و نداشتن هیچ خاطره آزار دهنده و حتی خاطره مثبت مانع شونده و همچنین با تسلط کامل روی احساسات خودش، به دلیل انجام یک فعالیت مانند درس خواندن تحمل می‌کند. این درد هیچ ربطی به خاطرات، احساسات و اتفاقات قبلی زندگی او ندارد و فقط ناشی از مخالفت مغز برای اجرای یک عمل غیر مرتبط با بقا است.
ب) درد انباشته: مقدار درد و فشاری است که یک انسان، به دلیل عدم آگاهی از عملکرد مغز، بازی خاطرات، تأثیر احساسات و رفتارهای نادرست، در زمان اجرای یک فعالیت مانند درس خواندن تحمل می‌کند. در واقع این درد، یک خوراک مناسب برای مغز است تا به دلیل همان مخالفت با فعالیت‌های غیر مرتبط با بقا، از آن‌ها تغذیه کند و فشار بیشتری بیاورد.
آنچه از این دو تعریف بیرون می‌آید عبارت است از:
1- هیچ‌گاه درد درس خواندن از بین نمی‌رود و در بهترین وضعیت، همیشه مقداری درد که ناشی از درد پایه است را تجربه خواهیم کرد و برای همین است که هر روز بایستی با فشار درس بخوانید و درس خواندن تبدیل به عادت نخواهد شد.
2- با شناخت عملکرد مغز، سر و سامان دادن خاطرات و بی‌اثر کردن احساسات، می‌توانید درد انباشته را کاهش دهید و هر چه شناخت خود را بالاتر ببرید و روی خاطرات و احساسات، جمع‌بندی بهتری داشته باشید، این درد کمتر و کمتر می‌شود.
3- ما هیچ تأثیری روی درد پایه نمی‌توانیم داشته باشیم و تمام هنر ما در درد انباشته است. اینکه با خاطرات و رها کردن احساسات، دائماً به مغزمان خوراک می‌دهیم که درد عملگرایی را بیشتر کند یا آنکه با آموزش، آگاهی و تمرین، این درد انباشته را کاهش می‌دهیم؟
4- درست است که درد عملگرایی همیشه وجود دارد ولی آگاهی از ساز و کار مغز باعث می‌شود که آن را تحمل کرده و ادامه دهیم و همچنین دنبال ایجاد عادت درس خواندن نباشیم و سر اینکه همیشه باید با زور درس بخوانیم، خود را سرزنش نکنیم و حتی فکر نکنیم که حتماً ایرادی وجود دارد که عادت درس خواندن شکل نمی‌گیرد.
با این حساب، هیچ آموزشی در دنیا وجود ندارد و نخواهد هم آمد که درد عملگرایی را از بین ببرد و پذیرش این درد و تلاش برای کاهش درد انباشته، وظیفه یک انسان آگاه است. در نتیجه یک انسان ناآگاه زیر فشار درد پایه و انباشته است ولی انسانِ آگاهی که به دانش خودش عمل هم می‌کند، فقط زیر فشار درد پایه قرار می‌گیرد و قطعاً سبک بال‌تر حرکت خواهد کرد. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
بهمن فکری

سلام موضوعی که ذهنم رو درگیر کرده و تبدیل به یک بهمن فکری شده برام ………………….
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. ابتدا عذر خواهی می‌کنم که پیام شما را به طور کامل نمایش ندادم زیرا موضوعی که برایم نوشته بودید نیاز به پاسخ فردی داشت. در صورت تمایل به ایمیل انتهای سایت پیام دهید تا پاسخ‌تان را بدهم. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
استمرار نداشتن در درس خوندن برا کنکور

سلام من الان یک ساله در درس خوندنم تداوم ندارم و سینوسی میرم جلو لطفا بهم بگید چجوری باید بفهمم دلیل مشکل اصلی من از نظر علمی به خاطر چیه؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. آن‌طور که من از متن پیامتان برداشت کردم این‌طور به نظر می‌رسد که شما تا قبل از یک سال اخیر، تداوم داشته و مطالعه‌تان یک روند قابل قبولی را طی می‌کرده و از یک سال پیش تا به امروز، دچار رفتار سینوسی شده است.
اگر این برداشت من درست است آنگاه بایستی دست مرا بگیرید و با خودتان به 12 ماه و یا حتی شاید 13، 14 و یا 15 ماه قبل ببرید و اخبار، اطلاعات، اتفاقات، شنیده‌ها و خاطرات آن موقع ها را نشانم بدهید تا ببینیم چه دلیل یا دلایلی باعث شده که رفتار شما نسبت به گذشته تغییر کند.
به بیان دیگر، هرگاه انسانی یک روند مشخص داشته و از یک جایی به بعد، آن را روند تغییر می‌کند، ما می‌گوییم او یک نقطه عطف در آنجا داشته است و بررسی نقطه عطف و اتفاقات مرتبط به آن، سرنخ‌های لازم برای برگرداندن آن فرد به روال مد نظرش را در اختیار ما می‌گذارد.
با این اوصاف، شما بایستی درباره این صحبت کنید که چه اتفاق افتاد، چه شنیدید، چه خاطراتی شکل گرفت، چه حادثه‌ای پیش آمد و یا … که بعد از آن، دیگر چرخه همیشگی خود را از دست دادید.
این اتفاقات و خاطرات هر چه می‌تواند باشد مثلاً شنیدن یک جمله از معلمی که گفته شما قبول نمی‌شوی یا گرفتن یک نمره پایین یا افت تحصیلی یا عقب افتادن از رقیب مطالعاتی و یا افت درصد و موارد دیگر. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
شوک روز های مانده

سلام چه طوری میتونیم از شوک روزهای مانده و شمارش روز هم تو برنامه ریزی هم زندگیمون خلاص بشیم الان که دارم می‌نویسم تپش قلب شدید دارم بخاطر ش.
من می‌دونم این روز های آخر هم مثل قبل حداقل 6 ساعت بخونم هم میتونم کنکورمو خوب بدم ولی آنقدر تا حالا پشت کنکور موندم و روز های آخر کنکور نتونستم درس بخونم و فرصتم رو ازدست دادم و روز کنکور هم نتونستم سوال های بیشتری حل کنم همش می‌دیدم سوالات برام آشنا و قابل حل هستند ولی فرمول ها دقیقا یادم نمیومدم.
همش در حال کشف فرمول بودم و وقتم کم آوردم همش تصور میکنم بازم همچین چیزی تجربه میکنم درحالی که از بهمن تا امروز به طور میانگین روزی 5 ساعت درس خوندم ،و تقریبا همه فصل هاو کتاب هارو خوندم تست زدم آزمون دادم محاسبات ریاضی و مهارت آزمون هارو یاد گرفتم مرور کردم با اینکه صفر بودم سواد متوسطی بدست آوردم الان فقط نیاز دارم بازم خلاصه هامو بخونم و تست بیشتر بزنم هرچقدر بیشتر بهتر (درحالیکه قبلاً هیچکدوم این کارو نکرده بودم) ولی باز هم یاد روزهای مانده و شکوی که بهم وارد میشه منو از پا در میاره
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. در پیام شما مواردی هست که با شماره‌گذاری درباره آن‌ها توضیح خواهم داد:
1- مغز ما بر اساس شباهت‌ها تصمیم به فراخوانی خاطره می‌کند. این شباهت‌ها می‌تواند از جنس موقعیت مکانی یا زمانی و یا شرایط روحی و جسمانی باشد.
مثلاً اگر در یک روز بارانی، وسط خیابان، خیس شده بودیم و همان روز، سرمای شدیدی خورده باشیم، از آن به بعد، هرگاه باران ببارد، ترس از سرماخوردگی در ما ایجاد می‌شود حتی اگر در خانه و کنار وسایل گرمایشی باشیم.
ماجرای روزهای قبل از کنکور نیز همین حکایت را دارد. از آنجا که طبق توضیحاتی که برایم نوشتید، در کنکورهای قبلی، روزهای نزدیک به کنکور را به خوبی استفاده نکرده بودید و سر جلسه هم اذیت شدید، پس این اتفاقات تبدیل به خاطراتی شده و حالا چون در موقعیت زمانی مشابه با کنکورهای قبلی هستید، همان حس و حال زنده می‌شود و چنین برداشت می‌کنید که امسال هم مثل پارسال خواهد بود.
تا به اینجا متوجه شدیم که چرا در حال حاضر، چنین حس و حالی را دارید و جوابش این است که چون مغز طبق شباهت‌ها، خاطرات و اثرات ناشی از آن را فراخوانی می‌کند و الآن هم از نظر زمانی، شبیه خاطرات قبلی شماست، پس همان حس و حال را مزه می‌کنید.
2- مغز ما انسان‌ها، در این فراخوانی خاطرات و حال و هوای ناشی از آن‌ها، به «سرعت عمل در یادآوری» اهمیت می‌دهد و «دقت، تجزیه و تحلیل و مقایسه» را فدای سرعت می‌کند. یعنی چه؟
در همان مثال باران، به محض اینکه متوجه بارش باران می‌شود، به سرعت هشدار می‌دهد که الآن سرما می‌خوری در حالی که شاید انتظار داشتیم دقت به خرج می‌داد و می‌گفت: درست است که الآن باران می‌بارد ولی آن خاطره سرماخوردگی زیر باران مربوط به وقتی بود که من در خیابان بودم و لباس‌های کمی پوشیده بودم ولی الآن در منزل هستم و وسیله گرمایشی هم وجود دارد پس قرار نیست چون باران می‌بارد، من سرما بخورم.
اما متأسفانه مغز ما به این‌ها اهمیت نمی‌دهد و فقط تمرکزش روی سرعت هشدار است. دلیل آن هم به چرخه زندگی ما انسان‌ها در طبیعت باز می‌گردد و همین سرعت هشدار بوده که باعث نجات ما از دست سایر حیوانات درنده و وحشی می‌شده و اگر قرار بود که دقت را هم اضافه کند آنگاه امکان داشت با خطر مرگ مواجه شویم.
با این حال، این یک یادگاری در ما انسان‌هاست که مغزمان فقط روی سرعت عمل در بازتولید خاطرات متمرکز است و دقتی در مقایسه و تجزیه و تحلیل آن ندارد. به مثال خودتان برگردیم. انتظار شما چه بود؟ اینکه مغزتان بگوید:
درست است که الآن در روزهای نزدیک به کنکور هستیم و من هم خاطراتی دارم که روزهای مانده به کنکور را درس نخوانده بودم و سر جلسه کنکور اذیت می‌شدم ولی امسال که مثل پارسال نیست زیرا مدت‌زمان مطالعه، تعداد مرورها، تعداد تست‌ها و سایر موارد همگی بهبود پیدا کرده و با همین روند تا روز کنکور پیش می‌رویم و قطعاً امسال مثل پارسال نخواهد بود.
متأسفانه این انتظار شما از مغز، بیهوده است زیرا او روی سرعت هشدار تمرکز دارد و برایش مهم نیست که آیا بین الآن و قبل، تفاوت‌هایی هست یا نه و او می‌گوید: من دیدم که نزدیک کنکوریم و چون خاطره داشتیم پس امسال هم مثل پارسال است.
اینجاست که آگاهی با اهمیت می‌شود و شما بایستی دقت، تجزیه و تحلیل و بررسی تفاوت‌ها را انجام دهید و سطح هشدار را از بین ببرید و بگویید: هیچ خطری تهدید کننده شرایط من نیست و من در حال خواندن هستم و قرار نیست چون پارسال آن‌گونه شده، امسال هم مثل همان شود.
3- آنچه در پاراگراف قبلی نوشتم را فقط یک بار بایستی بگویید و بعد از آن، با وجود همین احساس هشداری که در درونتان هست، موظف هستید درس بخوانید حتی اگر احساس بی‌کیفیتی یا زورکی بودن کردید. چرا؟
چون وقتی ما با وجود یک احساس، روی کار اصلی خودمان باقی می‌مانیم و پا فشاری می‌کنیم و با هر زحمتی که شده، وظیفه خود را انجام می‌دهیم، در حال مواجه سازی بدون پاسخ هستیم و این مواجه سازی بدون پاسخ، باعث کاهش آن احساس بعد از گذشت مدت‌زمانی مشخص خواهد شد.
به بیان دیگر، ما مشغول تربیت خودمان می‌شویم و یاد می‌گیریم که چطور به احساسات بی‌پایه و اساس، پاسخ ندهیم و از مسیر خودمان کج نشده و به بیراهه نرویم. خیلی هم فشار می‌آید زیرا مغز می‌خواهد روی همان احساس بماند اما مجبوریم که روی کار اصلی اصرار کنیم تا به ثبات برسیم. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
حذف دوست

سلام من هم تقریبا تو مرحله ای شبیه به شرایط پیام قبلی بودم و رابطه دوستی مشکل داری داشتم خیلی برام مفید بود انگار یه بار اضافی از رو دوشم برداشته شد آخه میدونی این مسیر تو نیستا ولی باز… این ترس از دست دادنه پاهای آدمو می‌شکنه ممنونم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. ما وقتی آگاه می‌شویم، وظیفه داریم که خودمان را تربیت کنیم. روی خودم مثال می‌زنم. من همزمان یک رضای آگاه و یک رضای احساسی هستم. رضای آگاه وظیفه دارد که رضای احساسی را تربیت کند و یادش بدهد که خطاهایش چیست؟ مثل دوران کودکی که والدین، سعی می‌کردند که درباره دست نزدن به کتری و بخاری به ما توضیح بدهند تا آسیب نبینیم. حالا بین شخصیت آگاه و شخصیت احساسی تان، همین رابطه والد فرزندی را می‌بایست برقرار کنید.
حالا روی ماجرای شما این مثال را توضیح می‌دهم. فرض کنید من جای شما هستم و رضای احساسی می‌گوید که با دوستت رابطه انگلی را ادامه بده. می‌دانی هیچ خاصیتی برایت ندارد و این اصلا مسیر زندگی تو نیست ولی چرا قاعده بازی را به هم بزنی و این رابطه را خراب کنی و بعدش ممکن است دلتنگ بشوی یا شوک روحی به تو وارد شود یا نکند احساس تنهایی وحشتناکی کنی و یا شاید هم پشیمان شوی که زمان کافی به او ندادی تا تغییر کند و خودش را نشان دهد.
رضای آگاه می‌گوید که در رابطه انگلی، میزان به انگل احساس مسئولیت دارد و هر روز بیشتر از قبل مشغول امتیاز دهی به او می‌شود ولی انگل، فقط در حال تکمیل چرخه زندگی خودش است. رابطه دوستی قرار نیست یک طرفه باشد و بایستی روی برد-برد تنظیم شود. بنابراین ما الان این رابطه دوستی را کنار بگذاریم، هیچ چیزی از دست نمی‌دهیم و تازه کلی چیز مثل آرامش، حرص نخوردن برای زندگی انگل، درگیر گرفتاری‌های او نشدن، اتلاف زمان نداشتن و… را به دست می‌آوریم.
رضای آگاه در ادامه به رضای احساسی می‌گوید که از دست دادن زمانی معنا می‌شود که چیزی روی میز برای از دست رفتن باشد نه اینجا که فقط به دلیل گذشت مدت زمان، به شکل یک عادت در آمده و فقط فکر می‌کنی که چون بوده باید باز هم باشد. رضای آگاه، دست رضای احساسی را می‌گیرد و نمی‌گذارد که به کتری دست بزند و بسوزد. آگاهی برای همین است که یاد بگیری چطوری رفتار کنی. این فشاری که می‌آورید تا تغییر کنید، هزینه‌ای است که برای بهتر شدن زندگی خود پرداخت می‌کنید.
اگر خودتان دست خود را نگیرید و از خطر دور نکنید، اینجاست که از دست می‌دهید، چه چیزی را؟ تجربه رابطه دوستی سالم، آرامش، مفید بودن دو طرفه، احترام به خویش و ده‌ها تیتر دیگر. ترس از دست دادن را از این طرف معنی کنید که بودن در رابطه انگلی باعث از دست دادن می‌شود نه قطع کردن آن. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
« قبلی 1 … 72 73 74 75 76 … 81 بعدی »

یه چیزایی هست که باید بدونی

عکس رضا جدیدی

آیا رضا جدیدی، روانشناس است؟ 

خیر، روانشناس نیستم، بلکه مرا همیار بنامید. همیار‌ها در جهان افرادی هستند که بر اساس مطالعات جهتمند و شخصی روی یک موضوع به سواد می‌رسند و به افراد کمک می‌کنند و در اثر تجارب و آموخته‌هایی که دارند، باعث ایجاد پیشرفت‌های موفقیت‌آمیزی در آنان می‌شوند. بنابراین مطالب کلبه مشاوره، بر پایه مطالعات شخصی رضا جدیدی است.

آدرس محل سکونتم: استان مرکزی، شهر اراک، خیابان امام خیابان شهید حسنی بعد از کوچه سعادت طبقه دوم با کد پستی: ۳۸۱۶۶۳۳۸۹۴ می‌باشد. 

نکته مهم: تمام مشاوره‌های رضا جدیدی به صورت تلفنی یا در صورت تمایل شما به صورت تماس تصویری از طریق اپلیکیشن های رایج است و هیچ گونه خدماتی به صورت حضوری ارائه نخواهد شد.

تلفن: ۴۷۷۴۲۹۵-۰۸۶۳

همراه: ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸

kolbemoshavere@gmail.com

RezaNewstar@

تمام حقوق برای سایت تخصصی کلبه مشاوره محفوظ است. در صورتی که صاحب سایت یا پیج و کانال هستید، جهت برداشتن مطالب، اجازه نامه کپی دریافت نمایید.