• ۰۸۶۳-۴۷۷۴۲۹۵
  • ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸
  • kolbemoshavere@gmail.com
  • RezaNewstar@
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی

پرسش و پاسخ روحیه برای کنکور

آنالیز رفتاری سایت کلبه مشاوره: سوالات روحی خود را از مشاور بپرسید

نگاه به درس  خواندن به ویژه برای کنکور، در بین اکثر کنکوری‌ها و خانواده‌ها فقط به این بر می‌گردد که دانش آموز یا داوطلب کنکور، امکاناتی مثل میز، صندلی، خودکار، دفترهای مختلف، کتاب‌های مؤسسات مختلف، سی دی‌های آموزشی و شرایط خوبی برای درس خواندن دارد.

حال آنکه وقتی یک دانش آموز یا داوطلب کنکور، مشغول درس خواندن است، انگار یک جنگ درونی با مغزتان دارد. در هر دقیقه‌ای که درس می‌خواند، مغز می‌تواند با تولید افکار و احساسات مثبت و منفی، یادآوری خاطرات، فشارهای روانی، نگرانی از حرف مردم و صدها روش دیگر، جلوی حرکت او را بگیرد. در جعبه زیر، زندگی یک داوطلب کنکور که به طور اختصاصی برای کلبه مشاوره نوشته شده را با هم بخوانیم و بعد به بررسی نمودارهای دایره‌ای خواهیم پرداخت. 

شرایط زندگی یک داوطلب کنکور (اختصاصی سایت کلبه مشاوره)

مشکل روحی برای درس خواندن دارم مقاله

همین که کتابم را باز می‌کنم تا درس بخوانم در تمام وجودم ناامیدی، ترس و حس منفی جوانه می‌زند. واقعاً نمی‌دانم چرا قفل هستم. هنوز یک خط نخواندم که حرف خاله‌ام در ذهنم پخش می‌شود که می‌گفت: «هیچ‌کس نمی‌تواند با هر شرایطی، رشته پزشکی را قبول شود. آن افرادی هم که قبول می‌شوند، ضریب هوشی بالا و تقریباً نزدیک به ضریب هوشی انیشتین دارند». با خودم فکر می‌کنم که منظور خاله‌ام چیه؟ یعنی من باهوش نیستم و نمی‌توانم؟ از این نتیجه‌گیری سَرم درد می‌گیرد، کتاب را ورق می‌زنم و از یک صفحه دیگه شروع به خوندن می‌کنم. در حالی که سعی می‌کنم تابع سینوس را رسم کنم، یاد قهقه‌های معلم ریاضی‌ام می‌افتم.

هیچ‌وقت یادم نمی‌رود که چطور من را جلوی دیگران تحقیر و با دوستم مقایسه کرد! من که همیشه ریاضی‌ام ۲۰ بود و فقط یه بار ۱۷ شده بودم، اما معلم چنان مرا با مقایسه‌اش تخریب کرد که هر دفعه ریاضی می‌خوانم یاد آن خاطره، رنجم می‌دهد و در نهایت گریه می‌کنم! انگار دیگر دلم نمی‌خواهد ریاضی بخوانم با خودم می‌گویم امروز که برنامه ریاضی‌ام خراب شد و با این گریه‌هایی که کردم واقعاً حال ندارم ریاضی بخوانم، و تصمیم تکراری‌ام را بار دیگر زمزمه می‌کنم: می‌زارم برای فردا و قول می‌دهم که اول صبح برنامه‌ام را با ریاضی شروع کنم. با این قول آرامش روحی می‌گیرم و برای اینکه نشان دهم اهل فرار از مطالعه نیستم، کتاب عربی را باز می‌کنم و درحالی که سعی می‌کنم جمله‌ای را از نظر تحلیل صرفی و اعراب‌گذاری کار کنم تا آموخته‌های قبلی‌ام را مرور کنم، ناگهان تمام وجودم را استرس فرا می‌گیرد و با خودم می‌گویم اگر امسال کنکور قبول نشوم چی؟

واقعاً یک سال دیگر برای کنکور بعدی تلاش کنم؟ آیا حوصله دارم این همه کتاب تکراری را از اول بخوانم و تازه از کجا معلوم که سال بعدش قبول شوم؟ اگر این‌طور شد رشته‌ام را تغییر می‌دهم. به قول زن عموم اگر سال اول قبول نشدی مسلماً سال‌های بعد هم قبول نمی‌شوی. پس بهتر است که تغییر رشته بدهی. از این فکر و خیال عصبی می‌شوم و با خودم زمزمه می‌کنم: «چقدر بی‌لیاقت و بی‌ارزشم که توان قبولی در رشته مورد نظرم را ندارم، نکند هدفم مشکل دارد و من به خاطر همین موضوع است که درس نمی‌خوانم». چون دوستم می‌گفت باید هدفت را با تمام وجود بخواهی تا به آن برسی. کسی که هدفش را با تمام وجودش می‌خواهد هیچ‌وقت بی‌انگیزه نمی‌شود و بدون حس منفی و خستگی درس می‌خواند. اما من هنوز یک درس را به طور کامل نخواندم که درونم تبدیل به میدان جنگ می‌شود. لابد مراقبه‌هایی که اول صبح و آخر شب انجام می‌دهم را با تمام توانایی و وجودم انجام نمی‌دهم.

شایدم فرکانس و طول موج‌هایی که می‌فرستم را با تمرکز انجام نمی‌دهم. از این همه جنگ با خودم خسته شدم، چهار ساعت است که در اتاق نشسته‌ام و فقط نیم صفحه ریاضی و یک خط عربی خواندم. از اتاق بیرون می‌روم و همین که مادرم مرا می‌بیند، برای پدرم چشم و ابرو می‌پراند که حضورم را اعلام کند. پدرم حرفش را قطع می‌کند. کنجکاو می‌شود که بدانم درمورد چه موضوعی صحبت می‌کردند که وقتی من رسیدم جا خوردند و آن را قطع کردند؟ هنوز در افکار خودم غرق هستم که مامانم میگه چطوری خانم دکتر؟ چه کار می‌کنی با درس هات؟ هنوز پاسخی ندادم که پدرم می‌گوید: «من مشغول کار هستم برات کلی کتاب کار تهیه کنم و با امکاناتی که برایت فراهم کردیم باید بتونی در کنکور یک رتبه خوب بیاوری.

مراقب باش با این همه امکاناتی که در اختیارت قرار دادیم بی‌انگیزه و کلافه نشی و تصمیم بگیری درس نخونی. ما تو را خیلی دوست داریم که برایت هزینه می‌کنیم». لبخند می‌زنم و با خودم می‌گویم چقدر من ناسپاسم که دارم این همه زحمت پدر و مادرم را با سینوسی درس خواندن به باد می‌دهم. مادرم ادامه می‌دهد که زن دایی می‌گوید: «دخترش خیلی پیشرفت کرده، ترازها و درصدهای آزمونش افزایش پیدا کرده است. من و پدرت نگرانیم و می‌ترسیم که قبول نشوی و به همین خاطر افسرده شوی. این را بدان که ما حاضریم هر کمکی به تو کنیم تا بتوانی در کنکور قبول شوی». در پاسخ می‌گویم: «من که مشکلی ندارم اما مادرم اصرار می‌کند و به هیچ عنوان قانع نمی‌شود.

پدرم حرف مادرم را تأیید می‌کند و طبق روال همیشگی کارنامه آزمون را آورده و شروع به تحلیل درصدها می‌کنند». بابام این‌طور جملاتش را ادامه می‌دهد: «دفعه قبل فیزیک را ۴۹ درصد پاسخ داده بودی و این دفعه ۴۹.۸ درصد. این یعنی نسبت به دفعه قبل تقریباً ثابت مانده‌ای و پیشرفت نکردی. تازه این‌که چیزی نیست دفعه قبل شیمی را ۶۸.۴ درصد پاسخ داده بودی اما این دفعه ۵۹ درصد و این یعنی پسرفت». تمام حرف‌هایشان این است که اگر بخواهی به همین روال ادامه دهی، در نهایت شیمی را صفر می‌زنی و در بقیه درس‌ها هم ریزش درصدها شروع می‌شود. از کل‌کل کردن‌های پدر و مادرم خسته می‌شوم و از جای خودم بلند می‌شوم که به داخل اتاق برگردم. پدرم هنوز هم مشغول صحبت است تا آخرین کلماتش را با رسیدنم به اتاق بشنوم. او همچنان از نگرانی خودش و مادرم می‌گوید و اینکه حسابی درس بخوانم که موفق شوم چون پدرم دوست ندارد جلوی همکارش کم بیاورد و بگوید فرزندم نتوانست در کنکور قبول شود. فرزند همکار پدرم، پزشکی را قبول شده بود و به همه شیرینی داده بود. حالا فکر می‌کنم که پدر من هم دنبال یک فرصت است که شیرینی قبولی مرا پخش کند و مرا به افتخار بزرگ زندگی‌اش تبدیل کند.

آخرین کلماتی که می‌شنوم این است که: «برو با تمام دقت درس بخوان تا شیرینی قبولی‌ات را بین همه پخش کنیم». به اتاقم برمی گردم و به کتاب تست زیست را باز می‌کنم که تست‌زنی را شروع کنم. از سؤال شماره ۲۵ شروع می‌کنم. سؤال ۲۵.۲۶، ۲۷.۲۸ و ۲۹ را که پاسخ می‌دهم، فقط سؤال ۲۸، درست از آب درمی‌آید و این یعنی از ۵ سؤال ۴ تا تست را اشتباه پاسخ دادم. ترس وجودم را در برمی‌گیرد. تست ۳۰ ضربه نهایی را بر من می‌زند زیرا این تست را هم اشتباه جواب دادم و ناگهان روحیه خودم را می‌بازم و این جمله مثل یک فایل ضبط شده در ذهنم تکرار می‌شود: «لابد مامان یک چیزی می‌داند که نگران من است و حتماً درصدهای کنکورهای آزمایشی نشان می‌دهند که امیدی نباید به آینده داشته باشم و کار برای من تمام است و فکر کنم باعث سرافکندگی پدرم شوم و او هیچ‌وقت به آرزوی پخش شیرینی قبولی من در پزشکی نرسد».

خوش به حال دختر دایی که در حال پیشرفت هست و اگر همین طور ادامه دهد قطعاً به رتبه خوبی در کنکور می‌رسد و رشته مورد نظرش را قبول می‌شود، اما من چی؟ من تا سال یازدهم خیلی خوب بودم و معدلم بالای ۱۹ ونیم بود اما نمی‌دانم چرا این مدتی که تصمیم گرفتم برای کنکور بخوانم ذره‌ای پیشرفت نکردم و جز حس منفی و ترس، هیچ حس دیگه‌ای ندارم. چرا حس خوب و خیال‌پردازی‌هایم پاسخ نمی‌دهد؟ من بی‌لیاقتم که درس خواندنم، کلکسیونی از افکار منفی و پسرفت‌های مداوم شده. حتماً پیشانی‌نوشت من هم همین است که تا آخر عمر، پشت کنکور باقی بمانم وگرنه همیشه بچه زرنگ کلاس بودم و امتحانات مدرسه را ۲۰ می‌شدم و به خاطر همین هم هست که پدر و مادرم طاقت ندارند بعد از این همه سال موفقیت و اولین بودن در کنکور قبول نشوم و دلشان بشکند و خستگی به روی دوش آن‌ها بماند. آلان دیگه نزدیک به زمان شام خوردن هست و امروز هم نتوانستم درس بخوانم. امیدوارم فردا که از خواب بیدار می‌شوم این جنگ‌های درونی تمام شود تا بتوانم برنامه‌ام را اجرا کنم. من خیلی از شب‌ها کابوس می‌بینم که در کنکور قبول نشده‌ام و خانواده مرا مورد لطف و محبت قرار نمی‌دهند. احساس تنهایی در آن کابوس‌ها حتی وقتی از خواب هم بیدار می‌شوم با من هستند. این جنگ درونی هر روز به هنگام درس خواندن در من شروع می‌شود و امیدوارم تمام شوند تا بتوانم درس بخوانم و واقعاً نمی‌دانم چطور می‌توانم از این افکار رهایی پیدا کنم.

مدل شماره یک
فقط خود دانش آموز
مدل شماره دو
دانش آموز​
خانواده
مدل شماره سه
دانش آموز
خانواده
فامیل
مدل شماره چهار
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
مدل شماره پنج
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
آموزش‌های نادرست
مدل شماره شش
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
آموزش‌های نادرست
ارتقای اندیشه

بر اساس داستان زندگی آن داوطلب کنکور، شما کدام یک از این نمودارها را به عنوان درست‌ترین عوامل اثر گذار روی زندگی او، انتخاب می‌کنید؟ معمولاً خانواده‌ها علاقمند که مدل شماره یک را انتخاب نمایند و بگویند همه چیز به خود دانش آموز بستگی دارد. مدرسه‌ها مدل دو را درست می‌دانند. طرف داران قانون جذب و آموزش‌های اشتباه در خصوص موفقیت (مثل کسانی که معتقدند اگر کاری را ۲۱ روز انجام دهی تبدیل به عادت می‌شود) یکی از مدل‌های سه یا چهار را انتخاب می‌کنند ولی برای کسانی که مغزشناسی را گذرانده باشند و دید عمیق‌تری داشته باشند قطعاً مدل پنج و شش را درست می‌دانند.

من نیز دقیقاً بر اساس مدل پنج و شش، تفکرات مشاوره‌ای خودم را بنا نهاده‌ام و در قسمت پرسش و پاسخ‌ها، الگوی ذهنی‌ام را اینطور بنا کرده‌ام که در هر شرایط روحی که یک دانش آموز یا داوطلب کنکور قرار می‌گیرد، حتماً تحت تأثیر نمودار پنج یا شش می‌باشد. نمودار پنج و شش از این حقیقت مهم نیز رونمایی می‌کند که موفقیت یک مسئله شخصی نیست. بلکه تک تک عناصر موجود در جامعه، به اندازه خودشان می‌توانند روی موفقیت یک فرد مؤثر باشند. دیدگاه من این است که موفقیت (به خصوص موفقیت در کنکور) یک اتفاق شخصی-فرهنگی است. یعنی یک شخص تحت تأثیر فرهنگی قرار دارد که می‌تواند او را موفق کند یا نکند.

بنابراین تمامی مطالب سایت کلبه مشاوره با همین دیدگاه فکری نوشته و تدریس می‌شوند و سعی می‌کنم که شخص را نسبت به فرهنگ اطرافش آگاه کنم تا بتواند خودش را بازشناسی کرده و ذره ذره به موفقیت نزدیک‌تر شود. پس اگر گاهی به راحتی دست از هدف می‌کشید و آن حرفه‌ای‌گری در مطالعه را از دست می‌دهید یا به عبارت دیگر، تداوم و روند مطالعه را کنار می‌گذارید. در واقع آگاهانه زندگی نمی‌کنید و تبدیل به آدم آهنی می‌شوید و تحت تأثیر نمودار پنج یا شش هستید. لازم است بدانید که اکثر مواقع در اثر تکرار یک رفتار نادرست، همه پازل‌های چیده شده فرو می‌ریزند و لازم است از اول شروع کنید و بی‌خبر از وجود یک رفتار نادرست، باز هم آن را تکرار می‌کنید.

به قول معروف از یک سوراخ چند بار گزیده می‌شوید بدون آنکه تحلیلی از وضعیت خود داشته باشید، مجدد همان رفتار نادرست را تکرار کرده و فرایند قبلی رخ می‌دهد. پیش می‌آید که باورهای نادرستی در مورد خود پیدا می‌کنید زیرا نتایجی که می‌گیرید با آنچه انتظار دارید همخوانی ندارد. برایتان چیزهایی پُر رنگ می‌شود که ارزشی ندارد و اتفاقاً مواردی که نیاز است بسیار مهم باشند را جدی نمی‌گیرید. بعضی مواقع هم سوالاتی دارید؛ مثلاً چطور تفکرات یا خاطرات منفی که باعث حس تنفر نسبت به درس یا اتاق مطالعه شده را از بین ببریم؟ کنکور، باعث تنها شدن دانش آموز یا داوطلب کنکور می‌شود.

همین شرایط موجب رشد و پرورش افکاری در فضای ذهنی او می‌گردد که اگر آنالیز نشوند، می‌تواند روند درس خواندن او را تحت تأثیر قرار دهد. مجموعه‌ای از این نیازها باعث شد تا این صفحه از سایت کلبه مشاوره را ایجاد کنم. برگه‌ای که در آن به پرسش و پاسخ پیرامون مغز و عملکردش بپردازیم. در مورد خودتان و فکرهای منفی‌تان بنویسید، توضیحی در مورد آنچه در درونتان می‌گذرد بدهید و سپس آنالیز رفتاری شوید و با ارائه راهکارها به سطح زندگی خود بیفزایید. بنابراین می‌توانید شرح وضعیت خود را از طریق فرم پرسش و پاسخ همین صفحه، بنویسید و ضمن تحلیل کامل رفتارهایتان، راهکارهای لازم را دریافت نمایید.

همانطور که می دانید، من روانشناس نیستم و نحوه آنالیز روحی و پاسخ دادن به پرسش‌های شما، بر مبنای مدل فکری خودم از مطالعات شخصی و تجاربی هست که داشته‌ام. در واقع، نوع نگاه خود را در مورد پرسش‌هایی که می‌پرسید با شما به اشتراک می‌گذارم و امیدوارم مفید واقع شود.

یک سؤال: چرا سایت کلبه مشاوره، در مطالب و همچنین پاسخ‌های مربوط به پرسش‌ها، از زبان ادبیاتی، واژگان مختلف و عبارت‌های کمتر مرسوم در بین عموم مردم، بهره می‌برد و به ندرت از زبان محاوره و رایج، استفاده می‌کند؟ جواب کوتاهش این می‌شود که یک ارتباط دو سویه بین زبان و قدرت تفکر وجود دارد. هرچه لغات متنوع‌تری برای انتقال مفاهیم بدانیم، تحلیل، پردازش و درک تجربه‌ها، برایمان در سطح بالاتری انجام می‌شود. به همین منظور، کلبه مشاوره به سهم خودش می‌کوشد تا با استفاده از ادبیات کمتر تکراری، به پویش ذهنی خود و مخاطبانش کمک کند. جواب بلند این سؤال به همراه منابع و مآخذ آن هم بماند برای دوره خاص خودش.

کدوم مطلب سایت کلبه مشاوره در حال تکمیل شدنه؟

دوره «افکار منفی، مزاحم و تکرار شونده» در حال تکمیل شدن است.

چند نکته در مورد پرسیدن سوال:

چند مورد در خصوص پرسش و پاسخ‌ها (کلیک کنید) فایل های ضمیمه

برای آنکه پاسخ اصولی‌تر و دقیق‌تری دریافت کنید، توصیه می‌کنم به موارد زیر توجه فرمایید:

الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.

ب) لطفا پرسش‌های مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.

پ) لطفا پرسش‌های مربوط به روحیه را در همین صفحه بپرسید.

ت) روش‌های مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب می‌آیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوه‌هایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.

اشتراک در
اطلاع از
888 پرسش و پاسخ
Inline Feedbacks
مشاهده همه سوالات
چسبندگی مغز

سلام به یه نتیجه جالب هم رسیدم این تعاریفی که ازم داشتن در بیشتر موارد بخاطر هدف و نیاز شخصی دیگران بوده نه من، مثلاً خاله ام چون خودش سودجو بود بخاطر اینکه خونشون مرتب کنم همیشه بهم میگف خیلی منظم و مرتبم.
وقتی من جارو میکشم یا ظرف میشورم تا چند هفته خونه اش مرتب میمونه چون برق می‌اندازم و کناره ها و جزییات رو هم از قلم نمیدانم و با این حرفا باعث میشد من با دقت تر از قبل کاراشو انجام بدم و اتفاقا غیر مستقیم بهم یاد می‌داد اینجوری براش کارکنم.
یا زن عمو هام برای اینکه کسی با دختر خودش چون خرابکار و جرزن بود بازی نمی‌کرد همیشه منو مهربون و زرنگ خطاب میکرد تا هوای دخترشو داشته باشم و معلم خصوصیشم بشم یا به من میگفتن خیلی استعداد طراحی و معماری دارم در حالیکه نیاز من این نبود نه به این دلیل که حتما دلسوزم نیستند.
بیشتر آرزو ها و نیاز های خودشون بود مثل همین تبلیغات زیاد آزمون ها و کلاس ها که این تایم پر رنگ شده و مارو آگاه کردید که نیافتیم تو تله ترس ازدست دادن توجه، موقعیت اجتماعی، تست، زمان، جایزه، و…فقط نیاز های خودمون رو دنبال کنیم خیلی ممنونم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. همین که متوجه زندگی بر مبنای نیاز شده‌اید و به کامنت های مثبت و منفی اطرافیان توجه نمی‌کنید به معنای قرار گرفتن روی ریل درست زندگی است. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
حسرت زندگی بقیه رو خوردن

سلام یه سوالی برام پیش اومده. چرا من همیشه حسرت زندگی بقیه رو میخورم و چیزایی که خودم دارم به چشمم نمیان؟
من درسم همیشه تو مدرسه خوبه ولی دقیقه نودیم یعنی شب امتحان تازه کتاب باز میکنم و میخونم و طبیعتاً هیچوقت نمی‌رسم نمونه سوال زیاد بزنم یا مرور کنم اما دوست صمیمیم برعکس منه و همیشه از چند روز قبلتر میخونه. من همیشه نمرم بیشتر میشه و شاگرد اولم ولی همیشه حسرت میخورم چرا نمیتونم مثل دوستم زیاد بخونم یا با برنامه بخونم؟!
یا مثلا یه دوست قدیمی دارم همسایه ایم با هم وضع مالی ما از اونا بهتره و وسایلی که من دارم خیلی گرون تر اما همیشه فکر میکنم اون زندگی بهتری از من داره و خوشحالتره.
خونه ما چند طبقه س و من تو یه طبقه و جدا از خانوادم زندگی میکنم اما همیشه حسرت اتاق این دوستم رو میخورم! فکر میکنم وایب اتاق اون از خونه ما مثبت تره.
کلا مهم نیست دیگری چیزی که داره از مال من بهتره یا بدتر در هر صورت من حسرت میخورم و می‌خوام مثل اون زندگی کنم.
من قبلا به کسایی که تک فرزند بودن حسادت میکردم اما الان که خواهر و برادرام ازدواج کردن و من تنها شدم به کسایی حسادت میکنم که همیشه دورشون شلوغه.
الان اگه خانوادم بگن پاشو بریم مسافرت میگم نمیام حوصله ندارم خودتون برید ولی فردا عکس دخترعمم رو میبینم که رفته مسافرت و خیلی داره بهش خوش میگذره میگم خوشبحالش من همش تو خونم و جایی نمیرم…چه زندگیش خوبه کاش منم میتونستم اینجوری زندگی کنم.
ببینید این حسرت یا این حسادت من نسبت به بقیه حتی یکبار هم به کسی جز خودم آسیبی نزده. یعنی هیچوقت بد بقیه رو نخواستم فقط همیشه دوست داشتم هرچی که بقیه دارنو چه بد چه خوب منم داشته باشم. من نمی‌دونم چرا انقد درگیر زندگی بقیه م؟ می‌تونه علتش مقایسه شدن باشه؟ چون من از بچگی توسط خانوادم مخصوصا مادرم زیر فشار مقایسه بودم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. من حسادت، حسرت و یا رقابت را از پیامی که برایم نوشتید، برداشت نکردم و داستان زندگی‌تان را جور دیگری دیدم و این زاویه دید را با شما به اشتراک می‌گذارم و لطفاً کمکم کنید که اگر دقیق نبود، بهبودش دهید تا به درک بهتری از وضعیتتان برسم.
آنچه من فهم کردم این است که ارزش چیزها، زمانی برای شما معنا می‌شود که دیگری آن چیز را دوست داشته باشد. برای مثال، درس خواندن در طول سال تحصیلی، هنگامی ارزشمند است که یک همکلاسی این ویژگی را بروز دهد و در این لحظه است که تشخیص می‌دهید این یک ارزش به حساب می‌آید و کاش داشته باشم.
داشتن یک طبقه کاملاً مستقل از نظر شما ارزش حساب نمی‌شود زیرا دوستی ندارید که او یک طبقه کاملاً جدا در اختیارش باشد. اینجاست که مغزتان دنبال یک ارزش می‌گردد و به دوست قدیمی می‌رسد که فقط یک اتاق از خانه را دارد و حالا لحظه طلایی فرا می‌رسد و بی آنکه آگاه باشید به این نتیجه می‌رسید که داشتن یک اتاق، ارزش حساب می‌شود و کاش داشته باشم.
از نظر مغز شما، تک فرزند بودن زمانی ارزشمند است که برایش مثال داشته باشید و بگویید فلانی هست که این شرایط را دارد و خوش به حالش. داشتن خواهر و برادر هم دقیقاً همین‌طور معنی می‌گردد. چه زمانی ارزش به حساب می‌آید؟
زمانی که دیگری این شرایط را دارد و آنجاست که حس می‌کنید، بودن خواهر و برادر در منزل، یک ارزش است و چون الآن ازدواج کرده‌اند، جمله معروف کاش داشتم را تکرار می‌کنید.
مسافرت برای شما ارزش ندارد مگر آنکه دختر عمه‌ای باشد که به مسافرت برود و آنگاه جرقه‌ای زده می‌شود و با خود خواهید گفت: کاش من هم مسافرت می‌رفتم.
ماجرای زندگی شما، حسادت، رقابت، حسرت و مقایسه نیست، بلکه تعریف ارزش‌های زندگی بر مبنای اطرافیان است. حالا اگر این زاویه دید مرا تأیید کنید آنگاه این سؤال روی میز می‌آید که چرا اینطوری شده‌اید؟
همه چیز به خاطرات شما باز می‌گردد. برای نمونه ممکن است بقیه اعضای خانواده یا برخی از آن‌ها هم دقیقاً همین گونه زندگی می‌کنند. مثلاً مبلمان را چه موقع عوض کنیم؟ وقتی زن عمو عوض کرد. این یعنی ارزش توسط زن عمو تعیین می‌شود.
اگر در معرض چنین رفتارهایی از کودکی قرار گرفته باشید، خب ارزش‌گذاری شما هم در بیرون رقم می‌خورد.
یا در نمونه دیگر، ممکن است اعضای خانواده، بسیار تقلیدگر هستند و سعی می‌کنند طبق نظر فامیل جلو بروند و مثلاً محلی که منزل تهیه می‌کنند نزدیک فامیل است، ماشینی را می‌خرند که مورد تأیید فامیل باشد و… . این‌ها هم اثرش روی شما همین می‌شود که ارزش را در بیرون از زندگی خود تعریف کنید.
حتی ممکن است برای دفع خطر احتمالی این واکنش را نشان دهید. مثلاً وقتی دیگری مسافرت می‌رود، نوعی از احساس خطر مثل کم آوردن، یکنواخت شدن زندگی، از دست دادن و… به سراغ شما می‌آید و گمان می‌کنید که برای دفع این خطر باید مشابه با اطرافیان رفتار کرد.
خلاصه اینکه نیاز به بررسی گذشته شماست تا ریشه این طرز تفکر بیرون بیاید. بعد از مشخص شدن ریشه‌ها، حالا می‌توان راه‌حل‌های لازم برای برون‌رفت از این مدل فکری را طراحی نمود و به مرور زمان از این طرز تفکر خارج شوید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
چسبندگی مغز

سلام درباره چسبناکی مغزم، فکر کنم برمیگرده به دوران بلوغم، من دوران ابتدایی و قبل ترش فقط با پشتکارم و مهربانی و نظم و بالاترین نمرات شناخته و تشویق میشدم بعد از دوران بلوغم تقریبا اوایل 14 سالگی به بعد دختر زیبای کلاس یا فامیل هم شناخته شدم، درصورتی که همیشه مادر و پدرم برام خرید میکنند و سلیقه خوبی هم دارند.
شاید سالی یه بار پیش بیاد خودمم برم باهاشون چون از پرو کردن لباس تو فروشگاه ها کنار بقیه خوشم نمیاد یعنی باوجود اینکه وارد دنیای مد نشدم زیبایی فک کنم باعث شد تحت تاثیر حرف مردم قرار بگیرم اینکه امتیاز زیبا بودنم رو حفظ کنم خیلی برام مهم بود مثلاً سال های پیش موهام دو سانت بلندتر از شونه ام میشد تا زمانی که نرفتم آرایشگاه از خونه بیرون نمیومدم چون احساس میکردم خیلی زشت میشم.
ولی وقتی کرونا شد و نرفتم آرایشگاه و بیرون فهمیدم اتفاقا مو بلند بیشتر بهم میومده و از این مراحل عبور کردم و هر چیزی که خودم تجربه میکنم یا یاد گرفتم رو زردش میکنن دچار حساسیت کلمات نمیشم مثلاً الان خودم کتاب و کتاب کار تموم کردم در این مورد چیزی بگن توجه نمیکنم یا در مورد قانون جذب که شما به این قشنگی برامون شفاف سازی کردین صحبت کنن دیگه حساس نمیشم.
ولی چون کمتر آزمون دادم و تجربه ای تو این زمینه ندارم فکر میکنم باید حرف های بقیه رو هم بشنوم در صورتیکه الان میفهمم حتی اگه درست هم باشن حرفاشون به دلیل اینکه با من هم نیاز نیستن برای من مناسب نیستند و نباید حساسیت داشته باشم.
یا یه مدت فیلم نگاه میکردم که وارد دنیای پزشکی بشم یا یاد بگیرم چه جوری استایل خودمو داشته باشم دنبال شباهت ها و شخصیت خودم توی فیلم ها بودم ولی وقتی متمرکز تر میشدم تفاوت ها رو می‌دیدم مثلاً اینکه صورت اون بازیگر کشیده است من نه یا تفاوت رنگ چشم ها و مدل مو ها…. و اینا اذیتم میکرد.
حتی اگه خیلی شبیه هم پیدا میکردم آخرش می‌رفتم داخل پیج هاشون می‌دیدم مدل لباس پوشیدن، نشستن حتی قیافه هاشونم با فیلم متفاوته و سلیقه من نیست، آخرش بیخیال شدم چون به این نتیجه رسیدم که باید از درون خودم، خودم رو بشناسم نه ظاهر دیگران ولی گویا تو قسمتی از زندگی تحصیلیم باز درحال رشد بوده، خیلی ممنونم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. مواردی که فرمودید، مثال‌های بیشتری درباره همان چسبندگی ذهنی بود که در پیام قبلی درباره‌اش صحبت کردم. همین مثال‌های بیشتر باعث حفظ آگاهی شما نسبت به شرایط ذهنی‌تان می‌شود و بهتر می‌توانید خود را درک نمایید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
۲۲ سالگی برای شروع دوباره دیر نیست؟

میخواستم بپرسم به نظر شما ۲۲ سالگی برای شروع درس خوندن و دانشگاه رفتن دیره؟ من خیلی درسم خوب بود ولی یه جوری پیش رفت که دیگه درس نخوندم اما الان می‌خوام شروع کنم به درس خوندن و برم دانشگاه.
خانواده خودم و اقوام خیلی سرزنشم میکنن که عرضه نداشتی درس بخونی کنکور قبول بشی، بهتره دیگه بیخیال بشی سنت زیاد شده همسن های تو الان از دانشگاه فارغ‌التحصیل میشن تو تازه میخوای بری دانشگاه؟ حالا اومدی و یه لیسانسم گرفتی بعدش چی؟ تا لیسانستو بگیری سنت رفته بالا هیچ جا استخدامت نمیکنن که! فلانی رو ببین سال اول رفت دانشگاه به همه ابعاد زندگیشم رسید ولی تو فقط روزاتو هدر دادی، تو اصلا شبیه خواهر و برادر بزرگت نیستی! اونا نصف تو امکانات نداشتن ولی وقتی همسن الان تو بودن خیلی موفق تر از تو بودن و حرفایی از این قبیل.
اینا رو به عنوان دلایل درس نخوندنم تو این سالها پیدا کردم:
۱_ سال دوازدهم وضعیت درسیم اونی نبود که میخواستم و نسبت به سالهای قبل افت کرده بودم(نمیتونستم خوندن سه تا پایه با هم رو هندل کنم و تست کم میزدم)
۲_ مدرسمو عوض کردم و کسی تو مدرسه جدید منو آدم حساب نمی‌کرد نه بچه ها نه معلم ها! درحالی که تو مدرسه قبلی به خاطر اینکه شاگرد اول بودم همیشه مورد توجه همه قرار می‌گرفتم.
۳_ یه مشکلات ریز اما اساسی تو پایه داشتم ولی حاضر نبودم برگردم عقب و رفعشون کنم چون حس میکردم زمانشو ندارم.
۴_ توسط خانواده و مشاور و… خیلی مقایسه میشدم. خانوادم فکر میکردن اگه منو مقایسه کنن و بگن فلانی درسش خوبه ترازش انقد شده بهم انگیزه میده و بیشتر میخونم درحالی که عکس این بود و من فقط از درس زده شدم چون هرکاری میکردم به پای فلانی ها نمیرسیدم(در جریان بودم که اونا از نهم کنکوری میخوندن و کلاس میرفتن)
۵_ خیلی کم تجربه بودم و مشاورمم از من بدتر کارایی میکردم که فقط از هدفم دور و درو ترم میکرد.
۶_ به خاطر کرونا خونه نشین شدم و چون اوضاع درسیم باب میلم نبود درس خوندنو کنار گذاشتم و پناه آوردم به خواب زیاد.
همه اینا دست به دست هم دادن که تمام ۱۱ سال درس خوندنم به باد بره و یه آدم دیگه بشم. تمام این سالها کنکور شرکت کردم اما درس نخوندم و خوب اعتماد همه نسبت بهم از بین رفته و کسی باور نمیکنه بخوام درس بخونم! اما من خیلی مصمم هستم و می‌خوام هرجوری که شده زندگیمو تغییر بدم هنوز خیلی جوونم برای کنج خونه نشستن و تمام روز غصه خوردن.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. آنچه درباره پیام شما بایستی شفاف شود را به ترتیب شماره‌گذاری توضیح خواهم داد:
1- درباره سن و سال، مطلب «تأثیر سن و سال در کنکور» را از منوی بالای سایت در بخش توسعه فردی، بخوانید و اگر باز هم موردی بود همان‌جا بپرسید.
2- چرا از من یا دیگران نظرخواهی می‌کنید برای زندگی شخصی خودتان؟ هر انسانی یک سری معنا بخش و باورهایی دارد که بر اساس آن نظر می‌دهد و زندگی می‌کند. مثلاً من چون از کنکور نمی‌ترسم، اگر کسی از من بپرسد کنکور بدهم؟ من اگر مشاور نا آگاهی باشم و درباره زندگی شخصی او نظر بدهم چه خواهم گفت؟ بله چرا که نه؟ کنکور که کاری ندارد.
حالا فرض کنید من از کنکور بترسم و کسی از من بپرسد که کنکور بدهم؟ باز اگر ناآگاه باشم و درباره زندگی شخصی او اظهار نظر کنم، در جواب می‌گویم: نه کنکور ندهی! می‌دانی کنکور مثل باتلاق است و آخرش هم چیزی نمی‌شوی.
دقت کردید چه شد؟ در واقع انگار من خودم را در یک لحظه جای شما گذاشته‌ام و بر اساس اینکه از کنکور می‌ترسم یا نمی‌ترسم، به سؤال شما درباره خودم جواب داده‌ام اما وقتی بیانش می‌کنم، این طور به نظر می‌رسد که به شما جواب داده‌ام.
بله نظرات انسان‌ها درباره هدف و هدف‌گذاری، همین‌طور است. مثلاً وقتی خانواده‌تان می‌گوید: دیگر دیر شده و فایده ندارد؛ ترجمان صحبتشان این‌طور می‌شود: ما اگر جای تو بودیم و در 22 سالگی بودیم، این حس را داشتیم که دیر شده و از بقیه عقب افتاده‌ایم و دیگر ارزشی ندارد که بخواهیم برای زندگی خود تلاش کنیم ولی موقع جمله‌بندی این موضوع را چطور بیان می‌کنند؟ ببین 22 سالگی خیلی زیاده، دیگه دیر شده، از بقیه عقبی، دیگران زندگی شونو ساختن و تو تازه می خوای بری دانشگاه؟
اگر شما آگاه نباشید، فکر می‌کنید که آن‌ها درباره شما نظر داده‌اند در حالی که فقط خودشان را جای شما گذاشته‌اند و بر اساس معنا بخش‌ها و باورهای خود، در خصوص خودشان نظر داده‌اند ولی آن را به شما می‌چسبانند.
به دیگر سخن، من به عنوان یک انسان برای نظر دادن در مورد زندگی شخصی شما، نمی‌توانم بدون سوء گیری ذهنی باشم. یعنی چه؟ یعنی ذهن ما انسان‌ها توسط خاطرات، اتفاقات، حوادث، مطالبی که خوانده‌ایم، تحصیلات و…، مزه دار شده است و عینکی روی چشمان آمده که از پشت آن عینک به دنیا نگاه می‌کنیم و نظراتمان تحت تأثیر آن عینک است.
برای همین است که من در هدف‌گذاری هیچ عزیزی دخالت نمی‌کنم. هدف‌گذاری یک اتفاق کاملاً یک نفره است و باید تک و تنها درباره‌اش فکر کنید و خودتان به این سؤال جواب دهید که با زندگی خود چه خواهید کرد؟
من در این دنیا فقط برای یک نفر هدف انتخاب می‌کنم و آن هم خودم هستم. من نه می‌توانم بگویم که شما درس بخوانید و نه می‌توانم بگویم که درس نخوانید. این شما هستید که باید ببینید چه باید کنید؟
می‌دانم تنهایی تصمیم گرفتن چقدر سخت است و از نظر ذهنی، دوست داریم از بقیه بپرسیم ولی این آغاز اشتباه ما است که درباره خصوصی‌ترین اتفاق زندگی خود از دیگران سؤال کنیم. آن‌ها ذهن مزه داری دارند و از آنجا که آگاه نیستند و به این نتیجه نرسیده‌اند که با ذهن طعم دار شده خودشان نباید درباره هدف کسی نظر بدهند، متأسفانه نظر می‌دهند و باعث به خطا افتادن شما می‌شوند.
3- شما فهرستی از مشکلات خود را به زیبایی هر چه تمام‌تر نوشته‌اید و این خیلی مهارت می‌خواهد که فردی بتواند به این دقت و ظرافت، مشکلات خودش را لیست کند و از این مهمتر، آنکه شجاعت بیان این مشکلات را دارید و حاضرید با آن‌ها رو به رو شده و بپذیرید که یک ایراداتی وجود داشته که موفق نشده‌اید.
این یکی از ویژگی‌های افراد Incremental است که در دوره هوش و استعداد درباره‌اش صحبت کردم و با استناد به مقالات نشان دادم که چگونه وجود یک شخصیت Incremental باعث موفقیت ما می‌شود و الان شما یکی از مهم‌ترین ویژگی‌ها که تحلیل و بررسی ریشه‌های شکست و تلاش برای ارتقای خود با ارائه راه‌حل است را دارید و تبریک می‌گویم.
حالا سؤال روی میز این است که برای این مشکلاتی که لیست کرده‌اید، چه راه‌حلی دارید؟ چون بایستی راه‌حل داشته باشید تا دوباره در همان چاله‌ها نیفتید. از طرفی یک آگاهی دیگر هم نیاز دارید. چه؟
اینکه مغزتان قطعاً با خاطرات مربوط به این 6 مشکل به شما حمله می‌کند. دائماً گذشته را به یاد می‌آورد یا از کمترین فرصتی استفاده کرده و تلاش می‌کند که دوباره همان آدم قبلی شوید.
این کارهای مغز در جهت شوک دادن، به هم ریختن و از هم پاشیدن شماست تا دست از تغییر برداشته و قواعد بازی قبلی را به هم نریزید. بنابراین وقتی راه‌حل دادید و تغییرات را آغاز کردید اما احساسات قبلی و خاطرات گذشته به یادتان آمد و ته دلتان لرزید و احساس خطر کردید، هرگز شوکه نشوید زیرا این بازی مغز است و فقط روی راه‌حل خود مقاومت کنید و روند را ادامه دهید.
تصورتان این باشد که وسط لجنزار هستید و اولاً قدم برداشتن بسیار سخت و زجر آور است و دوماً با هر قدم، بوی گندی از لجنزار بلند می‌شود و سوماً لجنزار به نظر خیلی بزرگ است و گویی هر چه قدم بردارید از آن خارج نمی‌شوید.
این فضایی است که مغزتان خواهد ساخت و با آگاهی از این لجنزار، وظیفه اصلی شما چیست؟ اینکه قدم بردارید و بوی بد و حس بزرگ بودن و ناتمامی را جدی نگیرید و فقط تمرکزتان روی قدم برداشتن باشد.
روزهای اول بسیار سخت است و مغز تلاش می‌کند در همین شروع، حسابی نا امیدتان کند. با تک درس شروع کنید. یک شروع کاملاً شلخته، نامنظم و بی‌معنی. کم کم که فشار آوردید و اوضاع بهتر شد، نظم را هم خواهید ساخت و به ثبات بهتری می‌رسید.
دنبال شروع طوفانی، بی‌نظیر، خاص و هیجانی نباشید. یک مطالعه شلخته را در دستور کار قرار دهید. دو جمله «کیفیت ندارد» و «زورکی است» را زیاد خواهید شنید و مغزتان سعی دارد که از پا بیفتید ولی کاملاً خنثی از کنار این جمله‌ها رد شوید و با خودتان بگویید: من باید فقط درس بخوانم اصلاً زوری اصلاً بی‌ارزش. من باید درس خواندن را شروع کنم و کم کم از این لجنزار بیرون بیایم و نظم و کیفیت به مرور زمان ایجاد خواهد شد.
توصیه می‌کنم از منوی بالای سایت، «کلک‌های مشترک مغز» را هم دنبال کنید تا بیش از پیش به آگاهی شما افزوده شود. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
احساس گناه در مواجه با خانواده

سلام من این روزا خیلی احساس گناه میکنم و از شدت فکر و خیال هر روز سردرد دارم. پشت کنکوریم اما درس نخوندم و هفته بعد کنکورمه. خانوادم همش تعداد روز های باقی مونده رو بهم یادآوری میکنن و من شرمنده تر از قبل میشم.
اونا فکر میکنن من خیلی خوندم چون تمام این مدت رو تو یک خونه جدا که در اختیارم گذاشته بودن زندگی می‌کردم اما درس نمیخوندم! یا خواب بودم یا سرم تو گوشی بود. خواستم بلند بشم و این دو ماه مونده تا تیرماه رو بخونم بلکه پرستاری قبول بشم اما احساس گناه دست از سرم برنمیداره.
این روزا درس خوندن که هیچی حتی توان انجام کارای روزمره خودمم ندارم! همش به گذشته فکر میکنم، به عکس‌العمل خانوادم بعد دیدن درصد و تراز کنکور اردیبهشتم، به دوستام که خوب خوندن و امسال قطعا قبولن و بعدش من میمونم و سرزنش های خانوادم….
لطفا بگید من چیکار کنم؟ چجوری خودمو ببخشم و برای کنکور تیرماه شروع کنم به تلاش کردن؟ اصلا ممکنه بتونم خودمو از این وضع نجات بدم؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. با خواندن پیام تان، مواردی برایم پر رنگ شده که درباره آن‌ها با شماره‌گذاری توضیح خواهم داد:
۱- مسئله شماره یک زندگی شما این است که دلیل یا دلایل درس نخواندن را بیرون بکشید و دنبال راه حل برای برطرف کردن آن باشید. رد پاهای روی برف را تصور کنید. اگر شما دائما از همان جا پاهای قبلی بروید، به همان جایی می‌رسید که قبلا رسیده اید. اگر قرار است به وضعیت متفاوتی دست پیدا کنید، لازم است که تغییری در این رد پاها ایجاد شود و این تغییر زمانی به وقع می‌پیوندد که درباره دلایل درس نخواندن صحبت کرده و با ارائه راه حل، آن‌ها را خنثی نمایید.
با این اوصاف، اگر قصد دارید از امروز به بعد را بخوانید، لازم است که آن موانع درباره‌اش صحبت شده و بی‌اثر شوند وگرنه دیر یا زود، دوباره با همان نیش‌های قبلی، زخمی شده و از راه باز می‌مانید. دنیای موفقیت، جهان حرف‌های انگیزیشی نیست بلکه دنیای موفقیت را مثل جهان بیماری‌ها در نظر بگیرید. اگر سر حال نیستید، آبریزش بینی دارید، تب می‌کنید و… دنبال این نیستید که کسی بگوید بله تو می‌توانی از پسش بر میایی بلکه به فکر تشخیص بیماری و داروی مربوطه زیر نظر پزشک هستید.
موفقیت هم همینطور است. اگر برایش تلاش نمی‌کنید، نوسان دارید، تداوم نشان نمی‌دهید، قابلیت‌های خود را پیاده نکرده اید، دنبال این نباشید که کسی بگوید بله می‌توانی متفاوت باشی و زندگی عالی برای خود بسازی چون این پاسخ‌ها کمکی به شما در بلندمدت نمی‌کند بلکه به چشم بیماری به این شرایط نگاه کنید و دنبال این باشید که ریشه‌ها را پیدا کرده و پادزهرش را بزنید و کار را برای خود دگرگون نمایید.
از همین رو است که می‌گویم دلیل یا دلایل درس نخواندن را بیرون بکشید و درمان کنید این بیماری را که دوباره زخم‌ها سر باز نکند و اذیتت‌تان کند. آنچه به آن نیاز دارید، درمان ریشه‌ای این مشکلات درس نخواندن است زیرا وقتی درمان شوند و همزمان با آن درس بخوانید، پیشرفت تحصیلی می‌کنید و پیشرفت کردن، شما را در این مسیر نگه می‌دارد و تا آخر می‌روید.
۲- محبت هایی که خانواده در حق شما کرده اند را با محبت هایی در آینده جبران کنید. این توازن ذهنی که اکثر ما فکر می کنیم که باید با نتیجه کنکور، پاسخ محبت خانواده را بدهیم و نشان دهیم که قدر شناس هستیم را به نزدیک ترین سطل زباله بریزید چرا؟
چون درس خواندن یک مسئله شخصی است و موضوع فردی خود را با مسائل خانوادگی قاطی نکنید. به شما محبت داشته اند؟ به آن ها محبت کنید. چه الان و چه در آینده، شما هم هر کجا توانستید در حدی که به زندگی شخصی خودتان آسیب زده نشود، به خانواده محبت کنید.
اینکه فکر کنید با نتیجه کنکور جواب محبت کسی را بدهید، یک خودخواهی کامل است. فرض کنید خانواده به شما لطف های متفاوتی کرده اند و بعدش منت سرشان می گذارید اگر بخواهید با نتیجه کنکور، این محبت را جبران کنید.
محبت را با محبت جبران می کنند نه با نتیجه کنکور. می دانید مثل چه می ماند؟ مثل این است که خانواده به شما محبت کنند و شما بگویید: من یک ماشین خوشگل برای خودم می خرم تا جبران محبت خانواده باشد. خنده دار نیست؟
رفقای بزرگوارم، من هم این اشتباه را می کردم که فکر می کردم هدفم باعث سعادت خانواده می شود و باید باعث سر بلندی آن ها بشوم اما سال هاست از این تفکر اشتباه عبور کرده ام و پذیرفته ام، هر چقدر هم که عاشق خانواده باشم، باز هم با مسواک خودم نمی گذارم که مسواک بزنند.
بله هدف یک موضوع شخصی مثل مسواک است و نباید از بُعد شخصی خارجش کنیم وگرنه به جای اینکه برایش تلاش کنیم، زیر بار احساس گناه و احساس کم کاری و … قامت راست نمی کنیم و دائما زیر فشار هستیم.
برگردیم به شرایط خاص شما: خانه در اختیارتان گذاشته اند، هزینه کتاب و جزوه و دفتر کرده اند؟ بعدا این محبت را برایشان جبران خواهید کرد ولی نه با موفقیت در تحصیل بلکه از جنس خود همین محبت‌ها را به آن‌ها بر خواهید گرداند. مثال مسواک و ماشین را فراموش نکنید و پذیرش کنید که هدف برای خود شماست و موفق شوید یا نشوید، موضوع زندگی خودتان است.
من از خانواده‌های ایرانی هم گِله دارم که متاسفانه این مسئولیت را برای خود تراشیده‌اند که هدف فرزند را هدف خود می‌دانند و به اسم مهربانی، دلسوزی و توجه ویژه به فرزند، به او می‌گویند که هیچ کاری نکن فقط درس بخوان یا ما هر کاری می‌کنیم فقط برای توست و کل زندگی را برای تو تعطیل می‌کنیم. همه این‌ها اشتباه است. هدف هر فرد را بگذارید برای خودش بماند و نسبت خانوادگی را هدف شخصی قاطی نکنید.
خانواده می‌گوید که تو با موفقیتت، خستگی از تن ما خارج می‌کنی، سر بلند می‌شویم و باعث افتخار است و گمان می‌کنند که عمیق‌ترین صحبت‌های انگیزشی را به فرزند خود زده‌اند اما واقعیت چیز دیگری است. شما با این صحبت‌ها فقط مشغول تبدیل کردن هدف شخصی یک انسان به هدف گروهی و خانوادگی هستید. هدف را از فرزند خود نگیرید، بگذارید یک چیزی برای خودش باشد و در سطح شخصی به آن بپردازد.
لطفا یک به یک محبت خانواده تان را در بهترین دفترتان یادداشت کنید و زیرش هم بنویسید که من یک روزی یک جایی چند برابر این محبت ها را با محبتی از جنس خودش جبران می کنم اما هدفم مثل آن مسواک یا ماشینی است که برای خودم باقی می ماند و با رسیدن به هدفم، منت نمی گذارم که محبت بقیه را جبران کردم.
۳- زندگی هدفمند، هزینه‌های مخصوص به خودش را دارد. در مطلب آغاز از سایت کلبه مشاوره، لیستی از این هزینه‌های روحی را نوشته ام. مثلا همین که می‌فرمایید ممکن است شما را سرزنش کنند یا دوستانتان قبول می‌شوند و تحت فشار خانواده قرار می‌گیرید، همه این‌ها هزینه‌های موفقیت است. حرف شنیدن، مسخره شدن، دلسوزی‌های نادرست، نصیحت کردن، تنها شدن و… همگی صورت حساب‌هایی است که قبض آن را باید پرداخت کنید تا در مسیر موفقیت باقی بمانید.
اگر در پذیرش این هزینه‌ها بعد از خواندن مطلب آغاز سایت کلبه مشاوره باز هم مشکلی داشتید، لطفا به من پیام بدهید تا بررسی کنیم که چرا نمی‌خواهید یا سخت است که بپذیرید و قبض‌های روحی این هزینه‌ها را پرداخت کنید. به بیان دیگر، اگر شما این‌ها را به عنوان هزینه‌های موفقیت بپذیرید آنگاه ترسی از رخ دادنش ندارید.
مثلا وقتی کافی شاپ می‌روید، می‌دانید که قبض را روی میز می‌گذارند یا موقع خروج حساب می‌کنید؛ بنابراین ترسی از قبض ندارید. اینجا هم همینطور است. وقتی بپذیرید که موفق‌ها این هزینه‌ها را پرداخت می‌کنند، دیگر آگاه می‌شوید و ترس تولید نمی‌کنید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
ساعت یا اجرای برنامه

سلام میشه در مورد تغییر طول شب روز اینکه میگن روزها طولانی تر شده و شبا کوتاه تر بهمون بگین که تاثیری توی مطالعه مون داره؟ من تقریبا تو هرساعتی میتونم مطالعه کنم ولی باتوجه به گرم شدن هوا و ساکت بودن خونه، اتفاقات پیشبینی نشده، هم شب هم روز بتونم استفاده کنم خیلی خوبه.
ولی این روزا شرطی شدم از ساعت 19 به بعد دیگه نمی‌خونم فکر میکنم چون شبا کوتاه تر شده مثلاً 8 شب تا 10 شب تست های کمتری میشه زد تا 8 صبح تا 10 صبح یعنی انگار 2 ساعت صبح 3 ساعت ارزش داره،2 ساعت شب 1 یک ساعت، اینجوری جا افتاده تو مغزم، هم اینکه میگن برای اینک روزی بیشتری بگیری باید صبح زود بیدار بشی و شروع کنی.
درحالی که امتحان کردم 4 صبح که بیدار میشم خیلی سرعتم میاد پایین اولش تا 11 صبح همش دارم مبارزه میکنم که نخوابم و درس بخونم هم خیلی با سرعت پایین میخونم عینه کسی که از آسمون افتاده باشه زمین هستم کاری که تو یک ساعت میتونم انجام بدم دو ساعت طول می‌کشه.
بعد از 11 هم اصلا خوابم نمیاد و نمیتونم بخوابم ولی خسته ام و از طرفی نمیتونم کاری انجام بدم، باز به این دلیلم سرعتم میاد پایین واینکه من یه عادتی دارم وقتی شروع میکنم به درس خواندن تقریبا تا 6 ساعت و تموم شدن قسمتی از برنامه ام از اتاقم نمیام بیرون و کار دیگه ای انجام نمیدم.
حین مطالعه حالت های بدنی م و مدل نشستنم اینا عوض میشه ولی کارم که درس خوندنه عوض نمیشه، ولی معمولا یا برای پارت دوم دو سه ساعتی باید بخوابم تا کمردردم رفع بشه و مغزم باطراوت بشه یا هم دوش آب گرم بگیرم یک ربعه بگیرم یا جایی روجارو کنم یا ظرف بشورم.
من میتونم تو این چند روز باقی مانده تا کنکورم اینطوری بخوابم یعنی هر 6 ساعت درس خواندن، 3_4 ساعت بخوابم مثلاً 9 شب تا 4 صبح، و از 9 صبح تا 4 ظهر درس بخونم و این مابین استراحت کنم و 7 ساعت خواب پشت سرهم نداشته باشم؟
هر چند تقریبا دو ماهه خواب پشت‌سر هم ندارم و هدفم اجرای برنامه است و کلا برنامه درسیم تا حالا ساعت نداشته یعنی هر وقت برنامه ام تموم شد یا خیلی خوابم میومد می‌خوابم و روزم با توجه به ساعت بیداریم شروع میشه تقریبا نیم ساعت بعد شروع میکنم 5_6 ساعتی پشت سرهم درس میخونم، بعدش اگه قبلش 7 ساعت پشت سرهم خوابیده بودم نمی‌خوابم و بعد اینکه یکم بدن دردم رفع شد دوباره شروع میکنم به درس خواندن تا تموم شدن برنامه.
حتی تمام نورزم برای اولین بار تونستم استفاده کنم و این مدلی درس خوندم ولی این هفته نمی‌دونم چم شده، بیشتر از یک پارت 6 ساعته نتونستم درس بخونم.
شاید بخاطر این باشه که همش میگفتن روزهای باقیمانده باید بیشتر درس بخونیم برنامه منظم تری باشیم، تست زمان دار بزنیم همش اعداد و زمان ها برام پر رنگ شده و درگیر ساعت شدم و حالا که یکم بیشتر که فکر کردم دیدیم تو یکی از بازه ها هم میتونم درس بخونم و ۷ ساعت خواب پشت سرهم هم داشته باشم.
ولی درکل آیا حتما باید ساعت خواب و بیداری مشخصی داشته باشیم تا بتونیم موفق بشیم؟ کنکور چه ربطی به ساعت داره؟ من هر روز که بیدار شدم هر مدلی که شد 12 ساعت درس بخونم و برنامه اون روزمو انجام بدم با ارزش نیست؟
چون می‌دونم این بازه ها رو بزارم و ساعت مشخص کنم باز گاهی یکی دو ساعت به بهانه های مختلف اینور و اونور میشه و دچار بحران میشم، به جای دو تا بازه 6 ساعده سه تا بازه 4 ساعته برای برنامه ام قرار بدم بهتر نیست و تمرکزم روی شروع و پایان نشه؟
مثلاً 4 ساعت اول مرور و تست باشه
4 ساعت دوم آزمون
4 ساعت سوم رفع اشکال و فیلم تقویتی.
ببخشید خیلی طولانی شد، ممنونم از وقت و حوصله ای که گذاشتید، سبز باشید.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. با خواندن پیام شما، این موارد نیاز به توضیح دارند:
1- شما یک برنامه‌ریزی داشته‌اید و قدم به قدم جلو آمده‌اید تا به اینجا رسیده‌اید. چرا فکر می‌کنید باید نزدیک کنکور، روش خود را تغییر داده و به آدم دیگری تبدیل شوید؟ من بعد از این همه سال کار کردن، متوجه این بازی ذهنی فضای کنکور نشدم که دوران جمع‌بندی داریم و باید نزدیک کنکور طور دیگری رفتار کنیم.
برای من هیچ فرقی بین ماه اول و آخر وجود ندارد چرا؟ چون یک برنامه شامل یادگیری اولیه، مرور، تست، رفع اشکال و هنر آزمون است و حالا چرا باید نزدیک کنکور، یک دفعه سبک برنامه‌ریزی را تغییر بدهیم؟ هیچ مربی فوتبالی، دست به ترکیب برنده نمی‌زند چرا شما می‌زنید؟
مثلاً خیلی‌ها سه روز یک بار کنکور می‌دهند چرا؟ شما با این روش به چرخه مرور خود آسیب می‌زنید و چه فایده‌ای دارد؟ آزمون دادن خوب است ولی چه لزومی دارد که آن‌قدر تعداد آزمون دادن را زیاد کنید که نظم برنامه را از بین ببرید؟
یا بعضی‌ها فکر می‌کنند باید یکی دو ماه مانده به کنکور دنبال آزمون دادن‌های زیاد باشند که مثلاً به نشستن طولانی عادت کنند در حالی که تمرین نشستن را باید به مرور زمان و به صورت ریز به ریز در تمام دوران تحصیل خود انجام دهید و حتماً که نباید آزمون باشد که سه چهار ساعت پشت سر هم بنشینید.
ما به بازنگری نیاز داریم. قرار نیست قبلی‌ها هر چه گفتند، ما هم بگوییم چون همه می‌گویند پس حتماً یک چیزی هست و باید همان کار را کنیم. شما یک چرخه مطالعاتی و مروری و تستی داشته‌اید و ذره ذره روی خودتان کار کرده‌اید و حالا دارید خودتان را از چرخه‌ای که شما را ساخته دور می‌کنید که چه بشود؟
بنابراین طبق همان روال برنامه‌ریزی خودتان پیش بروید و بر اساس نیازها و اهداف خود برنامه را جلو ببرید و فکر نکنید نزدیک کنکور باید یک آدم دیگری بشوید. همان کارهای قبلی را که باعث ایجاد سوادتان شده را ادامه دهید.
آزمون دادن هم مشکلی ندارد ولی نه دیگر هر روز یا سه روز یک بار، سعی کنید بر اساس شرایط برنامه خودتان چند آزمون را بگذارید و بدهید تا این جنبه را هم تمرین کرده باشید.
2- هر یک ساعت معادل 60 دقیقه است و یک ساعت صبح با یک ساعت ظهر با یک ساعت عصر با یک ساعت شب هیچ فرقی ندارد. زمان یک مفهوم از درس فیزیک است و در همه دنیا و برای همه روزهای سال، ثابت و مشخص است.
اینکه می‌گویند روزها بلندتر شده به این معنی نیست که یک ساعت صبح، دو ساعت شده یا یک ساعت شب، نیم ساعت شده، منظور این است که اگر در زمستان، ساعت 5 عصر هوا تاریک می‌شده، حالا ساعت 6 یا 7 تاریک می‌شود.
برای خودتان حساسیت درست نکنید. به نظر می‌رسد که پتانسیل حساس شدن روی کلمات را دارید و برای خود دغدغه می‌سازید لطفاً مراقب این ذهن چسبناک روی کلمات باشید. در صورتی که فکر می‌کنید خاطرات یا طرز تفکری دارید که باعث می‌شوند روی واژگان حساسیت نشان دهید، لطفاً برایم بنویسید تا این مشکل را حل کنیم.
نمونه‌هایی از حساسیت‌های کلامی در متن شما عبارت است از: تغییر طول شب روز، گرم شدن هوا، ساکت بودن خونه، ساعت بیداری، ساعت خواب، منظم شدن، بیشتر درس خواندن، تست زمان دار.
این‌ها دارند سنگ اندازی در مسیر هدف می کنند و لطفاً به جای حساسیت همان کاری را بکنید که تا الآن مشغول انجامش بوده‌اید و پیشرفت را به دست آورده‌اید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
آزمون

سلام چه طوری میتونیم بفهمیم به سواد کافی برای کنکور رسیدیم؟ الان خیلی تبلیغات آزمون های آزمایشی و کلاس های جمع‌بندی زیاده، همش میگن هرچقدر آزمون بدی بیشتر موفق میشی حتی آزمون فلان موسسه هم شرکت کنیم باز کنارش میان بقیه آزمون هارو بررسی میکنن، خود آزمون های سراسری و خارج و ریاضی و تجربی تقریبا 20 تاست.
حالا هر موسسه و کتاب هم بگیم کمه کمش 10 تا آزمون داره تازه ماله سالهای گذشته شونم میزارندچیزی حدود 50 تا ازمون میشه، چه طوری میشه همه این ازمونارو بدیم و تحلیل و رفع اشکال کنیم، تکرار و مرور هم کنیم تا به تسلط برسیم، خیلی زیادن.
تازه باید کتاب کارامونم که اخراشیم تموم کنم، تست های علامت زده مم باید بخونم، دوباره مرور کنم، کلاس های جمع‌بندی که بماند، بیشترین لغتی که توی این تبلیغات شنیدم تنوع تستی بود، تنوع تستی چقدر مهمه توی تسلط؟ با یک کتاب آموزشی و آزمون های سراسری سال های قبل و رفع اشکال و مرور نمیشه به تنوع تستی رسید؟
من کلا وقتی با شلوغ کاری و از این شاخه به اون شاخه پریدن نمیتونم درس بخونم، چندتاشونم تو یک فصل بررسی کردما، 90٪کپی بودن، کپی سراسری،10٪ متفاوت بودن که معمولا استاندارد نبودن یا میشد با تسلط روی درسنامه بهش رسید ولی بخاطر 10٪ تسلط 90٪ رو ازدست بدیم ارزش ندارد که؟
وقتی با 90٪ هم همیشه به هدفم برسیم. و اینکه حتما باید این آزمون ها با لباس سر جلسه و شرایط امتحانی برگزار بشه؟ تا استرس بگیریم و سر جلسه دچار چالش نشیم؟ واقعا تاثیری داره؟ ممنونم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. در پیام شما مواردی وجود دارد که با شماره‌گذاری، به صورت مجزا توضیح خواهم داد:
۱- در هر تبلیغی، چه برای کنکور و چه کلاً در هر زمینه‌ای، همیشه سعی می‌کنند روی یک موضوع فشار وارد کنند تا احساسی شده و خرید کنیم و آن موضوع چیزی نیست جز ترس از، از دست دادن.
مثلاً اگر در این آزمون‌ها شرکت نکنید، فلان چیز را از دست می‌دهید. ما دوست نداریم چیزی را از دست بدهیم و در نتیجه، مجبوریم آن را تهیه کنیم. خود تخفیف‌ها هم دقیقاً نوعی ترس از، از دست دادن در دل خود دارند زیرا فکر می‌کنیم که اگر الآن نخریم، این تخفیف را از دست می‌دهیم. ترس از مسلط نشدن، ترس از قبول نشدن، ترس از ضرر کردن نیز همگی زیر مجموعه ترس از دست دادن هستند.
البته می‌توانند روی احساسات دیگر ما هم فشار بیاورند ولی مطمئن باشید حتماً روی ترس از، از دست دادن فشار می‌آورند زیرا ساز و کار ترس، قدیمی‌ترین احساس انسان است و مغز ما طوری طراحی شده که می‌خواهد از خطر به دور باشد و به همین دلیل، خیلی سریع تحت تأثیر قرار می‌گیریم.
برای برون رفت از این مشکل، فقط کافی است از خود بپرسیم که نیاز ما چیست؟ آیا الآن به آن نیاز دارم؟ اگر نیاز دارید تهیه کنید و اگر نه، رهایش کنید. زندگی مثل یک چمدان است، جای هر چیزی را ندارد، هنر شما در این است که وسایل ضروری را بردارید.
با توجه به توضیحاتی که برایم نوشته‌اید، شما متوجه این نکته شده‌اید که آن‌ها شبیه هم هستند پس الآن طبق نتیجه‌گیری خودتان تصمیم‌گیری کنید و وارد بازی تبلیغاتی نشوید.
۲- چرا باید در معرض این همه تبلیغات کنکور باشید؟ من متوجه هستم که از رادیو، تلویزیون، مجله تا سایت و پیج و کانال، همه جا اسم کنکور هست اما مطمئن شوید که خودتان هم زمینه در معرض تبلیغات بودن را برای خود فراهم نکرده باشید.
مثلاً عضویت در پیج‌هایی که دائماً در حال تبلیغات و ترس انداختن هستند یا استفاده از کانال‌هایی که پست‌های تبلیغاتی آزار دهنده می‌گذارند، نمونه‌هایی از خود خواستگی برای در معرض تبلیغات بودن است که می‌توان با حذف آن‌ها، سبک‌سازی کرده و روان‌تر زندگی کنید.
۳- همیشه طبق برنامه‌ریزی قبلی خود عمل کنید. شما از روزی که شروع کرده‌اید، سلسله کارهایی را انجام داده و ذره‌ذره بالا آمده‌اید و الآن هم باید با همان فرمان جلو بروید و کاری را بکنید که مکمل برنامه‌ریزی خودتان است. مهم نیست بقیه چه می‌گویند و چه کار می‌کنند به این فکر کنید که مکمل برنامه‌ریزی شما چیست و باید چه قدمی را بر اساس کارهای قبلی خود بردارید.
۴- موضوع لباس پوشیدن و آزمون دادن را از این زاویه نگاه می‌کنم: اگر شما روی این موضوع حساسیت ذهنی دارید و فکر می‌کنید قرار است روی مختان باشد، حتماً لباس را بپوشید و اینقدر با این شرایط درس بخوانید که عادی شود.
مثلاً یکی می‌گوید من روی ساعت حساس هستم و می‌ترسم، این دانش‌آموز باید اینقدر ساعت جلویش بگذارد و با تکان خوردن عقربه ساعت درس بخواند تا برایش عادی شود. کلاً ما روی هر چیزی حساس هستیم باید با آن مواجه شویم و خودمان را در معرض آن قرار دهیم تا عادی شود.
با این شرایط، پوشیدن یا نپوشیدن لباس به موضوع حساسیت شما بر می‌گردد که آیا از این موضوع برای خود یک غول ذهنی ساخته‌اید یا نه کاملاً روال است و مشکلی ندارید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
کلیپ انگیزشی برای روز کنکور 2

سلام من اول خودم را معرفی کنم من رشته روانشناسی در دانشگاه تهران تحصیل میکردم که به خاطر تغییر رشته و خواندن کنکور آن را به تعلیق انداختم من سال های پیش خیلی مطلب درباره عملکرد مغز خواندم و البته از یک استاد و مسئول آزمایشگاه زیست شناسی دانشگاه هم اطلاعاتی زیادی در این سال ها یاد گرفتم من مطالب کلبه مشاوره را هم تا حدودی خواندم و ۳ سوال دارم که مطرح میکنم
در پرسش قبلی مطالبی را که برای پیشرفت در کنکور بیان کردید را ۱۰۰ درصد قبول داشتم اما شما گفتید این مطالب من درست است یا اینکه با ایجاد هیجان و انگیزه موقت بخواهیم یک آزمون خوب بسازیم درست است اما منظور از سوالم این بود که در کنار آن مطالب گفته شده شما اگر از همین هیجانات موقت برای کسب آزمون بهتر هم استفاده کنیم درست میدانید؟
یا در کل این هیجانات که پایه تمامشان هورمونی هم هست و اصلا به خاطر همین موقتی است را اشتباه میدانید؟ این حس قدرت و انرژی که منشا هورمونی دارد فقط به طور موقت باعث تمرکز و سرعت عمل بیشتر و استفاده حداکثری از اطلاعات درسی که بلد بودیم می‌شود.
در قسمت مغز شناسی اضافه شدن قسمت های جدید به مغز در گذر زمان به‌ترتیب خزنده و احساسی و منطقی را بیان کردید که آخری را گفتید حیوانات هم ندارند اما در مغز شناسی گفته شده که ساختار مغز منطقی و احساسی و… قسمت های جدایی از مغز نیستند بلکه همان نورون هایی که تصمیمات منطقی می‌گیرند در بعضی زمان ها هم تصمیمات احساسی می‌گیرند و عامل آن به نوع واکنش ها و انفعالات داخل نورون ها بر می‌گردد.
دوم اینکه ما انسان ها از اول تفکر و تصمیمات منطقی را داشتیم و در گذر زمان تکامل یافته تر شده و این گونه نبوده که در عصری این ویژگی به مغز ما اضافه بشه و حیوانات هم تفکر منطقی را دارند ولی از گونه انسان ها تکامل یافته تر است موضوع مهم دیگری که با شما در میان می‌گذارم این است که در تحقیقات جدید عصب شناسان گفته اند تمام افکار و نتیجه گیری ها و… که میگیریم در اصل همان واکنش ها و انفعالات شیمیایی داخل نورون ها هستند که در مغز انجام می‌شوند و ما آنها را به صورت تفکر درک میکنیم.
و بعد بر اساس آنها زندگی می‌کنیم و اینکه نوع این واکنش های شیمیایی که در اصل نوع تفکر انسان ها را می‌سازد بر مبنای دو چیز به اسم ژنتیک و خاطرات (نتیجه گیری هایی که در گذشته از محیط به دست آوردیم) به صورت غیرارادی گرفته می‌شود و بعد خود را به صورت تفکر یا تصمیم گیری یا… نمایان می‌کند و ما حس میکنیم که خودمان آن تفکرات را ساختیم و دست به عمل بر مبنای دید فکریمان میزنیم در حالیکه تمام این فرایند ها در ساخت فکر به صورت غیر ارادی توسط خود مغزمان گرفته شده و ما انسان ها هیچ نقش ارادی در تصمیمات خود نداریم.
برای همین است که امروزه دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که ما چیزی به اسم اراده در کارهایمان نداریم و اینها مانند برنامه نویسی است که ساخته می‌شود و فقط به ما دستور میدهند که چه بکنیم و چه کاری را نکینم بر این اساس به نظر شما کنترل ذهن و مغزمان در راه درست و قدم در راه پیشرفت چگونه است؟ آیا اراده ای میدانید؟ ممنون میشم نظرتان را در مورد این سه مطلب که گفتم بیان کنید
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. در ابتدا بسیار خرسندم که علمی زندگی کردن را از خود نشان می‌دهید و همین که تلاش کرده‌اید درباره مغز بدانید و با وجود چالش‌های مختلف زندگی شخصی، باز هم خود را در مسیر علم قرار دهید، برای من که بسیار جذاب و خستگی در کن است. علمی زندگی کردن خیلی هدایتگر است و از اینکه این مقدمه را برایم نوشتید از شما سپاسگزارم و امیدوارم با همین نگرش به زندگی خود ادامه دهید که موفقیت برای شماست.
با این توضیح به سراغ پاسخ پرسش‌های شما برویم و به ترتیب شماره‌گذاری خودتان به شرح زیر توضیح خواهم داد:
1- در پرسش قبلی، جمله «کنکور را با بهترین کیفیت و سرعت به پیش ببریم» را تأیید کردم و نه سایر مطالب را. این جمله، کاملاً درست است زیرا هدف نهایی هر یک از کنکوری‌ها این است که بتوانند سر جلسه آزمون، فرایند پاسخ‌دهی را با بهترین کیفیت و سرعت به پیش ببرند.
من اعتقاد دارم برای تحقق بهترین کیفیت و سرعت در جلسه کنکور، باید از قبل و با توضیحات پیام پایین، خود را به لحاظ ذهنی و سوادی آماده این روز کنید و نیازی به هیجان دادن به خود نیست. در واقع چرا باید خودمان را هیجانی کنیم وقتی که چارچوب‌های ذهنی و سوادی خود را برای یک آزمون ساخته‌ایم و می‌توانیم خیلی نرم و روان سر جای خود نشسته و با آمادگی‌های توضیح داده شده در پیام قبلی، فرایند آزمون را طی کنیم.
حالا شما می‌فرمایید در کنار این مواردی که توضیحش را در پیام قبلی دادم، بیاییم و خودمان را هیجانی هم کنیم. من این سؤال را می‌پرسم که از هیجانی کردن خودمان در جلسه کنکور، چه سود بیشتری گیرمان می‌آید؟ یا به بیان دیگر، اگر خودمان را در جلسه آزمون، هیجانی کنیم، چه قطعاتی از پازل موفقیت ما را تکمیل می‌کند؟ یا حتی اینطور هم می‌شود پرسید که اگر خودمان را در روز کنکور هیجانی نکنیم، چه چیزی را از دست می‌دهیم؟
اینطور که در پرسشتان متوجه شدم، شاید معتقدید که هیجانی شدن باعث افزایش تمرکز و سرعت عمل بیشتر می‌شود که تا به الآن تحقیقی نداریم که این موضوع را اثبات کرده باشد و بعید هم می‌دانم کسی بتواند این را اثبات کند زیرا برای افزایش تمرکز بایستی دنبال دلایل بر هم خوردن تمرکز در هر فرد گشت و آن‌ها را خنثی نمود و برای افزایش سرعت عمل در آزمونی شبیه به کنکور هم باید علاوه بر آموزش روش‌های تست‌زنی، برنامه‌ای داشت که تعداد کافی و متنوعی از تست‌ها و مرورها و رفع اشکال‌ها را در اختیارتان بگذارد تا به مهارتی برسید که حاصل آن، سرعت عمل باشد.
اگر فایده دیگری از هیجانی کردن خودمان برای آزمون در ذهن دارید لطفاً برایم بنویسید تا بررسی کنم که آیا پشتوانه پژوهشی برایش وجود دارد یا خیر؟ برای بهتر فکر کردن می‌توانید دنبال پاسخ این سؤال باشید: اگر خودمان را در روز کنکور هیجانی نکنیم، چه چیزی را از دست می‌دهیم؟
واقعاً خوشحالم که با پرسشگری، دنبال یافتن بهترین راه‌حل برای جلسه کنکور هستید و چه از این بهتر؟ امیدوارم پاسخ پیام قبلی و همچنین مورد یک همین پیام، فضا را روشن‌تر کرده باشد. به سراغ سؤال دوم برویم:
2- به نظر می‌رسد درباره دوره مغز شناسی کمی دچار خطای برداشت شده‌اید. ما انسان‌ها گونه مستقلی از سایر حیوانات هستیم و اینطور نبوده که یک انسانی بوده باشد که فقط مغز خزنده داشته و کم کم مغز میانی پیدا کرده و بعد از سال‌ها مغز نو یا منطقی را به دست آورده است. هرگز و ابداً اینطور نبوده، بلکه همه را داشته ولی در طول تکامل، مغز، تغییرات داشته و بزرگ و کوچک‌تر شده‌اند و از همه مهمتر تخصصی‌تر گشته است.
اگر در دوره مغز شناسی، گاه مقایسه‌ای بین حیوان و انسان انجام می‌شود، فقط برای درک تفاوت‌هاست و اینکه بهتر متوجه شویم که برتری ما چیست وگرنه رابطه طولی بین حیوان و انسان‌ها، سال‌هاست رد شده و انسان یک موجود کاملاً مستقل است.
سه قسمت مغز خزنده، میانی و نو، فقط یک نام‌گذاری در علوم اعصاب است که بر اساس محل قرارگیری و وظایف، به تقسیم‌بندی بخش‌های مختلف مغز می‌پردازد و برخی محققین دیگر، جور دیگری هم تقسیم‌بندی می‌کنند که هیچ اشکالی هم ندارد زیرا هر تقسیم‌بندی دنبال یک هدف است.
من چون در کلبه مشاوره دنبال این هستم که اثرگذاری مغز میانی روی مغز نو را در زمان درس خواندن در کنترل خود کنکوری‌ها در بیاورم و تمام مطالبم در این جهت است، ترجیح دادم که از تقسیم‌بندی خزنده، میانی و نو استفاده کنم.
برای اینکه باز هم شفاف‌تر شود مثل این است که دنیای اعداد در سطح دبیرستان را یکی بگوید همه اعداد حقیقی هستند، فرد دیگری بگوید درست است که حقیقی هستند، اما می‌شود گفت گنگ و گویا هستند. هر دوی این‌ها راست می‌گویند ولی بستگی دارد که از هر تقسیم‌بندی در چه سؤال و چه هدفی بخواهید استفاده کنید.
واژه «مغز حیوانی» به معنای این نیست که ما آن را از حیوانات به ارث برده‌ایم و همان‌طور که در دوره مغزشناسی نوشته‌ام، این یک قرارداد در کلبه مشاوره است که مغز خزنده و میانی را با هم به عنوان مغز حیوانی نام‌گذاری کنیم چون این سبک از تقسیم‌بندی، باعث روان شدن توضیحات سایت و تحقق هدف کلبه مشاوره که همان آگاه کردن از بازی‌های احساسی در زمان درس خواندن است، می‌شود.
کمی پایین‌تر اشاره می‌کنم که شما هم موقع نوشتن کتاب، پایان‌نامه و مقاله، می‌توانید تعاریف خود از واژگان را مشخص کنید و بر اساس آن تعاریف، کار خود را پیش ببرید. خلاصه اینکه اگر چنین برداشت کرده‌اید که در طول تکامل، بخش‌های مختلف مغز، یکی یکی به انسان افزوده شده‌اند، امیدوارم با توضیحات بالا، رفع ابهام شده باشد.
در مورد جمله «در مغز شناسی گفته شده که ساختار مغز منطقی و احساسی و… قسمت‌های جدایی از مغز نیستند» نیز قطعاً همین‌طور است و پاراگراف «مغز قدیم، کارش را مستقل از مغز میانی و مغز نو، انجام می‌دهد و کارش، حفظ علائم حیاتی می‌باشد اما آنچه به عنوان کلیدواژه در کسب موفقیت برای ما، تبدیل شده آن است که مغز میانی و مغز منطقی دائماً با هم در ارتباط هستند. به عبارت بهتر، مغز منطقی ما، اطلاعات خود را از مغز میانی دریافت می‌کند و برای همین است که زندگی بشر به صورت صد در صد منطقی نیست و همیشه ردپای احساسات را در تصمیم‌گیری‌های انسان مشاهده می‌کنیم.» را در دوره مغز شناسی نوشته‌ام.
متأسفانه گرفتاری ما هم در عالم موفقیت از وقتی شروع می‌شود که مغز میانی روی مغز نو مؤثر است و اگر آگاه نباشیم، در تصمیم‌گیری‌ها دچار خطا می‌شویم و کل سایت مشاوره دنبال تحقق همین هدف است که این نکته را برجسته کند که احساسات در زمان درس خواندن گول زننده هستند و قابل اعتماد نمی‌باشند.
درباره اینکه «حیوانات هم تفکر منطقی را دارند»، بستگی دارد که تعریف آن محققی که روی حیوانات کار می‌کند از منطق چه باشد؟ اگر منظورش این است که حیوانات تصمیمی می‌گیرند که باعث زنده ماندن بشود مثلاً در ساختار گروه خود باقی می‌مانند زیرا گروه باعث حفظ بقا می‌شود، خب بله منطق دارند ولی اگر درک و تصورتان از منطق، چیزی شبیه به کارهای غیر بقایی باشد که حتی نوزاد انسان قادر به انجامش است، آنگاه حیوانات از این منطق به دور هستند.
بنابراین داشتن منطق یا عدم آن، به این بستگی دارد که بپرسیم تعریفتان از منطق چیست؟ یعنی به چطور اعمال، رفتار، تفکرات و واکنش‌هایی، منطق می‌گویید تا بر اساس آن تعیین کنیم که آن حیوان، منطق دارد یا خیر؟ این همان موضوع قرارداد است.
جالب است که وقتی وارد دانشگاه بشوید و پایان‌نامه بنویسید، همیشه موظفید که تعاریف خود از واژگان را دقیق بیان کنید زیرا بر مبنای آن تعاریف است که خروجی‌ها و نتایج پایان‌نامه شما معنی می‌شود. گفتن اینکه حیوانات منطق دارند، یک جمله غیر قابل قبول در فضای دانشگاهی است مگر آنکه تعریف دقیق از منطق را ارائه دهید و سپس در زیر آن بنویسید با این تعریف، حیوانات منطق دارند.
3- درباره پرسش سوم، یک سری صحبت‌ها درست است مثلاً اینکه «تمام افکار و نتیجه‌گیری‌ها و… که می‌گیریم در اصل همان واکنش‌ها و انفعالات شیمیایی داخل نورون‌ها هستند که در مغز انجام می‌شوند» ولی اینکه چطور از این موضوع یک پُل به موضوع به اراده نداشتن و همچنین رباتی بودن انسان‌ها رسیده‌اند برای من شفاف نشد.
برای همین اگر نظر مرا می‌خواهید بایستی زحمت بکشید و لطفاً کد DOI مقاله‌ای که عصب شناسان چنین موضوعی را اثبات کرده‌اند را برایم ارسال کنید تا بررسی کنم. منظور از کد DOI همان Digital Object Identifier است که هر مقاله چاپ شده رسمی در ژورنال‌های معتبر جهانی، یک DOI اختصاصی دارد.
به طور مثال من می گویم که پژوهشی در چین نشان داده که ویدیوهای کوتاه که در یوتیوب، اینستاگرام و تیک تاک وجود دارد، علاوه بر اعتیادآور بودن، تأثیرات مخربی روی انواع انگیزه یادگیری دارد و شما از من می‌خواهید که برای مطالعه بیشتر، DOI این مقاله را به شما بدهم. DOI این مقاله آدرس زیر است:
https://doi.org/10.3389/fpubh.2022.847672
شما با کپی کردن این آدرس و پیست کردن آن در مرورگر خود، مستقیماً به صفحه مقاله خارجی که در یکی از معتبرترین ژورنال‌های جهان (front public health) به چاپ رسیده متصل می‌شوید و می‌توانید کل مقاله را بخوانید و متوجه نحوه کار کردن آن‌ها بشوید.
لطفاً اگر از روی سایت فارسی چنین موضوعی را خوانده‌اید، از نویسنده آن سایت فارسی درخواست کنید که DOI مقاله را برای شما بفرستد تا بتوانید زحمتش را بکشید و برای من بفرستید تا بررسی کنم یا اگر در کتابی خوانده‌اید و رفرنس داده است، از بخش رفرنس‌ها در انتهای کتاب، آدرسش را برایم بی‌زحمت بفرستید تا مقاله را بخوانم و خدمتتان توضیح دهم.
البته یکی از دوره‌های آینده سایت کلبه مشاوره درباره اراده خواهد بود و در آنجا تاریخچه شکل‌گیری این مفهوم را قدم به قدم بررسی خواهیم کرد و اگر الآن از من می‌پرسید که با توجه به مطالعات شخصی خودم آیا موافق این نتیجه‌گیری هستم که ما هیچ اراده‌ای تحت هیچ شرایطی روی خودمان نداریم و همه چیز برنامه‌نویسی شده است، بایستی بگویم که آنچه من درباره اراده از تحقیقات خوانده‌ام، چنین چیزی را تأیید نمی‌کنند.
با این حال، خیلی از این پرسش‌ها خرسندم و امیدوارم همچنان روند علمی خود را دنبال کنید و همین روند را در پیش بگیرید. فقط برای ایجاد نظم در پرسش ها، لطفا سوالات مربوط به مغز شناسی را در صفحه خود مغزشناسی بپرسید و این عالی است. با تشکر. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
کلیپ انگیزشی برای روز کنکور

با سلام من مطالبی از شما را خواندم و همچنین خودم هم در مطالعه ام تجربه کردم که فیلم های انگیزشی و هیجان دادن و تلقین و خیال بافی برای انرژی گرفتن و درس خواندن فقط در مدت کوتاهی مثلا یک روز یا دو روز جواب می‌دهد و بعد حس منفی بسیار بالایی در مغز ساخته میشه که مانع ادامه درس خواندن میشه.
سوالی دارم که اگر در روز کنکور، مثلا همین کنکور اردیبهشت ماه امسال اگر روز کنکور با تلقین و خیال بافی هیجان و انرژی به خودمان بدهیم که کنکور را با بهترین کیفیت و سرعت به پیش ببریم کار درستی است؟ چون این روش برای اهداف کوتاه مدت مثل سرجلسه آزمون که ۳ ساعت است جواب می‌دهد یا اینکه استفاده از احساسات حتی در کارهای کوتاه مدت را هم اشتباه میدانید؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام در خصوص پیامتان، مواردی هست که با شماره‌گذاری توضیح می‌دهم:
1- درست است که وقتی مدت‌زمان درس‌های کنکور تجربی را با هم جمع می‌زنیم، به عدد 3 ساعت می‌رسیم ولی با این حال، کنکور را 3 ساعت ندانید بلکه با حواشی آن مثل باز شدن درب‌ها، پیدا کردن صندلی، مقدمات جلسه و صحبت‌های رئیس سالن، چیدمان دفترچه‌ها و…، در حدود 4 ساعت در نظر بگیرید و از نظر جسمی و ذهنی، خود را برای حدود 4 ساعت نشستن آماده کنید.
2- در پیامتان جمله «کنکور را با بهترین کیفیت و سرعت به پیش ببریم» را نوشته‌اید که اتفاقاً جمله عالی و درستی هم هست و من قصد دارم بر اساس این جمله، یک سؤال مطرح کنم: کدام یک از دو روش زیر باعث می‌شود که «کنکور را با بهترین کیفیت و سرعت به پیش ببریم»؟
الف) هیجانی کردن خود در روز کنکور به وسیله کلیپ‌های انگیزشی و یا سایر روش‌های مشابه
ب) از همین حالا و حتی در تمام روزهای درس خواندن، از خود بپرسیم که به چه ابزاری نیاز داریم که «کنکور را با بهترین کیفیت و سرعت به پیش ببریم» و دنبال تحقق آن ابزارها باشیم مثلاً
– به سواد مناسب با سطح کنکور نیاز داریم.
– به سرعت تست‌زنی متناسب با زمان کنکور احتیاج داریم.
– بایستی بتوانیم حدود 4 ساعت بدون خستگی جسمی و ذهنی بنشینیم که در دوره بهداشت مطالعه و مدیریت زمان درباره‌اش توضیح داده‌ام.
– روز کنکور را در ذهنمان شبیه‌سازی کرده و برای چالش‌های مختلف آن خود را آماده کنیم و از الآن بدانیم که در آن چاله‌ها نمی‌افتیم. مثلاً:
* اگر چند سؤال اول کنکور سخت آمد و نتوانستید جواب بدهید چه خواهید کرد؟
* اگر یک صفحه از کنکور بود که هیچ سؤالی را نزدید، واکنشتان چه خواهد بود؟
* اگر یک درسی، سخت‌تر از حد انتظارتان آمد، عملکرد شما برای آن درس چیست؟
* اگر روی مبحثی که خیلی مسلط هستید، سؤالی سخت آمد که نتوانستید جواب بدهید، چه رفتاری بروز می‌دهید؟
* اگر تستی را شک کردید، چه خواهید کرد؟
* اگر تستی را حل کردید و به جواب نرسیدید، اولاً چرا این‌طوری می‌شوید و دوما چه خواهید کرد؟
* آیا سر جلسه کنکور دنبال شماردن تعداد تست‌های زده هستید و درصد حساب می‌کنید یا به خود می‌گویید فقط هر چه بلدم را باید بزنم و سؤالی نمانده باشد که بلد باشم و نزنم؟
* برای اینکه انرژی‌تان نیفتد، چه خوراکی برای صبحانه کنکور دارید؟
* آیا سر جلسه کنکور دنبال نگاه کردن به اطراف هستید و می‌خواهید ببینید بقیه چطور تست می‌زنند و چقدر زده‌اند و بابتش استرس یا آرامش بگیرید؟
* آیا پِچ پِچ کردن مراقب‌ها و یا قدم زدنشان روی مختان می‌رود و تمرکزتان را به هم می‌زند؟
* آیا روی حرکت عقربه‌های ساعت حساس هستید و گمان می‌کنید که زمان سرجلسه خیلی تند می‌گذرد و کم می‌آورید یا برایش آمادگی ذهنی دارید؟
* آیا سر جلسه کنکور یاد پدر و مادر و فشار اطرافیان می‌افتید یا از این مرحله به خوبی عبور کرده‌اید و بدهکار کسی بابت هدف شخصی خود نیستید؟
* آیا گمان می‌کنید روز کنکور یک روز خاص است که نتیجه زحمات خود را می‌گیرید و با چنین افکاری به خود جَو داده و درگیر استرس و نگرانی می‌شوید و روند طبیعی آزمون را طی نمی‌کنید؟
* آیا تفاوت بین درصد و ارزش درصد را می‌دانید؟ مثلاً اگر کنکور سخت باشد، به نفع کسانی است که درس خوانده‌اند زیرا با تست کمتر به ارزش بالاتر می‌رسند یا متأسفانه مثل اکثر معلمان و دانش آموزان فکر می‌کنید که اگر کنکور سخت باشد، به ضرر کسی است که درس خوانده؟
* اگر کنکور در درسی سخت بشود، آیا در روز کنکور، این عقیده را دارید که برای شما سخت شده و بقیه الآن مشغول تند تند حل کردن تست‌ها هستند و خود را دچار تنش می‌کنید یا مطمئن هستید که برای همه سخت است به طوری که حتی درصد رتبه یک کنکور هم پایین می‌آید.
* اگر درسی در کنکور سخت شود، آیا گمان می‌کنید که چون برنامه‌ریزی‌تان اشتباه بوده یا کتاب تست‌های نادرستی انتخاب کرده‌اید یا چون فلان دوره یا دی وی دی را نخریده‌اید این اتفاق افتاده یا متوجه هستید که سخت شدن برای همه است؟
* آیا لج بازی در حل سؤال دارید؟ مثلاً بگویید من این مبحث را مسلطم و هر طور شده باید تستش را حل کنم یا این ظرفیت را در خود ساخته‌اید که از تست عبور کنید؟
* این ذهنیت را دارید که باید سؤال‌ها را پشت سر هم جواب داد و هیچ سؤالی را بی جواب نگذاشت یا پذیرفته‌اید که در کنکور باید یک ردیاب طلا بود و فقط دنبال سؤالاتی گشت که بلد هستید.
* آیا روی صورت سؤال‌ها شرطی هستید یا نه؟ مثلاً اگر سؤالی کوتاه باشد، زودی نتیجه می‌گیرید که سؤال آسان است؟ یا اگر سؤالی طولانی باشد، جدول و شکل و نمودار داشته باشد به این جمع‌بندی می‌رسید که یا خدا این سؤال خیلی سخت است و یا اگر سؤالی ترکیبی نباشد در ذهنتان می‌گویید آسان است و اگر ترکیبی باشد نظرتان برعکس می‌شود و معتقدید که سخت است؟
* مدیریت استرس و خشونت سر جلسه را تا چه حد آموخته‌اید و می‌توانید خود را کنترل کرده و فقط دنبال حداکثری کردن تعداد تست‌های درست باشید؟
* آیا سر جلسه دنبال چند رنگی نوشتن و یک سره عوض کردن خودکار و مداد هستید و تک رنگی نوشتن برایتان سخت است؟
* اگر در سالنی که مشغول کنکور هستید، یکی حالش به هم بخورد و با آمبولانس ببرند یا یکی بگوید وای چقدر کنکور سخته یا برعکس بگوید آخ جون چقدر ساده است، تحت تأثیر قرار می‌گیرید یا خیر؟
* اگر در محل برگزاری کنکور در شهر شما، چند دقیقه تأخیر در اجرای کنکور باشد، از نظر روانی و برنامه‌ریزی زمانی دچار به هم ریختگی می‌شوید یا خیر؟ ایده شما برای نظم دادن به خود چیست؟
* تق تق کردن صندلی بغل دستی، شکستن انگشت‌ها توسط دیگران، نفس کشیدن‌های پر سر و صدای نفر کناری، گرمای سالن، مراقب فضول و… چقدر روی مخ شماست و تا چه حد یاد گرفته‌اید که حساس نباشید؟
* اگر بگویند فقط چند دقیقه وقت دارید و آماده تحویل دفترچه باشید، ایده شما چیست؟ چقدر تپش قلب گرفته و به هم می‌ریزید؟
* اگر چند تست پشت سر هم، مثلاً گزینه 2 را زده باشید دچار شک می‌شوید که چرا همش گزینه 2 می‌شود یا از نظر روانی آماده هستید که این اتفاق طبیعی است؟
* اگر درس‌های کنکور را جا به جا کردند یا تعداد سوالات درسی را کمتر یا بیشتر کردند، دچار تنش می‌شوید و به هم می‌ریزید؟
* و اما مهم‌ترین سؤال: سر جلسه کنکور اگر چطور باشد و چطور بشود، نمی‌توانید سواد خود را پیاده کرده و به اندازه سوادتان نتیجه بگیرید؟
این سؤالات است که نقاط ضعف شما را مشخص می‌کند و برایش باید آمادگی ایجاد کنید. من تمام این‌ها را نوشتم تا خودتان به این نتیجه برسید که کلیپ انگیزشی کمکی به شما نمی‌کند و ایده درست‌تر، یافتن نقاط ضعف و بهبود آن‌هاست. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
دیگه دیر شده

سلام وقتتون بخیر ، مشکلی که من دارم و منو از درس خوندن انداخته اینه که با خودم میگم تو این یکماهی که باقی مونده چیزی نمیشه خوند و دیگه دیر شده و باید بزارم برای سال بعد و یکسال دیگه هم پشت کنکور واستم ، من حدود دو هفته ای میشه که دارم برنامه میریزم و دست و پا شکسته پیش رفتم به نظر خودم پیشرفت خوبی نسبت به گذشته داشتم.
منی که حتی یه تست هم نزده رفتم سر جلسه کنکور و فقط به برگه خالیم نگاه میکردم الان کم کم دارم تست میزنم و تحلیل میکنم جواباشو و یا اینکه کسی که ریاضی خرداد رو از بیست نیم گرفت تونست تو دی ماه نمره ۱۱ بگیره و قبول بشه یا اینکه دیگه از سوال حل کردن قبل از امتحان نمیترسه و می‌دونه که حل این سوالا نه برای نمره و درصد گرفتن بلکه برای پیدا کردن مشکلات و نقطه ضعف هاست.
یا کسی مثل من که از صبح تا شب تو تلگرام و اینستاگرام بود و کارش شده بود فیلم و سریال دیدن الان نزدیکه دو ماهه که همه این هارو از زندگیش حذف کرده.این موارد شاید از نظر بقیه چیز مهمی نباشه ولی خب به نظر خودم قابل قبول بوده.
یه مورد دیگه که فکرم رو درگیر کرده کار کردن هست یعنی همش با خودم میگم کی این کنکور تموم بشه و تیر برسه که من بتونم برم سرکار و پول دربیارم حقیقتا خسته شدم از تو خونه نشستن من این رو می‌دونم که این خستگی تو خونه نشستن همش بازی مغزه ولی خب چیزی که همش با خودم میگم اینه که تو به عنوان یه مرد تو خونه نشستی و نهایت سه چهار ساعت درس میخونی و با این جور درس خوندن امسال چیز خوبی قبول نمیشی و در نهایت باید پشت کنکور واستی پس به جای اینکه خودت وخانوادت رو تحت فشار بزاری و الکی خودت و اون ها رو امیدوار کنی زودتر از تیر یعنی از همین الان درسو ول کن و برو کار کن و پول در بیار ایشالا سال دیگه هم کار میکنی هم درس میخونی و یه رشته خوب قبول میشی .
خلاصه حرفم این میشه که: مغزم با فکر دیر شدن و کار کردن من رو تو تحت فشار سنگینی قرار داده و هر لحظه ای از شبانه روز حتی وقتایی که درس هم نمی‌خونم با این افکار بهم هجوم میاره و من رو از زندگی و درس انداخته ببخشید طولانی شد خیلی ممنون میشم راهنماییم کنید .
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. مواردی در پیام شما دارای اهمیت است که به ترتیب شماره‌گذاری به جزییات آن خواهم پرداخت:
1- تغییراتی که کرده‌اید، همگی بزرگ و بسیار سنگین هستند و به شما تبریک می‌گویم. یکی از آن تغییرات هم کافی است که نشان دهد تا چه حد به ارتقای فکری رسیده‌اید چه برسد به آن همه تغییری که نوشته‌اید.
من به حد خودم مغز را می‌شناسم و بر اساس چنین شناختی به این نتیجه رسیده‌ام که هیچ تغییری حتی آن که ریز به نظر می‌رسد، ساده نیست زیرا تغییر به معنای بهتر شدن زندگی است و بهتر شدن زندگی برای مغز مساوی با مصرف بیشتر انرژی است و مطمئن باشید آن را نخواهد خواست و با انواع فشارها، مقاومت می‌کند حتی بعد از تغییر هم دست نمی‌کشد و به فشارش برای بازگشت به شخصیت قبلی ادامه می‌دهد.
با این حساب، همه تغییرات خود را قابل احترام بدانید و آن‌ها را کوچک ندانید و نه تنها قابل قبول هستند بلکه تابلوی افتخار به حساب می‌آیند و همچنین هر زمانی که حس بازگشت به گذشته به شما دست داد، شوکه نشوید زیرا همین هم روند مغز برای عقب‌گرد است و فقط کافی است فشار را تحمل کرده و به رفتارهای درست خود ادامه دهید تا مثل زلزله‌ای که آمده، تمام بشود و برود.
2- روزشماری و تاریخی درس خواندن برای کنکور، همین داستان‌هایی که برایم نوشته‌اید را به دنبال دارد. من سایت‌هایی را می‌شناسم که متأسفانه روزشمار کنکور را می‌نویسند یا برنامه نوشته‌اند که بالای سایتشان می‌نویسد چند روز و چند دقیقه و چند ثانیه تا کنکور مانده است و در کوچه پس کوچه‌های ذهنشان این می‌گذرد که با روزشماری کردن، انگیزه خواندن را به وجود می‌آورند که متأسفانه به وجود هم نمی‌آید و یا دست کم به قول خودشان استرس می‌اندازند که درس بخوانیم که دردی از این بالاتر نیست که کسی با استرس که زمینه‌ساز انواع بیماری‌های جسمی و روحی است، بخواهد چند روزی را درس بخواند و بعد رها کند.
این تفکرِ روزشماری را در بین کنکوری‌ها هم می‌بینیم. بیشترِ کنکوری‌ها بر اساس تاریخ درس می‌خوانند و دائماً به خودشان می‌گویند چند ماه، چند هفته و چند روز تا کنکور مانده و آیا قبول می‌شوم یا نمی‌شوم؟
آیا دانستن اینکه چند روز تا کنکور مانده، باعث قبولی کسی شده که ما نفر دوم باشیم؟ آنچه باعث قبولی یک کنکوری در کنکور می‌شود، رسیدن سواد او به ارزش درصدهای لازم برای رشته و دانشگاه مورد نظر است.
شما بگو سه سال تا کنکور مانده یا بگو یک هفته مانده، برای من فرقی ندارد زیرا شاخص قبولی من تاریخ نیست بلکه ملاک قبولی، بررسی این است که آیا سوادم به ارزشی رسیده که مرا به رشته و دانشگاه مورد نظرم برساند؟
همین سؤال را از شما دارم، اگر هدفی دارید که از دروازه کنکور می‌گذرد، آیا در جهت ساختن سوادی حرکت می‌کنید که در نهایت به حدی برسید که آن رشته و دانشگاه را قبول شوید؟ اگر این را آینه زندگی خود قرار دهید، آنگاه کل ماجرا تغییر می‌کند. چطور؟
چون دیگر نمی‌گویید تا تیر فلان کار را می‌کنم و بعد از تیر یک کار دیگر را. اصلاً اینکه الآن چه ماهی است را دیگر در نظر نخواهید داشت و فقط تمرکز خود را روی ساختن سواد می‌برید. از سوی دیگر، این فکر که این یک ماه هم به جایی نمی‌رسی و رها کن به وجود نمی‌آید زیرا شما کاری به تاریخ کنکور نداری و دنبال ساختن سواد هستی تا بالاخره بعد از ایجاد آن بتوانی در کنکور قبول شوی و اگر این روند فکری را داشته باشید آنگاه همین یک ماه هم یک ماه است که با درس خواندن در آن، یکی دو پله به سواد خود افزوده‌اید.
من هر سال تیرماه که پذیرش می‌کنم، اولین شرطم این است که من نمی‌دانم چه موقع قبول می‌شوید و حتی در سایتم در بخش برنامه‌ریزی این را نوشته‌ام زیرا علم هیچ فرمولی ندارد که بتواند تعیین کند یک انسان چه موقع به هدفش می‌رسد و آیا حاضرید در این فضای تاریک، دنبال ساختن سواد باشیم و وقتی‌که به حد رشته و دانشگاه مورد نظر رسیدیم، قبول شویم؟
ما کارهای درستی که موجب شکل‌گیری سوادمان بشود را انجام می‌دهیم، مسائل روحی، فکری و درسی را حل کرده و با فراز و نشیب‌ها به سواد بهتری می‌رسیم و کاری به تاریخ هم نداریم زیرا قبولی ما را روزهای باقی‌مانده تا کنکور نمی‌سازد بلکه سوادمان می‌سازد.
ما هر روز به فکر اقداماتی هستیم که ما را به سواد لازم نزدیک کند و درگیر این نیستیم که چند روز تا کنکور مانده زیرا وقتی سوادمان ساخته شود، قطعاً قبولی هم مال ماست و اگر سواد ساخته نشده باشد هر هفته هم که کنکور باشد، قبول نمی‌شویم.
آدرس را گُم نکنید، سواد نیاز شماست که قبول شوید نه تاریخ کنکور. اینکه دیر شده یا زود است، بازی ساخته شده بر اساس روزشماری است وگرنه برای ساختن سوادی که در نهایت منجر به قبولی شود، روز و ساعتی که شروع می‌کنید چه اهمیتی دارد؟
اگر شما می‌خواهید بالاخره در رشته و دانشگاه خاصی قبول شوید و برای دست یافتن به آن، نیاز به سوادی مشخص دارید، از همین حالا شروع می‌کنید و هر چقدر که لازم باشد برایش وقت می‌گذارید تا در نهایت آن را به دست آورید.
فقط چون آقا هستید، بایستی مسئله سربازی را هم به نحوی برای خود رفع و رجوع کنید که یا کارت پایان خدمت، یا معافیت دائم و یا رفتن به دانشگاهی مثل پیام نور، جزء ایده‌های پیشنهادی است.
3- در مورد کار کردن در کنار درس خواندن، این را بگویم که برخی‌ها به هر دلیلی مجبورند این روند را همزمان جلو ببرند که در اینصورت نیاز است مدیریت زمان و انرژی را داشته باشند و خود را برای فشار بیشتر مغز آماده کنند و با زور و ضرب بیشتری تلاش کرده و در جهت ساختن سواد پیش بروند. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
« قبلی 1 … 70 71 72 73 74 … 81 بعدی »

یه چیزایی هست که باید بدونی

عکس رضا جدیدی

آیا رضا جدیدی، روانشناس است؟ 

خیر، روانشناس نیستم، بلکه مرا همیار بنامید. همیار‌ها در جهان افرادی هستند که بر اساس مطالعات جهتمند و شخصی روی یک موضوع به سواد می‌رسند و به افراد کمک می‌کنند و در اثر تجارب و آموخته‌هایی که دارند، باعث ایجاد پیشرفت‌های موفقیت‌آمیزی در آنان می‌شوند. بنابراین مطالب کلبه مشاوره، بر پایه مطالعات شخصی رضا جدیدی است.

آدرس محل سکونتم: استان مرکزی، شهر اراک، خیابان امام خیابان شهید حسنی بعد از کوچه سعادت طبقه دوم با کد پستی: ۳۸۱۶۶۳۳۸۹۴ می‌باشد. 

نکته مهم: تمام مشاوره‌های رضا جدیدی به صورت تلفنی یا در صورت تمایل شما به صورت تماس تصویری از طریق اپلیکیشن های رایج است و هیچ گونه خدماتی به صورت حضوری ارائه نخواهد شد.

تلفن: ۴۷۷۴۲۹۵-۰۸۶۳

همراه: ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸

kolbemoshavere@gmail.com

RezaNewstar@

تمام حقوق برای سایت تخصصی کلبه مشاوره محفوظ است. در صورتی که صاحب سایت یا پیج و کانال هستید، جهت برداشتن مطالب، اجازه نامه کپی دریافت نمایید.