پرسش و پاسخ روحیه برای کنکور
نگاه به درس خواندن به ویژه برای کنکور، در بین اکثر کنکوریها و خانوادهها فقط به این بر میگردد که دانش آموز یا داوطلب کنکور، امکاناتی مثل میز، صندلی، خودکار، دفترهای مختلف، کتابهای مؤسسات مختلف، سی دیهای آموزشی و شرایط خوبی برای درس خواندن دارد.
حال آنکه وقتی یک دانش آموز یا داوطلب کنکور، مشغول درس خواندن است، انگار یک جنگ درونی با مغزتان دارد. در هر دقیقهای که درس میخواند، مغز میتواند با تولید افکار و احساسات مثبت و منفی، یادآوری خاطرات، فشارهای روانی، نگرانی از حرف مردم و صدها روش دیگر، جلوی حرکت او را بگیرد. در جعبه زیر، زندگی یک داوطلب کنکور که به طور اختصاصی برای کلبه مشاوره نوشته شده را با هم بخوانیم و بعد به بررسی نمودارهای دایرهای خواهیم پرداخت.
مشکل روحی برای درس خواندن دارم متن
همین که کتابم را باز میکنم تا درس بخوانم در تمام وجودم ناامیدی، ترس و حس منفی جوانه میزند. واقعاً نمیدانم چرا قفل هستم. هنوز یک خط نخواندم که حرف خالهام در ذهنم پخش میشود که میگفت: «هیچکس نمیتواند با هر شرایطی، رشته پزشکی را قبول شود. آن افرادی هم که قبول میشوند، ضریب هوشی بالا و تقریباً نزدیک به ضریب هوشی انیشتین دارند». با خودم فکر میکنم که منظور خالهام چیه؟ یعنی من باهوش نیستم و نمیتوانم؟ از این نتیجهگیری سَرم درد میگیرد، کتاب را ورق میزنم و از یک صفحه دیگه شروع به خوندن میکنم. در حالی که سعی میکنم تابع سینوس را رسم کنم، یاد قهقههای معلم ریاضیام میافتم.
هیچوقت یادم نمیرود که چطور من را جلوی دیگران تحقیر و با دوستم مقایسه کرد! من که همیشه ریاضیام ۲۰ بود و فقط یه بار ۱۷ شده بودم، اما معلم چنان مرا با مقایسهاش تخریب کرد که هر دفعه ریاضی میخوانم یاد آن خاطره، رنجم میدهد و در نهایت گریه میکنم! انگار دیگر دلم نمیخواهد ریاضی بخوانم با خودم میگویم امروز که برنامه ریاضیام خراب شد و با این گریههایی که کردم واقعاً حال ندارم ریاضی بخوانم، و تصمیم تکراریام را بار دیگر زمزمه میکنم: میزارم برای فردا و قول میدهم که اول صبح برنامهام را با ریاضی شروع کنم. با این قول آرامش روحی میگیرم و برای اینکه نشان دهم اهل فرار از مطالعه نیستم، کتاب عربی را باز میکنم و درحالی که سعی میکنم جملهای را از نظر تحلیل صرفی و اعرابگذاری کار کنم تا آموختههای قبلیام را مرور کنم، ناگهان تمام وجودم را استرس فرا میگیرد و با خودم میگویم اگر امسال کنکور قبول نشوم چی؟
واقعاً یک سال دیگر برای کنکور بعدی تلاش کنم؟ آیا حوصله دارم این همه کتاب تکراری را از اول بخوانم و تازه از کجا معلوم که سال بعدش قبول شوم؟ اگر اینطور شد رشتهام را تغییر میدهم. به قول زن عموم اگر سال اول قبول نشدی مسلماً سالهای بعد هم قبول نمیشوی. پس بهتر است که تغییر رشته بدهی. از این فکر و خیال عصبی میشوم و با خودم زمزمه میکنم: «چقدر بیلیاقت و بیارزشم که توان قبولی در رشته مورد نظرم را ندارم، نکند هدفم مشکل دارد و من به خاطر همین موضوع است که درس نمیخوانم». چون دوستم میگفت باید هدفت را با تمام وجود بخواهی تا به آن برسی. کسی که هدفش را با تمام وجودش میخواهد هیچوقت بیانگیزه نمیشود و بدون حس منفی و خستگی درس میخواند. اما من هنوز یک درس را به طور کامل نخواندم که درونم تبدیل به میدان جنگ میشود. لابد مراقبههایی که اول صبح و آخر شب انجام میدهم را با تمام توانایی و وجودم انجام نمیدهم.
شایدم فرکانس و طول موجهایی که میفرستم را با تمرکز انجام نمیدهم. از این همه جنگ با خودم خسته شدم، چهار ساعت است که در اتاق نشستهام و فقط نیم صفحه ریاضی و یک خط عربی خواندم. از اتاق بیرون میروم و همین که مادرم مرا میبیند، برای پدرم چشم و ابرو میپراند که حضورم را اعلام کند. پدرم حرفش را قطع میکند. کنجکاو میشود که بدانم درمورد چه موضوعی صحبت میکردند که وقتی من رسیدم جا خوردند و آن را قطع کردند؟ هنوز در افکار خودم غرق هستم که مامانم میگه چطوری خانم دکتر؟ چه کار میکنی با درس هات؟ هنوز پاسخی ندادم که پدرم میگوید: «من مشغول کار هستم برات کلی کتاب کار تهیه کنم و با امکاناتی که برایت فراهم کردیم باید بتونی در کنکور یک رتبه خوب بیاوری.
مراقب باش با این همه امکاناتی که در اختیارت قرار دادیم بیانگیزه و کلافه نشی و تصمیم بگیری درس نخونی. ما تو را خیلی دوست داریم که برایت هزینه میکنیم». لبخند میزنم و با خودم میگویم چقدر من ناسپاسم که دارم این همه زحمت پدر و مادرم را با سینوسی درس خواندن به باد میدهم. مادرم ادامه میدهد که زن دایی میگوید: «دخترش خیلی پیشرفت کرده، ترازها و درصدهای آزمونش افزایش پیدا کرده است. من و پدرت نگرانیم و میترسیم که قبول نشوی و به همین خاطر افسرده شوی. این را بدان که ما حاضریم هر کمکی به تو کنیم تا بتوانی در کنکور قبول شوی». در پاسخ میگویم: «من که مشکلی ندارم اما مادرم اصرار میکند و به هیچ عنوان قانع نمیشود.
پدرم حرف مادرم را تأیید میکند و طبق روال همیشگی کارنامه آزمون را آورده و شروع به تحلیل درصدها میکنند». بابام اینطور جملاتش را ادامه میدهد: «دفعه قبل فیزیک را ۴۹ درصد پاسخ داده بودی و این دفعه ۴۹.۸ درصد. این یعنی نسبت به دفعه قبل تقریباً ثابت ماندهای و پیشرفت نکردی. تازه اینکه چیزی نیست دفعه قبل شیمی را ۶۸.۴ درصد پاسخ داده بودی اما این دفعه ۵۹ درصد و این یعنی پسرفت». تمام حرفهایشان این است که اگر بخواهی به همین روال ادامه دهی، در نهایت شیمی را صفر میزنی و در بقیه درسها هم ریزش درصدها شروع میشود. از کلکل کردنهای پدر و مادرم خسته میشوم و از جای خودم بلند میشوم که به داخل اتاق برگردم. پدرم هنوز هم مشغول صحبت است تا آخرین کلماتش را با رسیدنم به اتاق بشنوم. او همچنان از نگرانی خودش و مادرم میگوید و اینکه حسابی درس بخوانم که موفق شوم چون پدرم دوست ندارد جلوی همکارش کم بیاورد و بگوید فرزندم نتوانست در کنکور قبول شود. فرزند همکار پدرم، پزشکی را قبول شده بود و به همه شیرینی داده بود. حالا فکر میکنم که پدر من هم دنبال یک فرصت است که شیرینی قبولی مرا پخش کند و مرا به افتخار بزرگ زندگیاش تبدیل کند.
آخرین کلماتی که میشنوم این است که: «برو با تمام دقت درس بخوان تا شیرینی قبولیات را بین همه پخش کنیم». به اتاقم برمی گردم و به کتاب تست زیست را باز میکنم که تستزنی را شروع کنم. از سؤال شماره ۲۵ شروع میکنم. سؤال ۲۵.۲۶، ۲۷.۲۸ و ۲۹ را که پاسخ میدهم، فقط سؤال ۲۸، درست از آب درمیآید و این یعنی از ۵ سؤال ۴ تا تست را اشتباه پاسخ دادم. ترس وجودم را در برمیگیرد. تست ۳۰ ضربه نهایی را بر من میزند زیرا این تست را هم اشتباه جواب دادم و ناگهان روحیه خودم را میبازم و این جمله مثل یک فایل ضبط شده در ذهنم تکرار میشود: «لابد مامان یک چیزی میداند که نگران من است و حتماً درصدهای کنکورهای آزمایشی نشان میدهند که امیدی نباید به آینده داشته باشم و کار برای من تمام است و فکر کنم باعث سرافکندگی پدرم شوم و او هیچوقت به آرزوی پخش شیرینی قبولی من در پزشکی نرسد».
خوش به حال دختر دایی که در حال پیشرفت هست و اگر همین طور ادامه دهد قطعاً به رتبه خوبی در کنکور میرسد و رشته مورد نظرش را قبول میشود، اما من چی؟ من تا سال یازدهم خیلی خوب بودم و معدلم بالای ۱۹ ونیم بود اما نمیدانم چرا این مدتی که تصمیم گرفتم برای کنکور بخوانم ذرهای پیشرفت نکردم و جز حس منفی و ترس، هیچ حس دیگهای ندارم. چرا حس خوب و خیالپردازیهایم پاسخ نمیدهد؟ من بیلیاقتم که درس خواندنم، کلکسیونی از افکار منفی و پسرفتهای مداوم شده. حتماً پیشانینوشت من هم همین است که تا آخر عمر، پشت کنکور باقی بمانم وگرنه همیشه بچه زرنگ کلاس بودم و امتحانات مدرسه را ۲۰ میشدم و به خاطر همین هم هست که پدر و مادرم طاقت ندارند بعد از این همه سال موفقیت و اولین بودن در کنکور قبول نشوم و دلشان بشکند و خستگی به روی دوش آنها بماند. آلان دیگه نزدیک به زمان شام خوردن هست و امروز هم نتوانستم درس بخوانم. امیدوارم فردا که از خواب بیدار میشوم این جنگهای درونی تمام شود تا بتوانم برنامهام را اجرا کنم. من خیلی از شبها کابوس میبینم که در کنکور قبول نشدهام و خانواده مرا مورد لطف و محبت قرار نمیدهند. احساس تنهایی در آن کابوسها حتی وقتی از خواب هم بیدار میشوم با من هستند. این جنگ درونی هر روز به هنگام درس خواندن در من شروع میشود و امیدوارم تمام شوند تا بتوانم درس بخوانم و واقعاً نمیدانم چطور میتوانم از این افکار رهایی پیدا کنم.
بر اساس داستان زندگی آن داوطلب کنکور، شما کدام یک از این نمودارها را به عنوان درستترین عوامل اثر گذار روی زندگی او، انتخاب میکنید؟ معمولاً خانوادهها علاقمند که مدل شماره یک را انتخاب نمایند و بگویند همه چیز به خود دانش آموز بستگی دارد. مدرسهها مدل دو را درست میدانند. طرف داران قانون جذب و آموزشهای اشتباه در خصوص موفقیت (مثل کسانی که معتقدند اگر کاری را ۲۱ روز انجام دهی تبدیل به عادت میشود) یکی از مدلهای سه یا چهار را انتخاب میکنند ولی برای کسانی که مغزشناسی را گذرانده باشند و دید عمیقتری داشته باشند قطعاً مدل پنج و شش را درست میدانند.
من نیز دقیقاً بر اساس مدل پنج و شش، تفکرات مشاورهای خودم را بنا نهادهام و در قسمت پرسش و پاسخها، الگوی ذهنیام را اینطور بنا کردهام که در هر شرایط روحی که یک دانش آموز یا داوطلب کنکور قرار میگیرد، حتماً تحت تأثیر نمودار پنج یا شش میباشد. نمودار پنج و شش از این حقیقت مهم نیز رونمایی میکند که موفقیت یک مسئله شخصی نیست. بلکه تک تک عناصر موجود در جامعه، به اندازه خودشان میتوانند روی موفقیت یک فرد مؤثر باشند. دیدگاه من این است که موفقیت (به خصوص موفقیت در کنکور) یک اتفاق شخصی-فرهنگی است. یعنی یک شخص تحت تأثیر فرهنگی قرار دارد که میتواند او را موفق کند یا نکند.
بنابراین تمامی مطالب سایت کلبه مشاوره با همین دیدگاه فکری نوشته و تدریس میشوند و سعی میکنم که شخص را نسبت به فرهنگ اطرافش آگاه کنم تا بتواند خودش را بازشناسی کرده و ذره ذره به موفقیت نزدیکتر شود. پس اگر گاهی به راحتی دست از هدف میکشید و آن حرفهایگری در مطالعه را از دست میدهید یا به عبارت دیگر، تداوم و روند مطالعه را کنار میگذارید. در واقع آگاهانه زندگی نمیکنید و تبدیل به آدم آهنی میشوید و تحت تأثیر نمودار پنج یا شش هستید. لازم است بدانید که اکثر مواقع در اثر تکرار یک رفتار نادرست، همه پازلهای چیده شده فرو میریزند و لازم است از اول شروع کنید و بیخبر از وجود یک رفتار نادرست، باز هم آن را تکرار میکنید.
به قول معروف از یک سوراخ چند بار گزیده میشوید بدون آنکه تحلیلی از وضعیت خود داشته باشید، مجدد همان رفتار نادرست را تکرار کرده و فرایند قبلی رخ میدهد. پیش میآید که باورهای نادرستی در مورد خود پیدا میکنید زیرا نتایجی که میگیرید با آنچه انتظار دارید همخوانی ندارد. برایتان چیزهایی پُر رنگ میشود که ارزشی ندارد و اتفاقاً مواردی که نیاز است بسیار مهم باشند را جدی نمیگیرید. بعضی مواقع هم سوالاتی دارید؛ مثلاً چطور تفکرات یا خاطرات منفی که باعث حس تنفر نسبت به درس یا اتاق مطالعه شده را از بین ببریم؟ کنکور، باعث تنها شدن دانش آموز یا داوطلب کنکور میشود.
همین شرایط موجب رشد و پرورش افکاری در فضای ذهنی او میگردد که اگر آنالیز نشوند، میتواند روند درس خواندن او را تحت تأثیر قرار دهد. مجموعهای از این نیازها باعث شد تا این صفحه از سایت کلبه مشاوره را ایجاد کنم. برگهای که در آن به پرسش و پاسخ پیرامون مغز و عملکردش بپردازیم. در مورد خودتان و فکرهای منفیتان بنویسید، توضیحی در مورد آنچه در درونتان میگذرد بدهید و سپس آنالیز رفتاری شوید و با ارائه راهکارها به سطح زندگی خود بیفزایید. بنابراین میتوانید شرح وضعیت خود را از طریق فرم پرسش و پاسخ همین صفحه، بنویسید و ضمن تحلیل کامل رفتارهایتان، راهکارهای لازم را دریافت نمایید.
همانطور که می دانید، من روانشناس نیستم و نحوه آنالیز روحی و پاسخ دادن به پرسشهای شما، بر مبنای مدل فکری خودم از مطالعات شخصی و تجاربی هست که داشتهام. در واقع، نوع نگاه خود را در مورد پرسشهایی که میپرسید با شما به اشتراک میگذارم و امیدوارم مفید واقع شود.
یک سؤال: چرا سایت کلبه مشاوره، در مطالب و همچنین پاسخهای مربوط به پرسشها، از زبان ادبیاتی، واژگان مختلف و عبارتهای کمتر مرسوم در بین عموم مردم، بهره میبرد و به ندرت از زبان محاوره و رایج، استفاده میکند؟ جواب کوتاهش این میشود که یک ارتباط دو سویه بین زبان و قدرت تفکر وجود دارد. هرچه لغات متنوعتری برای انتقال مفاهیم بدانیم، تحلیل، پردازش و درک تجربهها، برایمان در سطح بالاتری انجام میشود. به همین منظور، کلبه مشاوره به سهم خودش میکوشد تا با استفاده از ادبیات کمتر تکراری، به پویش ذهنی خود و مخاطبانش کمک کند. جواب بلند این سؤال به همراه منابع و مآخذ آن هم بماند برای دوره خاص خودش.
کدوم مطلب سایت کلبه مشاوره در حال تکمیل شدنه؟
دوره «افکار منفی، مزاحم و تکرار شونده» در حال تکمیل شدن است.
چند مورد در خصوص پرسش و پاسخها (کلیک کنید) فایل(های) ضمیمه
برای آنکه پاسخ اصولیتر و دقیقتری دریافت کنید، توصیه میکنم به موارد زیر توجه فرمایید:
الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.
ب) لطفا پرسشهای مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.
پ) لطفا پرسشهای مربوط به روحیه را در همین صفحه بپرسید.
ت) روشهای مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب میآیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوههایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.
سلام استاد این روزا وقت آزاد زیاد دارم و تصمیم گرفتم زبان انگلیسی بخونم اما نمیدونم چجوری و از کجا باید شروع کنم؟ چندسال پیش که مدرسه میرفتم ۴ ۵ سال کلاس رفتم اما الان سطح خوبی ندارم! صرفا در حد اینم که یه متن رو ترجمه کنم ولی تو صحبت کردن خیلی لنگ میزنم حتی وقتی کسیم باهام انگلیسی صحبت میکنه بیشترشو متوجه نمیشم. الان از شما خواهش میکنم منو راهنمایی کنید. آیا. لازمه کلاس برم؟ یا خودآموز شروع کنم؟ اگر قرار کلاس برم باید آنلاین باشه چون تو شهر کوچیکی زندگی میکنم و کلاس های شهرمون همون هایی هستن که قبلاً رفتم و ارزش رفتن ندارن. و اگرم لازمه که خودآموز شروع کنم میشه لطفاً بگید چجوری؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. من اسم این موضوع را «سرگیجه» میگذارم و خودم هم این دوران را طی کردهام و با تمام وجودم میدانم که دقیقا چه سردرگمی ایجاد میشود وقتی میبینید هر کسی یک روش و یک کتاب و یک سبک را معرفی میکند و در نهایت به جای اینکه باعث بهتر شدن ما بشوند، باعث چرخیدن دور خودمان میشوند و ایستگاه یادگیری را پیاده میشویم و برای همیشه از زبان انگلیسی فاصله میگیریم.
راه حل برون رفت از چنین سرگیجهای فقط توجه به این جمله است: «توانایی ساخت جمله، مادر یادگیری هر زبانی است». منظورم از این جمله چیست؟ اگر کسی دامنه لغت کافی و دانش گرامری ساخت جمله را داشته باشد، به پایهایترین مهارت یادگیری هر زبانی رسیده است و روزی که به چنین مهارتی رسید آنگاه کار سختی برای بهبود تلفظ و تقویت قدرت شنیداری خودش ندارد.
به بیان دیگر، به جای آنکه از روز اول به فکر این باشید که دامنه لغت، املا، تلفظ، گرامر، صحبت کردن، شنیدن، نوشتن و خواندن را با هم جلو ببرید و فشار زیادی روی خودتان بیاورید، میتوانید کار را خیلی سادهتر کنید و بگویید قدم اول من برای یادگیری زبان انگلیسی این باشد که بتوانم کارهای روزمره خودم از اول صبح تا پایان شب را به زبان انگلیسی بیان کنم.
برای ساختن جمله از هوش مصنوعی کمک بگیرید و اصلا دنبال املا و تلفظ و مهارتهای دیگر نباشید و فقط بگویید من میخواهم در قدم اول، زندگی روزمره خودم را به انگلیسی بیان کنم. فکر نکنید دامنه لغتهای مربوط به زندگیتان کم است. شما اگر به مدت یک هفته، تمام کارهایی که از اول صبح تا پایان شب انجام میدهید را لیست کنید خواهید دید که چقدر لغتهای متنوعی میشود و به طور میانگین به ۲۰۰۰ لغت میرسید.
کلماتی مثل بیدار شدن، مسواک زدن، دستشویی رفتن، شستن دست و صورت، حمام کردن، خشک کردن بدن، خشک کردن سر و صورت، اصلاح و آرایش، دم کردن نوشیدنی مثل چای یا قهوه، لیوان، آب جوش، شکر، پنیر، نان، سفره، میز غذاخوری، کارد، پیش دستی و… را در نظر بگیرید و ببینید که چه دنیایی در اطراف شما میگذرد و شما باید اول همه این زندگی روزمره را به انگلیسی یاد بگیرید و به انگلیسی جملهسازی کنید.
تمام وسایل موجود در منزل یا تمام امکانات درون گوشی یا کامپیوتر خود را به انگلیسی یاد بگیرید و جملهسازی کنید به طوری که بتوانید یک گزارش روزانه درباره روزمره خود بنویسید. کم کم به خیابان، مدرسه، دانشگاه و یا محل کار میروید، هر آنچه میبینید را به انگلیسی یاد بگیرید و آنها را به جملههای انگلیسی تبدیل کنید تا دامنه لغتتان از ۲۰۰۰ لغت نیز فراتر برود.
با این فرمان که جلو بروید، بعد از چند ماه، کل زندگی خودتان، محیط خانه و جامعه را به انگلیسی میشناسید و میتوانید جمله بسازید و این به معنای رفع نیاز روزانه است و این پیشرفت در یادگیری به شما انگیزه میدهد که حالا همین کلمات و جملات را با تلفظ بهتری بیان کنید و باز از هوش مصنوعی کمک بگیرید تا تلفظ صحیح را به شما یاد بدهد.
لطفا اول کار به دنبال اینکه همه مهارتها را با هم جلو ببرید و بترسید، به هیچ وجه نباشید. قدم اول فقط و فقط این باشد که لغتهای روزمره و جملهسازی درباره آنها را حتی با تلفظ غلط و نادرست یاد بگیرید و اجازه بدهید پیشرفت اتفاق بیفتد تا کم کم در مراحل بعدی روی مهارتهای دیگر کار کنید. برای همین اگر از این روش خوشتان آمد، لطفا بروید و چند ماه وقت بگذارید و لغتهای روزمره و جملهسازی درباره آنها را بیاموزید و برگردید تا درباره قدمهای بعدی با هم صحبت کنیم. موفقترین باشید.
سلام نمیدونم میشه الان اینجا صحبت کرد یا نه چون من همیشه دیر میرسم و شاید دیر پیداتون کرده باشم.
من ۳۰ سالمه دانشجوی ارشد حقوق خصوصیم و کارآموز سردفتری اما چی شد که خواستم از شما مشاوره بگیرم؟ حالم خوب نیست از حقوق متنفرم انقد که هر وقت دانشگاه میرم یا سر کلاس کارآموزی تا اونجا ناسزاهای بدی به خودم و دنیا و کائنات میدم بعد از طی کردن یه دوره ۷ ساله افسردگی و با تلاش های زیاد از اون شرایط راحت شدم.
اما باز دارم دچارش میشم دوست دارم ولش کنم آخه من آخرین دعوام مال ۱۳ سالگیمه چطور میتونم وکیل یا سردفتر باشم چرا با خودم فک نکردم آخه؟ اصلا من کلا درونگرام کلا صبح تا شب مجموع لغاتم ۵۹ تا نمیشه. اصلا من کارکلامیم خوب نیست دوست دارم شغلم عملی باشه.
میخوام امسال کنکور تجربی شرکت کنم یعنی در صورت قبولی احتمالا تو ۳۲ سالگی بازم وارد دانشگاه بشم با یه رشته جدید دوست دارم براش تلاش کنم دوست دارم صفر تا صدمو بزارم ولی یه جورایی خجالت میکشم از بقیه که منو ببینن که دارم کنکور میدم آخه من ۲ سال پشت کنکور بودم اون وقتا نمیدونستم چی میخوام همش به تاریخ و باستان شناسی فک میکردم الان ولی دوست دارم دندون پزشکی بخونم شایدم حسرته نه؟ نمیدونم درگیرم لطفا بهم بگید چیکار کنم خیلی دندون پزشکیو دوست دارم کنکور بدم ندم؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. آنچه در پیام شما دارای اهمیت است و باید دربارهاش صحبت کنیم به شرح زیر میباشد:
۱- در متن پیامتان نوشتهاید که یک دوره هفتساله افسردگی را طی کرده اید. این سوال پیش میآید که شاید ورود شما به رشته حقوق همان کور سوی امیدی بوده که نقطه خروجی باشد و به روال عادی برگردید و الان که خیلی اوضاع را در اختیار دارید به این نتیجه رسیدهاید که راه بهتری هم برای شما وجود دارد. اگر این طرح مسئله من درست باشد آنگاه شما نه تنها نباید ناراحت باشید بلکه به دلیل آنکه دنبال یک راه خروج از آن شرایط بودهاید و به این خوبی به ارشد رسیدهاید بایستی از خودتان تقدیر کنید.
گاهی ما در شرایط نرمال هستیم و تصمیماتی میگیریم و گاه در شرایط پر تنشی هستیم و دست به انتخاب میزنیم. قرار نیست وقتی از آن حال و هوا در آمدیم با خودمان بگوییم که چرا آن انتخاب را کردم. آن انتخاب محصول سه عنصر «زمان»، «مکان» و «شرایط روحی» است. خواهش میکنم وقتی میخواهید درباره انتخاب رشته حقوق با خودتان فکر کنید به همان زمان و مکان و شرایط روحی برگردید و تجسم کنید تا بدانید چقدر مقدس بوده که چنین تصمیمی گرفته اید.
۲- ارتباط بین دعوای ۱۳ سالگی و رشته حقوق را متوجه نشدم. اگر فکر میکنید که موضوع عمیقی وجود دارد لطفا با توضیحات بیشتر مرا در جریان بگذارید.
۳- چرا باید به دیگران اعلام کنید که میخواهید دوباره کنکور بدهید؟ به جز خانواده، هیچ شخص دیگری نیاز نیست در جریان قرار بگیرد. خانواده هم بایستی دوران افسردگی شما را به یاد بیاورند و بدانند که آن انسان به چنین فردی تبدیل شده که میتواند قدرتمند هدفگذاری کند. اتفاقا این تصمیم شما به هدفگذاری نشان دهنده سلامت کامل روح و روان است.
۴- لطفا مطلب من درباره سن و سال و همچنین مطلب ترس را از منوی بالای سایت مطالعه بفرمایید تا بهتر بتوانید خود را درک کرده و به آرامش برسید.
۵- من پیشنهاد میکنم که یک انشاء با موضوع سختی ها، دردها و رنجها و مسیر تحصیلی رشته دندانپزشکی برای خود بنویسید و اگر همچنان بعد از آن انشاء پای هدفتان بمانید آنگاه اسمش حسرت و آرزو نیست بلکه هدفگذاری با آگاهی کامل است. موفقترین باشید.
سلام من احساس میکنم افسرده شدم انقدر تو خونه نشستم و کاری برای انجام دادن نداشتم لطفا کمکم کنید از این وضع بیام بیرون. من نه دانش آموزم که به بهونه مدرسه از خونه بیرون برم و بقیه روزمو صرف تکالیفم کنم نه دانشجو که سرم گرم دانشگاه بشه من حتی پشت کنکوری هم نیستم که به امید قبولی دانشگاه شب و روزو درس بخونم و ندونم کی روز شده و کی شب!
شاغلم نیستم و تو خونه هم کاری برای انجام دادن ندارم چون همه کارا رو مادرم انجام میده. من هیچ مسئولیتی در طول روز ندارم و انرژی زیادی مصرف نمیکنم به خاطر همینم شبا اصلا خسته نیستم و خواب خوبیم ندارم به این صورت که هر نیم ساعت یکبار از خواب می پرم. حتی دوستیم ندارم که باهاش برم بیرون و وقت بگذرونم! همه دوستام رفتن دانشگاه و تو شهر خودمون نیستن.
تنها راه سرگرم شدنم همین گوشی بود که اونم دیگه جواب نیست چون هیچ فیلم یا سریالی نمونده که ندیده باشم اینستا هم انقدر رفتم که همه پست ها رو چندبار دیدم. من دارم از هیچ کاری نکردن و هیچ وظیفه ای نداشتن روانی میشم. همین دو هفته پیش رفتم مسافرت اما فقط اون چند روز که مسافرت بودم حالم خوب بود به محض اینکه برگشتیم خونه همه رفتن سراغ زندگیشون منم موندم گوشه خونه.
دوران کنکور عاشق این بودم آلارم نذارم و تا هروقت خواستم بخوابم اما الان از خوابیدن متنفرم، اون روزا دنبال فرصتی بودم که بشینم و سریال مورد علاقمو ببینم ولی الان حتی ده دقیقه هم تحمل فیلم و سریالو ندارم. اون سالها واسه مهمونی نرفتنام با خانواده دعوا میکردم الان آرزوم شده مهمونی دعوت بشیم که واسه چندساعتم شده تنها و بیکار نباشم.
ظهرا میشینم پشت پنجره اتاقم و به بچه هایی که از مدرسه برمیگردن خیره میشم و فقط خدا میدونه چقدر حسرت زندگیشونو میخورم! من به شدت احساس بی مصرف بودن میکنم احساس میکنم واسه هیچی خلق شدم و جز اکسیژن هدر دادن کار دیگه ای بلد نیستم. چرا فقط دست تقدیر با من اینجوری کرد؟ چرا تهش فقط آخر و عاقبت من این شد؟
همه شادن همه سرگرم کار و فعالیتن جز من! من که از همه پر تلاش تر بودم! بخدا تو اون کلاس ۳۰ نفره دوران دبیرستان من اولین کسی بودم که به فکر درس خوندن برای کنکور افتادم، من بالاترین تراز رو داشتم، وضعیت درسیم از همه بهتر بود که! چرا فقط من کنکور قبول نشدم؟ اگه قبول میشدم به این وضع اسفناک نمیفتادم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. من خیلی نمیتوانم به سرعت برچسب افسردگی روی شما بزنم چون اطلاعات کمی درباره شرایط خود نوشته اما آنچه میتوانم خیلی محکم دربارهاش بنویسم این است که وضعیتی که در آن هستید، در دنیای علم به اختصار، NEET نامیده میشود. NEET یعنی Not in Education, Employment, or Training و در واقع به فردی گفته میشود که نه مشغول درس خواندن است، نه در حال یاد گرفتن مهارتی است و نه در جایی اشتغال دارد. دولتها میکوشند که آمار افراد NEET در کشورشان کاهش یابد. مثلا آلمان، هلند و سوئیس، آمار افراد NEET را به کمتر از ۱۰ درصد رساندهاند و کشورهایی مثل ترکیه، ایتالیا و یونان متاسفانه بالای ۲۵ درصد است.
با این حساب، در همه کشورهای دنیا، از پیشرفته تا کمتر توسعه یافته، افراد NEET وجود دارند و اینها را گفتم تا به اینجا برسم که NEETها به دو دسته تقسیم میشوند:
الف) به دلیل مسائل غیر شخصی، NEET شده اند. یعنی وظیفه دولت آن کشور بوده تا شرایطی فراهم کند که فرد در وضعیت NEET نباشد.
ب) به دلیل مسائل شخصی، NEET شده اند. یعنی بالاخره شرایط برای تحصیل یا مهارت آموزی یا اشتغال فراهم است ولی خود شخص به دلایل کاملا فردی تمایلی به قرار گرفتن در یکی از این موقعیتها را ندارد.
نکته مهم دیگری که درباره NEET قابل بیان است این میباشد که از نگاه برنامه ریزیهای کلان، هر انسان بایستی در یکی از وضعیتهای تحصیل یا مهارت آموزی یا اشتغال باشد تا موقعیت او را درست بدانند و وقتی فرد در یکی از این وضعیتها نیست به عنوان NEET شناخته میشود و در برنامه ریزیها به دنبال این هستند که آن فرد را به سمت یکی از آن وضعیتها سوق دهند.
به بیان دیگر، اینطور به نظر میرسد که وضعیت سالم از نگاه برنامه ریزیهای کلان در همه کشورهای جهان، این است که یا فرد مشغول تحصیل است یا مشغول یادگرفتن یک مهارت است و یا در حال اشتغال است و در غیر اینصورت چنین فردی نیاز به هدایت و راهنمایی دارد تا بتواند در یکی از وضعیتها قرار بگیرد.
با این حساب، وقتی کسی پشت کنکوری است یا دانش آموز است و یا وقتی فردی در یک مکانیکی یا موبایل فروشی مشغول یادگیری تعمیرات ماشین و یا موبایل است و همچنین وقتی شخصی به عنوان پزشک یا منشی یا هر عنوان دیگری، مشغول به کار است، در وضعیت سالم قرار دارد. با این مقدمات به این نتیجه میرسیم که شما بایستی در یکی از موقعیتهای تحصیل، مهارت آموزی و یا اشتغال قرار بگیرید.
حالا سوالی که پیش میآید این است که چرا در یکی از این موقعیتها نیستید؟ مثلا چرا یا پشت کنکوری نیستید و یا به دانشگاه بروید؟ یا اگر فکر میکنید مسیر برطرف کردن نیازهای شما از دانشگاه نمیگذرد چرا در محیط دیگری مشغول یادگیری یک مهارت نیستید تا بعدا به شغل تبدیل شود و همچنین اگر تمایلی به یادگیری یک مهارت ندارید پس چرا به فکر رفتن به بازار کار نیستید؟
من در متن شما هیچ گونه توضیحی درباره اینکه موانع شما برای حضور در هر یک از موقعیتها چیست، پیدا نکردم. بنابراین به جای تاکید بر واژه افسردگی به این فکر کنید که برای هر کدام از آن وضعیت ها، چه مواردی دست و پای شما را بسته و چطور میشود این گرهها را باز کرد تا بالاخره در یکی از آن وضعیتها قرار بگیرید و به زندگی خود ادامه دهید. موفقترین باشید.
سلام وقت بخیر من بعد چند سال رشته ای ک میخاستم قبول شدم ولی ی شهر خیلی دور که باید دوروز توی راه باشم تا برسم امروز برای ثبت نام دانشگاه رفتم ولی بعدش بشدت حالم بد شد انگار اصلا نمیتونم توی اون محیط قرار بگیرم از دور بودن خانوادم بشدت وحشت دارم.
حتی نصف کارام موند برای فردا حس میکنم اصلا نمیتونم دوباره تحملش کنم خیلی فکر کردم میخوام مهمانی بگیرم شهر خودمون اما باز به شک میفتم من همیشه ارزوی مستقل بودن داشتم اما انگار خیلی سخته از پسش بربیام حال بد من اصلا قابل توصیف نیستش استرس بدی سراغم میاد حس ی بچه رو دارم که گم شده.
یادمه کلاس اول که بودم تازه مدرسه میرفتم دقیقا این حسو اون زمان داشتم که حتی نمیتونستم مدرسه برم اصلا فکر میکردم همش باید به یکی تکیه کنم همش پشت یکی پنهان بشم اونو جلو بفرستم از روبه رو شدن با محیط جدید بشدت میترسم وقتی میخوام کارمو خودم انجام بدم خیلی خنگ بنظر میام و همش حس میکنم مورد تمسخر دیگران قرار میگیرم.
حتی امروز موقع ثبت نام تو فرم ی چیزو جا انداختم ننوشتم خانمه بهم گفت تو چطور کنکور قبول شدی اون لحظه حس کردم اعتماد بنفسم داغون تر شد حتی با خودم گفتم نکنه نتونم از پس درسای دانشگاه بربیام مورد تمسخر بقیه قرار بگیرم اینم بگم پارسال ی رشته دیگ قبول شدم که البته خودم ازش متنفر بودم ولی شهری که قبول شدم خیلییی بهتر و نزدیک تر بود.
وسایلامو برداشتم رفتم خابگاه از در خابگاه برگشتیم اصلا داخل نرفتم نتونستم تحمل کنم اما امسال چون رشتم خوبه و مناسبه برام باید حتما برم دانشگاه واقعا حس میکنم از پسش بر نمیام نمیدونم مشکلم چیه و چطور رفعش کنم هم نمیتونم از خانوادم دور باشم هم ترس قرار گرفتن توی دانشگاه رو دارم واقعا از خودم خجالت میکشم بعد این همه سال نه تنها نتونستم دانشگاه برم الانم انقدر وحشت دارم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. ضمن تبریک قبولی شما، درباره پیامتان بایستی به این موارد اشاره کنم:
1- یک واژه را اول معنا کنم و بعد در ادامه از آن استفاده کنم. واژه «دُکتُرین» یا به انگلیسی، Doctrine به معنای مجموعهای از اندیشهها و روشهای فکری است که در تصمیمگیری تأثیر میگذارد. از این توضیح میخواستم به اینجا برسم که دُکتُرین تربیتی اکثر خانوادههای ایرانی، پرورش فرزندانی وابسته، ترسو، نگران و نیازمند است زیرا خانوادههای ایرانی این فکر را دارند که بچه اگر نترسد، کنترل نمیشود و آبروی ما را میبرد.
با این شرایط، تا میتوانند از همان کودکی، انبار ذهنی ما را از عبارتهایی مثل «من نباشم، چه کسی کارهای تو را انجام دهد؟»، «زیر دست نامادری بیفتی تازه قدر من را میدانی»، «من نباشم تو هیچی نیستی»، «من هستم کاراتو میکنم تا تو بتونی درس بخونی وگرنه هیچی نمیشدی»، «همش به خاطر من هست که موفق شدی وگرنه خودت دست و پا چلفتی هستی» و سایر موارد مشابه، پُر کردهاند.
ما ضرب المثل داریم که میگوید: «توپنجاه سالت هم بشود باز هم برای پدر و مادرت بچهای». پدر و مادرهای ایرانی، متأسفانه تعریف دقیقی از وظایف خود ندارند و آنقدر دخالت گر و کنترلگر هستند که در جزئیترین اتفاقات زندگی فرزند خود هم سَرَک میکشند و همانطور که گفتم، هدفشان این است که نکند بچهشان اشتباهی کند و آبروریزی شود اما به این فکر نمیکنند که در حال تولید یک انسان ضعیف برای آینده هستند.
وقتی از بچگی، افکار مرا طوری میسازند که بدون حضور بقیه، هیچی نیستم و همه کارهایم فقط به خاطر حضور بقیه است، خب چه انتظاری دارید که بتوانم وقتی بزرگ شدم، روی پای خودم بایستم؟ پدر و مادرم به این فکر نکردند که یک روزی بزرگ میشوم، نیاز دارم که مدیریت زندگی را خودم به دست بگیرم و مرا برای زندگی فردا آماده باید کنند.
وقتی هم بزرگ میشویم، باز هم ما را تحقیر میکنند که تو خیلی دست و پا چلفتی هستی که از پس کارهایت بر نمیآیی حال آنکه ما دست پخت خودشان هستیم و آنها هستند که این بلا را سر ما آوردهاند.
من هر سال با تعدادی دانشجوی ایرانی خارج از کشور هم مشاوره دارم تا بتوانم از نظر مدیریت زندگی آنها را تقویت کنم و همیشه اولین پرسش آنها این است که آیا ما از پس زندگی تنهایی در خارج از کشور بر میآییم؟
من که همه عمر، غذایم آماده بوده، لباسهایم را مادرم شسته و اتو کرده و همیشه لقمه مدرسه را هم برایم پیچیدهاند، آیا میتوانم خودم بیدار شوم، صبحانه آماده کنم در مملکت غریب به دانشگاه بروم و برگردم و درس بخوانم؟
این دست پخت مادر و پدر کنترلگر ایرانی است. مادر ایرانی، پدر ایرانی، آبروی شما با اشتباهات ما فرزندان نمیرود، آبروی شما وقتی میرود که من 18، 19 یا 20 ساله شده باشم و حس کنم که توان یک کار ساده اداری هم ندارم چون همیشه مرا از سر دلسوزی به حساب نیاوردید و کارهایم را کردید.
طبق جدیدترین آمار، حدود 25 درصد از نسل جدید ایران، NEET شدهاند، یعنی Not in Education, Employment, or Training و به فارسی یعنی انسانی که نه در حال درس خواندن است، نه در حال کسب مهارت است و نه شاغل است. یکی از مهمترین دلایل آن، به این بر میگردد که پدر و مادرهای ما نخواستند ما سختی بکشیم و کاش میگذاشتند متناسب با سن خودمان، تجربههای لازم را به دست آوریم.
همه این را نوشتم تا بگویم ذهن شما هم مثل ذهن اکثر فرزندان ایرانی، این طعم و مزه را پیدا کرده که دور از خانواده سخت است، طاقت نمیآوری، لیاقت نداری، از پس هیچ کاری بر نمیآیی، بقیه نیستند که گلیم تو را از آب بیرون بکشند و صدها فکر مشابه دیگر.
شما هیچ تقصیری در این طعم دار شدن ذهنتان ندارید و این خروجی فرهنگ اشتباه رایج در کشورمان است و امیدوارم دست برداریم از این راه نادرست و به سمت این برویم که هر فرزندی در هر سنی، تجارت آن سن را به درستی کسب نماید و بزرگ شود.
2- تا به اینجا متوجه شدیم که چرا آن افکار به سراغ شما میآید و دلیل احساس ناتوانیتان چیست و چرا ترس تمام وجود شما را گرفته است. حالا سؤال این است که با ذهن طعم دار شده چه باید کرد؟ دو ایده وجود دارد:
الف) ذهنیت به وجود آمده را میپذیرید و سبک زندگی خود را طوری تغییر میدهید که بان ذهنیت در تضاد نباشد و آزاری نبینید. مثلاً می گویید به شهر خودم میروم یا اصلاً درس نمیخوانم یا طوری زندگی میکنم که پیش خانواده باشم و نمیخواهم دنبال ریسک و ایجاد تغییر باشم.
این ایده یک خوبی دارد آن هم اینکه هیچ هزینه روحی روانی پرداخت نمیکنید و در شرایط فعلی خود میمانید و نفس راحتی میکشید و تازه پدر و مادرتان ممکن است ته ذهنشان به این وابستگی افتخار کنند و بگویند چقدر خوب است که فرزندمان تا این حد وابسته است و خب خدا را شکر کار بدی نمیکند.
اما بدی این ایده چیست؟ روز به روز بزرگتر میشوید و برای همیشه نمیتوانید در این قلمرو بمانید. دست روزگار با زور و ضرب هم که شده، شما را از این دایرهای که دور خود کشیدهاید بیرون میاندازد.
در واقع هرچه بزرگتر شوید، یک انسان اجتماع گریز، برده فکری و بدون طرفدار خواهید شد زیرا هر کسی با شما وارد رابطه شود به سرعت متوجه وابستگیتان خواهد شد و یا از شما سوء استفاده میکند و از شما یک میزبان خوب برای انگل بازیهای خودش میسازد یا آنکه شما را با تحقیر و تمسخر از خویش میراند و ترکتان میکند.
ببخشید که اینقدر بیپرده و شفاف از عاقبت کار صحبت کردم و قصد من ترساندن یا نگران کردن نیست بلکه فقط واقعیت انتهای مسیر را برای شما گفتم. گفتن واقعیت هم سخت است و هم دردناک. شاید برای من هم بد باشد که اینقدر واقع بینانه برای شما مینویسم ولی اگر اجازه بدهید من با شما بازی نکنم و مثل دو انسان خردمند، با واقعیت صحبت کنیم و درست تصمیم بگیرید.
ب) اینکه یک روزی یک جایی هزینههای روحی روانی را پرداخت کنید و زودتر از این قلمروی آسایش بیرون بیایید و روزهای غریبی، ترس، درد، فشار و دلتنگی را همین حالا تحمل کنید تا کم کم از درونتان یک انسان قوی، مستقل، خود محور و توانمند زاییده شود.
به بیان دیگر، در این حالت، به جای آنکه منتظر دست روزگار باشید تا در یک جای نامعلوم و در بزنگاهی نامشخص یقیه شما را بگیرد و از دایره آرامش بیرون بیندازد، خودتان تصمیم میگیرید به اراده خودتان و در جایی که خودتان برگزیدهاید، از دایره بیرون بروید و از همین حالا، خیلی زود و سریع مراسم مستقل شدن را جشن بگیرید و شروع کنید.
بدی این ایده در آن است که مجبورید همین حالا هزینه و درد دوری از خانواده و مستقل شدن و حس زندگی با بقیه و ترسهای مختلف را تجربه کنید و خوبی آن هم این است که تا دیر نشده هزینه را پرداخت میکنید و همه چیز تمام میشود.
به دیگر سخن، این دردی است که باید بچشید، یا این درد را همین حالا میچشید و شلاق میخورید و خلاص میشوید یا دوباره عقب میاندازید و مثل تجربه قبلی پارسال که در پیام خویش درباره آن صحبت کردید، دانشگاه را رها میکنید و باز این درد سر جایش هست و تازه شاید بزرگتر هم شود.
3- اگر بخواهید این درد را بهتر تحمل کنید بهتر است که لیستی از ترسها و نگرانیهای خویش آماده کنید و برایش پاسخ منطقی پیدا کنید و اینطوری به خودتان شهامت میدهید تا با ترسها مواجه شده و یک برای همیشه بت ذهنیاش را بشکنید. با امسال به سال بعد هیچ معجزهای نمیشود.
4- توصیه میکنم روی خودتان کار کنید. دقت کنید که شما نوشتهاید پارسال این مشکل را داشتید و دوباره امسال هم همین مشکل را داشتهاید. این یعنی در این زمینه یا روی خود کار نکردهاید یا به درستی کار نکردهاید. انسانها باید روی خود سرمایه گذاری کرده و خود را ارتقا دهند. موفقترین باشید.
سلام من مدرک کاردانی نرم افزار دارم اگه بخوام با مدرک کاردانی توی کنکور سراسری تجربی شرکت کنم کدوم روش بهتره بنظرتون؟
۱- با همین مدرک کاردانی آزمون بدم و فقط دروس تخصصی کنکور رو خوب بخونم و درصدام فقط از این دروس باشه .
۲- از سال دهم ثبت نام کنم و دروس رو با نمره خیلی خوب قبول بشم بعدش آزمون کنکور بدم.
شما کدوم روش رو واسه کسب رتبه بهتر پیشنهاد میکنید؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. شما نفرمودهاید که هدفتان چه رشتهای است برای همین اگر به فکر رشتههای پرطرفدار و رقابتی هستید آنگاه شما بایستی در طرح ترمیم معدل شرکت کرده و با نمرات بالا، سوابق تحصیلی بسازید اما نه الان بلکه بایستی وقتی در طرح ترمیم معدل شرکت کنید که مطمئن شوید میتوانید نمرات بالایی را به دست آورید. با این حساب اگر در شروع راه هستید و روی دروس تخصصی و عمومی تسلط قابل قبولی ندارید، به فکر کسب این تسلط باشید و به مرور زمان که سطح سواد خود را بالا بردید و آماده کسب نمره بالا شدید، حالا به فکر ترمیم معدل و شرکت در کنکور باشید. موفقترین باشید.
سلام خیلی دلم میخاد که از حالت روحی و اوضاع درونی آشفته ام براتون حرف بزنم و از کمک هاتون استفاده کنم اما انقدر زیاده و اصلا نمیدونم چجور شروع کنم و فعلا ذهن اشفته و پر استرسم رو با خودم تنها ميزارم
بخاطر همین سوال دیگه ایی که دارم ازتون میپرسم که ذهنم درگیرشه امیدوارم جواب بدید چون الان برام منطقی ترین و مورد قبول ترین ادم شمایید
من کلیپهای آموزشی خارجی از پلتفرم های مختلف رو ضبط میکنم بعد ترجمه میکنم و مطابقت میدم با جایگزین های ایرانی کلا از ب بسم الله تا ن آخر توضیح میدم تو کلیپ زیرنویس میکنم.
بعد هم بصورت متنی کامل مینویسم و توضیح میدم اما رو کلیپ لوگو کانالمو میزارم و همه آموزش ها رو بصورت پکیج جدا با هزینه کم میفروشم (مشتری زیادی ندارم خیلی هم روش مانور ندادم چون میترسم گناه باشه کارم) اما هزینه ایی که میگیرم بخاطر زحمت زیادی هست که برای اینکار انجام میدم و با این اوضاع نت ضعیف و کلا واقعا زحمت میکشم برای ترجمه و بازگردانی و هزینه میگیرم.
مشتری زیادی نداشتم چون زیاد مانور نمیدم اما الان میخام این کارمو جدی تر کنم اما هی عذاب وجدان دارم صاحبان این آموزش ها راضی نباشند چون خودشون رایگان در اختیار بقیه گذاشتن اما خارجی ان و به زبان مختلف و دوما خیلیا به این آموزش ها دسترسی ندارن یا استفاده نمیکنن من خیلی وقته تو این فکرم و حتی اجراش هم کردم اما همیشه حس عذاب وجدان هم دارم فکر میکنم اسمش دزدی نباشه
به نظرتون کارم درسته ادامه بدم یا نه به هر حال صاحبان کلیپ دیگران هستن البته بگم كه من موقع معرفی پکیج مینویسم که کلیپ ها از منابع معتبر و اساتید خارجی ان و ترجمه شدندو هنرجوها اطلاع دارن خیلی هم کامل توضیح میدم ورضایت هم داشتم از کلیپ ها اما خیلی سردرگمم از طرفی نیاز مالی دارم و خیلی ایده برای اجرا این کار و یه جور کارآفرینی تو سرمه و از طرفی میترسم حرام باشه؟مرسی که خوندید
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. در قدم اول، اگر امکانش هست به صاحبان آن آثار، ایمیل بزنید یا در دایرکت بروید و توضیح دهید که همچین اقدامی انجام میدهید و به احتمال بالا، مشکلی ندارند و رضایت خود را اعلام میکنند.
اگر چنین اقدامی فراهم نبود، راحتترین روش، «واکنش رفتن» یا اصلاح رایج آن یعنی «ری اکشن رفتن» یا به انگلیسی Reaction است. در این روش، فیلم آن شخص را میگذارید، همه اقداماتی که برایم نوشته بودید را انجام میدهید ولی یک یا چند اقدام اضافهتر هم روی فیلم ایجاد میکنید.
به طور مثال میتوانید خودتان هم در کلیپ صحبت کنید یا چهره خودتان هم روی فیلم باشد و با حالتهای چهره روی فیلم استپ بزنید و قسمت به قسمت آن را توضیح دهید یا اگر نمیخواهید صدا یا چهرهتان روی فیلم باشد، میتوانید برشهایی از فیلم بردارید و با فیلمهای مشابه ترکیب کنید به این صورت که همین حرفی که در این کلیپ زده شده، در فلان کلیپ هم توسط فلان شخص گفته شده و این میکس کردنها، هم ارزش افزوده به مخاطب میدهد و هم یک Reaction است و کاملاً در دنیای امروزی، به رسمیت شناخته شده و مشکلی ندارد.
با این حساب، به جای تولید افکار مزاحم، استرس و ترس، به فکر راهحل باشید. من چند راهحل دادم و شما نیز میتوانید از این راهحلها یا هر ایده دیگری استفاده کنید و کار خود را توسعه دهید و دنبال بهبود باشید. موفقترین باشید.
سلام آقای جدیدی متاسفانه باید بگم که من بسیار اعتماد به نفس پایینی دارم به حدی که زندگی کردن برام بسیار سخت شده، از خونه بیرون نمیرم چون فکر میکنم تو خیابون همه زل میزنن به من و بهم میخندن، احساس میکنم زشت ترین آدم روی کره زمینم و خیلی وقته که یک عکس هم ننداختم.
گوشیم که زنگ میخوره میشینم نگاش میکنم تا قطع بشه و جواب نمیدم چون تلفنی صحبت کردن بهم استرس میده یا اگر مجبور بشم به کسی زنگ بزنم دعا دعا میکنم که طرف مقابل جواب نده، امسال قراره برم دانشگاه اما اصلا خوشحال نیستم! وحشت اینو دارم چجوری دوست پیدا کنم؟ چجوری تنهایی تو یه شهر دیگه از پس خودم و کارام بر بیام؟ اصلا چجوری با هم اتاقی های خوابگاهم ارتباط بگیرم؟
یا حتی به این فکر میکنم ممکنه سر کلاسی که کلی آدم به خصوص جنس مخالف داخلشه استاد ضایعم کنه. لباس های خوب و گرونی میخرم اما همش حس میکنم نامرتب و شلختم…. جلو پنجره اتاقم که میشینم دخترای زیادیو میبینم که چقدر با اعتماد به نفس میرن بیرون و میگردن درست مخالف من.
دخترعموم که همسنم هستیم درست نقطه مخالف منه، بسیار با اعتماد به نفسه و خیلی اوقات با اینکه اندازه من خوب نبوده ولی به خاطر اعتماد به نفس بالاش از من موفقتر عمل کرده. من وقتی یک آدم جدیدو میبینم کل بدنم عرق میکنه از استرس که چجوری باید باهاش ارتباط بگیرم؟ البته من از بچگی یه رگه هایی از اعتماد به نفس پایینو تو وجودم داشتم ولی نه انقدر!
دلیلشم این بود مامانم میگفت بچه خوب باید آروم باشه، تو جمع حرف نزنه، بدون مامان باباش جایی نره و…. من اصلا نتونستم مستقل بشم و همیشه برای انجام کارام وابسته خانوادم بودم. مدرسه که رفتم وضع بهتر شد ولی باز آروم و بی حاشیه بودم. دوران راهنمایی و دبیرستان چون وضعیت درسیم خیلی خوب بود منم اعتماد به نفسم ناخودآگاه بالا رفت و وضعیتم خیلی بهتر شد جوری که دیگه ارتباط گرفتن با آدمای جدید اصلا برام سخت نبود!
من با کل مدرسه دوست بودم و همه منو میشناختن اما تو کنکور اونجوری که بایدو شاید ظاهر نشدم و مجبور به پشت کنکور نشستن شدم این شکست خوردن تو کنکور اعتماد به نفسمو کامل ازم گرفت و حتی از دوران بچگیامم بدتر شدم مخصوصا اینکه وضعیت درسیم تو چند سال اخیر بود که باعث اعتماد به نفس بالام شده بود و حالا اون وضعیت خوبو از دست داده بودم و سرزنش میشدم.
حالا میتونم بگم که از لحاظ اعتماد به نفس صفر صفرم و هر دوره ای هم که گوش میدم و شرکت میکنم نتونسته بهم کمک کنه اونقدر اعتماد به نفسم کمه که میخوام قید دانشگاه رفتنو بزنم! دانشگاهی که انقد براش زحمت کشیدم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. آن زمانی که داشتم درباره «اعتماد به نفس» یا واژه دقیقترش، «عزت نفس» مطالعه میکردم تا سوادم را تکمیل کنم، یک تصویر خیالی در ذهن خودم از این مفهوم ساختم که شاید بازگو کردنش برای شما هم جالب باشد.
وقتی که درباره اعتماد به نفس، مقالات مختلف را زیر و رو میکردم تا بدانم تاریخچه شکلگیری این مفهوم در لا به لای تاریخ علم چیست، کم کم این ذهنیت برایم به وجود آمد که هر انسانی در درشکهای نشسته که چند اسب آن دُرشکه را به جلو میبرند.
این دُرشکه به کمک طنابهای مختلف به گردن یا بدن آن اسبها، گره خورده و متصل شده است و به پیش میرود. چرا این ذهنیت برایم ساخته شد؟ چون تفاوت بین ما آدمها در این است که بر گردن چه اسبهایی، طناب انداختهایم تا دُرشکه زندگی ما را جلو ببرند؟
یکی بر گردن اسبهای اعتماد به نفس و دیگری بر گردن اسبهای ترس و نفر بعدی بر گردن اسبهای وسواس و همینطور الیآخر… . همه ما سوار دُرشکه شخصی خودمان هستیم که بر گردن اسبهایی طناب انداختهایم تا ما را جلو ببرند.
تا زمانی که شما با این دُرشکه میتوانید زندگی خود را جلو ببرید، نیازی به تعویض اسب ندارید و به پیش میروید. مثلاً دُرشکه زندگیتان بر گردن اسبهای خودکمبینی و کمبود اعتماد به نفس، طناب انداخته و فعلاً با همچین اسبهایی جلو میروید و جالب است که تا به اینجای ماجرا، نیاز به تغییر نداشتهاید چرا؟
چون مدل زندگی خود را جوری آرایش کردهاید که با این اسبها هم پیش برود. به طور مثال، از منزل بیرون نمیروید، عکس نمیاندازید، گوشی را جواب نمیدهید و سایر موارد از این دست.
خوشبختانه در حال حاضر به این نتیجه رسیدهاید که بایستی این اسبها را رها کرد و دنبال اسبهای دیگری بود تا گاری زندگی را به آن بست و حرکت داد. این نقطه عطف زندگی شماست و لازم است که از این فرصت، برای شروع تغییر خود بهره ببرید.
نکته مهم این است که برای رها کردن اسبهای کمبود اعتماد به نفس، اول باید بدانیم که با چه طنابهایی به دُرشکه زندگیتان متصل شدهاند تا بتوانیم آنها را دقیق و درست باز کرده و رهایشان کنیم.
منظورم از طنابها چیست؟ یعنی مجموعهای از طرز تفکرهایی که باعث شده آن اسبها به دُرشکه متصل شوند. به طور مثال، باور به اینکه «من وقتی باید اعتماد به نفس داشته باشم که حتماً در کنکور به رتبه دلخواه رسیده باشم»، میتواند یک طناب باشد که اسبهای کمبود اعتماد به نفس را به دُرشکه شما ربط داده است.
آیا شما میتوانید این طنابها را لیست کنید؟ اگر فهرستی از این طنابها تهیه کنید آنگاه پروسه بهبود وضعیت شما آغاز میشود و از خودکمبینی و کمبود اعتماد به نفس رها میشوید. با این حساب، مأموریت شما، یافتن طرز تفکرهایی است که اسبهای کمبود اعتماد به نفس را به دُرشکه زندگیتان، متصل کردهاند. موفقترین باشید.
سلام تازه امسال کنکوری شدم و بدبختانه مشکل اصلیم حموم رفتنه اینطوری هستم که روزی یک و نیم ساعت از وقتم رو باید برم حموم باشمو اگه این کارو نکنم حس بدی دارم و فکر می کنم بوی بدی میدم و تمیز نیستم و ممکنه بیمار بشم یه وسواس بدی روی حموم دارم از بچگی هم اینطوری بودما الان بدجوری دارم ضربه میخورم ازش لطفا بهم بگید چیکار کنم؟ممنون
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. آنچه باید درباره پیامتان بگویم، به ترتیب شمارهگذاری عبارت است از:
1- همانطور که خودتان به درستی اشاره کردهاید، این موضوعی است که از کودکی برای شما ساخته شده است. بنابراین، یک شبه و یک روزه و با تصمیم شخصی به رفتارتان تبدیل نشده بلکه یک الگویی بوده که از اطرافیان گرفتهاید.
با این حساب، اولین قدم به «خاطره شناسی» برمیگردد تا بتوانید با خاطره خود کنار بیایید، خواهش میکنم از منوی بالای سایت، وارد بخش «خاطره شناسی» شده و مطالب آن را دنبال کنید تا نحوه برخورد با خاطرات را بیاموزید.
2- شما روی مدتزمان حمام رفتن حساس شدهاید و قانع شدن برای تمیز بودن را از روی مدتزمانی که در حمام میگذرانید، متوجه میشوید و خود را راضی کرده که بیرون بیایید. من در دوره «سراب جمعبندی کنکور» و در جعبه «من روی یک سری چیزها حَساسَم و اینها خط قرمز مَنَن» درباره شکلگیری حساسیت و نحوه برطرف کردن آن صحبت کردهام، لطفاً آن مطلب را هم پیگیری نمایید تا بخش دیگری از پازل حل شدن مشکلتان را تکمیل نمایید.
3- مغز هر انسانی روی نقاط ضعف او فشار میآورد تا روی روند اصلی زندگیاش، اثر گذاشته و مانع از مصرف انرژی برای فعالیتهایی مثل درس خواندن شود. نقطه ضعف شما هم حمام، نظافت، تمیزی، طولانی ماندن در حمام و پیروی از الگوی کل دوران زندگی است.
با این شرایط، درک چگونگی عملکرد مغز نیز برای تکمیل بخش دیگری از پازل فکری شما نیاز است و درنتیجه، لطفاً دوره «مغز شناسی» را هم از نظر بگذرانید تا بیشتر و دقیقتر با عملکرد مغز آشنا شوید.
4- تا به اینجای کار، تلاش کردم به کمک آدرسهایی که دادم، فرایند آگاهی ذهنی شما را بالا ببرم اما آنچه تکمیلکننده نهایی این مشکل است، در نظر گرفتن یک معیار برای تمیزی است. اگر شما یک معیار و ملاک علمی برای تمیزی بدن داشته باشید آنگاه دیگر نیاز نیست که طبق سنت زندگی خود، روی طولانیمدت ماندن در حمام و حس تمیزی، تمرکز کنید بلکه با خودتان میگویید که من یک معیار علمی برای تمیزی دارم و با رعایت آن، تمیز خواهم شد.
در ادامه، معیار علمی تمیزی را برای شما مینویسم ولی شرط این معیار آن است که با خود بگویید که من میخواهم بر اساس علم زندگی کنم و نه احساس. من میدانم که با توجه به نکات شماره 1، 2، 3 مغزم تمایل دارد باز هم از همان روش قدیمی یعنی ماندن طولانی در حمام، پیروی کنم ولی با وجود کلی احساس منفی و فشار خاطرات، تلاش میکنم که به علم چنگ بزنم و همان را دنبال کنم و اما معیار علمی تمیز بودن برای حمام چیست؟
در منابع معتبر بهداشتی مانند American Academy of Dermatology و Mayo Clinic توصیههایی وجود دارد:
الف) جنس موهای هر فرد با دیگری متفاوت است و این بدان معناست که میزان چربیهای کف سر از یک انسان به انسان دیگر فرق دارد. بنابراین نوع شامپو و میزان شستوشوی موها، در همه افراد با هم فرق دارد.
بنابراین بر اساس میزان عرق کردن، جنس موها و همچنین داشتن بیماریهای مرتبط با مو، ابتدا یک شامپوی مناسب را زیر نظر متخصص پوست و مو انتخاب کرده و آن متخصص با معاینه موهای شما، خواهند گفت که چند بار باید در هفته موهای خود را بشویید.
دقت کنید که داشتن موهای بلند، رسیدگیهای خاص خودش را میخواهد که بایستی یا کوتاه کنید یا اگر بلند هستند، از متخصص درباره رسیدگی ساده و سریع سؤال بفرمایید.
ب) نوع پوست هر انسان نیز منحصر به فرد است. حساسیتهای پوستی، خشکی، میزان عرق کردن و سایر موارد باعث میشود که صابون یا مایع مناسب برای شستوشو، از فردی به فردی دیگر تغییر کند و لطفاً از همان متخصصی که مراجعه کردید، درباره صابون مناسب برای پوست خودتان و همچنین مدتزمان لازم برای شستوشوی پوست در هفته سؤال کنید.
پ) نواحی از بدن وجود دارد که بیشتر از سایر بخشها، عرق میکنند. قسمتهایی مثل زیر بغل و بخشی از پاها، اینگونه هستند، بنابراین گاهی لازم است که شما حمام بروید و بدون آنکه موهای خود را شامپو بزنید یا کل بدن را صابون زده باشید، فقط روی همین نواحی شستوشو انجام دهید و آبکشی کرده و بیرون بیایید.
ت) آب ولرم برای دوش گرفتن مناسبترین آب است چرا که میتواند مانع از خشکی و آسیب به پوست شود.
ث) هر بار که به حمام رفتید، وقتی قرار است کل بدن را بشویید، لطفا شستوشوی به ترتیب داشته باشید، یعنی چه؟ مثلاً ابتدا موهای خود را بشویید، بعد صورت و گردن، سپس دستها، بعد از آن میان تنه و در نهایت پاها. اگر به ترتیب بشویید، وقت کمتری صرف میشود.
اکثر ما بیبرنامه بدن خودمان را میشوییم، یعنی یک بار موها را میشوییم، بعد سراغ پاها میرویم دوباره برمیگردیم دستها را میشوییم و همینکه شلخته است، باعث میشود بارها و بارها تکرار کنیم. این بار امتحان کنید. به ترتیب بشویید تا ببینید چقدر سریعتر به نتیجه میرسید.
دو نکته مهم را هم بایستی بگویم:
اول) شاید بگویید که زشت نیست برای این موضوع پیش متخصص پوست و مو بروم یا برایش هزینه کنم؟ در جواب خواهم گفت، هر روزبه مدت 90 دقیقه در حمام وقت میگذرانید، از سوی دیگر، کلی آب، شامپو و صابون مصرف میکنید و همه اینها را اگر جمع بزنید، چندین برابر هزینه یک ویزیت توسط متخصص است.
ما باید یاد بگیریم که علمی زندگی کنیم و به جای پیروی از احساس، علمش را یاد بگیریم و به علم تکیه کنیم و خیالمان راحت باشد که کار را درست جلو میبریم.
دوم) شستوشوی پوست با شامپوی بدن، معمولاً به خاطر احساس لیز بودن، حس تمیزی را کمتر از صابون به شما منتقل میکند. اگر روی این موضوع هم حساسیت دارید لطفاً از متخصص درخواست کنید که برای شما صابون مناسب تجویز نمایند. موفقترین باشید.
سلام حقیقتا من احساس میکنم افسرده شدم. تمام وجودم میخواد برگرده به گذشته و جبران کنه اما نمیشه و این منو افسرده کرده. اینکه تو تمام ۱۲ سال مدرسه درس خون و مورد تشویق بودم برام شیرینه اما این موضوع که رشته مورد علاقمو قبول نشدم و نشستم تو خونه عذابم میده سر همینم هست که عاشق گذشتم و متنفر از حال و آینده.
من میدونم که نمیتونم برگردم به گذشته و جبران کنم اما نمیدونم چرا دست از سر گذشته بر نمیدارم؟ هرکس دیگه ای جای من بود از گذشتش دست میکشید و میرفت پی اینده اما من نمیتونم. دوستای زیادی داشتم که وقتی دیدن اون چیزی که میخوان قبول نشدن کوتاه اومدن و به رشته های پایین تر رضایت دادن و رفتن دانشگاه اما من همش دارم مقاومت میکنم.
به گذشته که نمیشه برگشت، توان دوباره کنکور دادنم ندارم یا باید بشینم تو خونه و افسرده تر بشم یا برم دانشگاه و یک رشته دیگه ای رو بخونم. عقلم میگه راه دوم رو انتخاب کن ولی انگار یک احساس پشیمانی و حسرت نمیذاره! حس میکنم با خونه نشینی دارم از خودم انتقام کم کاریامو تو کنکور میگیرم!
خانوادم به شدت سرزنشم میکنن و میگن چرا اینجوری شدی؟ اما من واقعا نمیتونم راه دیگه ای رو شروع کنم و مسیر زندگیمو تغییر بدم. انگار معلق موندم بین زمین و آسمون. میدونم برای کسی هدف انتخاب نمیکنید ولی خواهش میکنم بگید چجوری از این وضع خارج بشم؟ فقط از این وضعیت خارج بشم برام کافیه، اینجوری خیلی سردرگم و اذیتم….
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. وضعیتی که الآن در آن هستید، از نظر مغزتان، بهینهترین حالت ممکن است زیرا از یک سو، هیچ اقدامی برای داشتن تحصیلات یا ورود مستقیم به یک شغل را انجام نمیدهید و از سمت دیگر، هیچ تلاشی هم برای موفق شدن ندارید و همه اینها به معنای کمترین مصرف انرژی است. به بیان دیگر، مغز سه حالت را در نظر دارد:
الف) برای کنکور بخوانید تا بالاخره موفق شوید: این مسیر به معنای بیشترین انرژی مصرف شده است و به هیچ وجه موافق آن نیست.
ب) به سمت شغل یا رشته دیگری بروید: این راه هم دارای مصرف انرژی است و مغز ترجیح میدهد که این را هم انتخاب نکنید.
پ) اندیشههای بزرگ و عملگرایی نزدیک به صفر داشته باشید: این بهینهترین راهحل مغز است. در واقع شما در این شرایط، دائماً افکاری از جنس حسرت، کمالگرایی، تحقیر، سرزنش، توانایی، حس شدن، خاطرات مثبت، اتفاقات تلخ، ترس، حس دیر شدن، اعتماد به نفس و… را تجربه میکنید.
تعجب نکنید که چرا احساسات متضاد در حالت (پ) وجود دارد. این کاملاً منطقی است زیرا مغز میخواهد که وسط بمانید و هیچگاه به سمت (الف) یا (ب) نروید. برای همین است که گاهی احساسات مثبت و گاهی منفی را لمس میکنید.
به بیان دیگر، هر جا به سمت (الف) خیلی نزدیک شوید و بخواهید برای کنکور بخوانید بلافاصله احساسات منفی را روانه میکند تا از (الف) فاصله بگیرید و هرگاه هم به (ب) زیادی نزدیک شوید تا دست به انتخاب بزنید با یادآوری احساسات مثبت، شما را پشیمان میکند.
تا به اینجا چه میخواستم بگویم؟ هدفم این بود که توضیح دهم از نظر مغز، در این وضعیت بودن خیلی منطقی و خوب است زیرا کمترین انرژی را مصرف میکنید و لازم ندارد که خیلی زجر بکشد و دوست دارد همیشه در همین وضعیت بماند.
حالا از من میپرسید که چطوری از این ماجرا خارج شوم؟ کافی است نگرانیها، افکار، ترسها، ترمزها و سایر موارد از این دست را برای هر یک از حالتهای (الف) و (ب) را بنویسید و توضیح دهید که چه داستانهایی هست که شما را از اقدام برای یکی از گزینههای (الف) یا (ب) دور میکنند.
داستان تمام احساسات، افکار و طرز تفکری که درباره هر یک از مسیرهای (الف) و (ب) دارید باعث میشود که نقاط ضعف و پاشنه آشیلها شناسایی شوند و راهنمایی بهتری شوید تا بتوانید به سمت یکی از مسیرها بروید و ادامه دهید و از یخزدگی فاصله بگیرید.
به دیگر سخن، چه مواردی هست که دست و پای شما را بسته و فکر میکنید اگر سمت یکی از مسیرهای (الف) یا (ب) بروید، کار خطرناکی است و آسیبهایی وارد خواهد شد؟ آنها را باید بنویسید. موفقترین باشید.
سلام من از بعد کنکور دیگه از چیزی لذت نمیبرم همیشه خیلی ذوق داشتم که کنکور بدم و بعدش بیام به کارای موردعلاقم بپردازم حتی بعد مدت ها وارد فضای مجازی شدم و با بعضی دوستای قدیمیم ارتباط گرفتم ولی نمیدونم چرا به حدددددییی انرژی منفی زیادی بهم میده که به جای لذت انگار دارن شکنجم میدن زیاد فکرمو درگیر میکنه اینکه کی لایک کرد کی درخواستمو رد کرد فلان فامیلو فالو کنم یا نه؟کلا با خودم حال نمیکنم که چیزایی به این مزخرفی دغدغم شده.
من قبلاً خیلی ادعام میشد میگفتم کنکور بدم ال میکنم بل میکنم کار میکنم و فلان چه میدونم فضای مجازی به درد نمیخوره من اگر یه روزی برم فقط به خاطر تولید محتوا میرم این حرفا الان احساس گناه دارم باورم نمیشه الان که کنکور و همه چی تموم شده هیچ ذوقی برای هیچی ندارم نه ورزشی نه هنری چسبیدم به یه صفحه گوشی و فقط هر روز خودمو تلف میکنم.
راستی اینو بگم قبل از اینکه نصب کنم همیشه مثال دوستام که استوری اینا میزاشتن و فالوور میگرفتن برام هیجان انگیز بود ولی الان میبینم خیلی چیز مزخرفیه اصلا برام لذتی نداره ولی چون قبلاً به خودم قول داده بودم انگار مجبورم انجامش بدم کلا میخوام بدونم فضای مجازی نداشته باشم توی بعدا به مشکل نمیخورم؟میتونم با بقیه ارتباط بگیرم؟اصلا لازمه این ارتباط؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. آنچه در پیام شما بایستی بدان پرداخته شود به شرح زیر است:
1- ما انسانها، در اکثر موارد، قبل از آنکه با پدیدهای رو به رو شویم، انتظارات، توقعات و تصوراتی را دربارهاش میسازیم که من به آن، «انتظارات پیش از شروع» میگویم. انتظارات پیش از شروع از جنس رؤیاپردازی هستند درنتیجه مثبت، جذاب، رؤیایی، دوستداشتنی و بسیار خواستنی به نظر میرسند.
شما نیز برای بعد از کنکور خود، دچار انتظارات پیش از شروع شدهاید به این صورت که تصورات مختلف مثبت، خواستنی و جذابی را برای بعد از کنکور خود در نظر گرفته بودید در حالی که شما در فضای بعد از کنکور زندگی نکردهاید که بدانید دقیقاً چه پیش خواهد آمد.
وقتی انتظارات پیش از شروع میسازید، در واقع دارید استانداردهای مثبت را بدون در نظر گرفتن عوامل محدودکننده مثل زمان و همچنین سختیها تعریف میکنید و حالا اگر در واقعیت، آن انتظارات مثبت محقق نشود، این حس را دارید که از استانداردهای خود دور افتادهاید و در نهایت، احساسات منفی را تجربه کرده و از خود ناامید میشوید.
شاید بگویید پس اگر اینطور باشد که دیگر نباید برنامهریزی کنیم چون ما در آن شرایط زندگی نکردهایم. در جواب بایستی اینطور بگویم که وقتی مشغول تصور کردن آینده هستید، در واقع برنامهریزی نکردهاید و فقط یک رؤیاپردازی انجام دادهاید.
برنامهریزی کردن شامل رعایت ریز نکاتی مثل در نظر گرفتن عوامل محدودکننده مثل زمان، دوری از کمالگرایی، شدنی بودن اجرا، در نظر گرفتن سختیهایی مثل افت و خیزها و طول کشیدن دست یافتن به اهداف و حتی پیشبینی کردن عوامل شوکآور ناشی از قرار گرفتن در آن موقعیت و سایر عوامل دیگر است.
فرق برنامهریزی و انتظارات پیش از شروع در این است که در برنامهریزی، از آنجا که دنبال محقق کردن اهداف هستید، دائماً درباره سختیها، رنجها، فشارها، دردها و استرسها تحقیق میکنید تا بدانید چطوری میتوانید آنها را حل کرده و به هدف خویش برسید در حالی که در انتظارات پیش از شروع، از آرزوهای خود صحبت میکنید.
برای مثال، شما فرمودهاید که اگر وارد مجازی بشوید فقط دنبال تولید محتوا هستید. این یک انتظار پیش از شروع است چون فقط یک تصور، تخیل و رؤیاپردازی مثبت است. حال اگر درباره سختیها، رنجها، فشارها، دردها و استرسهای تولید محتوا صحبت کنید، آنگاه دو حالت پیش میآید:
الف) به این نتیجه میرسید که چنین چیزی جزء اهداف زندگی شما نباید باشد که در اینصورت از لیست خودتان خارجش میکنید و پروندهاش بسته میشود.
ب) مصممتر میشوید که این دقیقاً همان چیزی است که میخواهم و در این حالت، از آنجا که سختیها و زبریهایش را میدانید، به صورت واقع بینانه آن را پذیرش میکنید و درد انجامش را به جان میخرید.
شاید بگویید که سختیها، رنجها، فشارها، دردها و استرسهای تولید محتوا چیست؟ مگر اصلاً سختی و استرسی هم دارد؟ بله این موارد را بخوانید:
الف) فشار مداوم برای ایجاد محتوای جدید: وقتی تولیدکننده محتوا در مجازی شوید آنگاه نیاز دارید که ایدههای جدید داشته باشید و این نیاز به فکر کردن دارد تا بتوانید همیشه خود را در صدر نگاه دارید.
ب) انتظارات زیاد از سوی مخاطبان: همینطور که معروفتر میشوید، سطح انتظار بقیه هم بالاتر میرود و همیشه گلایه میکنند که آنها را راضی نکردهاید.
پ) نقد و نظرات منفی: فضای مجازی محل بازخوردهای سریع است و محتوا سازان همیشه با نظرات منفی، نقدها و حتی حملات شخصی روبهرو هستند. خود این موضوع یک چالش است که چطور با آن کنار بیایند.
ت) الگوریتمهای پلتفرمها: این یکی به شما میگوید که هر چه منظمتر و بیشتر فعالیت کنی، بیشتر هم دیده میشوی؛ به عبارت دیگر، وارد یک چالش میشوید که بایستی هر روز باشید تا موقعیت خود را از دست ندهید.
ث) حریم شخصی: کافی است یک روز نباشید تا همه بپرسند کجایی؟ چرا نمیایی محتوا بگذاری؟ حضورت کمرنگ شده، مثال سابق نیستی و… . اینطوری که مجبورید برای هر نبودنی از قبل به مخاطبان خود توضیح دهید.
ج) تکراری شدن: مجازی هم مثل همه مشاغل و حتی خود زندگی، بعد از مدتی تولید محتوا، به یک کار تکراری تبدیل میشود و بایستی تکرار را بپذیرید.
چ) کوچ مخاطبان: شما ماهها زحمت میکشید و جا میفتید ولی ممکن است مخاطبان از یک پلتفرم به پلتفرم دیگری بروند و شما نیز دوباره از نو باید شروع کنید. مثلاً از تلگرام به اینستا و الآن هم تیک تاک و بعداً کجا؟
ح) دیر به نتیجه رسیدن: الگوریتمهای این پلتفرمها به گونهای است که در بازه زمانی بالا مثلاً بالای 9 ماه، به شرایطی میرسند که بشود اسمش را گذاشت معروف شدن. به دیگر سخن، بالای 9 ماه فعالیت مستمر میکنید تا بتوانید به حد قابل قبول برسید و بایستی این موضوع را پذیرش کنید وگرنه ناامید خواهید شد.
خ) تغییر سبک زندگی: وقتی مجازی، یک کار حرفهای میشود، کل سبک زندگی خودتان را نیز مجبورید بر اساس آن تغییر دهید. ساعت کاری شما شاید ساعت 7 تا 11 شب باشد زیرا در آن بازه، اوج حضور مخاطبان است. در آن ساعتها بایستی به نحوی حضور داشته باشید یا حتی لباس پوشیدن، تنوع در چیدمان وسایل و… همگی از جمله موارد تغییر سبک زندگی است.
این لیست میتواند کاملتر هم بشود ولی سؤال: آیا شما وقتی که داشتید میگفتید در مجازی فقط دنبال تولید محتوا خواهم رفت به این سختیها فکر کرده بودید؟ این را پرسیدم تا بهتر یادآوری شود که فرق بین برنامه و انتظارات پیش از شروع تا چه حد، زیاد است.
در برنامهریزی، هیچ عنصری را به عنوان هدف انتخاب نمیکنیم مگر آنکه قبل از ورودش به سختیها و رنجها و فشارهایش آگاه شویم و بدانیم که واقعاً حاضریم آنها را بپذیریم. تازه بعد از دانستن این موارد، نوبت به ترسیم مسیر رسیدن به آن هدف میرسد و برنامه ریزی انجام میشود.
حتی در برنامهریزی به این هم فکر میکنیم که وقتی آن کار را انجام دهیم، چالشهای نا آشنا و پیشبینی نشدهای هم وجود دارد که بایستی آماده راهحل دادن برایش باشیم.
2- استانداردهای خود را با بقیه تنظیم میکنید که این فشار روحی بزرگی را به وجود آورده است. برای مثال، چون دوستانتان استوری میگذارند، این حس را دارید که باید شما هم بگذارید یا اگر آنها در حال صحبت از این هستند که چه کسانی مرا لایک کردند یا فالو شدم و… شما نیز موظفید که آن موارد را برای خود مهم بدانید.
چه کسی تکلیف کرده که بایستی در مجازی طبق اولویتبندی دیگران فکر کنید؟ شما میتوانید در فضای بعد از کنکور خود، یکی از شبکههای اجتماعی یا مجازی را داشته باشید و ارتباط خود را حفظ کنید و نیاز به فعالیت خاصی هم نیست.
درست و حسابی و با در نظر گرفتن سختیها، لطفاً به این فکر کنید که فرمول شما برای مجازی چطور باشد در آن آرامش بیشتری دارید؟ فرمول شخصی خودتان را تولید کنید و بگویید با این روش به نتیجه مورد نظرم میرسم.
3- الآن خودتان را وسط یک لجنزار ببینید و تلاش کنید هر بار بخشی از زندگی خود را سر و سامان بدهید. این خیلی مهم است که هر بار فقط یک بخش را اصلاح کرده و بهبود دهید و دنبال این نباشید که به یک باره کل زندگی خود را اصلاح کنید.
مثلاً در قدم اول، تکلیف خود را با مجازی روشن کنید و بگویید فرمول استفاده من این طوری است و از این به بعد دیدگاهم فلان جور استفاده از مجازی است. در گام بعدی به فکر این باشید که یک چکاپ کامل بدنی بدهید و از سلامت خود مطلع شوید و بر اساس شرایط، بهبودهایی را در ورزش و الگوی غذایی خود بدهید.
همینطور قدم به قدم و با یک سری کارهای ساده و کاملاً شدنی شروع کنید و به محض اینکه خواستید هدفگذاری کنید، درباره سختیهایش تحقیق کنید تا مطمئن شوید که انجامش میدهید و سپس اگر برای شما محبوب بود، اجرایش کنید.
لطفاً خود را با انتظارات پیش از شروع مقایسه نکنید که چرا پس مثل آنها نیستم. آنها فقط یک مشت تخیل بودند و هیچ بویی از واقعیت نبرده بودند. واقعیت را زندگی کنید و کم کم بر اساس توضیحاتی که درباره برنامهریزی دادم، خودتان را بهبود داده و بالا بکشید.
فراموش نکنید که این هم بخشی از بازی زندگی شماست که درگیر انتظارات پیش از شروع شوید و سپس حالات روحی فعلی را تجربه نمایید و قطعاً الآن نوبت به این میرسد که این چالش را حل کرده و ارتقا یابید.
اگر این چالشها نباشند آنگاه چطوری رشد کنیم و بزرگ شویم؟ ما مدیون این اشتباهات هستیم چون به ما راه بهتر را نشان میدهند. انتظار نداریم که همه کارهایمان درست باشد بلکه این انتظار را داریم که اشتباهات خودمان را اصلاح کرده و بهبود دهیم.
همین حالا خروج از لجنزار را شروع کنید شاید با یک مسواک زدن، شاید با تعیین همان فرمول مجازی، شاید با نظافت اتاق و خارج کردنش از فضای کنکوری، شاید با تحقیق درباره سختیهای الگوی درست غذایی و ورزش کردن و سپس پذیرفتن آنها و تبدیل کردنش به روتین زندگی و شاید با یک دوش حمام.
من چیزی که میدانم این است که همیشه از لجنزار شروع میکنیم و ذره ذره ایده داده و خودمان را بهتر میکنیم؛ بنابراین گوی و میدان در اختیار شماست که هر بار بخشی از زندگی خود را بهتر کنید. موفقترین باشید.