• ۰۸۶۳-۴۷۷۴۲۹۵
  • ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸
  • kolbemoshavere@gmail.com
  • RezaNewstar@
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی

پرسش و پاسخ روحیه برای کنکور

آنالیز رفتاری سایت کلبه مشاوره: سوالات روحی خود را از مشاور بپرسید

نگاه به درس  خواندن به ویژه برای کنکور، در بین اکثر کنکوری‌ها و خانواده‌ها فقط به این بر می‌گردد که دانش آموز یا داوطلب کنکور، امکاناتی مثل میز، صندلی، خودکار، دفترهای مختلف، کتاب‌های مؤسسات مختلف، سی دی‌های آموزشی و شرایط خوبی برای درس خواندن دارد.

حال آنکه وقتی یک دانش آموز یا داوطلب کنکور، مشغول درس خواندن است، انگار یک جنگ درونی با مغزتان دارد. در هر دقیقه‌ای که درس می‌خواند، مغز می‌تواند با تولید افکار و احساسات مثبت و منفی، یادآوری خاطرات، فشارهای روانی، نگرانی از حرف مردم و صدها روش دیگر، جلوی حرکت او را بگیرد. در جعبه زیر، زندگی یک داوطلب کنکور که به طور اختصاصی برای کلبه مشاوره نوشته شده را با هم بخوانیم و بعد به بررسی نمودارهای دایره‌ای خواهیم پرداخت. 

شرایط زندگی یک داوطلب کنکور (اختصاصی سایت کلبه مشاوره)

مشکل روحی برای درس خواندن دارم مقاله

همین که کتابم را باز می‌کنم تا درس بخوانم در تمام وجودم ناامیدی، ترس و حس منفی جوانه می‌زند. واقعاً نمی‌دانم چرا قفل هستم. هنوز یک خط نخواندم که حرف خاله‌ام در ذهنم پخش می‌شود که می‌گفت: «هیچ‌کس نمی‌تواند با هر شرایطی، رشته پزشکی را قبول شود. آن افرادی هم که قبول می‌شوند، ضریب هوشی بالا و تقریباً نزدیک به ضریب هوشی انیشتین دارند». با خودم فکر می‌کنم که منظور خاله‌ام چیه؟ یعنی من باهوش نیستم و نمی‌توانم؟ از این نتیجه‌گیری سَرم درد می‌گیرد، کتاب را ورق می‌زنم و از یک صفحه دیگه شروع به خوندن می‌کنم. در حالی که سعی می‌کنم تابع سینوس را رسم کنم، یاد قهقه‌های معلم ریاضی‌ام می‌افتم.

هیچ‌وقت یادم نمی‌رود که چطور من را جلوی دیگران تحقیر و با دوستم مقایسه کرد! من که همیشه ریاضی‌ام ۲۰ بود و فقط یه بار ۱۷ شده بودم، اما معلم چنان مرا با مقایسه‌اش تخریب کرد که هر دفعه ریاضی می‌خوانم یاد آن خاطره، رنجم می‌دهد و در نهایت گریه می‌کنم! انگار دیگر دلم نمی‌خواهد ریاضی بخوانم با خودم می‌گویم امروز که برنامه ریاضی‌ام خراب شد و با این گریه‌هایی که کردم واقعاً حال ندارم ریاضی بخوانم، و تصمیم تکراری‌ام را بار دیگر زمزمه می‌کنم: می‌زارم برای فردا و قول می‌دهم که اول صبح برنامه‌ام را با ریاضی شروع کنم. با این قول آرامش روحی می‌گیرم و برای اینکه نشان دهم اهل فرار از مطالعه نیستم، کتاب عربی را باز می‌کنم و درحالی که سعی می‌کنم جمله‌ای را از نظر تحلیل صرفی و اعراب‌گذاری کار کنم تا آموخته‌های قبلی‌ام را مرور کنم، ناگهان تمام وجودم را استرس فرا می‌گیرد و با خودم می‌گویم اگر امسال کنکور قبول نشوم چی؟

واقعاً یک سال دیگر برای کنکور بعدی تلاش کنم؟ آیا حوصله دارم این همه کتاب تکراری را از اول بخوانم و تازه از کجا معلوم که سال بعدش قبول شوم؟ اگر این‌طور شد رشته‌ام را تغییر می‌دهم. به قول زن عموم اگر سال اول قبول نشدی مسلماً سال‌های بعد هم قبول نمی‌شوی. پس بهتر است که تغییر رشته بدهی. از این فکر و خیال عصبی می‌شوم و با خودم زمزمه می‌کنم: «چقدر بی‌لیاقت و بی‌ارزشم که توان قبولی در رشته مورد نظرم را ندارم، نکند هدفم مشکل دارد و من به خاطر همین موضوع است که درس نمی‌خوانم». چون دوستم می‌گفت باید هدفت را با تمام وجود بخواهی تا به آن برسی. کسی که هدفش را با تمام وجودش می‌خواهد هیچ‌وقت بی‌انگیزه نمی‌شود و بدون حس منفی و خستگی درس می‌خواند. اما من هنوز یک درس را به طور کامل نخواندم که درونم تبدیل به میدان جنگ می‌شود. لابد مراقبه‌هایی که اول صبح و آخر شب انجام می‌دهم را با تمام توانایی و وجودم انجام نمی‌دهم.

شایدم فرکانس و طول موج‌هایی که می‌فرستم را با تمرکز انجام نمی‌دهم. از این همه جنگ با خودم خسته شدم، چهار ساعت است که در اتاق نشسته‌ام و فقط نیم صفحه ریاضی و یک خط عربی خواندم. از اتاق بیرون می‌روم و همین که مادرم مرا می‌بیند، برای پدرم چشم و ابرو می‌پراند که حضورم را اعلام کند. پدرم حرفش را قطع می‌کند. کنجکاو می‌شود که بدانم درمورد چه موضوعی صحبت می‌کردند که وقتی من رسیدم جا خوردند و آن را قطع کردند؟ هنوز در افکار خودم غرق هستم که مامانم میگه چطوری خانم دکتر؟ چه کار می‌کنی با درس هات؟ هنوز پاسخی ندادم که پدرم می‌گوید: «من مشغول کار هستم برات کلی کتاب کار تهیه کنم و با امکاناتی که برایت فراهم کردیم باید بتونی در کنکور یک رتبه خوب بیاوری.

مراقب باش با این همه امکاناتی که در اختیارت قرار دادیم بی‌انگیزه و کلافه نشی و تصمیم بگیری درس نخونی. ما تو را خیلی دوست داریم که برایت هزینه می‌کنیم». لبخند می‌زنم و با خودم می‌گویم چقدر من ناسپاسم که دارم این همه زحمت پدر و مادرم را با سینوسی درس خواندن به باد می‌دهم. مادرم ادامه می‌دهد که زن دایی می‌گوید: «دخترش خیلی پیشرفت کرده، ترازها و درصدهای آزمونش افزایش پیدا کرده است. من و پدرت نگرانیم و می‌ترسیم که قبول نشوی و به همین خاطر افسرده شوی. این را بدان که ما حاضریم هر کمکی به تو کنیم تا بتوانی در کنکور قبول شوی». در پاسخ می‌گویم: «من که مشکلی ندارم اما مادرم اصرار می‌کند و به هیچ عنوان قانع نمی‌شود.

پدرم حرف مادرم را تأیید می‌کند و طبق روال همیشگی کارنامه آزمون را آورده و شروع به تحلیل درصدها می‌کنند». بابام این‌طور جملاتش را ادامه می‌دهد: «دفعه قبل فیزیک را ۴۹ درصد پاسخ داده بودی و این دفعه ۴۹.۸ درصد. این یعنی نسبت به دفعه قبل تقریباً ثابت مانده‌ای و پیشرفت نکردی. تازه این‌که چیزی نیست دفعه قبل شیمی را ۶۸.۴ درصد پاسخ داده بودی اما این دفعه ۵۹ درصد و این یعنی پسرفت». تمام حرف‌هایشان این است که اگر بخواهی به همین روال ادامه دهی، در نهایت شیمی را صفر می‌زنی و در بقیه درس‌ها هم ریزش درصدها شروع می‌شود. از کل‌کل کردن‌های پدر و مادرم خسته می‌شوم و از جای خودم بلند می‌شوم که به داخل اتاق برگردم. پدرم هنوز هم مشغول صحبت است تا آخرین کلماتش را با رسیدنم به اتاق بشنوم. او همچنان از نگرانی خودش و مادرم می‌گوید و اینکه حسابی درس بخوانم که موفق شوم چون پدرم دوست ندارد جلوی همکارش کم بیاورد و بگوید فرزندم نتوانست در کنکور قبول شود. فرزند همکار پدرم، پزشکی را قبول شده بود و به همه شیرینی داده بود. حالا فکر می‌کنم که پدر من هم دنبال یک فرصت است که شیرینی قبولی مرا پخش کند و مرا به افتخار بزرگ زندگی‌اش تبدیل کند.

آخرین کلماتی که می‌شنوم این است که: «برو با تمام دقت درس بخوان تا شیرینی قبولی‌ات را بین همه پخش کنیم». به اتاقم برمی گردم و به کتاب تست زیست را باز می‌کنم که تست‌زنی را شروع کنم. از سؤال شماره ۲۵ شروع می‌کنم. سؤال ۲۵.۲۶، ۲۷.۲۸ و ۲۹ را که پاسخ می‌دهم، فقط سؤال ۲۸، درست از آب درمی‌آید و این یعنی از ۵ سؤال ۴ تا تست را اشتباه پاسخ دادم. ترس وجودم را در برمی‌گیرد. تست ۳۰ ضربه نهایی را بر من می‌زند زیرا این تست را هم اشتباه جواب دادم و ناگهان روحیه خودم را می‌بازم و این جمله مثل یک فایل ضبط شده در ذهنم تکرار می‌شود: «لابد مامان یک چیزی می‌داند که نگران من است و حتماً درصدهای کنکورهای آزمایشی نشان می‌دهند که امیدی نباید به آینده داشته باشم و کار برای من تمام است و فکر کنم باعث سرافکندگی پدرم شوم و او هیچ‌وقت به آرزوی پخش شیرینی قبولی من در پزشکی نرسد».

خوش به حال دختر دایی که در حال پیشرفت هست و اگر همین طور ادامه دهد قطعاً به رتبه خوبی در کنکور می‌رسد و رشته مورد نظرش را قبول می‌شود، اما من چی؟ من تا سال یازدهم خیلی خوب بودم و معدلم بالای ۱۹ ونیم بود اما نمی‌دانم چرا این مدتی که تصمیم گرفتم برای کنکور بخوانم ذره‌ای پیشرفت نکردم و جز حس منفی و ترس، هیچ حس دیگه‌ای ندارم. چرا حس خوب و خیال‌پردازی‌هایم پاسخ نمی‌دهد؟ من بی‌لیاقتم که درس خواندنم، کلکسیونی از افکار منفی و پسرفت‌های مداوم شده. حتماً پیشانی‌نوشت من هم همین است که تا آخر عمر، پشت کنکور باقی بمانم وگرنه همیشه بچه زرنگ کلاس بودم و امتحانات مدرسه را ۲۰ می‌شدم و به خاطر همین هم هست که پدر و مادرم طاقت ندارند بعد از این همه سال موفقیت و اولین بودن در کنکور قبول نشوم و دلشان بشکند و خستگی به روی دوش آن‌ها بماند. آلان دیگه نزدیک به زمان شام خوردن هست و امروز هم نتوانستم درس بخوانم. امیدوارم فردا که از خواب بیدار می‌شوم این جنگ‌های درونی تمام شود تا بتوانم برنامه‌ام را اجرا کنم. من خیلی از شب‌ها کابوس می‌بینم که در کنکور قبول نشده‌ام و خانواده مرا مورد لطف و محبت قرار نمی‌دهند. احساس تنهایی در آن کابوس‌ها حتی وقتی از خواب هم بیدار می‌شوم با من هستند. این جنگ درونی هر روز به هنگام درس خواندن در من شروع می‌شود و امیدوارم تمام شوند تا بتوانم درس بخوانم و واقعاً نمی‌دانم چطور می‌توانم از این افکار رهایی پیدا کنم.

مدل شماره یک
فقط خود دانش آموز
مدل شماره دو
دانش آموز​
خانواده
مدل شماره سه
دانش آموز
خانواده
فامیل
مدل شماره چهار
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
مدل شماره پنج
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
آموزش‌های نادرست
مدل شماره شش
دانش آموز​
خانواده
فامیل
مدرسه
آموزش‌های نادرست
ارتقای اندیشه

بر اساس داستان زندگی آن داوطلب کنکور، شما کدام یک از این نمودارها را به عنوان درست‌ترین عوامل اثر گذار روی زندگی او، انتخاب می‌کنید؟ معمولاً خانواده‌ها علاقمند که مدل شماره یک را انتخاب نمایند و بگویند همه چیز به خود دانش آموز بستگی دارد. مدرسه‌ها مدل دو را درست می‌دانند. طرف داران قانون جذب و آموزش‌های اشتباه در خصوص موفقیت (مثل کسانی که معتقدند اگر کاری را ۲۱ روز انجام دهی تبدیل به عادت می‌شود) یکی از مدل‌های سه یا چهار را انتخاب می‌کنند ولی برای کسانی که مغزشناسی را گذرانده باشند و دید عمیق‌تری داشته باشند قطعاً مدل پنج و شش را درست می‌دانند.

من نیز دقیقاً بر اساس مدل پنج و شش، تفکرات مشاوره‌ای خودم را بنا نهاده‌ام و در قسمت پرسش و پاسخ‌ها، الگوی ذهنی‌ام را اینطور بنا کرده‌ام که در هر شرایط روحی که یک دانش آموز یا داوطلب کنکور قرار می‌گیرد، حتماً تحت تأثیر نمودار پنج یا شش می‌باشد. نمودار پنج و شش از این حقیقت مهم نیز رونمایی می‌کند که موفقیت یک مسئله شخصی نیست. بلکه تک تک عناصر موجود در جامعه، به اندازه خودشان می‌توانند روی موفقیت یک فرد مؤثر باشند. دیدگاه من این است که موفقیت (به خصوص موفقیت در کنکور) یک اتفاق شخصی-فرهنگی است. یعنی یک شخص تحت تأثیر فرهنگی قرار دارد که می‌تواند او را موفق کند یا نکند.

بنابراین تمامی مطالب سایت کلبه مشاوره با همین دیدگاه فکری نوشته و تدریس می‌شوند و سعی می‌کنم که شخص را نسبت به فرهنگ اطرافش آگاه کنم تا بتواند خودش را بازشناسی کرده و ذره ذره به موفقیت نزدیک‌تر شود. پس اگر گاهی به راحتی دست از هدف می‌کشید و آن حرفه‌ای‌گری در مطالعه را از دست می‌دهید یا به عبارت دیگر، تداوم و روند مطالعه را کنار می‌گذارید. در واقع آگاهانه زندگی نمی‌کنید و تبدیل به آدم آهنی می‌شوید و تحت تأثیر نمودار پنج یا شش هستید. لازم است بدانید که اکثر مواقع در اثر تکرار یک رفتار نادرست، همه پازل‌های چیده شده فرو می‌ریزند و لازم است از اول شروع کنید و بی‌خبر از وجود یک رفتار نادرست، باز هم آن را تکرار می‌کنید.

به قول معروف از یک سوراخ چند بار گزیده می‌شوید بدون آنکه تحلیلی از وضعیت خود داشته باشید، مجدد همان رفتار نادرست را تکرار کرده و فرایند قبلی رخ می‌دهد. پیش می‌آید که باورهای نادرستی در مورد خود پیدا می‌کنید زیرا نتایجی که می‌گیرید با آنچه انتظار دارید همخوانی ندارد. برایتان چیزهایی پُر رنگ می‌شود که ارزشی ندارد و اتفاقاً مواردی که نیاز است بسیار مهم باشند را جدی نمی‌گیرید. بعضی مواقع هم سوالاتی دارید؛ مثلاً چطور تفکرات یا خاطرات منفی که باعث حس تنفر نسبت به درس یا اتاق مطالعه شده را از بین ببریم؟ کنکور، باعث تنها شدن دانش آموز یا داوطلب کنکور می‌شود.

همین شرایط موجب رشد و پرورش افکاری در فضای ذهنی او می‌گردد که اگر آنالیز نشوند، می‌تواند روند درس خواندن او را تحت تأثیر قرار دهد. مجموعه‌ای از این نیازها باعث شد تا این صفحه از سایت کلبه مشاوره را ایجاد کنم. برگه‌ای که در آن به پرسش و پاسخ پیرامون مغز و عملکردش بپردازیم. در مورد خودتان و فکرهای منفی‌تان بنویسید، توضیحی در مورد آنچه در درونتان می‌گذرد بدهید و سپس آنالیز رفتاری شوید و با ارائه راهکارها به سطح زندگی خود بیفزایید. بنابراین می‌توانید شرح وضعیت خود را از طریق فرم پرسش و پاسخ همین صفحه، بنویسید و ضمن تحلیل کامل رفتارهایتان، راهکارهای لازم را دریافت نمایید.

همانطور که می دانید، من روانشناس نیستم و نحوه آنالیز روحی و پاسخ دادن به پرسش‌های شما، بر مبنای مدل فکری خودم از مطالعات شخصی و تجاربی هست که داشته‌ام. در واقع، نوع نگاه خود را در مورد پرسش‌هایی که می‌پرسید با شما به اشتراک می‌گذارم و امیدوارم مفید واقع شود.

یک سؤال: چرا سایت کلبه مشاوره، در مطالب و همچنین پاسخ‌های مربوط به پرسش‌ها، از زبان ادبیاتی، واژگان مختلف و عبارت‌های کمتر مرسوم در بین عموم مردم، بهره می‌برد و به ندرت از زبان محاوره و رایج، استفاده می‌کند؟ جواب کوتاهش این می‌شود که یک ارتباط دو سویه بین زبان و قدرت تفکر وجود دارد. هرچه لغات متنوع‌تری برای انتقال مفاهیم بدانیم، تحلیل، پردازش و درک تجربه‌ها، برایمان در سطح بالاتری انجام می‌شود. به همین منظور، کلبه مشاوره به سهم خودش می‌کوشد تا با استفاده از ادبیات کمتر تکراری، به پویش ذهنی خود و مخاطبانش کمک کند. جواب بلند این سؤال به همراه منابع و مآخذ آن هم بماند برای دوره خاص خودش.

کدوم مطلب سایت کلبه مشاوره در حال تکمیل شدنه؟

دوره «افکار منفی، مزاحم و تکرار شونده» در حال تکمیل شدن است.

چند نکته در مورد پرسیدن سوال:

چند مورد در خصوص پرسش و پاسخ‌ها (کلیک کنید) فایل های ضمیمه

برای آنکه پاسخ اصولی‌تر و دقیق‌تری دریافت کنید، توصیه می‌کنم به موارد زیر توجه فرمایید:

الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.

ب) لطفا پرسش‌های مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.

پ) لطفا پرسش‌های مربوط به روحیه را در همین صفحه بپرسید.

ت) روش‌های مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب می‌آیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوه‌هایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.

اشتراک در
اطلاع از
888 پرسش و پاسخ
Inline Feedbacks
مشاهده همه سوالات
زبان انگلیسی

سلام. من تصمیم گرفتم زبان بخونم، قصد مهاجرت ندارم ولی خیلی دلم میخواد زبانم رو تقویت کنم. من قبلاً کلاس زبان رفتم و اون تایم کتاب interchange 2 رو که تموم کردم خوردم به سال کنکور و دیگه ادامه ندادم، هفته ای ۲ الی ۳ جلسه کلاس میرفتم ولی متاسفانه اونطور که باید و شاید دل به کار نمیدادم و نمیخوندم سر همینم الان سطح زبانم چندان جالب نیست. یعنی یه متنی رو بهم بدید میتونم به فارسی ترجمه کنم اما تو صحبت کردن خیلی مشکل دارم، ساده ترین جملاتم نمیتونم به انگلیسی بگم و بیشترین مشکلم تو گرامرشه. تو لسنینگ هم خیلی لنگ میزنم. راستش دیگه دلم نمیخواد کلاس برم و از هرچی کلاسه زده شدم، از کلاس رفتن خیری ندیدم سر همینم می‌خوام خودآموز بخونم، چون پایمم خیلی صفر نیست فکر نمیکنم نشدنی باشه! الان سوالم از شما اینه چجوری و از کجا شروع کنم؟ چه کتابی رو بهم پیشنهاد میدید؟ چه واسه لغت چه گرامر اصلا این تصمیمی که گرفتم به نظر شما درسته؟ یا حتما باید کلاس رفت؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. بابت اینکه تصمیم به خواندن زبان گرفته‌اید بسیار خرسندم زیرا یکی از نیازهای پایه‌ای چه برای تحصیل و چه برای زندگی روزمره است. برای یادگیری زبان، اجباری به کلاس رفتن نیست و این بسته به سبک زندگی و مدل فکری خودتان دارد که بخواهید خودآموز جلو بروید یا از کلاس زبان استفاده کنید. با این وجود با خواندن پیام شما، این موارد به ذهنم رسید:
1. اگر قرار است به صورت خودخوان کار کنید، نظر من آن است که تک مهارتی جلو بروید. یعنی فعلا تمرکز خود را روی ساختن جمله بگذارید. برای این کار می‌توانید از هوش مصنوعی کمک بگیرید و از جملات بسیار ساده شروع کرده و رفته رفته سطح آن را بالا ببرید. به طور مثال من وارد هوش مصنوعی می‌شوم و جمله «من سیب را می‌خورم» را به انگلیسی می‌خواهم بنویسم.
به هوش مصنوعی می‌گویم که من قصد دارم جمله «من سیب را می‌خورم» را به جمله انگلیسی بنویسم لطفا جمله‌ای که به انگلیسی می‌نویسم را بررسی کن و اگر خطای گرامری دارد، برایم توضیح بده. سپس جمله انگلیسی خود را برایش می‌فرستم و هوش مصنوعی، ایرادات را می‌گیرد و سپس سراغ جمله دیگری می‌روم و به مرور زمان بدون آنکه اسمی از گرامر آورده شود، جمله‌سازی‌های مختلف را تمرین می‌کنم.
شاید بگویید دامنه لغت‌تان هم به حدی نیست که هر جمله‌ای را بسازید، خب هیچ ایرادی ندارد با جملات مختلفی که از فارسی به انگلیسی تبدیل می‌کنید، ضمن آنکه گرامر را می‌آموزید، دامنه لغت‌تان زیاد می‌شود و هر شب می‌توانید فهرست جملاتی که آن روز ساخته‌اید را مرور کنید تا اینطور لغات را در قالب جملات شخصی خودساخته آموزش ببینید.
حتی می‌توانید برای اینکه کلمات بیشتری یاد بگیرید به سراغ جمله‌سازی بر اساس وسایل و لوازم اطراف بروید. یعنی از همین کارهای روزمره شروع کنید و همه وسایل اطراف‌تان را با جمله‌سازی تمرین کنید. به طور مثال، «من حمام رفتم» یا «من می‌خواهم به حمام بروم» و… اینطوری شما بر اساس ابزار و لوازم اطراف، یادگیری موثرتری را در بخش لغت نیز خواهید داشت.
بعد از آنکه این تمرین را انجام دادید به طوری که سطح مهارت‌تان به حدی رسید که بتوانید جملات زندگی روزمره را بسازید به من پیام دیگری در سایت بدهید تا قدم بعدی را توضیح دهم.
2. خودآموز خواندن یک پاشنه آشیل دارد که اگر مراقبش باشید، هیچ مشکلی نخواهید داشت و آن هم اینکه مقید به انجام تکالیف زبان باشید. مثلا اگر قرار شد از هوش مصنوعی استفاده کنید واقعا اولین کار هر روزتان همین زبان باشد و به هر قیمتی که شده آن را به مدت ۶۰ الی ۹۰ دقیقه در روز انجام دهید. حتی در صورت نیاز می‌توانید به با گذشت زمان، این مدت را افزایش دهید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
مشکل با خانواده

سلام من این روزا دارم دیوونه میشم، خودم کم بدبختی دارم تا یک کلمه هم حرف میزنم همه خانواده انگشت اتهامشونو سمتم میگیرن. من از همون اول ابتدایی عاشق درس خوندن و مدرسه رفتن بودم، بدون اینکه کسی بهم بگه درسامو می‌خوندم و همیشه شاگرد اول بودم هیچوقتم نشد به خاطر نمره کم یا حتی مورد انضباطی خانوادمو بخوان که بیان مدرسه.
سر همین قضایا انتظار خانوادم ازم خیلی بالا رفت طوری که هرچی بزرگتر میشدم بیشتر فشار مقایسه هاشونو احساس میکردم. سر آزمون های ورودی مدارس خاص یا تراز آزمون آزمایشی به شدت مقایسه میشدم.
همین مقایسه شدنا باعث میشد حس کنم از فلان دوستم کمترم و هیچوقت هم قرار نیست بهش برسم، انقدر این روند ادامه داشت که یهو به خودم اومدم دیدم درس خوندن رو کنار گذاشتم! اونم درست تو سال کنکورم. خانواده فهمید که من درس نمی‌خونم اما به جای اینکه بیان با من صحبت کنن و بپرسن چرا درس نمیخونی؟ شدت مقایسه هاشونو بیشتر کردن، هر روز که از مدرسه برمیگشتم دعوا داشتیم.
خیلی روزا رو با قهر و گریه از سر میز غذا بلند میشدم و میرفتم تو اتاق. لج میکردم و حتی واسه امتحانات مدرسم نمیخوندم، ۳ نمره معدلم پایین اومد اما باز یکیشون نپرسید دردت چیه؟ درد من فقط و فقط استرسی بود که از سمت خانوادم بهم می‌رسید، استرسی که منشأش مقایسه های بیخود و بی جهت خانوادم بود خودتون که بهتر میدونید مقایسه که میاد وسط پشتش سرزنش و تحقیره.
بچه که بودم مقایسه ها رو درک نمی‌کردم یا شایدم می‌فهمیدم ولی اهمیت نمیدادم اما هرچی به کنکور نزدیک تر شدم مقایسه ها بیشتر و بیشتر شدن و من روز به روز حساس تر. خانوادم با لحن دستوری بهم میگفتن باید درس بخونی، بهم میگفتن تو بی عرضه ای و فقط بلدی کتاب بخری اما اونا رو نمی‌خونی.
خواهرم از پسر همسایه می‌گفت که همسن من بود و تو آزمون ها نفر اول شهر میشد، بابام از بچه دوستاش می‌گفت که دکتر شده بودن، مامانم بعد هر آزمون کانال آموزشگاه رو چک میکرد ببینه کدوم دوستم ترازش از من بالاتر شده که تا ۲ هفته بعد اونو تو سرم بکوبه. شاید اگر خانواده منم مثل خانواده رفیقم باهام کار نداشتن و بدون مقایسه و فشار میذاشتن درس بخونم الان خیلی اوضاعم بهتر بود.
وضعیت درسی من از رفیقم بهتر بود ولی برد با اون بود چون خانوادش اذیتش نمیکردن. بچه اول بود و خانوادش اطلاع چندانی از کنکور و شرایطش نداشتن سر همین اونو به حال خودش گذاشتن اما منی که بچه آخر بودم و خانوادم کنکور و روندشو خوب میدونستن تو کوچیک ترین چیزامم دخالت میکردن و بهم استرس میدادن.
خیلی سخت گذشت اما تموم شد، نتیجه اونی نشد که حقم بود ولی تموم شد. کلی با خودم کلنجار رفتم که کنکورو از ذهنم پاک کنم و از اول شروع کنم اما انگار نمیشه. بعد چندبار کنکور دادن یه دانشگاه داغون قبول شدم و رفتم واسه ثبت نام، دانشگاهو که دیدم پشیمون شدم اما پدرم گفت همینه که هست باید بری.
دوستم که با من قبول شده بود گفت من میرم آزاد اینجا خیلی بده، اون رفت آزاد اما پدرم نذاشت منم برم آزاد گفت من دوسال پیش بهت گفتم برو آزاد خودت نرفتی گفتی باز کنکور میدم الانم مجبوری همینو بری من پولی ندارم بهت بدم واسه دانشگاه آزاد. درحالی که داشت، اصلا هزینه آزاد واسش چیزی نبود! اما نداد.
خیلی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم با خودم گفتم ۴ ساله دیگه! تموم میشه می‌ره تا آخر عمر که قرار نیست ادامه داشته باشه. اما منی که ورودی مهر اون دانشگاه بودم. و انداختن بهمن! میگفتن تعداد کمه به حد نصاب نرسیده می‌ندازیمتون با بهمنی ها. عین اب خوردن یک ترم عقب افتادم باز گفتم اشکالی نداره، بهمن رسید و من با کلی امید و آرزو رفتم دانشگاه، یا خودم گفتم هرچی شده رو بذار پشت سر و یه شروع دوباره داشته باش.
ولی همون اول کاری خورد تو ذوقم، استاد های اون دانشگاه داغون بودن. یا درس نمی‌دادن یا همه رو اشتباه میگفتن، سطح علمی داغون بود (همه درسا رو از روی یوتیوب فیلم می‌دیدم و خودم می‌خوندم) از این بدتر وضعیت خوابگاهش بود. فضا کم، جمعیت زیاد، آدم هایی اونجان که درکی از حریم شخصی ندارن.
من واقعا اونجا عذاب میکشم و از همه بدتر حتی نمیتونم ترم تابستونی بردارم که زودتر تموم بشه ولی اگر آزاد میرفتم تابستون می‌تونستم دروس تخصصی هم بردارم. امروز از دست مامان بابام گله کردم که اگر منو میفرستادید آزاد شرایطم خیلی بهتر می‌بود تا الان ولی اونا به شدت منو محکوم کردن و بهم گفتن حق نداری اعتراض کنی، آدمی که رتبه کنکورش خوب نبوده و فقط همینجا قبول شده حقش همینه.
همه بچه های فامیل ما همین رتبه منم نیاوردن و مستقیم رفتن آزاد حتی نمی‌تونید تصور کنید پدر و مادرهاشون چه جوری بهشون افتخار میکنن! اما من انگار دشمن پدر و مادرمم که اینجوری باهام تا میکنن.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. ممنونم که یک پیام جامع و کامل برایم فرستادید و اینطور می‌توانم با تسلط بیشتری به شما نکاتی را ارائه دهم که به ترتیب شماره‌گذاری عبارت است از:
۱- چرا پدر و مادرتان از ابزار مقایسه برای انگیزه دادن به شما استفاده می‌کردند؟ دو جواب به ذهن من می‌رسد: اول آنکه ممکن است همین شرایط برای خودشان رخ داده و چنین فکر می‌کنند که چون خودشان مقایسه شده‌اند پس بایستی بچه‌ها را هم مقایسه کنند، دوم آنکه امکان دارد یکی به آن‌ها گفته که فلانی بخاطر مقایسه و ایجاد حسادت توانسته موفق شود و آنان هم چنین فکر کرده‌اند که با مقایسه می‌شود فرزند را موفق کرد و سوم آنکه بعید نیست که در کودکی با مقایسه شدن، بیشتر درس می‌خواندید و آن‌ها این روش را موثر دیده‌اند و با خودشان گفته‌اند که باز هم مقایسه کنیم.
می‌دانید چرا برایم مهم است که بدانیم علت مقایسه کردن آنان چیست؟ چون آنگاه یاد می‌گیریم که چطور رفتار کنیم تا آنان دست از این ابزار برداشته و حداقل موجب آرامش شما در ادامه زندگی شوند.
۲- مقایسه کردن هیچ گاه باعث موفق کسی نمی‌شود و همانطور که به درستی اشاره کردید، مقایسه کردن موجب حس حقارت، استرس، ترس و سایر موارد از این دست می‌شود و شاید در سنین کم آن هم برای مدت کوتاهی نتیجه بدهد ولی استفاده از آن در هر سنی کلا اشتباه است و در نهایت باعث کمتر خواندن و فشار می‌شود. بنابراین شما کاملا حق داشتید.
۳- یکی از فرایندهایی که هر دانش آموزی بایستی طی کند آن است که به مرور زمان و با بزرگتر شدنش، از سختی شرایط درس خواندن و اینکه فشارهای دارد صحبت کند. یعنی در اوج موفقیت و نمرات بالا، از این صحبت کند که فشارهایی را تحمل می‌کند و موفقیت آسان نیست. چون وقتی در اوج صحبت از سختی می‌کنید، ذهنیت اطرافیان را آماده می‌کنید که بپذیرند سختی‌هایی در این راه وجود دارد و نیاز به همدلی است.
این زرنگی یک کنکوری است که از سال‌های قبل و در اوج موفقیت، ذهنیت بقیه را طوری جهت بدهد که توقعات را از روی او بردارند و مسیر موفقیت را واقعی ببینند و دست از تخیل و رویاپردازی بردارند و به سمت درست هدایت شوند.
۴- همانطور که در صحبت‌هایتان به درستی اشاره کرده اید، شما نیاز داشته‌اید که شنونده‌ای پای صحبت شما بنشیند و مشکل را ریشه‌یابی کند و نه اینکه فشار مقایسه را بیشتر کند. فرمول خانواده شما مقایسه کردن است و بایستی مواجه‌سازی بدون پاسخ را بیاموزید. به زودی دوره «افکار مزاحم، تکرار شونده و آزار دهنده» را پایان می‌دهم و در آنجا در خصوص مواجه‌سازی بدون پاسخ صحبت خواهم کرد که می‌توانید آن را بخوانید و بیاموزید.
۵- سه مدل تربیتی برای تربیت فرزند وجود دارد: الف) آزاد، ب) کنترلی، پ) ترکیبی از آزاد و کنترلی. شیوه (الف) به این صورت که فرزند را به حال خودش می‌گذارند و کاری به هیچ بخش از برنامه ندارند و مدل (ب) نیز به صورت دخالت زیاد در همه امور است اما بهترین الگو یعنی (پ) بدین صورت است که در بخش‌هایی آزاد و در بخش‌هایی نظارت وجود دارد و اینطوری ضمن آنکه آزادی عمل در فرزند وجود دارد اما احساس تنهایی هم ندارد و هر جا نیاز باشد از خانواده کمک می‌گیرد.
مدل تربیتی خانواده شما (ب) بوده و سعی می‌کردند با مقایسه، شما را کنترل کنند و در مسیری که خودشان آن را درست می‌دانسته‌اند قرار دهند در حالی که باعث رنجش شما شده و بیشتر تحت فشار و استرس قرار می‌گرفتید و نتیجه‌ای نمی‌داده است. از طرفی خانواده رفیق‌تان چون مدل آزاد یا شایدم ترکیبی از آزاد و کنترلی را داشته اند، نتیجه بهتری نسبت به شما گرفته است.
۶- من متوجه کیفیت پایین برخی از اساتید دانشگاه هستم اما حتی در بهترین دانشگاه‌ها هم اگر باشید، باز هم درس خواندن در دانشگاه کاملا فرایندی شخصی و فردی است. یعنی شما بایستی به صورت خودخوان مشغول یادگیری شوید و مثل همین حرکتی که شما زده‌اید با دیدن فیلم و حتی کمک گرفتن از هوش مصنوعی به سمت تسلط بروید. این را به شما تبریک می‌گویم که بدین صورت خود را بالا کشانده اید.
۷- در حال حاضر خود شما نیز در حال مقایسه دانشگاه‌تان با آزاد هستید و دائما در این مقایسه نسبت به شرایطی که دارید دست به تحقیر می‌زنید. درست است که ترم تابستانی ندارید ولی چرا کار کردن یا افزایش مهارت‌های مرتبط با رشته دانشگاه را انجام نمی‌دهید؟ اگر انتخاب واحد تابستانی در دسترس نیست چرا مقایسه کردن را انتخاب می‌کنید و بهتر نیست دنبال این باشید که این خلاء را چطور بایستی پر کرد؟ موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
مشکل روحی

سلام یه سری از خاطراتی که تا الان ب یاد دارم اینا هستند:
1. یه بار پدرم تصادف کرد که چندین ماه درگیرش بودیم و یه ضرر فیزیکی مهم بهش زد.
2. دومیش هم بازم مربوط به پدرم بود که چند مدت بعد یه قند توی گلوش گیر کرد و تا خفگی رفته بود که خودش اوکی شد چند دقیقه بعدش.
3. خاطرات هایی از افسردگی و ناراحتی های شدید مادرم بود که نصفش بخاطر اعصابشه.
4. این دفعه هم مادرم حالت پنیک شده و بود و علایم های بدی داشت.
5. و یک دفعه هم کرونا گرفته بود و عفونت خونش بالا رفته بود.
اکثر این خاطرات یا برای ۱ سال پیش رو تشکیل میدن یا ۲ سال پیش و احتمالا چیز های دیگه ای هم باشه که حضور ذهن ندارم،به نظرتون چیکار باید کرد تا این نشخوار فکری ها رو از بین ببرم چون زندگیمو درگیر کرده و ذهنمو بهم ریخته و از طرفی برادرمم سربازیه و تو خونه خودمم و پدر مادرم یخورده فشار بیشتری رومه با تشکر.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. ممونم که تعدادی از خاطرات خود را به این زیبایی گلچین کرده و برایم نوشتید. اگر به شما بگوییم ۲ به اضافه ۲ چند می‌شود، در جواب خواهید گفت ۴. چرا این مثال را زدم؟ می‌خواهم بگویم وقتی این خاطرات که به قول خودتان، اکثرشان در بازه یک تا دو سال اخیر اتفاق افتاده را مرور کنیم، نتیجه‌ای که برای مغز ما ایجاد می‌کند این است که در خطر هستیم و باید بترسیم که نکند عزیزان خود را از دست بدهیم.
در واقع اگر این خاطرات، برای من یا هر انسان دیگری هم اتفاق می‌افتاد، مغز من یا او نیز دقیقا همین فکر را ایجاد می‌کرد که الان بایستی به خاطر از دست دادن عزیزانت، نگران باشی و بترسی. با این حساب، اینکه خاطرات برای ما رخ می‌دهند و مغز ما از آن‌ها نتیجه یا نتایجی را می‌گیرد، بین همه انسان‌ها مشترک است اما آنچه بین ما در زمانی که با یک سری فشار فکری مواجه می‌شویم، تفاوت ایجاد می‌کند، این موارد است:
1. چقدر تاریخچه زندگی بشری و نحوه شکل گیری مغزمان را می‌شناسیم؟
2. آیا درباره عملکرد مغزمان، اطلاعات کافی داریم؟
3. تا چه حد درباره بهره گیری مغزمان از خاطرات و احساسات، مطلع هستیم؟
4. آیا آموخته‌ایم که پرونده خاطرات را ببنیدیم؟
5. آیا می‌دانیم که وقتی خاطره یا خاطراتی دستاویز تولید افکار مزاحم می‌شود، چه راهکاری برای خروج از آن داریم؟
6. به چه اندازه مایل هستیم که از خودمان سازگاری نشان داده و به خود زمان بدهیم تا از تونل نهفتگی تغییرات عبور کنیم؟
اگر می‌خواهید یک راه اصولی را دنبال کنید، بایستی ریشه‌ای به دنبال فراگیری شش مورد بالا باشید. برای همین لطفا از منوی بالای سایت، دوره‌های مغز شناسی، احساس شناسی، خاطره شناسی، ترس و در نهایت افکار مزاحم را به ترتیبی که عرض کردم مورد مطالعه قرار دهید و در هر کجای مسیر برایتان سوالی پیش آمد زیر همان مطلب از من بپرسید تا راهنمایی کنم.
در ضمن اگر قبلا برخی از این دوره‌ها را خوانده اید، از دوره‌ای شروع کنید که نخوانده اید. مطمئن باشید که اگر روند گفته شده را با حوصله طی کنید، به زودی به یک تعادل جدید در زندگی خود می‌رسید و به فردی قوی‌تر که قدرت انطباق با شرایط جدی‌تر زندگی را دارد، تبدیل خواهید شد. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
شناخت نیاز ها

سلام وقت بخیر. این آزمون رو چجوری دریافت کنم؟ داخل سایت قرار دادین؟ چیزی مربوط بهش پیدا نکردم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. لطفاً به ایمیل انتهای سایت پیام بدهید تا متن را برای شما ارسال نمایم. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
شناخت نیاز ها

سلام بارها در پست هاتون به نیاز ها اشاره کردین. منظورتون از نیاز ها چیه؟ از کجا باید شناسایی بشن؟ معیار درست و غلطشون چیه؟ چون واضحه که برای هر شخص میتونه متفاوت باشه. من خیلی شک میکنم به اینکه درست انتخابشون کردم یا نه؟ و حتی این شک تبدیل به ابزاری واسه مغزم شده که باعث بشه تنبلی کنم و برام تبدیل به یک وسواس فکری میشه گاهی. پیشاپیش ممنون.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. من متوجه افکار مزاحم پیرامون مسئله هدف‌گذاری هستم زیرا تعیین هدف یک اتفاق کاملا شخصی است و می‌تواند باعث فشار روی فرد شود ولی مثل سایر فشارها، این فشار نیز راه حل‌هایی دارد که ما را به صورت علمی به مسیر درست هدایت می‌کند. بر همین اساس، من یک آزمون برای شما طراحی کردم که می‌توانید در همینجا یا به صورت خصوصی در ایمیل پایین سایت به آن پاسخ بدهید تا به شما بگویم در قدم بعدی چه باید کنید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
« قبلی 1 … 79 80 81

یه چیزایی هست که باید بدونی

عکس رضا جدیدی

آیا رضا جدیدی، روانشناس است؟ 

خیر، روانشناس نیستم، بلکه مرا همیار بنامید. همیار‌ها در جهان افرادی هستند که بر اساس مطالعات جهتمند و شخصی روی یک موضوع به سواد می‌رسند و به افراد کمک می‌کنند و در اثر تجارب و آموخته‌هایی که دارند، باعث ایجاد پیشرفت‌های موفقیت‌آمیزی در آنان می‌شوند. بنابراین مطالب کلبه مشاوره، بر پایه مطالعات شخصی رضا جدیدی است.

آدرس محل سکونتم: استان مرکزی، شهر اراک، خیابان امام خیابان شهید حسنی بعد از کوچه سعادت طبقه دوم با کد پستی: ۳۸۱۶۶۳۳۸۹۴ می‌باشد. 

نکته مهم: تمام مشاوره‌های رضا جدیدی به صورت تلفنی یا در صورت تمایل شما به صورت تماس تصویری از طریق اپلیکیشن های رایج است و هیچ گونه خدماتی به صورت حضوری ارائه نخواهد شد.

تلفن: ۴۷۷۴۲۹۵-۰۸۶۳

همراه: ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸

kolbemoshavere@gmail.com

RezaNewstar@

تمام حقوق برای سایت تخصصی کلبه مشاوره محفوظ است. در صورتی که صاحب سایت یا پیج و کانال هستید، جهت برداشتن مطالب، اجازه نامه کپی دریافت نمایید.