آیا قانون جذب واقعیت دارد+بررسی علمی کتاب راز
نیاز است یکبار برای همیشه به این سؤال پاسخ دهیم که مطالب نوشته شده در «کتاب راز» تا چه حد به واقعیت نزدیک است و آیا با رعایت قوانین گفته شده در این کتاب میشود به موفقیت رسید؟ آیا درست است که افراد موفق دنیا از قوانین راز برای رسیدن به موفقیت استفاده کردهاند و خلاصه اینکه یک دانشآموز یا داوطلب کنکور لازم است که قانون راز را بشناسند و زندگیاش را بر اساس آن تنظیم کند؟
پرسشهای دیگری هم در ذهن شما هست مثل تأثیر کائنات بر موفقیت انسان که همگی این پرسشها تحلیل و نقد منصفانه در این مطلب بهصورت روزانه منتشر میشود. قصد دارم که هر روز با انتشار یک فایل صوتی چند دقیقهای، تعدادی از صفحات کتاب راز را بخوانم و مورد بررسی قرار دهم و به سؤالات ذهنیتان پاسخ در حد سواد ناچیزم بدهم. لازم به ذکر است که هر شب این برگه بروزرسانی میشود.
در فیلم ابتدای این صفحه، به خوانش پیش گفتار کتاب راز پرداختم که در تحلیل آن به چند مورد اشاره شد که در ادامه ذکر میکنم: الف) یکی از تکنیکهای پرکاربرد نویسندگان کتابهای موفقیت این است که از خویش چهرهای فقیر، ناتوان و ناامید نشان میدهند که به یک باره چیزی را متوجه شدهاند و بعد از آن، در زندگی جهشیافتهاند.
ارائه چنین چهرهای از نویسنده باعث میشود تا روند همزادپنداری انسانهای جامعه که اکثراً مشکلات زیادی دارند با شخص نویسنده به خوبی شکل بگیرد و این ارتباط عاطفی باعث پذیرش بیچون و چرای نوشتههایشان شود. پر واضح است که وقتی چهرهای از نویسنده ساخته میشود که مشکلات خود را با روشهای موجود در کتاب از بین برده و به فردی موفق تبدیلشده تا چه حد میتواند بر باورپذیر شدن نوشتهها کمک کند.
روشی که تعداد زیادی از نویسندگان موفقیت در کتابهایشان در پیشگرفتهاند و میتوان گفت این نوع چهرهسازیها تبدیل به یک سنت در بین این نویسندگان شده است. ب) تصویر ذهنی که نویسنده از خودش میسازد در وسط مشکلات و سختیها بوده که به ناگهان متوجه یک راز میشود. درحالیکه همه ما مشکلات را چشیدهایم و میدانیم که در فشار روحی ناشی از مشکلات قدرت تفکرمان تا چه اندازه تکبعدی میشود ولی نویسنده مدعی است که در چنین شرایطی به دنبال پژوهش روی قانون جذب رفته است که البته سعی کردیم آن را چشمپوشی و از نویسنده بپذیریم.
پ) یکی از روشهای پر تکرار کتابهای موفقیت این است که نوشتههای خود را به افراد موفق و مشهور دنیا متصل میکنند تا به نوعی این ذهنیت را تلقین کنند که آن افراد نیز همین روند را انجام میدادهاند. وقتی در ذهنیت خواننده جا بیفتد که ادیسون برای موفق شدن از قانون جذب استفاده میکرده دو اتفاق روی میدهد: اول آنکه قانون جذب را به عنوان یک واقعیت میپذیرد و در این صورت خریدن کتاب و آثار بعدی نویسنده را هم با کمال میل انجام میدهد و حتی برای سمینارهای بعدی لحظهشماری میکند.
دوم آنکه اگر مطالب گفته شده در کتاب را انجام داد و به موفقیت نرسید آنگاه نمیگوید این روشها نادرست است بلکه چون پذیرفته که افراد موفق با همین روشها به هدفشان رسیدهاند آنگاه از درب خودکمبینی وارد میشود و تمام تقصیرها را گردن خودش میاندازد و میگوید: من بلد نیستم از قانون جذب استفاده کنم وگرنه حتماً موفق میشدم.
ت) بزرگنمایی فرایند تهیه فیلم و کتاب راز به خوبی در پیش گفتار به چشم میخورد. طوری که وقتی آن را میخوانید متوجه میشوید شخص به واقع یک کشف بزرگ کرده است و در نقش یک انسان خیرخواه قصد دارد تا قانون راز را برای همه مردم دنیا بازگو نماید.
ث) نویسنده، دنیا را به دو بخش قبل و بعد از انتشار فیلم راز تقسیمبندی میکند و گزارشهایی از اتفاقات بعد از اکران فیلم راز میدهد که با واقعیتهای مشاهده شده در جهان مطابقت ندارد. تصویری که او ارائه میدهد در عبارت «دریافت هزاران هزار نامه در هر روز» به اوج خودش میرسد که اگر خواننده با آگاهی روی این کلمات مطالعه نکند آنگاه اثر روانیاش را خواهد پذیرفت.
مطالب این دوره بر مبنای برداشتهای شخصی من از مطالعات و تجاربی هست که داشتهام. در واقع، مدل فکری خود را با شما به اشتراک میگذارم و امیدوارم برای شما مفید واقع شود.
پیش نیاز: دورههای آموزشی «مغز شناسی» و «احساس شناسی»، پیش نیاز این دوره میباشد و در صورتی که آن دوره را مطالعه نکردهاید، ابتدا به سراغ آن بروید و سپس این دوره را پیگیری نمایید.
در ادامه با کلیک روی دکمه پخش هر فایل صوتی، می توانید آن را گوش نمایید.
چند مورد در خصوص پرسش و پاسخها (کلیک کنید) فایل(های) ضمیمه
برای آنکه پاسخ اصولیتر و دقیقتری دریافت کنید، توصیه میکنم به موارد زیر توجه فرمایید:
الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.
ب) لطفا پرسشهای مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.
پ) لطفا پرسشهای مربوط به روحیه را در صفحه «از من بپرسید آنالیز رفتار» بپرسید.
ت) روشهای مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب میآیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوههایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.
سلام شما کتاب محدودیت صفر رو خوندید؟نظر شما چی هست؟ درک خود این کتاب هم خیلی پیچیده و بعضی جاها باور ناپذیره برام اما نویسنده از کتاب قبلیش عامل جذب تو این کتاب نقد میکنه این بخشی از کتابه: به مرور که به لحاظ فکری رشد می کردم و به بینش هایی دست می یافتم نگران این میشدم که محتوای تمامی کتابهای قبلی ام اشتباه بوده اند و لذا باعث گمراهی مردم می شوند. مثلاً در عامل جذب قدرت تصمیم را مورد ستایش قرار می دهم. ولی اکنون که سال ها از نگارش آن می گذرد می دانم که تصمیم گیری یک بازی احمقانه و آلت دست نفس می باشد و منشا اصلی قدرت در شهود است.
به علاوه اکنون می دانم که راز بزرگ شاد زیستن همراهی با زندگی و نه کنترل آن می باشد. بسیاری افراد و از جمله خودم از تجسم و جملات تاکیدی برای دست کاری امور دنیا استفاده می کرده اند. الآن می دانم که این کار ضرورتی ندارد. بهتر است در حالی که پیوسته هر آنچه را که پیش می آید پاکسازی می نمایید با جریان زندگی همراه گردید. من خیلی به حوزه شناخت مغز و روانشناسی علاقه دارم، میشه لطفا کتابهایی که نگرش درست و صحیحی به من میدن رو بهم معرفی کنید.
رضا پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. بنده کتاب معرفی نمیکنم و دلیلش هم این است که هیچ کتابی را صد در صد با اصول و افکارش موافق نبودهام و حتی خیلی جاها متوجه اشتباه بودن روش آنها شدهام و برای همین نمیتوانم بگویم کتاب X خوب است درحالی که خودم با بخشی از آن همراستا نبودهام. موفقترین باشید.
سلام. بیوکنزی و سابلیمینال حقیقت دارند؟ اینکه مثلا به همراه صدای طبیعت یا پیانو رنگ چشممونو یا رنگ پوست و مو و تغییر بدیم.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. سوال شما کوتاه است ولی از آن سوال هایی است که دوست دارم ساعت ها در موردش حرف بزتیم و یک دوره کامل انسانی شناسی را سپری کنیم. اما در حد مختصر چندین نکته را بیان می کنم: 1- ای کاش واقعا بیوکنزی و سابلیمینال اثر داشتند. حتی من راضی بودم در حد اینکه راحت تر کارهای روزمره را انجام دهیم اثر داشته باشد و تغییر دادن رنگ چشم پیش کش. همین ای کاش را برای قانون جذب هم گفتم.
دنیا خیلی گلستان می شد اگر اینطوری می شد هر کاری انجام بدهیم. ولی خب متاسفانه اینطور نیست. مثلا همین رنگ چشم. در حد زیست دبیرستان که برای کنکور می خوانیم در موردش چه می دانیم؟ یک صفت (ویژگی ارثی) است که توسط کروموزوم (فام تن) شماره 15 تعیین می شود. حالا چطور شما می خواهید بعد از چندین سال زندگی این صفت رنگ چشم را با فایل های صوتی سابلیمینال تغییر دهید؟
به عبارت دیگر، قرار است سابلیمینال باعث شود شما رنگ چشم آبی را انتخاب کنید و آنگاه به قبل از تولد بازگردید و روی کروموزوم 15 اثر بگذارید و آن را به رنگ آبی تغییر دهید؟ 2- هیچ دقت کرده اید که در معرفی سابلیمینال و سایر موارد مشابه اش، همیشه از رویاهای تان با شما صحبت می کنند؟ قبولی در پزشکی، جلوگیری از ریزش مو، خوش اندامی، تغییر رنگ چشم و… . چیزهایی که آرزوهای بشر است که با یک سری صدای صوتی بتواند جلوی آن ها را بگیرد.
3- من همیشه این سوال را می پرسم: اگر کسانی که سابلیمینال را ترویج می کنند، فرض کنیم نزدیک ترین عزیزشان، خدای نکرده سرطان داشته باشد. آیا آن ها به سراغ دکتر و شیمی درمانی و پرتودرمانی و … می روند یا یه گوشه می نشینند و سابلیمینال گوش می دهند؟ آیا آن ها حاضرند به عزیزشان بگویند دکتر نیاز نیست بروی. سابلیمینال تو را خوب می کند؟ جوابشان می دانید چیست؟
ما به دکتر می رویم ولی سابلیمینال باعث می شود دکتر اثر مثبت داشته باشد. همانجاست که شما بایستی بپرسید خب پس چطور به من می گویی این فایل صوتی را گوش بدهم تا جلوی ریزش مو گرفته شود و به دکتر نروم؟ آن وقت حرف ها عوض می شود و می گویند نه شما باید دکتر بروید و این فایل ها را هم گوش دهید.
آنگاه بایستی بگویید خب اگر دکتر بروم و خوب شوم که اثر داروست. چون من دارو مصرف کردم حالا چه با سابلیمینال و چه بدون سابلیمینال. آن دارو مرا خوب کرد. مگر همین چند سال قبل که این فایل ها مد نشده بود و ملت دارو مصرف می کردند، چه مشکلی وجود داشته است و اگر دکتر بروم و خوب نشوم آنگاه معلوم می شود که دارو اثر نداشته است و باید به فکر داروی دیگری باشم. اما آن ها به شما خواهند گفت که با تمام وجود فایل ها را گوش نداده ای. همین حرف ها را در مورد قانون جذب هم برای مان تکرار می کردند. بنابراین سناریو کاملا مشخص است.
4- قانون جذب، سابلیمینال و هر داستانی که در آینده سر و کله اش پیدا شد این را بدانید برای این است که به شما بگوید نیاز نیست سختی بکشی. فقط بیا یک گوشه بشین و خوش بگذران و همه کارها درست می شود. این همان آرزوی بشر است. موفق ترین باشید.
سلام مجدد.ممنون از توضیح کاملتون.من قبلا مطالب سایت قبلیتون رو میخوندم.تا جاییکه در خاطرم هست شما همیشه تاکید بر شناخت مغز داشتید.راستش من مقاله ای در یک سایت خواندم در مورد قدرت های خالق العاده مغز انسان. به یک قسمت خیلی جالبی برخوردم در موردش. اینجوری گفته بود:
تجربهی جالب دیگر دانشمندان این بود که، مادری رو از فرزند خود جدا کرده و چندین کیلومتر دورتر از مادر نگه داشته اند. درست در زمانی که بچه شروع به گریه کردن میکنه، ترشح شیر در سینههای مادر نیز دیده میشد. این امر، به علت وحدت ذهن مادر و ذهن فرزند با یکدیگر است؛ که پیغامهایی رو به یکدیگر ارسال و دریافت میکنند. از این رو است که میگیم ذهن یک گیرنده دارای شعور، درک و تکامل است.
در مورد صحت این چیزی که نوشته بودن اطلاعاتی کسب نکردم اما اگه این مطلب مادر و فرزندش درست هست این به نظرتون نمیتونه همون قانون ارتعاش باشه به عنوان حلقه مفقوده راز؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. تاکید بنده برای شناخت مغز نه به این معنا که مطالبی تحت عنوان قدرت خارق العاده و شگفتی های مغز و… را بخوانید بلکه به این معناست که ببینید چطور جلوی شما را برای رسیدن به موفقیت ها می گیرد تا بتوانید مانع شده و مغزتان را وادار به تلاش برای موفقیت کنید. هیچ ارزشی ندارد به دنبال مطالبی برویم که بگوید مغز ما از کامپیوتر قوی تر است یا انرژی الکتریکی در مغز ثبت می شود یا مطالب این مدلی.
شما می خواهید مغز را بشناسید تا موفق شوید. به طور مثال در طول روز، چطور مغزتان سعی می کند جلوی درس خواندن را بگیرد؟ چرا روشی که جلوی شما را می گیرد با روشی که جلوی همکلاسی تان را می گیرد فرق دارد؟ مغز چطور از خاطرات و اطلاعات قبلی استفاده می کند؟ اصلا چرا مغز با موفقیت به شکل امروزی مشکل دارد؟ به دنبال اطلاعاتی باید باشید که شما را به موفقیت نزدیک کند نه اطلاعاتی که در مجلات سرگرمی می نویسند.
در مورد اینکه سینه های مادر در زمان گریه فرزند شروع به ترشح می کند دلیلش ارسال و دریافت پیغام نیست بلکه مسئله شرطی شدن است. بچه های نوزاد تقریبا در بازه های زمانی مشخص از خواب بیدار شده و شیر می نوشند. این را مادران دقیق می دانند. حتی شب ها هم طبق برنامه منظم کودک گریه می کند و شیر می نوشد.
حالا مادری که مدتی بچه اش را شیر داده کاملا طبیعی است که شرطی می شود و در همان ساعت های شیر دهی این تحریک غده های شیری پستان انجام می شود همانطور که بچه در همان زمان ها گریه می کند. متاسفانه از این نتیجه گیری های نادرست بسیار بسیار در علم داریم. یک وقتی اگر فرصتی شد فصل اول کتاب روانشناسی هیلگارد را می خوانم تا بدانید چقدر پیدا کردن مقاله درست در حوزه علوم اعصاب و روانشناسی سخت است.
در پایان این نکته را اضافه می کنم که اولا راز هیچ حلقه مفقوده ای ندارد و همه چیزش را به روشنی بیان کرده و حتی نیاز به تفسیر ندارد. نویسنده به سادگی می گوید تو فکر کن تا اتفاق بیفتد و هرگونه تفسیر روی این جمله دیگر کتاب راز نیست. موفق ترین باشید.
سلام. مدتی هست کتابها و مطالبی رو مرتبط با قانون جذب میخونم از افراد سرشناسی مثل کوین ترودو. البته کامل نخوندم کتابای ایشون رو. اما سوالایی برام پیش میاد. اینکه عدهای میگن قانون جذب و ارتعاش و مثبت اندیشی اینها همه عوام فریبی هست و راهی برای به موفقیت و ثروت رسیدن عدهای خاص که از طریق فروش کتابها و پکیجهای قانون جذب به ثروت و موفقیت میرسند
برای من چیزایی پیش اومده هر چند ساده که هر جور فکر میکنم میبینم نمیتونه اتفاقی باشه چون بارها و بارها برام اتفاق افتاده. اول اینو بگم که کوین ترودو به عنوان یکی از چهرههای محبوب و مطمئن در زمینه آموزش قانون جذب حرف جالبی زد در یکی از سمینارهاش. گفت به چه کسی گوش میدین و معتقد بود که اکثراً افرادی که جزو افراد موفق و سرآمد انگیزشی و جذب در جهان هستند اما از طریق مثلاً فروش پکیج هاشون به ثروت رسیدن. نه اینکه تکنیکهای موفقیت اونا رو به ثروت و موفقیت برسونه.
چیزای به ظاهر شاید ساده برا من اتفاق می افته به کرات که دید و بینش عمیقی بهم داده از اثبات قانون جذب و کائنات. مثلاً یکی از دوستانم رو سال قبل شمارهاش رو گم کردم. هیچ راه ارتباطی هم باهاش نداشتم تا اینکه چند شب پیش برای چند دقیقهای به اون دوستام خیلی فکر کردم که کاش میشد شمارهای ازش گیر بیارم و خبری ازش داشته باشم
دقیقاً روز بعدش همون رفیقم که یک سال ازش هیچ خبری نداشتم در تلگرام بهم پیام داد. یا مثلاً بارها پیش آمده در جمع خانواده یا دوستان که نشسته هستم در ذهنم مثلاً سفری که چند سال قبل به شمال کشور داشتیم در ذهنم مرور میکنم بی اونکه به زبون بیارم. چند ثانیه بعد یکی از اعضای خانوادهام دقیقاً همین جمله رو میگه که فلان سال رفتیم مسافرت شمال و همون چیزایی رو میگن که من تو ذهنم دارم.
یا حتی بارها شده که تو خونه به یک نفری که اصلاً ارتباط خاصی هم باهاش ندارم ولی چند لحظهای فکر میکنم. بعدش میرم بیرون دقیقاً همون شخص رو تو خیابون میبینم. و حتی خیلی چیزای بیشتر از اینها. اینا به عنوان چند تا مثال ساده. نمیتونه اثبات کنه که این موارد نمیتونن اتفاقی باشند و قوانینی بر کائنات حاکم هست برای انجامش؟ ممنون میشم توضیح بدین اینو.
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. سؤال شما بسیار خوب است زیرا مشابه این سؤال در ذهن اکثر مردم بهخصوص دانش آموزان و کنکوریها وجود دارد. تمایل دارم از جنبههای مختلف به این پرسش، بنگریم و لایه به لایه آن را بررسی کنیم. اما قبل از ورود به بحث لازم است چند نکته را بیام کنم.
نکته اول: بنده از خدایم بود که قانون جذب وجود داشت. چه چیز از این بهتر که فکر کنی و اتفاق بیفتد؟ این آرزوی دیرینه بشر است که بدون صرف انرژی به خواستههایش برسد. بنابراین من نیز یک انسانم با رویای قانون جذب. اما چه کنم که موفقیت در گرو شناخت مغز برای کنترل کردنش و تلاش درست است.
نکته دوم: اتفاقاتی که در این دنیا رخ میدهند هرگز بدون دلیل نیستند. شاید علم فعلاً جوابی برایش نداشته باشد اما هرگز در این دنیا اتفاقی بدون دلیل روی نمیدهد. بنابراین اگر دلیلی برای پرسش خود نیافتید نباید آن را به نیرویی متصل کنید. حتماً این جهان بر اساس قوانین اداره میشوند ولی نه با آن ادبیاتی که کتاب راز بیان میکند. حالا به سراغ پاسخ سؤال شما برویم:
زاویه دید اول: شما تا به امروز، میلیاردها فکر ایجاد کردهاید ولی هیچ اتفاق مشابه آن فکر برای شما رخ نداده است. بهطور مثال اکثراً به قبولی در کنکور با رتبه تکرقمی فکر میکنند و بارها و بارها با عمیقترین احساسات خود آن را تصویرسازی میکنند اما چنین رتبهای را به دست نمیآورند.
حال سؤالی که پیش میآید این است که با میلیاردها فکری که تولید کردهاید و پدیدهای همزمان برایش رخ نداد چه میکنید و چطور آن را با قانون جذب که طبق ادعای کتاب راز همیشه و همهجا همراه ماست، توجیه میکنید؟
زاویه دید دوم: علم میگوید اگر یک آزمایش را بارها و بارها، تکرار کردید و به یک جواب ثابت رسیدید آنگاه میتوانید فرضیه خود را بنا کنید. حالا شما از بین میلیاردها فکری که تا به امروز تولید کردهاید میتوانید در آرمانیترین حالت؛ 100 فکر را یادآوری کنید که بعد از تولید شدنشان، اتفاقی در دنیای بیرون هماهنگ با آن رخ داده است.
علم، میگوید این فرضیه نادرست است زیرا از تکرار پیدرپی آن، همیشه به یک جواب ثابت نرسیدهاید بلکه از بین میلیاردها فکر فقط 100 فکر بوده که پدیده همزمانی برایش رخ داده است. در متن سؤال فرمودهاید که گاهی به افرادی فکر میکنید و آنها را در خیابان میبینید.
طبق زاویه دید دوم؛ این سؤال مطرح میشود که شما بارها به افرادی فکر کردهاید و آنها را در خیابان هم ندیدهاید. بنابراین قانون جذب اگر وجود دارد چرا گاهی اتفاق میافتد و گاهی اتفاق نمیافتد؟ برای توضیح بیشتر این را اضافه کنم که طرفداران قانون جذب در اینجا میگویند: آن موقع هایی فکر شما واقعی میشود که با تمام وجود خواسته باشید و این قانون جذب است که وقتی باورش کنی آنگاه اتفاق میافتد.
این دقیقاً همان چیزی است که کتاب راز قبول ندارد. چرا؟ چون کتاب راز به صراحت و بسیار واضح در جایجای متن خودش اشاره میکند به هر چیزی فکر کنی قانون جذب مشابه آن را جذب میکند. بهواقع کتاب راز هیچ شرطی نگذاشته است اما طرفدارانش تفسیر بیرون میدهند و آن را به گونه دلخواه خود با شرایط جدید سازگار میکنند.
به همین خاطر است که بنده سعی میکنم کتاب را بخوانم زیرا میدانم اکثراً این کتاب را نخوانده و فقط یک کلاغ چهل کلاغها را شنیده و باور میکنند. بهعبارتدیگر؛ زاویه دید دوم برای ما یک خطای آشکار مغز در نتیجهگیری را روشن میسازد. روی همان مثال خودتان این موضوع را توضیح میدهم.
شما بارها و بارها قبل از خارج شدن از خانه به موضوعات مختلف فکر کردهاید ولی آنها اتفاق نیفتادهاند. بنابراین مغزتان روی آنها حساس نیست و آنها را سانسور میکند. اما چند باری هم شده که به شخصی فکر کردهاید و دقیقاً او را در خیابان دیدهاید. مغزتان این چند بار را با حساسیت نشان میدهد چون بسیار برایش استثنایی است که به کسی فکر کند و او را ببیند.
حالا شما با این سانسور اطلاعات توسط مغز، به این نتیجه میرسید که قانون جذب وجود دارد چون چند باری چنین اتفاقی افتاده است. فراموش نکنیم که اگر قانون جذب وجود دارد پس باید همیشه جواب بدهد.
زاویه دید سوم: این زاویه دید، یک سؤال است. سؤالی که میخواهم بپرسم را بر اساس وقایعی که برای شما رخ داده میپرسم. در متن سؤالتان فرمودید که در جمع خانواده به سفر شمال فکر کرده بودید و در همان لحظه یکی از اعضای خانواده نیز به همان سفر اشاره میکند.
سؤال: اگر آن موقع به سفر شمال فکر نمیکردید، آیا کسی از خانواده در آن لحظه، سفر شمال را یادآوری نمیکرد؟ پاسخ بنده این است: فکر شمال چرا به ذهن شما آمد؟ بیخود و بیجهت که یاد شمال نمیافتید. بلکه بایستی موقعیتی که در آن قرار داشتید یا شنیدن یک لطیفه و موسیقی و یا هر چیز دیگری باعث شده به یاد شمال بیفتید.
در واقع نشانههایی در محیط بوده که شباهتی با خاطره شمالتان داشته و این نشانهها باعث زنده شدن خاطره شمال شده است. حالا چرا نباید همین نشانهها یا نشانههای دیگر محیط باعث زنده شدن خاطره شمال برای یکی دیگر از اعضای خانواده شود؟ خب او هم بهمانند شما در همان لحظه، با دیدن نشانههای محیط به یاد شمال افتاده و بلافاصله فکر خودش را بلندبلند بیان کرده و چون شما هم با دیدن همان نشانهها یا سایر نشانههای محیط، یاد شمال افتادهاید آنگاه این اتفاق همزمان را با یک نتیجهگیری نادرست به وجود قانون جذب ربط دادهاید.
خاطرات ما که بیجهت به یادمان نمیافتند. بایستی نشانهای در محیط ببینیم که شبیه چیزی در گذشته باشد تا آن خاطره را زنده کند. حالا وقتی ما یک خاطره مسافرت خانوادگی داریم و در محیطی هستیم که یاد خاطره برای من زنده میشود بسیار طبیعی است که همان محیط، خاطره را برای فرد دیگری هم زنده کند.
یا در مورد ماجرای دوستتان میشود همین سؤال را بیان کرد. اگر به دوستتان فکر نکرده بودید، آیا دوستتان به شما پیام نمیداد؟ چرا مثلاً شش ماه قبلتر یادش نبودید؛ یا سه ماه قبل یا هر تاریخ دیگری؟ اگر بگویید قبلاً هم یادش افتاده بودم و پیامی نداد و ارتباطی با من نگرفت آنگاه میشود همان زاویه دید دوم و به این نتیجه میرسیم که قانون جذبی وجود ندارد.
اگر بگویید نه من فقط چند شب پیش یادش افتادم آنگاه میشود زاویه دید سوم و میگویم راستش را بخواهید شما بیجهت یاد دوستتان نیفتادهاید. حتماً خاطره مشترک در آن تاریخ داشتهاید. همانطور که آن خاطره مشترک برای شما زنده شده؛ پس حتماً برای دوستتان هم زنده شده و او پیامی به شما داده است.
بنابراین اصلاً این همزمان شدنها؛ اتفاقی نیست بلکه دلیلهای خودش را دارد و قطعاً هم ارتباطی با قانون جذب ندارد. یک سؤال اینجا پیش میآید: بارها و بارها شده به خاطرهای مشترک فکر کردهام ولی هیچیک از اعضای خانواده اصلاً در مورد آن خاطره صحبت نکردهاند. پس این را چطور توضیح میدهید؟ چون اگر قرار است پدیده همزمانی خاطرهها باشد باید همیشه وجود یک محیط که شبیه گذشته است ما را به یاد خاطره بیندازد پس چرا بارها و بارها به خاطرهای فکر کردهام ولی بقیه اصلاً یادشان نیامده است؟
این سؤال بسیار عالی است و برایش دو جواب دارم: جواب ابتدایی من این است که شاید یاد یکی دیگر از اعضای خانوادهتان هم آمده باشد ولی بازگو نکرده. همانطور که شما فکر شمال به ذهنتان آمده بود ولی نگفتید تا اینکه یکی دیگر به آن اشاره کرد. اما جواب حرفهایتر این است: ما انسانها همیشه یک خاطره را با نشانههای یکسان و شبیه به هم در ذهن خود ذخیرهسازی نمیکنیم.
مثلاً ممکن است خاطرهای مشترک بین من و شما اتفاق بیفتد که من سه نشانه برای آن خاطره در ذهنم ایجاد کنم و شما سه نشانه کاملاً متفاوت با نشانههای من را در ذهنتان بسازید. حالا وقتی در محیطی قرار میگیریم که نشانههای شما فعال شوند پس یاد خاطرهتان میافتید ولی چون نشانههای من فعال نشده در نتیجه یاد خاطره نمیافتم.
برای درک بهتر این موضوع بایستی بدانید که مغز ما انسانها؛ اطلاعات را بر اساس چیدمانهای قبلی خودش دریافت و سانسور میکند که البته این موضوع عجیب و غریب مغز را در دوره رفتارشناسی توضیح خواهم داد و در آنجا با مثال قدم زدن در خیابان خواهم گفت که چرا ما دنیا را متفاوت میبینیم؟
زاویه دید چهارم: میخواهم فرض را بر این بگذارم که تمام اتفاقاتی که در متن پرسش مطرح کردید باعث اثبات قانون جذب بشود. سؤال این است که اتفاق افتادن قانون جذب در مورد مثالهایی که شما فرمودید چه کمکی به موفقیت انسان میکند؟ سؤال مهمترم این است که چرا یک مثال برای شما رخ نداده که تأثیری بر موفقیت شما داشته باشد؟ آیا قانون جذب فقط برای یادآوری مسافرت شمال؛ به دست آوردن شماره دوست یا دیدن شخصی در خیابان کار میکند؟
فراموش نکنید؛ قانون جذب وقتی ارزشمند است که به موفقیت شما کمک کند. آیا مثالهایی دارید که قانون جذب باعث موفقیتتان شده باشد؟ زاویه دید پنجم: بشر در طول زمان؛ همیشه با مجهول ذهنی روبهرو بوده که جوابشان را نمیدانسته. دو رویکرد در کل جهان برای پرسشها ایجاد شد: دسته اول که اکثر انسانها را در برمیگیرد به این صورت رفتار میکردند که بلافاصله آن مجهول را به نیرویی ربط میدادند و دسته دوم کسانی بودند که میگفتند فعلاً جوابی برایش نداریم که اینان بزرگان علم شدند.
اکثر انسانها چون حوصله فکر کردن ندارند و فقط به دنبال راحتترین پاسخ هستند بهصورت کاملاً ساده و بیزحمت آن مجهول را به نیروی خاص ربط میدهند. مثلاً وقتی خاطرهای در ذهنتان میگذرد و همزمان آن موضوع را فرد دیگری بیان میکند دو نگاه میتوانید داشته باشید: 1- این اتفاق بسیار خارقالعاده است پس به نیروی عجیبی وصل است. حالا میتوانید اسم این نیرو را قانون جذب بگذارید یا هر اسم دیگری.
2- من جوابی برایش ندارم. باید تحقیق کنم که چرا چنین است. وقتی اینگونه به موضوع نگاه میکنید حالا میتوانید بدون تعصب همه جنبهها را بررسی کنید. امیدوارم این توضیحات برای شفافتر شدن دیدگاهتان مفید واقع شود. موفقترین باشید.