• ۰۸۶۳-۴۷۷۴۲۹۵
  • ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸
  • kolbemoshavere@gmail.com
  • RezaNewstar@
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی
  • آغاز
  • توسعه فردی (اگر نظر مرا بخواهید)
    • گام صفرم: دوره های طرز تفکر
      • مغز شناسی
      • کلک های مشترک مغز
      • احساس شناسی
      • خاطره شناسی
      • هوش و استعداد
    • گام یکم: کَلَک های احساسی مغز
      • ترس شناسی
      • افکار مزاحم، منفی و تکرار شونده
    • گام دوم: جامعه شناسی موفقیت
      • تاثیر سن و سال در کنکور
      • تحلیل کتاب راز
      • احترام به خود و عزت نفس
    • گام سوم: هدف و هدف گذاری
      • معرفی رشته پزشکی
      • کنکوری خواندن از پایه نهم
    • گام چهارم: تکنیک‌ها و ابزارها
      • مدیریت زمان
      • بهداشت مطالعه
      • سراب جمع‌بندی کنکور
  • آنالیز
    • از من بپرسید (آنالیز رفتاری)
    • از من بپرسید (قانون کنکور)
  • روش برنامه‌ریزی رضا جدیدی

شناخت عملکرد مغز برای موفقیت در کنکور

توضیحات مقدماتی
توضیحات مقدماتی
توضیحات مقدماتی

باور پُر رنگی که در بین اکثر خانواده‌ها موج می‌زند، درس خواندن را کاری ساده می‌داند. پشت میز در هوا و دمای مناسب، بدون آنکه فشاری به بدن و جسم تو وارد شود، درس‌هایت را می‌خوانی و سپس یک عمر خوب زندگی می‌کنی. اما آنچه واقعیت دارد این است که درس خواندن پُرمصرف‌ترین فعالیت ذهنی می‌باشد و مغز از مصرف انرژی متنفر است و در طول دوره تکامل خودش، آموخته که جلوی هرگونه مصرف انرژی که در راستای بقای انسان نیست را بگیرد. بنابراین این طرز تفکر که درس خواندن آسان است، از پایه و اساس اشتباه می‌باشد. فشارهای روحی و روانی که در طول درس خواندن، احساس می‌کنید یکی از نشانه‌های مخالف مغز با درس خواندن است.

اگر یک دانش آموز یا داوطلب کنکور، نداند قلبش به چه صورت کار می‌کند، روند موفقیتش به خطر نمی‌افتد؛ اما اگر او در مورد عملکرد مغزش در هنگام مطالعه و یادگیری آگاهی نداشته باشد، آنگاه در طول مسیر تحصیل و سال کنکور، قطعا با موانعی رو به رو می‌شود که درک درستی از علت و نحوه بوجود آمدن و راه حل برطرف کردن آن‌ها پیدا نخواهد کرد. آنچه ضروری به نظر می‌رسد این است که یک دانش آموز یا داوطلب کنکور، موظف است دفترچه راهنمای عملکرد مغز خودش را بخواند و بداند که این عضو، به چه صورتی کار می‌کند و قوانین عملکرد آن را درک نماید.

انگیزه، امید، افکار منفی، باهوش بودن یا نبودن، استعداد یک رشته را داشتن یا نداشتن، استرس، ترس از قبول نشدن، نگرانی از حرف مردم، وسواس مطالعاتی، احساس عقب افتادن، خود کم بینی، اعتماد به نفس و سایر کلیدواژه‌هایی که هر روز توسط کنکوری‌ها استفاده می‌شوند، همگی در مغز او بوجود آمده است. طرز تفکر و آگاهی او نسبت به تک تک این مفاهیم، تعیین می‌کند که دانش آموز یا داوطلب کنکور، با چه سبک و روشی، در روزهای قبل از کنکور، فشارهای روحی و روانی خود را مدیریت کند.

همین کلید واژه ها، دلیل اصلی نیاز ما به شناخت مغز است و تا زمانی که ندانیم مغز چگونه کار می‌کند چطور خواهیم توانست به این سوالات پاسخ دهیم؟ بنابراین در فصل‌های مختلف این دوره آموزشی می‌خواهم به معرفی مغز و نحوه عملکردهای مثبت و منفی آن در هنگام یادگیری و مطالعه بپردازم. دقت کنید که هدف من این است که مغز را فقط و فقط برای یک دانش آموز یا داوطلب کنکور آموزش دهم و به صورت دسته‌بندی شده و مرحله مرحله بگویم که مغز در هنگام یادگیری و مطالعه دروس، چطور کار می‌کند تا این صحبت‌ها به صورت کاربردی به بهبود سطح کیفی زندگی این افراد کمک کند.

مطالب این دوره بر مبنای برداشت‌های شخصی من از مطالعات و تجاربی هست که داشته‌ام. در واقع، مدل فکری خود را با شما به اشتراک می‌گذارم و امیدوارم برای شما مفید واقع شود.

در ادامه با کلیک روی هر عنوان جعبه‌های زیر می‌توانید مطالب آن را مطالعه نمایید.

هزینه‌هایی که مغز انسان برایش دارد

مغز انسان چه تغییراتی داشته است؟ مقاله

مغز بزرگتر، به معنای افزایش توانمندی ها، ابزارسازی و خلاقیت، تمدن، فرهنگ، هنر، زبان و موسیقی، ارتباطات و اختراعات، اهلی کردن حیوانات و گیاهان و بوجود آمدن تکنولوژی است.

با همه این خوبی ها، اما باید این واقعیت را قبول کنیم که بزرگ بودن مغز انسان، برای او هزینه‌هایی هم داشته است و اینطور نبوده که بزرگ شدن مغز فقط فایده داشته باشد. چند مورد از این هزینه‌ها به شرح زیر است:

1. مغز، عضو گرانی برای بدن حساب می‌شود و امروزه، با اطلاعاتی که از علوم پزشکی و زیستی داریم، این را می‌دانیم که مصرف انرژی و اکسیژن مغز نسبت به سایر اعضای بدن بسیار بیشتر است.

به عبارت دیگر، با اینکه کل مغز حتی ۲ درصد از وزن شخص را نمی‌سازد ولی به تنهایی بیشتر از ۲۰ درصد انرژی بدن را مصرف می‌کند. حالا انسان‌های بیش از ۲۰۰ هزار سال پیش را تصور کنید که پیدا کردن غذا و تامین انرژی، تا چه حد می‌توانسته برایشان سخت باشد و با تمام این شرایط، مغز آن‌ها شروع به بزرگتر شدن کرده است.

مغز به تنهایی بیش از ۲۰ درصد انرژی را مصرف می‌کند.

2. بزرگ بودن مغز، باعث بزرگ شدن جمجمه نیز می‌شود زیرا قرار است مغز در جمجمه قرار بگیرد. پس با این رشد، به دنیا آمدن طبیعی کودکان به دلیل داشتن جمجمه بزرگ تر، سخت‌تر می‌شد.

برای همین است که وقتی کودک انسان می‌خواهد به دنیا بیاید، یک بار باید در کانال تولد، به نیمه بچرخد و سپس خارج شود. بنابراین، بزرگ شدن مغز، باعث به چالش کشیده شدن تولد می‌شود.

زایمان طبیعی کودک که به علت بزرگ بودم مغز و جمجمه باید یک دور در کانال زایمان بچرخد3. طولانی شدن دوره کودکی به دلیل اینکه نوزاد انسان، نارس بدنیا می‌آید و رشد مغزی او پس از تولد هم ادامه دارد به طوری که امروزه می‌دانیم دوره جنینی یک نوزاد انسان بیست و یک (۲۱) ماه است که نُه (۹) ماه از آن را در رحم مادر و بقیه را در دنیا، سپری می‌کند. اگر به استخوان‌های بالای جمجمه نوزاد انسان نگاه کنید متوجه می‌شوید که این استخوان‌ها به هم نچسبیده و در این دنیا، به مراحل رشد خودش ادامه می‌دهد.

جمجمه نارس کودک انسان در زمان تولد

این سختی و هزینه ها، هیچکدام مانع از این نشد که گونه انسان به روند بزرگ‌تر شدن مغزش پایان دهد و به دلیل تقابل با طبیعت و ادامه بقا، این نیاز را داشته است که مغزش بزرگ و بزرگ‌تر شود. هرچند نظریه‌های مختلفی در مورد روند تغییرات مغز وجود دارد و در مورد آن ها، توافق نظر هم وجود ندارد اما این را می‌دانیم که به هر دلیلی، گونه انسان این نیاز را احساس می‌کرده است که برای بقای خودش باید اندازه مغز خویش را افزایش دهد.

آنچه مهم‌تر از اندازه مغز است، تخصصی شدن آن می‌باشد. مغز انسان دو ویژگی مهم را به طور همزمان داشته و همین دو مورد هستند که او را از بقیه موجودات متفاوت ساخته است: ۱. حجم مغز بزرگ و ۲. مغز تخصصی و تکامل یافته‌تر برای پیشرفت کردن.

مورد اول که مشخص است اما در خصوص دلیل دوم، بایستی به این موضوع اشاره کنم که تغییرات آب و هوایی، باعث کم شدن شکار می‌شده و انسان، چون مغز تخصصی‌تری داشته است برای همین به صورت گروهی و با طراحی و نقشه به شکار می‌پرداختند.

آن‌ها آموخته بودند که گروه تشکیل دهند و با هم اهداف مشترکی را برآورده سازند. برای همین توانسته بودند با کمک هم، از پس تغییرات آب و هوایی بر آیند، پیشرفت کنند و نسل خود را ادامه دهند.

بنابراین، مغز انسان ها، برای حفظ بقا، ایجاد گروه و خانواده، ارتقای روش‌های شکاری، ساختن ابزارهای پیشرفته، کشاورزی، به تسخیر درآوردن طبیعت و حیوانات و مبارزه با تمام موانعی که زندگی او را به خطر می‌انداخته، تکامل یافته است.

آنچه در فصل چهارم به آن می‌پردازم این است که مغز انسان، هنوز برای سبک زندگی امروزی مان، تکامل نیافته و بخش بزرگی از مغز ما درگیر بقا می‌باشد و برای همین است که درس خواندن را پس می‌زند و اجازه نمی‌دهد که موفقیت‌ها به شکل امروزی، برای ما کار ساده‌ای باشد و آن‌ها را اقدامات پر مصرف بی‌ارزشی می‌داند که سعی در جلوگیری از آن دارد.

اما فعلا این سوال باقی مانده است که وقتی می‌گوییم «مغز انسان، بزرگ‌تر شده است» دقیقا یعنی چه قسمت‌هایی به آن اضافه شده یا اصلا منظور علم، از بزرگ شدن مغز انسان چیست؟ پرسشی که در فصل سوم به آن می‌پردازم.

بررسی مغز انسان

بررسی تغییرات ظاهری (آناتومی) مغز انسان مقاله

برای آنکه متوجه شویم در طول زمان، چه تغییراتی در مغز انسان رخ داده است، باید به گذشته باز گردیم و سبک زندگی انسان‌ها را بررسی کنیم و بدانیم که آن‌ها چه کارهایی انجام می‌داده‌اند و کدام بخش مغز، مسئول کنترل آن قسمت است و آرام آرام پیشرفت‌هایی که در زندگی بشر روی داده را بنگریم و از این طریق بتوانیم، قسمت‌های اضافه شده به مغز انسان را کشف نماییم.

مغز انسان فعالیت‌هایی مثل خوابیدن و راه رفتن را کنترل می‌کرده استبرای آنکه بدانیم یک انسان چه کارهایی انجام می‌داده است، کافی است تصور کنید که او قرار بوده زنده بماند و حیات خودش را حفظ کند، بنابراین تمام فعالیت‌هایی که مغز او انجام می‌دهد در راستای حفظ بقا می‌باشد. با این تصور، به لیست زیر می‌رسیم:

  • رشد کردن
  • خوابیدن
  • بیدار شدن
  • راه رفتن
  • گرسنگی
  • تشنگی
  • گوارش
  • ضربان قلب
  • تنفس
  • هماهنگی حرکات بدن
  • احساس درد
  • احساس ترس
  • لذت
  • خوشحالی
  • خاطره
  • خشم
  • کنترل دمای بدن
  • چشایی
  • بویایی
  • بینایی
  • شنوایی
  • ادراک
  • یادگیری
  • حافظه
  • هوشیاری
  • تولید مثل

بنابراین، آنچه به نظر می‌رسد، این است که فهرست بالا، برای زنده ماندن کافی است ولی این پایان راه نبوده و ویژگی‌های دیگری مانند صحبت کردن، استرس گرفتن، عشق ورزیدن، هنر، تشکیل گروه، نیاز به تفکر کردن، بوجود آمدن احساسات گسترده‌تری مثل احساس ارزشمند بودن، اعتماد به نفس، خود بزرگ بینی، احساس گناه و… تا به امروز در انسان امروزی دیده می‌شود، ادامه دهنده راه تکامل بشری بوده است.

بنابراین، با این نگرش، به راحتی می‌توانیم قسمت‌های اضافه شده به مغز انسان خردمند امروزی را مشخص کنیم. دانشمندان علوم اعصاب نیز، به همین روش، توانسته‌اند مغز را به سه بخش «مغز قدیم، مغز میانی و مغز نو»، تقسیم می‌کنند که به ترتیب در طول تکامل روی هم سوار شده‌اند و امروزه، مغز ما را می‌سازند.

مغز قدیم یا مغز خزنده، به قسمتی از مغز می‌گویند که بین ما و همه موجودات جهان مشترک است زیرا این بخش، کارهایی را انجام می‌دهد که هر موجودی به آن‌ها نیازمند است. کارهایی مانند تپش قلب، گردش خون، تنفس، گوارش، از این قسمت مغز، فرمان می‌گیرد.

مغز میانی یا مغز احساسی، مغزی است که دقیقا روی مغز قدیم قرار می‌گیرد و احساساتی مانند ترس، استرس، شادی، لذت، عشق، ناراحتی، و سایر هیجانات را تولید و کنترل می‌کند. مسلم است که مغز میانی نیز، در دوره تکامل، تغییرات داشته است زیرا احساسات انسان، تنوع گسترده‌ای پیدا کرده است و این بخش از مغز، باید تکامل می‌یافته که این احساسات را درک نماید. دقت کنید که سایر موجودات نیز، احساساتی مانند ترس، لذت، خوشحالی و غم و… را نیز تجربه می‌کنند، برای همین، بخش‌هایی از این مغز میانی نیز با سیار موجودات جهان، مشترک است.

مغز نو یا مغز منطقی، روی مغز میانی قرار گرفته و این قسمت مغز، همان بخشی است که در طول دوره تکامل به اندازه حجم مغز افزوده شده است و فقط در گونه انسان دیده می‌شود. همانطور که از نامش پیداست، تفکر، زبان، شخصیت، تصمیم گیری منطقی بدون احساس، کنترل رفتارها، تحصیل، هنر و هرکاری که یک انسان بتواند انجام بدهد و سایر موجودات از انجام آن، ناتوان باشند را این قسمت مغز کنترل می‌کند. همانطور که گفته شد، این قسمت مغز در سایر موجودات جهان وجود ندارد و فقط و فقط به صورت اختصاصی در انسان شکل گرفته است.

مغز قدیم، کارش را مستقل از مغز میانی و مغز نو، انجام می‌دهد و کارش حفظ علایم حیاتی می‌باشد اما آنچه به عنوان کلید واژه در کسب موفقیت برای ما، تبدیل شده آن است که مغز میانی و مغز منطقی دایما با هم در ارتباط هستند. به عبارت بهتر، مغز منطقی ما، اطلاعات خود را از مغز میانی دریافت می‌کند و برای همین است که زندگی بشر به صورت صد در صد منطقی نیست و همیشه ردپای احساسات را در تصمیم گیری‌های انسان مشاهده می‌کنیم.

از اینجا به بعد در کلبه مشاوره یک قرارداد با هم می‌گذاریم که به دو قسمت مغز قدیم و مغز میانی، مغز حیوانی بگوییم زیرا بین انسان و سایر موجودات مشترک است و مغز نو که فقط مخصوص انسان بود را مغز انسانی می‌نامیم. در فصل بعد، متوجه می‌شوید که چرا مغز حیوانی برای ما یک چالش بزرگ برای رسیدن به موفقیت در کنکور، یا هر نوع موفقیت دیگری تبدیل می‌شود.

مغز انسان برای موفقیت تکامل نیافته است

چرا مغز انسان، مخالف موفقیت است مقاله

تاریخچه مغز انسان به خوبی روشن می‌سازد که مغز در طول دوره تکامل، فقط و فقط به حفظ بقا اهمیت داده است. تمام تغییرات مغز، با هدف مقابله با خطرات و ادامه دادن نسل بشر، هم سو بوده است. انسانی که روزگاری گروه‌های دو نفره تشکیل می‌داد، در طول تکامل آموخت چطور گروه و خانواده‌های بزرگ را مدیریت کند تا بهتر بتوانند غذا پیدا کنند و زنده ماندن و تولید نسل را تضمین کنند.

تغییرات مغزش، به او کمک کرد تا بتواند حیوانات و دانه‌های غذایی مثل جو و گندم را اهلی کند و از تقلا برای دست یافتن به شکار، بکاهد. همین تحول‌های تکاملی بود که به او یاد داد پخت و پز و انبارداری نماید. بنابراین آنچه واضح به نظر می‌رسد، این است که ماهیت مغز انسان، فقط یک هدف را دنبال کرده است و آن هم هزاران سال تکامل فقط و فقط برای حفظ بقا است.

انسان یک موجود در حال تکامل است و هنوز به بهینه‌ترین حالت خودش نرسیده و دایما در حال رشد می‌باشد. بنابراین به مغز انسان حق می‌دهیم که برای موفقیت به سبک امروزی طراحی نشده است و اولویت امروزش، حفظ بقا و بدست آوردن انرژی از طریق غذا خوردن باشد.

مگر چقدر از تاریخ تحولات مهم جهان می‌گذرد که بخواهیم انتظار داشته باشیم مغز انسان، خودش را به سبک زندگی امروزی عادت داده باشد. اولین کشاورزان حدود دوازده هزار (۱۲.۰۰۰) سال پیش، با اهلی کردن گیاهان، باعث شروع عصر جدیدی در تاریخ بشر شدند. وقتی می‌گوییم دوازده هزار سال، یادمان باشد که این مدت زمان، برای ایجاد تغییر و تحول تکاملی، زمان بسیار ناچیزی است و تعبیر اشتباهی نیست اگر بگوییم همین دیروز بوده است. فراموش نکنید که عمر کره زمین چهار و نیم میلیارد (۴.۵۰۰، ۰۰۰.۰۰۰) سال است.

اولین تمدن‌ها و پادشاهی‌ها از حدود پنج هزار (۵.۰۰۰) سال پیش شکل گرفته‌اند و ابداع سکه و پول عمومی از حدود دو هزار و پانصد (۲.۵۰۰) سال پیش آغاز شد. اوضاع انسان از این هم جوان‌تر است اگر بدانید که فقط پانصد (۵۰۰) سال از تاریخ علم می‌گذرد و انسان نادانی خود را می‌پذیرد و کسب بی‌سابقه قدرت را شروع می‌کند. اروپاییان، آمریکا را فتح می‌کنند و اقیانوس‌ها را در می‌نوردند.

دویست سال (۲۰۰) پیش انقلاب صنعتی رخ می‌دهد و به طور گسترده، موفقیت به سبک امروزی، بدست آوردن شغل بهتر، هدف‌گذاری و کسب ثروت رواج پیدا می‌کند. در نتیجه در بهترین حالت می‌توانیم بگوییم که زندگی به سبک امروزی خودش، فقط یک تاریخ دویست (۲۰۰) ساله دارد و چه انتظاری از مغز انسانی داریم که حدود دویست هزار (۲۰۰.۰۰۰) سال برای حفظ بقا، مقابله با خطرات و ترس از مرگ، رشد کرده و تکامل یافته است حالا خودش را برای دغدغه‌های امروزی تکامل دهد؟

تاریخ بشر نشان می‌دهد که مغز، برای زندگی امروزی آمادگی ندارد

آنچه روشن به نظر می‌رسد، آن است که ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که مغزمان برای سبک زندگی امروزی، تکامل نیافته است و برای همین انتظار دارم که هنگام درس خواندن، کسب موفقیت، تلاش برای ثروتمند شدن و هر نوع دغدغه از این نوع، با مخالفت مغزمان همراه شود. من با این تاریخچه تغییر و تحولات، این حق را به مغزم می‌دهم که تلاش برای موفقیت را امری بیهوده و بی‌تاثیر در بقا بداند.

آنچه مسلم است مغز حیوانی (مغز قدیم به اضافه مغز میانی) ما، هشت دغدغه «خوردن، آشامیدن، خوابیدن، بیدار شدن، علایم حیاتی، احتیاط در برابر خطرات احتمالی، دمای مناسب برای حفظ سلامت و تولید مثل» را درک می‌کند و حدود ۷۵ درصد مغزمان برای کنترل و تولید احساس برای همین هشت نیاز، طراحی و تکامل یافته اند.

ما انسان‌هایی که الان در حال نفس کشیدن هستیم، در دوره‌ای به دنیا آمده‌ایم که شروع تحول‌های مغز برای تکامل و قبول تلاش برای کسب موفقیت در زندگی به سبک امروزی می‌باشد؛ در نتیجه معتقدم که چندین ده هزار سال بعد، انسان‌هایی که بدنیا می‌آیند دغدغه نهم‌شان یعنی کسب موفقیت به سبک امروزی را دارند که مغزشان برای کسب آن موفقیت، به صورت موافق عمل خواهد کرد.

مغزی که توانسته بر تمام سختی‌ها و خطرات، پیروز شود و انسان را به چنین رشدی برساند، قطعا در آینده تکاملی خودش به جایی می‌رسد که برای کسب موفقیت به شکل امروزی، کاملا سازگار شده است و دیگر چیزی به اسم ترس از قبول نشدن، ترس از حرف مردم، ترس از شکست، استرس، افکار منفی، احساس عقب افتادن و… را نخواهد داشت.

آنچه مشخص است، ما در دوران تغییر و تحول زندگی می‌کنیم و مغزی که هنوز با سبک زندگی امروزی سازگاری نیافته است، پس یک وظیفه مشخص داریم و آن هم این است که خودمان باید با فشار آگاهی و هوشیاری، موفقیت را بسازیم و این جمله را بدانیم: مغز ما، هنوز هم نگران بقای ما است، پس به او حق بدهیم که وقتی اسم موفقیت می‌آید آن را با نیازهای هشت‌گانه خودش مقایسه کند و بلافاصله بگوید برای زنده ماندن نیازی به موفقیت نداریم. ما برای زنده ماندن، به غذا، آب، اکسیژن و دمای مناسب نیاز داریم و هیچ نیازی به کسب موفقیت نیست.

حتی از مغزمان این انتظار را باید داشته باشیم که فرق بین غذای خوب با غذای بی‌کیفیت، زندگی با کیفیت برتر با زندگی بدون کیفیت را درک نکند. ۷۵ درصد از مغز ما در تمام طول عمرش دغدغه حیات و بقا را داشته است و حتی روی مغز انسانی‌مان هم اثر گذاشته، به طوری که تمام تکنولوژی ها، از انقلاب کشاورزی تا انقلاب صنعتی، فقط و فقط برای تضمین زنده ماندن بشر بوده است.

نگاه من به موضوعاتی از قبیل «ترس، استرس، نگرانی، تنبلی، بی‌انگیزگی، پشت گوش انداختن، دقیقه نَوَدی بودن، فرار از مطالعه و …» به عنوان یک خطای مغز تکامل نیافته متناسب با زندگی امروزی است. به همین جهت است که معتقدم در تکامل‌های بعدی، مغز ما تصمیم جدی خواهد گرفت که احساسات را پیرایش نموده و از آن‌ها فقط برای درک موارد خطرناک استفاده نماید. خطای مغز در دوره حاضر این است که احساسات، تمام زندگی بشر را گرفته است، درحالیکه احساسات قرار بود برای هشدار و آگاه‌سازی از وجود یک خطر احتمالی به انسان کمک کند ولی الان مغزمان برای همه تصمیمات، از احساسات مختلف استفاده می‌کند.

اعتقادم این است که مغز ما، در طول ده‌ها هزار سال آینده، تلاش می‌کند که احساسات را به جایگاه اصلی خودش بازگرداند و به مغز میانی ما این فهم را خواهد داد که کسب موفقیت، یک خطر نیست بلکه لازمه زندگی بشر امروزی است ولی آنچه ضرروی به نظر می‌رسد، زندگی حال حاضر ماست و قطعا ده‌ها هزار سال بعد، نیستیم که بتوانیم از مغز تکامل یافته خودمان، لذت ببریم. انسانی که در این عرصه زندگی می‌کند چه تکلیفی دارد؟

نظرم این است که وقتی می‌دانیم، هدف تکاملی مغز ما، پیرایش احساسات می‌باشد، پس ما باید خودمان این پیرایش را به کمک مغز منطقی‌مان شروع کنیم که اسم آن را «خود تربیتی» می‌گذارم. ما باید آموزش ببینیم و خود را برای خنثی کردن احساسات در مسیر موفقیت آماده سازیم. موفقیت ما در گرو آن است که بتوانیم از بند احساسات کنترل کننده‌ای مانند ترس، استرس، اضطراب، نگرانی و… رها شویم و به این درک برسیم که تمام این احساسات، خطاهای مغز تکامل نیافته و سازگار نشده با زندگی امروزی ما است.

مسلم است که تحقق این آرمان، کار ساده‌ای نیست. اما در کلبه مشاوره، سعی می‌کنیم در دوره‌های مختلف، این هدف را پیگیری نماییم و به کمک هم به پیرایش احساسات دست بزنیم و تکامل ده‌ها هزار سال بعد را از همین امروز با کمک مغز انسانی خود و البته با تحمل کلی فشار از سوی مغز حیوانی مان، آغاز کنیم.

چرا عبارت «با تحمل کلی فشار از سوی مغز حیوانی مان» را به کار بردم؟ این همان صحبتی است که در طول این فصل با هم داشتیم. وقتی می‌گویم مغز انسان برای سبک زندگی امروزی و هدف‌هایی مثل موفقیت تحصیلی در کنکور، طراحی نشده است یعنی اینکه مغز حیوانی مان، نگران مصرف شدن انرژی است. به یاد آورید که خود مغز، پر مصرف‌ترین عضو بدن است و حالا این عضو در طول دروه حیات بشر، همواره نگران مصرف انرژی است زیرا تهیه غذا به آسانی امروز نبوده است.

هنوز آثار قحطی‌ها و فقر منابع غذایی را بشر امروزی احساس می‌کند. در همین ایران خودمان حدود صد و سه (۱۰۳) سال پیش، قحطی بزرگی اتفاق افتاد. بنابراین می‌خواهم بگویم، چالش انرژی برای مغز حیوانی ما که وظیفه‌اش کنترل همین نیازها می‌باشد، خیلی قدیمی نیست. حالا ما انسان ها، با مغزی زندگی می‌کنیم که در تمام گذشته تکاملی خودش، حتی تا همین یک قرن قبل، سختی و رنج نبودن غذا را تجربه کرده است و انتظار نداشته باشیم که مغز حیوانی مان، به راحتی آماده باشد تا انرژی زیادی که در هنگام درس خواندن و کسب موفقیت در کنکور، باید مصرف کنیم را بدون هیچ مخالفتی، تامین کند.

این قسمت از مغز، همیشه یاد گرفته است که نگران مصرف انرژی باشد به طوری که حتی از زیاد راه رفتن بشر ابتدایی هم جلوی می‌کرده است و دقیقا می‌خواهد که ما یک زندگی مانند شیر جنگل را تجربه کنیم، یعنی همیشه در حالت استراحت باشیم مگر آنکه گرسنه شویم و برای یک شکار، حمله کنیم و دوباره در سایه درختی، دراز بکشیم. مغز حیوانی مان، عمری است که یاد گرفته، انرژی مصرف کردن کاملا خطرناک و اشتباه است مگر برای پیدا کردن شکار و سیر کردن شکم و جذب انرژی.

بنابراین، خیلی طبیعی و بدیهی به نظر می‌رسد که وقتی می‌خواهیم یک هدف برای خود انتخاب کرده و برایش برنامه ریزی کنیم و هر روز کلی انرژی مصرف کنیم تا آن هدف را بدست آوریم، با کوهی از مخالفت‌ها توسط مغز حیوانی‌مان رو به رو می‌شویم و این هشدار را دریافت می‌کنیم که مشغول مصرف انرژی زیاد برای کسب چیزی هستیم که از نظر این قسمت از مغزمان، کاملا بیهوده و بی‌معناست زیرا تاثیری در بقای بشر ندارد.

به عبارت دیگر، مغز حیوانی مان، وظیفه‌اش را به خوبی اجرا می‌کند. او که هنوز نتوانسته موفقیت به سبک امروزی را درک کند، با روش‌های منحصر به فردی که در فصل پنجم توضیح می‌دهم، سعی در متوقف کردن درس خواندن‌هایتان دارد تا از این طریق، انرژی‌ها را ذخیره کرده و بقای خودش را تضمین کند. دقیقا مشابه قلب‌تان که برای گردش خون در بدن، کار خودش را به درستی انجام می‌دهد و هیچ درکی از موفقیت ندارد و در هر شرایطی فقط می‌تپد، مغز حیوانی‌مان نیز، بدون درک از تغییرات گسترده جهان بشری و بدون توجه به نیازهای انسان امروزی، فقط و فقط وظیفه‌اش که نگرانی از کمبود انرژی است را به خوبی ایفا می‌کند.

مغز انسان چطور جلوی موفقیت را می‌گیرد؟

احساسات، ابزار کنترل کردن انسان می‌باشد مقاله

انسان، یا درگیر احساسات است و یا به صورت منطقی، مشغول تفکر کردن می‌باشد. اگر مغز قرار باشد جلوی مصرف انرژی ناشی از درس خواندن را بگیرد، بایستی از دریچه احساسات وارد شود زیرا انسان خردمند امروزی، به اندازه کافی پیشرفت کرده است که با منطق نمی‌شود جلوی او را گرفت ولی آن قدر هم تکامل نیافته که جلوی احساساتش مقاومت کند.

احساسات از کودکی با انسان همراه است

در نتیجه، مغز ما به خوبی متوجه شده که روش متوقف کردن بشر امروزی، از مصرف انرژی برای بدست آوردن موفقیت، تولید و پرورش احساسات مثبت و منفی برای درگیر کردن او می‌باشد. دقت کنید حتی احساسات مثبت نیز روش بی‌نظیر مغز، برای کنترل رفتارهای موفقیت‌آمیز امروزی ما است. به عبارت بهتر بدانید که احساسات مثبت خیلی خطرناک‌تر از احساسات منفی هستند و افرادی که با احساسات مثبت، هدف‌هایشان را از دست می‌دهند اگر بیشتر از کسانی که به دلیل داشتن حس منفی، از ادامه مسیر جا می‌مانند، نباشد، کم‌تر هم نیست.

بنابراین، نقطه ضعف انسان، احساسات است و اگر کمی به سبک زندگی‌مان دقت کنیم متوجه می‌شویم که ما انسان‌ها در اقیانوسی از احساسات زندگی می‌کنیم. دو علت باعث می‌شود، ما جلوی احساسات کم بیاوریم و تسلیم آن شویم:

۱) مغز منطقی ما بسیار جوان است و به تازگی به توانایی‌های انسان اضافه شده است، در حالیکه در تمام طول دوره حیات انسان، مغز حیوانی او همراهش بوده و اتفاقا برای زندگی در غارها، درخت‌ها و مراتع، بسیار هم کارآمد است، زیرا همواره او را از خطرات احتمالی آگاه می‌کرده است و با سیستم ترس و استرس، به خوبی می‌توانسته جان گونه انسان را در این محیط‌های خطرناک حفظ نماید. بنابراین به صورت طبیعی، ما انسان‌ها به استفاده از احساسات خویش عادت داریم ولی در استفاده از منطق بسیار جوان و در ابتدای تکامل این قسمت مغز خویش به سر می‌بریم.

برای آنکه بهتر متوجه شویم که تمام توانایی‌های مغز ما به یک اندازه تکامل نیافته است از آزمایش دانشمندی به نام استندرینگ کمک می‌گیرم. او در یک تحقیق خودش، ده هزار (۱۰.۰۰۰) عکس را به دانشجویان خودش نشان داد به طوری که هر عکس فقط شش ثانیه روی صفحه نمایش، ظاهر می‌شد و بلافاصله عکس بعدی می‌آمد و به همین ترتیب ده هزار عکس را به دانشجویان خودش نشان داد. هفته بعد، ده هزار (۱۰.۰۰۰) عکس آورد که در بین این ده هزار عکس، برخی از عکس‌هایی که هفته قبل به دانشجویانش نشان بود، نیز وجود داشت و برخی هم عکس‌های جدیدی بود که هفته قبل، در بین عکس‌ها حضور نداشتند.

استندرینگ از دانشجویان خود خواست که بگویند، کدام عکس را هفته قبل دیده‌اند و کدام عکس را ندیده اند؟ نتیجه این مطالعه به این صورت شد که افراد با دقت بالای نَود درصد (۹۰٪) توانسته بودند به درستی تشخیص دهند که کدام عکس را هفته پیش، دیده‌اند و کدام یکی در بین عکس‌ها نبوده است. یادتان نرود که آن‌ها فقط شش ثانیه هر عکس را دیده بودند.

چرا مغز انسان در تشخیص تصاویر تا این حد قوی عمل می‌کند؟ زیرا انسان‌های نخستین، باید از حافظه تصویری خودشان برای تشخیص اینکه از کجا آمده‌اند و الان در کجا قرار دارند، استفاده می‌کردند. آن‌ها حتی باید به خوبی نقشه فضایی محیط زندگی خودشان را درک می‌کردند تا بتوانند شکارگاه‌ها را به یاد آورده و برای شکار مجدد به سمت آن‌ها باز گردند.

در طی هزاران هزار سال، مغز انسان هر بار بهتر و کامل‌تر از قبل، حافظه تصویری و فضایی خودش را ارتقا داده است و حتی مدت زمان کوتاه شش ثانیه هم برای این مغز کافی است تا با دقت بالای نود درصد بتواند به شما بگوید که قبلا آن تصویر را دیده‌اید یا خیر؟ بنابراین بایستی به این نکته توجه کنیم که مغز ما به صورت یکسان، تکامل پیدا نکرده است. بلکه نیازهای بشر باعث شده تا مغز، دست به رشد بزند.

در مورد منطق و احساس هم، اوضاع به همین شکل است. انسان‌ها در طول هزاران هزار سال، به خوبی آموخته‌اند که احساس خطر کنند، بترسند، استرس بگیرند و خود را از وضعیت‌های بحرانی نجات دهند. ولی عمر استفاده از مغز منطقی بسیار کوتاه است و هنوز سلطه احساس بر انسان، وجود دارد. این احساس، قبلا جان آدمی را نجات می‌داد ولی در سبک زندگی امروزی، همین احساس است که مانع از موفقیت های‌مان می‌شود و باید دست به مبارزه با مغز حیوانی‌مان بزنیم و به او بفهمانیم که جای نگرانی و ترس وجود ندارد، انرژی به حد کافی وجود دارد.

۲) وقتی متولد می‌شویم، قبل از آنکه فکر کردن را بیاموزیم، با احساسات زندگی کردن را تجربه می‌کنیم و ابزاری که به ما برای رشد کردن کمک کرده است همین احساسات است و نمی‌شود که به صورت طبیعی، حذف شود. برای همین هر انسانی که به دنیا می‌آید با وابستگی احساسی متولد شده و اگر آگاهی بدست نیاورد آنگاه تا آخر عمر با همین روحیه احساسی به زندگی خویش ادامه می‌دهد. تصویر زیر چرخه‌ی احساسات، طراحی‌شده توسط رابرت پلاچیک، دانشمند آمریکایی را نشان می‌دهد که به نوعی احساسات شما، ترکیبی از آن‌ها می‌باشد که در طول روز تجربه می‌کنید؛ البته در ادامه می‌خواهم خیلی ریزتر به این احساسات توجه کنید و به این نتیجه برسیم که ما در «اقیانوس احساسات» زندگی می‌کنیم.

چرخه‌ی احساسات، طراحی‌شده توسط رابرت پلاچیک، دانشمند آمریکاییبه فهرست احساسات ناخوشایند خودتان نگاهی بیندازید آنگاه به این سوال پاسخ دهید که چند درصد مواقعی که درس خواندن را کنار گذاشته‌اید به دلیل یک یا چند مورد از این احساسات بوده است؟

بی‌میلی

خجالت

احساس گناه و تقصیر

بدبختی

بی‌ارزشی و حقارت

شَک

قربانی شدن

بدبینی

خودکم‌بینی

بی‌حوصلگی

شرم

ترس

خستگی

احساس رقابت

نارضایتی

دل شکستگی

بی‌انگیزگی

رنجیدگی

خود باختگی

اضطراب

غم

دلتنگی

تنفر و کینه

ناامیدی

عجله

دلخوری

کلافگی

ضعف

دلسوزی

حسادت

افسردگی

خشم

نگرانی

پشیمانی

سَر زَنش

سردرگمی

تسلیم

دلهره

استرس

انتقام

در ادامه، فهرست احساسات خوشایند را بررسی کنید و برخی از شما هستید که دقیقا به دلیل وجود همین احساسات مثبت، درس خواندن را کنار گذاشته اید؛ به طور مثال دانش آموز کنکوری به دلیل اینکه «اعتماد به نفس» داشته است به خودش گفته که من به راحتی با یکی دو روز درس خواندن می‌توانم بهترین نمره را بگیرم و اتفاقا کلی وقت را از دست داده و همان یکی دو روز را هم می‌خواند و بهترین نمره را هم می‌گیرد ولی حواسش نیست که برای کنکور و موفقیت در آن، به این روش درس خواندن اصلا جواب نمی‌دهد. این یک نمونه از احساسات مثبت است که به راحتی مانع موفقیت فرد می‌شود.

مشکل اینجاست که اکثریت دانش آموزان و کنکوری ها، به احساسات مثبت خویش، خیلی خوش بین هستند و گمان می‌کنند وجود این احساسات، بسیار باعث پیشرفت و حرکت‌های فوق العاده در موفقیت می‌شود که البته این طرز تفکر نیز توسط افراد مشهوری در جهان منتشر شده است اما اگر به بررسی رفتارهای تحصیلی دانش آموزان بپردازیم، متوجه می‌شویم که کم نیستند افرادی که به دلیل همین احساسات مثبت، درس خواندن را کنار می‌گذارند.

بنابراین همیشه به این جمله تاکید می‌کنم که اگر احساسات منفی ده (۱۰) واحد خطرناک باشند آنگاه احساسات مثبت هزار (۱۰۰۰) واحد خطرناک هستند و باید بیشتر مراقب احساسات مثبت باشیم زیرا خیلی راحت‌تر ما را از درس خواندن دور می‌کنند و متوجه هم نمی‌شویم که به خاطر یک احساس مثبت داریم از موفقیت تحصیلی خود فاصله می‌گیریم.

عشق یا علاقه

امیدواری

میل احترام

لذت آرامش یا آسایش

شادی

خود بزرگ بینی

غرور

هیجان

سربلندی

با ارزش بودن

دوست داشتنی بودن

رضایت و خرسندی

نشاط

اعتماد به نفس

برتری طلبی

ﺧﻮﺵ ﺑﯿﻨﯽ

جرأت

قدرشناسی

احساس

تعلق

محبت

دوستی

پیروزی

امنیت

ایمان

رضایت

انگیزه

قدرت

محبوبیت

تشویق و تحسین

یکسری اختلال‌ها نیز جلوی درس خواندن‌هایتان را می‌گیرد که آن‌ها هم ریشه در احساسات دارند. به فهرست زیر توجه کنید تا متوجه شوید چطور احساسات به صورت غیر مستقیم باعث شکل گیری اختلال‌های روحی می‌شود که باز هم مانعی برای درس خواندن‌های ما می‌شوند.

وسواس

اختلال خواب

پَرش افکار

دقیقه نَودی بودن

احتلال در محبت و مهربانی

حساسیت و زود رنجی

اعتیاد به دوست

درگیر قضاوت بودن

سیاه نمایی کردن

حسرت کشیدن

نگرانی از واکنش خانواده

نارضایتی حسی از درس‌ها

صحبت درونی منفی

فوبیا یا هراس

کمال گرایی

اعتیاد به شبکه اجتماعی

رویاپردازی

پشت گوش اندازی

پوچی گرایی و بی‌هدفی

حساسیت به حرف مردم

تلاش برای دیده شدن

تفکر تنبلی

کامل گرایی

حس عمقی نخواندن

حس طرد شدن از خانواده

حس دیر شدن

حس کامل نبودن جزوه

اختلالات هورمونی

اختلال تصمیم گیری

ایده آل گرایی

درگیری‌های ذهنی

افکار منفی و مخرب

تلاش برای تاکید شدن

حس فشار

درگیر مقایسه بودن

اختلال روابط عمومی

بی‌ثُباتی رفتاری

حس مفهومی نخواندن

دلهره از شکست

حس کم هوشی

حس خرید کتاب‌های متنوع

حس بیقراری

خطای ادراکی

به هم ریختگی فکری

فضولی و کنجکاوی

وابستگی به رای اکثریت

حساسیت روی ساعت

حس عقب بودن از دیگران

زود باوری

احساس تنهایی

انرژی نداشتن

تصور نتیجه کنکور

انتظارات غیرمنطقی

حس بی‌حمایتی

حس زوری درس خواندن

ضعف در عزت نفس

این احساسات به همین جا بسنده نمی‌کنند بلکه طیفی از نیازهای کاذب نیز پایه در احساسات دارند. جدول زیر، برخی از آن‌ها را معرفی می‌کند که بسیاری از کنکوری‌ها و دانش آموزان، آن‌ها را به عنوان یک نیاز واقعی، تصور می‌کنند و گمان می‌کنند که علت مشکل درس نخواندن‌شان در گرو، این نیازها است. به طور مثال دانش آموز کنکوری درس نمی‌تواند بخواند و گمان می‌کند که اگر در زندگی اش، تفریح را اضافه کند آنگاه زندگی‌اش با کیفیت می‌شود و می‌تواند درس خواندن را شروع کند، در حالیکه چنین اتفاقی در عمل رخ نمی‌دهد و همه این اشتباه در تصمیم گیری ناشی از وجود احساسات است.

تفریح

شروع از اول هفته

نیاز به تغییر هدف

آمدن روز بدون مشکل

استراحت

شروع از اول ماه

تماشای کلیپ انگیزشی

انتظار برای تغییر خود به خودی

مسافرت

شروع از ابتدای فروردین

شنیدن صوت انگیزشی

حس تغییر کلی در زندگی

شروع از فردا

حس بد بودن هدف

شنیدن موزیک انگیزشی

حس مقصر بودن بقیه

طبق این گزارش ها، امیدوارم به این هم سویی رسیده باشیم که در دوره‌ای به دنیا آمده‌ایم که مغز نا آماده‌ای برای این مدل از زندگی داریم. مغز حیوانی مان، در خطاهای احساسی خود به سر می‌برد و درکی از موفقیت به شکل و شمایل امروزی ندارد و آن را به عنوان یک خطر شناسایی کرده است و به همین دلیل است که این همه احساسات مثبت و منفی تولید می‌کند تا به هر قیمتی شده، جلوی مصرف انرژی برای کسب موفقیت را بگیرد.

اکثر افراد، تصور می‌کنند که درس خواندن کار ساده‌ای است، پشت میز می‌نشینی و در هوای متعادل، شروع به درس خواندن می‌کنی، در حالیکه اگر این افراد با مغزشان آشنا بودند آنگاه قطعا به این نتیجه می‌رسیدند که پر مصرف‌ترین کار دنیا یعنی درس خواندن، همیشه با مخالفت‌های سنگین مغز رو به رو می‌شود و مغز ما فعلا آمادگی زندگی به سبک امروزی‌اش را ندارد. آنچه که هر روز یک دانش آموز یا داوطلب کنکور تجربه می‌کند، کوهی از احساسات مختلف است که به هر ترتیب می‌خواهد جلوی درس خواندن را بگیرد.

جمع‌بندی مبحث مغزشناسی

زندگی امروزی برای مغز ما یک شگفتی است مقاله

پیشرفت‌های جهان امروزی، عمر طولانی ندارد به طوری که مغز ما آمادگی لازم برای این نوع زندگی را کسب نکرده است. ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که مغزمان، خودش را برای تغییرات گسترده‌ای آماده می‌کند و در طی تکامل‌های بعدی، کاملا آماده کسب توانایی لازم برای سبک زندگی امروزی می‌شود. آنچه به آن اعتقاد دارم این است که دخالت‌های احساسی مغز برای جلوگیری از مصرف انرژی، همگی به دلیل آماده نبودن مغز برای مدل زندگی ماست.

وقتی مغز بتواند از این دوره گذار عبور کند، قطعا تغییرات اساسی در اصول او ایجاد می‌شود به طوری که موفقیت به شکل امروزی را درک می‌کند و آن را به عنوان یک تهدید شناسایی نکرده و اجازه می‌دهد تا انسان با صرف انرژی لازم، خودش را به موفقیت مورد نیازش برساند. اما آنچه مهم است، این روزهای ما می‌باشد. مغزی داریم که هنوز آماده سبک زندگی به شکل امروزی‌اش نیست و با خطاهای احساسی فراوان، جلوی موفقیت ما را می‌خواهد بگیرد و حال صورت مسئله این است که چه باید بکنیم؟

این صورت مسئله‌ای است در کلبه مشاوره، در طی دوره‌های متنوع و متوالی به آن خواهیم پرداخت به نحوی که طرز تفکر ما، مطابق با توانایی‌ها و محدودیت‌های مغزمان، گسترش یاد و بتوانیم با خود کنترلی و فشار بر مغزمان، جهشی را که قرار است در طی قرن ها، خود مغز اعمال کند را به او تحمیل کنیم. بنابراین دوره‌های کلبه مشاوره، به طوری تنظیم شده‌اند که پله پله، به این مهم دست یابیم.

چند نکته در مورد پرسیدن سوال:

چند مورد در خصوص پرسش و پاسخ‌ها (کلیک کنید) فایل های ضمیمه

برای آنکه پاسخ اصولی‌تر و دقیق‌تری دریافت کنید، توصیه می‌کنم به موارد زیر توجه فرمایید:

الف) سعی کنید در پرسیدن سوال خویش، اطلاعات کاملی از وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارید بدهید.

ب) لطفا پرسش‌های مربوط به قوانین کنکور را در صفحه «از من بپرسید قوانین کنکور» بپرسید.

پ) لطفا پرسش‌های مربوط به روحیه را در صفحه «از من بپرسید آنالیز رفتار» بپرسید.

ت) روش‌های مطالعه، مرور، خلاصه نویسی، تست زنی و یادگیری هر درس، از جمله سوالاتی به حساب می‌آیند که قابل پاسخ گویی در پیام نیستند چون این موضوعات به شناخت، پیگیری مستمر و استفاده از ابزاهایی مثل جزوه‌هایی که هر مشاور در اختیارش است، نیاز دارد.

اشتراک در
اطلاع از
9 پرسش و پاسخ
Inline Feedbacks
مشاهده همه سوالات
راه حل

سلام من هم کنکوری هستم و چندین سال هست که با این موضوع دست و پنجه نرم میکنم و قطعا عامل عدم موفقیت من در کنکور ۱۴۰۱ به نوعی همین فریب ذهن به هر بهانه است بنده تمام مطالب شما و سوالات دوستان و پاسخ های بسیار دقیق شما را بررسی کرده ام و تقریبا عامل و مشکل را پیدا کردم اما موضوع اصلی راه حل درخور این موضوع مهم است چه کنم که بد کلافه شده ام راه حل چیست؟ با تشکر
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. هر مشکلی راه‌حل خودش را دارد. به طور مثال یک دانش‌آموز ممکن است مشکل وسواس داشته باشد که روش حل شدنش بیرون کشیدن نگرانی‌های ذهنی او و پاسخ درست و اصولی دادن به آن‌ها است. این‌طور نیست که یک راه‌حل کلی برای همه مشکلات وجود داشته باشید. لازم است بدانیم آن مشکل چیست، چه خاطرات و معنا بخش‌هایی آن را ساخته، با چه احساساتی تقویت شده تا آنگاه راه‌حل برون‌رفت از آن را طراحی و معرفی نماییم.
در ضمن یادآور می‌شوم که هر رفتاری ممکن است بعد از خنثی‌سازی باز هم برگشت داشته باشد. به طور مثال، رفتار x را داشته‌اید و آن را حل می‌کنید ولی بعد از گذشت چند مدتی دوباره همان رفتار برمی‌گردد. اینجا نباید شوکه شوید و به هم بریزید.
این برگشت کاملاً عادی است و فقط کافی است همان راهکار قبلی را تکرار کنید و از این شرایط عبور نمایید. فراموش نکنید که هدف از برگشت این رفتار، شوک دادن، بحران سازی و احساس خودکم‌بینی است؛ اما با آگاهی که الآن به دست آوردید، شرایط برای خروج از رفتار فراهم است. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
علت افکار مزاحم

سلام علت افکار مزاحم چیست؟ زمان مطالعه دروس بی نهایت افکار مزاحم در ذهنم می‌آید مثلا در عینی که تست میزنم یا کتاب می‌خوانم افکار مزاحم و یا خیالات مختلف به طور خودکار در ذهنم می‌آید که بعد از درس خواندن به آن افکار یا خیالات فکر میکنم متوجه میشوم بیشترشان یک سری افکار و خیال های چرت بوده که هنگام مطالعه برایم مهم دانسته شده و مدام تولید می‌شوند و هر چقدر میخواهم مانع تولیدشان هنگام مطالعه شوم نمیتوانم چون بلافاصله که تمرکزم حواسم را به کتاب بدهم دوباره به طور خودکار ساخته می‌شوند
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. این پرسش به صفحه آنالیز رفتاری منتقل شد. با کلیک روی عبارت «صفحه آنالیز رفتاری» به آنجا منتقل خواهید شد و پاسخ پرسش خود را خواهید خواند. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
مغز حیوانی

با سلام شما گفتید درس خواندن برای اینکه با صرف انرژی همراه است برای همین مغز مانع ما برای مطالعه می شود و باید در مسیر مطالعه سختی را تحمل کنیم پس چرا از بعضی رتبه های برتر کنکور را که عامل موفقیتشان را جویا میشویم مثلا می‌گویند فلان شخص علت موفقیتش این است که با عشق درس می‌خوانده و از درس خواندن لذت می‌برده و اصلا به چشم اجبار و کار نمی‌دانسته یا حتی به رونالدو که گفتند عامل اصلی موفقیتت را چه می دانی گفت: من فوتبالم را دوست دارم و با عشق بازی می‌کنم و حتی گفت بهترین تفریحم فوتبال است. پس چرا آن ها درس خواندن یا فوتبال بازی‌کردن برایشان سخت و طاقت فرسا نیست؟
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. در آینده (البته خیلی دور چون هنوز کلی دوره نوشته نشده باقی‌مانده که بنویسم) دوره‌ای روی کلبه مشاوره منتشر خواهد شد که موضوعش تحلیل گفتار است. در آن دوره خواهیم آموخت که گفت و گوهای افراد دارای چه خطاهای مغزی و تفکری است اما در حال حاضر برای پاسخ به پرسش شما، مواردی را به ترتیب شماره‌گذاری بیان می‌کنم که زاویه دید بهتری از مسئله پیدا کنیم:
1- انسان‌ها در چارچوب افکار و اندیشه‌هایی که به واسطه آن‌ها بزرگ شده‌اند، صحبت می‌کنند. به طور مثال وقتی کسی به شانس معتقد است، به دست آوردن یک موفقیت را به شانس و از دست دادنش را به بدشانسی ربط می‌دهد. فرد دیگری که به علاقه پایبند است، کسب موفقیت را حاصل علاقمند هدف بودن و شکست را حاصل بی‌میلی می‌داند.
با این حساب، وقتی رتبه‌های برتر یا رونالدو که مثال زدید، در مورد موفقیت صحبت می‌کنند فقط مشغول توضیح دادن سبک فکر و اندیشه‌ای است که دارند و این موضوع جدای از سختی و دردناک بودن عملگرایی است. به عبارت دیگر یک داوطلب کنکور که رتبه برتر شده، برای رسیدن به این جایگاه درد عملگرایی و فشارهای احساسی مغز را تحمل کرده و به تداوم رسیده و هدفش را محقق ساخته ولی در توصیف این اتفاق می‌تواند بگوید که با عشق و علاقه درس می‌خوانده و درس خواندن هم برایش تفریح بوده است. آیا این صحبتش به معنای دردناک نبودن عملگرایی است؟ خیر این فقط داستانی است که او در چارچوب فکری خودش بیان می‌کند و در تمام روزهای قبل از کنکورش، درد و فشار زیادی را تحمل کرده که به اینجا برسد.
یا رونالدو وقتی بیان کند که بهترین تفریحش فوتبال است و با عشق و علاقه فوتبال بازی می‌کرده به معنای آن است که رعایت آداب غذایی، رژیم گرفتن‌های زیر نظر پزشک متخصص، نخوردن غذاهای مورد علاقه‌ای که کالری زیاد دارند، خواب منظم داشتن، تمرین‌های سنگین بدنسازی و تاکتیکی در فصل‌های مختلف سال و… را انجام دادن دردناک نیست؟
همان چشم بستن به خوردن یک خوراکی را در نظر بگیرید. اگر یادتان باشد رونالدو در یک مصاحبه، نوشابه‌ای را از روی میز برداشت و به جایش آب گذاشت. او نوشابه که نوشیدنی مورد علاقه اکثر انسان‌هاست را نمی‌خورد. آیا محروم کردن خود از نوشابه یک تفریح یا یک علاقه است؟
آشپز رونالدو در مصاحبه‌ای از رژیم بسیار سختگیرانه او صحبت کرده بود. او بیان کرده بود که رونالدو از غذاهای مورد علاقه‌اش که حتی تصورش هم دلش را آب می‌کند، به خاطر کالری بالا چشم‌پوشی می‌کند و به خودش سخت می‌گیرد و برای همین است که در این سن و سال بدن سرحالی دارد و می‌تواند خیلی بهتر از و بیشتر از سنش فوتبال بازی کند. آیا نخوردن غذای مورد علاقه لذت‌بخش است یا زجرآور؟
تفسیر یک فرد از موفقیت با مجموعه‌ای از سختی‌هایی که او کشیده تا به هدفش برسد کاملاً می‌تواند متفاوت باشد. برای در امان ماندن از این خطاها لازم است که به صورت عملی به مسیری که طی کرده فکر کنید. گفت و گوی افراد دارای خطاهای بسیاری است که جای بحثش بماند در دوره اختصاصی‌اش ولی در همین چند خط مشخص شد که تا چه حد می‌تواند بین آنچه روی داده و آنچه بیان می‌شود تفاوت وجود داشته باشد.
این خطاها فقط در مبحث موفقیت نیست. تحقیقات نشان داده که انسان‌ها احساسی خرید کرده و منطقی توجیه می‌کنند. مثلاً اگر از یک فرد بپرسیم چرا این شلوار را خریدی؟ برای ما به دنبال دلایل منطقی می‌گردد که به وسیله آن‌ها خرید خودش را توجیه کند چون در عمق افکار انسان، بیان دلیل احساسی مثل «همین‌طوری خریدم یکهویی خوشم آمد»، نشان دهنده یک شخصیت غیر قابل اعتمادی است که در لحظه و بدون هیچ پشتوانه‌ای تصمیم می‌گیرد. اما اگر بگوید «من مدت‌ها بود به فکر خرید یک شلوار بودم. قبلاً از فلان شلوار به خاطر کار و جنس خوبش راضی بودم. از همان برند خریدم و چون قبلاً رنگ‌های دیگر را داشتم این بار تصمیم گرفتم این رنگ را بخرم که قبلاً نداشتم»، حالا یک شخصیت قابل اعتماد به نظر می‌رسد که برای تصمیمش مدت‌ها فکر و برنامه‌ریزی دارد.
این‌ها خطاهای گفتمانی انسان‌هاست و ما می‌توانیم سختی و فشار تحمل کنیم ولی آن را به صورت یک ماجرای خوشایند تعریف کنیم. درنتیجه ما نباید «سخت و طاقت‌فرسا بودن عملگرایی» را به «خطای گفتمانی افراد موفق» پیوند بزنیم و بگوییم که موفقیت برای برخی از افراد سخت و زجرآور نیست.
این خطاهای گفتمانی را از زاویه دیگری هم می‌توان به بحث نشست. فرض کنیم هدف یک دانش‌آموز پزشکی باشد. حالا اگر پیش یک پزشک برود و او بگوید که به سمت پزشکی نرو به فکر یک رشته راحت باش. حالا این دانش‌آموز چه باید کند؟ آیا بایستی اسیر خطای تفکری آن پزشک شده و مسیر زندگی خودش را تغییر دهد؟
2- بنیان یک تئوری یا نظریه بر مبنای گفت و گوی اشخاص یا نظرسنجی نیست. به طور مثال وقتی می‌گوییم که مغز حیوانی درس خواندن را دردناک می‌داند بر این اساس نیست که از کنکوری‌ها و دانش‌آموزان نظرسنجی کرده باشیم و چون اکثریت گفته‌اند درس خواندن دردناک است، پس به این تئوری برسیم که درس خواندن دردآور است. اینکه درس خواندن دردناک است دقیقاً بر مبنای عملکرد مغز به صورت تئوری درآمده و هر فردی که مشغول درس خواندن است این درد را هر روز می‌چشد و می‌داند چه فشار درونی و حسی را بایستی تحمل کرده تا به موفقیت برسد. حالا ممکن است یکی دچار خطای گفتمانی شود و این درد را با واژگانی مثل علاقه و تفریح تفسیر کند ولی او نیز می‌داند و صدالبته می‌گوید که برای رسیدن به جایگاهش سختی‌های زیادی را تحمل کرده است و هیچ کسی نیست که بگوید رسیدن به موفقیت آسان است و از آن مهم‌تر، کسی هم نمی‌گوید که درد کشیدن یک لذت حساب می‌آید مگر آنکه در فضای شاعرانه و به دلایلی که در مورد اول آوردم، سعی در ارائه گفتمان قابل پذیرش برای عموم مردم دارد. شبیه به چیزی که شاعران نیز در شعرهای خود از درد دوری به عنوان نعمت یا عسل یا پاداش یاد می‌کردند.
3- اینکه ما کاری را اجبار بدانیم یا آن را علاقه تعریف کنیم، تأثیر بر میزان سختی آن کار ندارد. یادگرفتن درس X اگر 100 واحد سختی داشته باشد، چه من آن را کار لذت‌بخشی تصور کنم و چه آن را زجرآور بدانم، این 100 واحد سختی سر جای خودش است و اگر این 100 واحد را تحمل کنم آنگاه یاد گرفتن درس X اتفاق خواهد افتاد و اگر نه، هرچقدر هم صحبت از علاقه و عشق کنم، این یادگیری حاصل نخواهد شد. با این حساب، گفتمان ما در مورد اینکه درس خواندن را چگونه توضیح می‌دهیم سختی را به راحتی تبدیل نمی‌کند.
4- برخی از موارد قابل امتحان کردن و درک واقعیت است. به طور مثال شما می‌توانید یک هفته با این دید که درس خواندن یک عشق و علاقه است درس بخوانید و میزان سختی که برای اجرای برنامه دارید را یادداشت کنید. هفته بعد نیز با این درس بخوانید که برای رسیدن به هدف مجبورم درد درس خواندن را هرچه سریع‌تر تحمل کرده و آن را عقب نیندازم و دوباره میزان سختی و فشار را یادداشت کنید. آنچه خواهید دید این است که درد اجرای برنامه یکسان است چون یادگیری، مرور، تست و رفع اشکال به جمله‌بندی‌های ما ارتباطی ندارد که اگر مثلاً آن را عشق و علاقه دانستیم آنگاه درس خواندن بی‌درد و رنج شود و اگر آن را درد دانستیم آنگاه درد بکشیم که در نهایت تصمیم بگیریم که درس را عشق و علاقه بدانیم که شیرین و آسان شود. هیچ چیزی بهتر از این کار عملی نیست که دیدگاه شما را واقع‌بینانه نماید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
کنکوری ۱۴۰۲

سلام اوایل فکر میکردم مغز هر فرد خود انسان است و فقط باعث پیشرفت انسان می‌شود و اصلا نمی دانستم که بزرگ ترین مشکل هر فرد برای عملگرایی مثلا کنکور خود مغز هر فرد است سه سوال داشتم
در سوال قبلی که به من گفتید احساسات و انرژی مثبت در کیفیت درس بی تاثیر است و فقط باید عملگرایی کرد پس تنها چاره کار این است که به زور ۲ تا ۳ هفته ای درس بخوانم تا نسبت به درس خواندن شرطی شوم و قابل تحمل تر شود؟ مصرف دارو ها مانند ریتالین برای ایجاد انرژی و تمرکز را چطور میدانید به نظرتان کار درستی است؟
مغز انسان هوشمند است پس چرا درس خواندن را متوجه نمی‌شود که نه تنها ضرر ندارد بلکه مفید هم هست و مانع انسان نشود؟
چند راهکار برای افزایش سرعت در خواندن و تست زنی را لطفا بیان کنید زیرا سرعت مطالعه ام بسیار پایین است و وقتی پای درس میروم مثل کسی هستم که خیلی خسته و بی انرژی و کسل است و به زور خودم به سختی و کندی درس می‌خوانم؟بسیار متشکرم
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. مواردی که پیامتان مطرح کردید را به ترتیب شماره‌گذاری توضیح خواهم داد:
1- فعالیت‌هایی مثل درس خواندن، رژیم گرفتن، ورزش کردن، سرکار رفتن و هر فعالیتی که با بقا یعنی «اکسیژن، آب، غذا، دمای مناسب و محیط امن» در ارتباط نباشد، هرگز به عادت تبدیل نمی‌شوند که انتظار شرطی شدن داشته باشیم. این فعالیت‌ها توسط بخش حیوانی مغزمان پس زده می‌شود و هر بار که بخواهید این فعالیت‌ها را انجام دهید انگار دفعه اولی است که مشغول اجرایش هستید. ماجراهایی مثل بیست و یک روز یا X روز فلان فعالیت را انجام بده تا عادت شود برای آنچه که با بقا در ارتباط نباشد هرگز روی نخواهد داد؛ بنابراین توقع عادت کردن، شرطی شدن، وابسته شدن و سایر موارد از این دست را برای درس خواندن نداشته باشید و هر بار بایستی با زور و فشار و تحمل درد آن را به انجام برسانید.
2- مصرف دارو به هیچ وجه توصیه نمی‌شود مگر زیر نظر پزشک که آن هم نیاز به انجام آزمایش‌های مختلف دارد و اگر شخص واقعاً مشکلات بسیار بسیار خاصی داشته باشد، آن پزشک بر اساس تشخیص بالینی و خواندن نتایج آزمایش‌ها برایش تجویز می‌شود. به خاطر داشته باشید که در بسیاری از کشورهای پیشرفته، مصرف دارو به این راحتی نیست که در کشورمان دیده می‌شود و در هر خانه‌ای انواعی از قرص‌ها وجود دارد. لطفاً مصرف خودسرانه دارو را حتی برای سرماخوردگی هم فراموش کنید. درمان دارویی راه‌حل افزایش تمرکز نیست. اگر مشکل تمرکز دارید بایستی دغدغه‌ها و مسائل حل نشده زندگی خود را از لا به لای گفت و گوهای درونی خویش کشف کرده و آن‌ها را با ارائه راه‌حل ببندید تا دیگر خوراک فکری‌تان نباشند. خوردن دارو کمکی به حل آن مشکلات نمی‌کند؛ بنابراین راه‌حل دارویی را فراموش کرده و به فکر حل دغدغه‌های نیمه‌کاره خویش باشید.
3- همان‌طور که در متن جعبه‌های مطلب بالا نوشتم، ما در یک پیچ تکاملی هستیم و در دوره‌ای مشغول زندگی هستیم که تازه زندگی نوین آغاز شده و بروز شدن مغز حیوانی با شرایط زندگی فعلی امری است که نسل‌ها طول می‌کشد زیرا تکامل امری کُند و آرام است. مغز انسانی ما بسیار جلو افتاده ولی همچنان مغز حیوانی ما دغدغه‌های قدیم را دارد. همه این‌ها به دلیل تازه تمام شدن زندگی قبلی انسان است. دنیای مدرن امروزی اکثر پیشرفت خودش را حدود دو قرن است که به رخ کشیده و دویست سال برای بروز شدن مغز حیوانی، زمانی به حساب نمی‌آید. چندین و چند نسل خواهد گذشت تا انسان‌هایی روی کره زمین داشته باشیم که مغز حیوانی بروز رسانی شده‌ای دارند و بر اساس واقعیت‌های زمانه خود احساسات را بروز می‌دهند. این ماجرایی است که ما نیز نسبت به گذشتگان خویش داشته‌ایم و همین را آیندگان نسبت به ما خواهند داشت. فعلاً صورت‌مسئله ما این است که مغز حیوانی ما نگران بقاست و مجبوریم با آن مقابله کنیم. تلاش‌های ما خودش بخشی از بروز رسانی شدن مغز حیوانی برای نسل‌های بعد ماست.
4- وقتی یک دانش‌آموز یا داوطلب کنکور می‌گوید «سرعت مطالعه‌ام پایین است»، معنا و ترجمان این صحبتش این است که «من طرز تفکری دارم که مرا به این نتیجه رسانده که این‌گونه مطالعه کنم»؛ بنابراین راهکار درست این است که طرز تفکر خویش را شناسایی و آن را اصلاح نمایید تا مشکلتان نیز برطرف شود.
برای اینکه ذهنتان بهتر فعال شود و بتوانید طرز تفکر خود را در این زمینه پیدا کنید چند مثال می‌زنم. ممکن است دانش‌آموزی سرعت مطالعه پایینی داشته باشد به این علت که با خودش به این نتیجه رسیده که این‌طوری درس خواندن نشانه باکیفیت خواندن است.
کنکوری دیگری ممکن است به کُندی درس بخواند چون فکر می‌کند اگر تندتر درس بخواند خیلی سریع خسته می‌شود و شاید نرسد همه برنامه را تمام کند. یک دانش‌آموز دیگر به آرامی درس می‌خواند چون می‌ترسد که اگر سریع‌تر بخواند، مطالب قبلی به خوبی در ذهنش ننشیند و فراموش کند. شخص دیگری به هوای آنکه وقت زیادی دارد آرام درس می‌خواند. خلاصه اینکه هرکسی دلیل یا دلایلی برای آرام درس خواندن خودش دارد. شما هم با مشخص کردن طرز تفکر خویش می‌توانید ریشه بروز آن را یافته و با پذیرش دیدگاه درست‌تر این مشکل را از پیش رو بردارید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
کنکوری ۱۴۰۲

سلام آقای جدیدی خسته نباشید یک سوال خیلی مهم داشتم اینکه بعضی میگویند با انرژی مثبت و افکار مثبت به خود تلقین کردن برای درس خواندن بسیار مفید و باعث پیشرفت سریع درس میشود ، موافقید ؟یا اینکه واقع نگر باشیم و کلا درس بخوانیم و با این افکارمثبت و انرژی مثبت کاری نداشته باشیم موافقید؟ انرژی مثبت را که خودم امتحان کردم اولش خیلی حس خوب وانرژی میده وباعث میشه بدون خستگی و با تمرکز زیاد درس بخوانم اما بعد از مدتی دیگه اون طرز فکر انرژی مثبت نمیده و مثل اولایل کار بی انرژی میشوم ؛ با یکی از مشاورین کنکوری که صحبت کردم گفتند باید مداوم و با راه های مختلف به خودت انرژی مثبت بدهی و به خودت تلقین کنی تا اثرش از بین نرود ، حالا شما با مطالعه با ایجاد انرژی مثبت درونی در خود موافقید یا اینکه کلا این مسائل را اشتباه میدانید ؟ با سپاس فراوان
رضا جدیدی پاسخ داد:
سلام وقت بخیر و نیکی. مواردی در خصوص پرسش شما به ذهنم می‌رسد که با شماره‌گذاری توضیح می‌دهم:
1- پیوند زنی نادرست یکی از خطاهای مغزی ما انسان‌هاست. شاید شنیده باشید که به یک کنکوری می‌گویند: «امسال که کنکور داری خوب غذا بخور که دچار کم‌خونی نشوی». در این جمله، «درس خواندن برای کنکور» با «کم‌خونی» پیوند خورده است در حالی که می‌دانیم مطالعه دروس کنکوری باعث کم‌خونی نمی‌شود.
در جمله «همکلاسی‌ام امتحان فیزیکش را بیست گرفت، او باهوش است و استعداد فیزیک دارد»، دو مفهوم «نمره بیست امتحان فیزیک» با «هوش و استعداد فیزیکی» داشتن پیوند می‌خورد ولی آیا نمره بیست در یک درس به معنای هوش و استعداد در آن است و یا هر فردی می‌تواند با مطالعه این نمره را بگیرد؟
به متن پیامتان برگردیم. در جمله «با انرژی مثبت و افکار مثبت به خود تلقین کردن برای درس خواندن بسیار مفید و باعث پیشرفت سریع درس می‌شود»، دو عبارت «انرژی و افکار مثبت» با «پیشرفت سریع درسی» پیوند خورده است. سؤالی که روی میز این است که آیا پیشرفت تحصیلی به انرژی و افکار مثبت ارتباط دارد؟
این سؤال را می‌توان به گونه‌ای دیگر هم پرسید: دانش‌آموز A را در نظر بگیرید که یک بار با احساسات و افکار صد در صد مثبت، دفعه دوم با احساسات و افکار کاملاً خنثی (نه مثبت نه منفی) و مرتبه سوم با احساسات و افکار صد در صد منفی، به یک اندازه درس X را بخواند، آیا نتیجه‌اش در این سه مدل خواندن متفاوت می‌شود؟ دقت کنید که هر سه بار از نظر زمانی و میزان خواندن کاملاً یکسان بوده ولی از نظری سه حس مختلف داشته است.
می‌دانم قلقلک آور است که بخواهیم بگوییم از نظر پیشرفت فرقی نمی‌کنند چون آنچه در پیشرفت تحصیلی در یک مبحث تأثیرگذار است، میزان مطالعه، مرور، تست و رفع اشکال‌هایی می‌باشد که از آن مبحث انجام داده‌ایم. چه با حس مثبت، چه خنثی و چه منفی، اگر من مطالعه، مرور، تست و رفع اشکال را انجام داده باشم، پیشرفت می‌کنم و اگر اجرا نکنم، پیشرفتی هم شکل نمی‌گیرد.
بنابراین هرگونه پیوند زدن «درس خواندن» با «احساسات» نادرست است. البته اینجا یک سؤال هم مطرح می‌شود: پس چرا وقتی احساسات منفی داریم، تمایلی به درس خواندن نداریم؟ جوابش این می‌شود: ما هیچ‌وقت تمایل به درس خواندن نداریم حتی وقتی با احساس مثبت هستیم. کم نیستند دانش‌آموزانی که با احساس مثبت درس نمی‌خوانند. مثلاً دانش‌آموزانی که اعتماد به نفسشان، زاویه دید متفاوتی به آن‌ها داده و باعث شده خود را برتر بدانند و به این نتیجه برسند که هر وقت شروع کنند، موفق می‌شوند و به همین دلیل، درس خواندن را اجرا نمی‌کنند. یا دقیقه نودی‌هایی که ده‌ها خاطره مثبت روی میز می‌گذارند که در فلان و بهمان امتحان فقط دو روز آخر خواندم و نوزده شدم پس باز هم می‌شود روزهای آخر خواند و بهترین نتیجه را گرفت و با تکیه بر همان خاطرات مثبت درس نمی‌خوانند. پس احساسات کلاً تولید می‌شود که جلوی درس خواندن را در نهایت بگیرد چه از نوع مثبت و چه منفی آن.
از سوی دیگر اینکه اکثر ما گمان می‌کنیم وقتی احساسمان منفی است نمی‌توانیم درس بخوانیم، در واقع اسیر پیوند زدن «احساس منفی» با «خوب نبودن مطالعه در این شرایط» هستیم. این پیوند را ساخته‌ایم و بارها تکرارش کرده‌ایم و حالا گمان می‌کنیم که درست است. در حالی که شما قادر هستید در منفی‌ترین شرایط حسی، مطالعه را جلو ببرید و پیشرفت تحصیلی هم داشته باشید و بعد از مدتی ببینید که واقعاً هیچ ربطی بین حس منفی و درس نخواندن نبود و فقط قانون ذهنی من بود که اگر منفی باشم نمی‌خوانم.
تا به اینجای کار برای ما روشن شد که اگر دنبال پیشرفت تحصیلی هستیم، خط و ربط این ماجرا از احساسات جداست و به مطالعه، مرور، تست و رفع اشکال آن مبحث مربوط می‌شود و اگر گمان می‌کنید که در شرایط حسی منفی توان درس خواندن ندارید، قانون ذهنی شماست و این موضوع واقعیت ندارد زیرا می‌توانید در منفی‌ترین شرایط حسی، درس‌ها را بخوانید و خلاف این قانون عمل کنید. اگر درست بود که نمی‌شد خلافش کاری انجام داد.
2- حالا فرض را بر این بگذاریم که احساسات مثبت واقعاً در پیوند با پیشرفت تحصیلی است که در شماره قبلی متوجه شدیم این‌گونه نیست. ایرادی ندارد فقط یک فرض کنیم تا مطلب جلو برود. با این فرض، ما در حال ایجاد پیوند بین «احساسات و افکار مثبت» با «پیشرفت تحصیلی» هستیم و این پیوند زنی چند کار بزرگ به دست ما می‌دهد که عبارت است از:
الف) قانون ذهنی را می‌سازیم که این‌طور بیانش می‌کنم: «من فقط زمانی می‌توانم درس بخوانم و پیشرفت سریع تحصیلی کنم که انرژی و افکار مثبت داشته باشم» و چنین قانون ذهنی، بهترین خوراک را به مغز می‌دهد که با تولید احساسات منفی، چنین بگوید: «الآن احساس منفی داری، پس نمی‌توانی درس بخوانی». این را عکس نقیض می‌گویند که مغز ما استادانه از این تکنیک منطق کمک می‌گیرد. عکس نقیض یعنی جمله را برعکس و متضاد می‌کند.
جمله اولی چه بود؟ «من فقط زمانی می‌توانم درس بخوانم و پیشرفت سریع تحصیلی کنم که انرژی و افکار مثبت داشته باشم». مغز اول این جمله را برعکس می‌کند که این‌طور می‌شود: «اگر انرژی و افکار مثبت داشته باشم آنگاه می‌توانم درس بخوانم و پیشرفت سریع تحصیلی کنم» و بعد فعل‌ها را منفی می‌کند: «اگر انرژی و افکار مثبت نداشته باشم آنگاه نمی‌توانم درس بخوانم و پیشرفت سریع تحصیلی کنم» و برای بهتر خوانده شدنش آن را هم معنی می‌کند: «اگر انرژی و افکار منفی داشته باشی، پیشرفت تحصیلی هم نمی‌کنی».
به همین سادگی دچار عکس نقیض می‌شویم و تعداد زیادی از روزها را از دست می‌دهیم و مغزمان را آماده ایجاد احساس منفی می‌کنیم تا از درس فاصله بگیریم. در حالی که در مورد 1 آموختیم احساسات تأثیری بر پیشرفت ندارد ولی با فرض نادرست مورد 2 گرفتار این مشکل شدیم.
ب) با قبول این فرض اشتباه، وظیفه و مأموریت ما این می‌شود که قسمتی از وقت هر روز خویش را صرف بالا نگه داشتن انرژی و افکار مثبت کنیم تا نخوابد. این فرایند علاوه بر اینکه زمان مفید شما را هدر می‌دهد چون بالاخره برای بالا نگاه داشتن انرژی و افکار مثبت مجبورید وقت بگذارید، به بُن بَست می‌رسد زیرا تعداد روش‌های بالا بردن انرژی و افکار مثبت مگر چند تاست؟ تک به تک آن‌ها طبق تجربه شخصی خودتان که در توضیحات خویش نوشته‌اید، خاصیتش را خیلی سریع از دست می‌دهد و روزی فرا می‌رسد که دیگر ابزاری برای بالا نگاه داشتن انرژی مثبت ندارید و آنگاه خوراک دیگری برای مغز خویش مهیا کرده‌اید که اجرای برنامه را به زمین بزند.
3- چرا انرژی مثبت از بین می‌رود؟ چرا نباید پایدار و مانا باشد؟ از آن طرف چرا انرژی منفی گویی همیشگی و دائمی است. دلیل این‌ها چیست؟
برای یافتن پاسخ بایستی این نکته را در نظر داشته باشید که تمام کتاب‌ها، سخنرانی‌ها، دوره‌ها، آموزش‌ها و… که روش‌هایی را برای بالا تلقین انرژی مثبت معرفی می‌کنند، هدفشان این است که درد عملگرایی را از بین برده یا کم کنند.
برای درس و کنکور مثال می‌زنم. درس خواندن بسیار پر انرژی است و ارتباطی با بقا و زنده ماندن ندارد. مغز ما که اولویت و اهمیت را فقط به زنده بودن می‌دهد برایش معنا ندارد که برای درس خواندن وقت بگذارید. با این حساب درس خواندن را یک عمل دردناک می‌داند که قرار است انرژی مصرف کند و بقا را به خطر بیندازد. این عمل دردآور هر طور شده بایستی متوقف شود و از همین رو مورد حمله مغز با انواع احساسات مثبت و منفی قرار می‌گیرد.
با این توضیحات، عملگرایی برای اجرای برنامه کنکور یک درد برای مغز است و پیشنهاد دهندگان انگیزشی (واژه بهتر هیجانی می‌باشد)، چه بدانند و چه ندانند به دنبال ارائه راهکاری برای کاهش این درد هستند.
در واقع آن‌ها می‌خواهند درد درس خواندن را در روکش خوشمزه‌ای پیچیده و به خورد مغز بدهند و توقع دارند که مغز هم این خوردنی به ظاهر خوشمزه را بخورد و متوجه درد آن نباشد که این امر نشدنی است.
برای همین، یکی دو روز اولی که افکار و انرژی مثبت دارید و به روشی تازه این انرژی را ایجاد کرده‌اید می‌توانید بهتر درس بخوانید چون مغز هنوز با این شیوه آشنا نشده و خوراکی خوشمزه را می‌خورد ولی بعد از یکی دو روز، به راحتی کلک را متوجه می‌شود و آن را نمی‌پذیرد و این می‌شود که بعد از چند روز به حالتی مثل یا بدتر از قبل می‌رسیم.
آنگاه سخنران یا نویسنده انگیزشی بعدی به دنبال راهکار دیگری می‌گردد و آن را توصیه می‌کند. ما راهکار تازه را اجرا می‌کنیم و یکی دو روزی این ظاهر خوشمزه را به خورد مغز می‌دهیم و دوباره خنثی می‌شود.
این کار ما دقیقاً مثل کاری بود که مادرمان موقع خوردن قرص با ما انجام می‌داد. مثلاً قرص را در آب حل می‌کرد تا دیده نشود. آب را می‌خوردیم ولی تلخی قرص در آخرش حس می‌شد. دفعه بعدی که لیوان آب را به ما می‌دادند آن را نمی‌خوردیم چون متوجه نقشه شده بودیم.
ما به تعداد بی نهایت راه‌حل برای بالا نگاه داشتن افکار مثبت نداریم. تمام راه‌حل‌های موجود را که تست کنید بعد از چند هفته دوباره به شرایطی می‌رسید که همه‌چیز صفر است.
به سؤال برگردیم. چرا انرژی مثبت از بین می‌رود؟ چون ما می‌خواهیم از انرژی مثبت به عنوان یه ظاهر خوشمزه برای پوشاندن درد عملگرایی کمک بگیریم ولی مغزمان به زودی متوجه آن شده و فرایند خنثی‌سازی را اجرا می‌نماید.
حالا چرا انرژی منفی تا این حد دائمی است؟ چون اکثرمان بین عملگرایی کردن و داشتن انرژی مثبت پیوند زده‌ایم. پس مغزمان از عکس نقیض استفاده کرده و با منفی نگاه داشتن وضعیت، تلاش می‌کند جلوی عملگرایی را بگیرد. اگر ما هم مثل مغزمان که به انرژی مثبت اهمیت نمی‌دهد، به انرژی منفی اهمیت ندهیم می‌توانیم عملگرایی را جلو ببریم.
4- اگر می‌خواهید پیشرفت تحصیلی داشته باشید، راه‌حلش در تحمل درد عملگرایی است. دنبال روش یا روش‌هایی برای عقب انداختن درد درس خواندن نباشید. دردش را از ابتدای بیداری تحمل کنید و به مغزتان هم حق بدهید که انرژی و افکار منفی تولید کند تا جلوی عملگرایی را بگیرد ولی قرار نیست با او درگیر شوید. او کارش را می‌کند شما هم درد عملگرایی را تحمل کرده و ادامه دهید تا پیشرفت حاصل شود. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
ادامه مسیر

سلام آقای جدیدی من کتاب نوروآناتومی بالینی اسنل رو کامل مطالعه کردم حالا در قدم بعدی باید چیکار کنم؟!

رضا جدیدی پاسخ داد:

سلام وقت بخیر و نیکی. در قدم بعدی مبانی علوم اعصاب شناختی (Fundamentals of Cognitive Neuroscience) از برنارد بارس، نیکول گیج (Bernard J Baars، Nicole M. Gage) را بخوانید. فقط سه نکته ثابت همیشگی در مورد مطالعه کتاب ها: ۱- این فقط مسیر پیشنهادی من برای آشنایی تخصصی با مغز و عملکرد آن است و به هیچ وجه به معنای بهترین مسیر و تنهاترین مسیر نیست و حتما استاتید دیگر ممکن است مسیرهای دیگری را پیشنهاد بدهند ولی پیشنهاد من این است، ۲- این کتاب‌ها تخصصی هستند برای همین خواندن و درک کردنش شاید خیلی راحت نباشد و نیاز به مطالعات و جست و جوهای حاشیه‌ای زیاد دارد. بنابراین تجسم و تصورتان این نباشد که با یک کتاب ساده بازاری طرف هستید. این کتاب‌ها در دانشگاه‌های مختلف خارج و ایران در مقاطع ارشد و دکتری تدریس می‌شوند در نتیجه بایستی بدانید که با کتاب‌های مرجع و سنگین رو به رو هستید، ۳- به هیچ وجه توصیه نمی‌کنم در سال کنکور، به دنبال خواندن این منابع باشید. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
واکنش مغز حیوانی به تلاش در مسیر رغبت ها

سلام ببخشید چند سوال برام پیش اومده: 1- ریشه رغبت ها در انسان چیست؟ 2- اگر کسی در مسیر رغبت های اصیل خودش گام برداره، مغز حیوانی مخالفتی نشون می ده؟ 3- کلا مغز حیوانی سد راه هر نوع تلاشی می شه؟ خواه تلاش و انجام کارای دوست نداشتنی خواه تلاش برای کارهای مورد علاقه؟
4- علت این همه پالس منفی از جانب مغز این نیست که کنکور سیستمی مریضه که برای آداپته شدن با آن باید این همه کلنجار و فشار روانی رو تجربه کرد؟ همه جای دنیا برای کسب موفقیت تحصیلی باید اینقدر با مغز روانی کشتی گرفت؟

رضا جدیدی پاسخ داد:

سلام وقت بخیر و نیکی. پاسخ پرسش‌های شما را به ترتیب شماره گذاری می‌دهم:
1- رغبت واژه مبهمی است و به جای آن از واژه «کار انسانی» و «کار غیرانسانی» استفاده می‌کنم. اگر آنچه برای شما رغبت ایجاد کرده و زیر مجموعه یک فعالیت دراز مدت و هدفمند است که همراه با صرف انرژی زیاد است آنگاه به آن «کار انسانی» می گوییم که ریشه‌اش نیازهای انسانی است ولی اگر آنچه برای شما رغبت ایجاد کرده یک فعالیت احساسی و لذت بخش و با صرف انرژی کم است آنگاه به آن «کار غیر انسانی» می گوییم و ریشه‌اش در مغز حیوانی و تمایل به حسی زندگی کردن و حفظ بقا و ذخیره انرژی است.
2- اگر «کار انسانی» باشد قطعاً با مخالفت مغز حیوانی رو به رو می‌شوید و در غیر اینصورت، یعنی اگر «کار غیرانسانی» باشد آنگاه با تشویق مغز حیوانی همراه خواهد بود.
3- مغز حیوانی فقط بقا (زنده ماندن با هر کیفیتی) را درک می‌کند بنابراین هرگونه تلاشی که به صورت مستقیم به بقا کمک کند، قطعاً با موافقت مغز حیوانی همراه است.
4- علت مخالفت‌های مغز حیوانی ارتباطی با کنکور ندارد. آخرین پژوهش ژنتیکی که با نمونه گیری از کل دنیا انجام شده، نشان می‌دهد که همه ما انسان‌های کره زمین از نسل انسان خرمند هستیم و با وجود تفاوت در سایز قد، رنگ پوست، سایز چشم و… ولی جد مشترک داریم. اساس کار کردن مغز ما کاملاً مشابه هم است و هرکجای دنیا که باشید درس خواندن با مخالفت مغز حیوانی رو به رو است.
مثلاً یکی از افرادی که افتخار مشاوره ایشان را دارم و در فرانسه زندگی می‌کنند اینطور می گویند که وقتی یک فرانسوی می‌فهمد که دانشجوی پزشکی هستید بلافاصله چشم‌هایش گِرد می‌شود که چطور حاضر شدی این سختی را به جان بخری و وارد رشته پزشکی شوی؟ بنابراین زحمت کشیدن و کار کردن برای ما انسان‌ها عادی نیست.
اگر اینطور بود که موفقیت یک ویژگی مطلوب حساب نمی‌شد چون مغز ما به طور اتوماتیک مثل گرسنگی و تشنگی آن را طلب می‌کرد و الان همگی موفق بودیم. مغز حیوانی ما در هر کشور دنیا و در هر سیستمی که باشد قطعاً مخالف مصرف انرژی است. البته این نکته را تاکید می‌کنم که تفاوت کشورها می‌تواند منجر به تفاوت فرهنگ‌ها شود و تفاوت فرهنگ‌ها می‌تواند عامل مثبت یا منفی برای مخالفت با مغز حیوانی باشد.
مثلاً فرهنگی که بین ما ایرانی‌ها هست که ما را وابسته به حرف مردم می‌کند و تا حدود زیادی نگرانی از قضاوت بقیه داریم و… مسلماً دامنه احساسی بیشتری توسط مغز حیوانی تولید می‌شود و اینجاست که فرهنگی که در آن رشد کرده‌ایم به کمک مغز حیوانی می‌آید تا بیشتر به ما فشار وارد کند. موفق‌ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
مغز حیوانی انسان

سلام ببخشید من فقط یه سوال دارم چرا تو این دوره و زمونه با این همه پیشرفت بشر و این همه امکانات رفاهی که ما داریم مغز حیوانی باز هم جلوی ما رو میگیره؟ مثلا زمان قدیم مردم فقیر بودند درست اما الان این همه امکانات هست آیا مغز حیوانی ما این همه امکانات رو نمیبینه؟
الان که دیگه ما تو جنگل و کنار حیوانات زندگی نمی کنیم پس چرا مغز حیوانی باز هم کار خودش رو میکنه?چه جوری هست که خصوصیات انسان های ۱۲۰۰۰ سال پیش یا همین ۱۰۰ سال پیش ایران که شما میگید قحطی اومده در مغز ما مونده؟
مثلا ماهایی که فقط ۲۰ یا ۳۰ سال هست که به دنیا اومدیم تجربه ای از زندگی تو جنگل و حیوانات نداریم یا تجربه ای از قحطی نداریم پس از چی میترسیم؟ ما هرگز این چیزهایی که شما میگید رو ندیدیم همیشه هم غذا بوده و هم امنیت پس چرا مغز حیوانی ما ول کن نیست؟
همش به خاطر ژنتیک هست؟ مثلا تو اززمایش اسنتدرینگ که در مورد حافظه تصویری بود چه طوری این خصوصیت حافظه تصویری هنوز هم در انسان مونده یعنی این ژنتیک این قدر قوی هست که خصوصیات انسان ۱۲۰۰۰ یا ۱۰۰سال پیش رو در ما حفظ کنه؟
مگه شما نمیگید انسان با زندگی کردن تو این دنیا و محیط زندگیش تربیت میشه و یاد میگیره پس امثال من و هم سن های من که این همه پیشرفت و امکانات رفاهی رو تو دنیا میبینیم پس چرا باز هم مغز حیوانی ما جلوی پیشرفت ما رو میگیره و میخواد ما رو منصرف کنه؟ فقط به خاطر اینکه انرژی مصرف نکنه؟

رضا جدیدی پاسخ داد:

سلام وقت بخیر و نیکی. خواهش می کنم. تکامل یک فرایند بسیار آرام و آهسته است. همانطور که در متن نیز اشاره نمودم، حتی روی دو پا راه رفتن برای انسان به صورت دقیق و حرفه ای جا نیفتاده است و حساب مغز حیوانی که جای خود دارد.
بنابراین انتظار نداریم که تغییرات مغز انسانی که همیشه از مغز حیوانی جلوتر بوده است توسط مغز حیوانی به زودی پذیرفته شود و ما در یک پیچ تاریخی هستیم و بد موقعی از نظر تاریخ تکامل در حال زندگی هستیم و این شروع پیشرفت های مغز انسانی، برای مغز حیوانی یک شوک است و حالا حالاها طول می کشد که مغز حیوانی به صورت طبیعی به این تکامل دست یابد که خودش را با این تغییرات سازگار نماید.
ترس های مغز حیوانی به صورت کدهای حیاتی، نسل به نسل با انسان همراه بوده است و اینطور نیست که این ترس ها با 20 الی 30 سال زندگی پاک شوند. تکامل فرایند کندی است و قرن ها طول می کشد تا ذره ای تغییر روی بدهد. برای همین است که در لابلای صحبت هایم عرض کردم که خودمان باید مغز حیوانی را به زور با این تغییرات هماهنگ کنیم.
در مورد بخش آخر صحبت هایتان بایستی تاکید نمایم که ما وقتی بدنیا می آییم یک مغز دست نخورده نیستیم بلکه با مغزی به دنیا می آییم که اصل بقا برایش مهم است و برای همین به دنبال آن است که بقای ما را حفظ کند.
برای همین است که انسان ها اعمال حیاتی مثل نفس کشیدن، مکیدن، گریه کردن، ادرار و مدفوع و حتی انعکاس های بدنی را بی آنکه کسی به آنها آموخته باشد، بلد هستند. این ها همگی برای زنده ماندن مهم هستند و با افزایش سن، مغز حیوانی بر اساس کدهای بقای خودش این حیات و بقا را ادامه می دهد.
حالا تربیت، خاطره و سایر مسایل از این دست در کجای قصه هستند؟ تربیت و خاطرات می توانند به مغز انسانی شما کمک کنند و یا اینکه می توانند به مغز حیوانی تان کمک کنند. برای همین است که می گویم همه چیز به این دنیا مربوط می شود یعنی اینکه اگر ما را درست تربیت می کردند و به ما از اول می آموختند که چطور باید زندگی کنیم و خیلی از انتظارات و باورهای نادرست را نداشتیم الان خیلی راحت تر می توانستیم مغز حیوانی را کنترل کنیم. امیدوارم توانسته باشم دقیق این موضوع را جا بیندازم. موفق ترین باشید.

پرسش مرتبط با این سوال دارید؟ کلیک کنید
نمایش پاسخ ها (1)

یه چیزایی هست که باید بدونی

عکس رضا جدیدی

آیا رضا جدیدی، روانشناس است؟ 

خیر، روانشناس نیستم، بلکه مرا همیار بنامید. همیار‌ها در جهان افرادی هستند که بر اساس مطالعات جهتمند و شخصی روی یک موضوع به سواد می‌رسند و به افراد کمک می‌کنند و در اثر تجارب و آموخته‌هایی که دارند، باعث ایجاد پیشرفت‌های موفقیت‌آمیزی در آنان می‌شوند. بنابراین مطالب کلبه مشاوره، بر پایه مطالعات شخصی رضا جدیدی است.

آدرس محل سکونتم: استان مرکزی، شهر اراک، خیابان امام خیابان شهید حسنی بعد از کوچه سعادت طبقه دوم با کد پستی: ۳۸۱۶۶۳۳۸۹۴ می‌باشد. 

نکته مهم: تمام مشاوره‌های رضا جدیدی به صورت تلفنی یا در صورت تمایل شما به صورت تماس تصویری از طریق اپلیکیشن های رایج است و هیچ گونه خدماتی به صورت حضوری ارائه نخواهد شد.

تلفن: ۴۷۷۴۲۹۵-۰۸۶۳

همراه: ۰۹۱۸۹۵۸۰۹۱۸

kolbemoshavere@gmail.com

RezaNewstar@

تمام حقوق برای سایت تخصصی کلبه مشاوره محفوظ است. در صورتی که صاحب سایت یا پیج و کانال هستید، جهت برداشتن مطالب، اجازه نامه کپی دریافت نمایید.

{"default-settings-for-zoomsounds":{"design_skin":"skin-wave","disable_scrubbar":"off","skinwave_enablereflect":"on","skinwave_wave_mode_canvas_waves_number":"3","skinwave_wave_mode_canvas_waves_padding":"1","skinwave_wave_mode_canvas_reflection_size":"0.25","mobile_disable_fakeplayer":"on","settings_php_handler":"wpdefault","pcm_data_try_to_generate":"on","pcm_notice":"off","notice_no_media":"off"}}